... من هنوز هم چشم به راه توام

... من هنوز هم چشم به راه توام

روز ها از وقتی که گفتی خواهی آمد میگذرد
... من هنوز هم چشم به راه توام
...چشم به راه بهار
چشم به راه چشمه ی شفاف چشمانت
هنوز هم در کویر بی رحم دلم نماز باران می خوانم
می دانی که که چه غوغایی از تو در من به پاست
می دانی که با آمدنت رنج هایم به پایان میرسد
به من گفتند که از پشت کوهساران سر به فلک کشیده می آیی
از دور ترین نقطه ی زمین
و خود نیز گفتی که می آیی
اما کی؟
تو خود میدانی که انتظار چقدر تلخ است
تو خود میدانی که انتظار قلب خسته ام را منفجر میکند
تو خود میدانی که شمعدانی هایم از انتظار به پاییز می رسند
اما هنوز هم از تو نشانی ندارم
به من گوش کن . که اگر تو به من گوش نکنی از من خاکستری می ماند و بس.
تو به من گوش کن که خسته ام از این بیهوده گوییها و بیهوده نوشتن ها
می ترسم به بیراهه بروم
بگو باران ببارد 
تا زیر باران به اجابت دعای " اللهم عجل لولیک الفرج " دلخوش باشم

 

 یا صاحب الزمان

رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست. 
سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان،

 سلام انتظار منتظران 
می خواهم از جور زمانه بگویم ،

می خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان.

پس ذره ای از درد دلم را به زبان می آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته ام. 
آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان: 
مولای من می دانی چند سال است انتظار می کشم.

از وقتی سخن گفته ام و معنای سخن خود را فهمیده ام انتظارت را می کشم.

بیا و این انتظار مرا پایان بده.

خسته ام از دست زمانه ، چقدر جور زمانه را تحمل کنم.

چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می دانی چند جوان هم سن و سال من آواره اند؟ چندین هزار کودک بی پناهند، خودت بیا و پناه بی پناهان باش

چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می آیی و به اندازه تمام سال های نبوده ات با من حرف می زنی و به درد دل من گوش می دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟، از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی خوابم.

 راستش می ترسم.

می ترسم بیائی و من خواب باشم. می ترسم بیائی،

همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم.

هنوز هم می ترسم... 
حس می کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم.

 بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن.

بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کن.

 همه به خواب سنگین جهل فرورفته اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی شنوند.

خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده.

ای منجی عالمیان ، جهان در انتظار توست مسافر من


میلاد حضرت فاطمه

میلاد حضرت فاطمه بر همه مادران

مبارکباد

میلاد حضرت فاطمه


http://www.mihandownload.com/download/sms-rooz-madar.jpg
به مناسبت نزديك شدن به روز مادر در سايت ميهن دانلود مجموعه‌ای بسیار زیبا و بی‌نظیر از متن‌های عاشقانه کوتاه که می‌تواند در کنار هدیه روز مادر قرار بگیرد براي شما دوستان هميشگي سايت آماده كرده ايم.

 

حکایت سپیده
مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد.

 

بهار زندگی
مادر، تو شکوفاتر از بهار، نهالِ تنم را پر از شکوفه کردی و با بارانِ عاطفه های صمیمی، اندوه های قلبم را زدودی و مرهمی از ناز و نوازش بر زخم های زندگی ام نهادی. در «تابستان»های سختی با خنکای عشق و وفای خویش، مددکار مهربان مشکلاتم بودی تا در سایه سارِ آرامش بخش تو، من تمامی دردها و رنج ها را بدرود گویم. با وجود تو، یأس دری به رویم نگشود و زندگی رنگ «پائیز» ناامیدی را ندید. تو در «زمستانِ» مرارت های زندگی، چونان شمع سوختی تا نگذاری رنجش هیچ سختی ستون های تنم را بلرزاند. مادر، ای بهار زندگی، شادترین لبخندها و عمیق ترین سلام های ما، همراه با بهترین درودهای خداوندی، نثار بوستان دل آسمانی ات باد.

احسان به پدر و مادر
یکی از وظایف مهم دینی و اخلاقی ما، احسان به پدر و مادر است. در قرآن کریم، چندین بار احسان به آنان، توصیه شده است. علامه طباطبایی رحمه الله در این باره نگاشته اند: «انیکی به پدر ومادر، پس از یکتاپرستی از واجب ترین واجبات است؛ همان گونه که آزردن پدر و مادر پس از شرک، از بزرگ ترین گناهان است». و در جای دیگری آورده اند: «در چند جای قرآن کریم، خداوند متعال، احسان به والدین را در کنار توحید و نفی شرک آورده است و پس از فرمان به توحید یا نهی از شرک، به احسان نسبت به پدر و مادر فرمان داده است». تأکید قرآن کریم بر احسان به پدر و مادر نشان از عظمت والای مقام آنان، در فرهنگ اسلامی دارد.

بزرگ ترین واجب
در قران کریم و روایات اسلامی، درباره نیکی کردن به پدر و مادر سفارش بسیار شده است. قرآن در وصف حضرت یحیی علیه السلام می فرماید: «اونسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود، و متکبر و عصیان گر نبود». و از زبان حضرت عیسی علیه السلام حکایت می کند: «مرا نسبت به مادرم نیکوکار گردانید و جبار و شقی قرار نداد». از این دو آیه برمی آید که هرکس به پدر و مادرش نیکی نکند، سرکش و بدبخت است. امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز می فرمایند: «نیکی کردن به پدر و مادر، بزرگ ترین واجب است».

زیباترین ستاره سپاس
مادر! تو جانانه جام بلای ما را نوشیدی و لباس رنج و محنت ما را پوشیدی، اینک، حریر محبت فرزندانت را بپوش و شربت شهد عشق آنان را بنوش. مادرم، در گرامی داشت روزت زیباترین ستاره سپاس را به پاس پاسداری بی کرانت از ما، بر آسمان پرمهرت می آویزیم. روزت مبارک باد.

بوسیدن پدر و مادر
بوسه، پیام محبت است؛ شعر ناسروده عشق است؛ تبلور بالاترین تکریم است؛ جلوه عملی عاطفه هاست. پدر و مادر بی شمارترین بوسه های محبت آمیز را از کودکی نثارمان کردند. اکنون که نهال وجود ما از آن محبت ها به پا ایستاده است و درخت زندگی آنان رو به فرسودگی نهاده، باید بهترین محبت ها و بی شائبه ترین عواطف را نثارشان کنیم. بوسیدن ابزار این مهر ورزیدن است. امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: بوسیدن پدر و مادر عبادت است.

نگاه محبت آمیز
«نگاه» مقوله شگفتی است. هر نگاه پیامی دارد از این رو در فرهنگ اسلامی برخی از نگاه ها معصیت است و برخی عبادت. در روایت آمده است: «نگاه مهرآمیز فرزند به پدر و مادر، عبادت است». پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نیز فرمودند: «درهای آسمان در چهار هنگام به رحمت گشوده می شود: هنگامی که باران می بارد، آن گاه که فرزند به چهره مادر و پدر می نگرد، وقتی که در کعبه باز می شود و آن زمان که ازدواجی شکل می گیرد».

چلچراغ محبت
مادر، صفا و صمیمیت و صداقت، گلابِ گلبرگ های وجود توست. عشق و ایمان در پیشانی بلند تو، موج می زند. چشمانت چلچراغ محبت است. چشمه های مهربانی از چشم های تو سرچشمه گرفته است. لب هایت پیام آور شادترین، لبخندها و نگاه مهر آشنایت، زلالِ دل نوازترین عاطفه هاست. قلب تو، رود همیشه جاری عشق است. از سایه مهربان دست هایت گل مهر می روید. نسیم، چهره بر گام های تو می ساید. مادر، روزت مبارک باد.

مادر، کانون عشق
مادر، کانون عاطفه و مهر است و ظرفیت و شکیب کمتری برای تحمل ناگواری ها دارد، لطافت طبعش و ضعف طبیعی او از یک سو، و ناتوانی های فرساینده ای که از به دنیا آوردن فرزند و دیگر رنج ها در او پدید آمده است از سوی دیگر، او را به شدت ناتوان می کند. بی شک او شایسته تکریم، نوازش، عطوفت و خدمت است.

غزل لطیف روزگار
ای مادر عزیز، تو بهترین گل واژه هستی، هستی؛ تو غزل لطیف روزگاری؛ تو دیوان محبت هایی؛ تو سرود جویباری؛ تو اقیانوس عشقی؛ تو دفتر رنج های نامکتوبی. اکنون که من از تو هستی یافته ام جانم فدایت باد!

خدمات جبران ناپذیر مادر
مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم گفت: «مادرم، سخت پیر شده است و اکنون نزد من زندگی می کند. او را بر دوش می گیرم و جابه جا می کنم. خود به او غذا می خورانم و شست و شویش می دهم. با این حال، از روی شرم، چهره ام را از او برمی گردانم تا بدین گونه او را تعظیم کرده باشم. آیا تلافی خدمات او را کرده ام؟» فرمودند: «نه». در ادامه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با برشمردن مشکلات و رنج های که مادر در دوران بارداری و طفولیّت فرزند خود تحمل می کند علّت این حکم را مورد اشاره قرار می دهند.

عطر همه گل ه
یاس ها عطرشان را از بوی تن تو به عاریت می گیرند. شبنم، گل واژه اشک های توست ای شقایق دشتستان صبوری؛ ای هم آغوش پروانه ها؛ ای صفای گل سرخ؛ ای نرگس عشق؛ ای اقاقیای محبت؛ تو شمیم گل محمدی و رایحه گل نسترنی. مادر، تو از همه گل ها زیباتر و از همه آنها خوش بوتری، در سالروز یاد تو، عطر همه گل های شکفته را نثار وجودت می کنم.

سرو سایه گستر زندگی
مادر، تو کتاب همیشه گشوده ایثاری. تو در مزرعه زندگی مان بذر سپیده و مهر می کاری. تو چون آسمان زلالی و چون باران بخشنده. مادر قامت تو قیامت عشق است. ای سرافرازترین سر و سایه گستر زندگی ام. در وصف تو، کلمات عقیمند و واژگان محدود. ای خوب ترین، ای رئوف ترین سرچشمه مهربانی ها، ای ساکن کوی مهتاب، ای آب و آیینه و آفتاب، نام بلندت جاودان و کتاب وجودت به شیرازه امن و امان خداوندی استوار و تلاش بی شائبه ات در بارگاه الهی پذیرفته باد.

شگرفی عشق
همه می شناسیمش؛ همو که با شکوه مهرش عشق را معنایی دیگر می بخشد و قلبش وسعت بی انتهای صبر و مهربانی است و شانه های پرصلابتش مأمن مهر و صفا، و چشم های پرفروغش سرچشمه احساس و گذشت است. مادر، مهر کیشی است که با شمع وجودش به محفلمان روشنی می بخشد و با گلخند محبت اش رنگ غم را از چهره مان می زداید و تبسمی از شادمانی بر دل هایمان می نشاند و با دستان پر سخاوتش، چتری سایه گستر ساخته است تا هیچ سختی را حس نکنیم. او به را ستی تندیس همه خوبی هاست.

نیکی به پدر و مادر پس از مرگ
پدر و مادر ما، پس از مرگ، بی نواتر و نیازمندتر از همیشه اند. دستشان کوتاه گشته و فرصت عمل برای آنان تمام شده است و چشم به راه احسان ما هستند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «سرور نیکوکاران، در روز قیامت، مردی است که پس از مرگِ پدر و مادرش به آنان، نیکی کرده باشد».
مردی درباره نیکی کردن به پدر و مادر، پس از مرگ، از حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم سؤال کرد. حضرت این وظایف را معین کردند: ۱٫ نماز خواندن برای آنان؛ ۲٫ آمرزش خواستن برای آنان؛ ۳٫ وفا کردن به پیمان هایشان؛ ۴٫ بزرگداشت دوستان آنان.

بر مزار تو
مادر، می خواهم با اشک هایم، گلی بپرورم به رنگ خون دل و به قامت هزاران دریغ و آه، و روز مادر، بر مزارت گذارم. مادر، در این روز، آهم را بنگر و دریغم را شاهد باش. هنوز باور ندارم که تو رفته ای. هنوز دست احساس تو را حس می کنم. تو زنده ای!

زیارت قبور پدر و مادر
یکی از سنت های اسلامی، زیارت قبر پدر و مادر است. عمل به این سنت، هم پیوند با پدر و مادر را پس از مرگ نگاه می دارد و هم یکی از شیوه های احسان و نیکی کردن به پدر و مادر است؛ به ویژه اگر زائر قبور، برای آنان از خداوند، درخواست آمرزش کند و به قرائت قرآن پردازد.

عاشقانه ترین غزل
مادر، تو کتاب نامکتوب مرارت هایی، تو دیوان محبت هایی، تو ناب ترین واژه شعر خلوصی؛ تو بلندترین داستانِ حماسیِ ایثاری. ای قصیده بلند عشق؛ ای عاشقانه ترین غزل؛ ای مثنوی رنج ها؛ تو بیت الغزل از خودگذشتگی هستی؛ تو قافیه احساس قلب منی؛ تو منظومه بلند فضیلت هایی تو بهترین بیت رباعی محبتی.
مادر، شعر وجود تو را، واژه واژه می نوشم و رعناترین غزال غزل هایم را به سویت روانه می کنم. دو بیتی های احساسم را همراه با شادمانه ترین ترانه فصل های زندگی ام، نثار دل بهاری ات می کنم. ای بهترین شعر زندگی، روزت مبارک باد.

حکایت
وقتی به جهل جوانی بانک بر مادر زدم، دل آزرده به کنجی نشست و گریان همی گفت: مگر خُردی فراموش کردی که دُرْشتی می کنی؟
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش     چو دیدش پلنگ افکن و پیل تن
گر از عهد خُردیت یاد آمدی که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی درین روز بر من جفا     که تو شیر مردی و من پیر زن
 
زلال هرچه عشق
مادر! تو پروانه دشت ایثاری؛ شمع فروزان محفل مایی؛ تو عطر خوش بوی همه گل هایی. در ژرفای دیدگانت، رودی از محبت موج می زند و دستان مهربانت سهمی از سخاوت آفتاب دارد. تو چون دریا بی دریغ، پایان نداری. تو زمزمه هرچه محبتی؛ عطر هرچه رازی؛ زلال هر چه عشقی؛ تو بلور شفاف خلوصی؛ وسعت بی کران مهربانی و صبری.
من لطافت نسیم، سیپدی سپیده، نستوهی کوه و صداقت آیینه را در تو می نگرم. مادر، گلبرگ ها بر دستانت بوسه می زنند؛ دریاها به تو غبطه می خورند؛ بادها نام تو را تا عرش خدا می برند؛ و ملکوتیان بر تو درود می فرستند. خدا بهشتش را به زیر پای تو می بخشد. تو به راستی شکوه مندترین واژه شگرف آفرینشی.

ارزيابى شهادت امام حسين(ع) از ديدگاه شيعه

مصيبت امام حسين عليه السلام از همه بالاتر است :
شيخ صدوق قدس سره در علل الشرايع به اسناد خود از عبدالله بن فضل هاشمى روايت كرده كه گفت : 
به امام صادق عليه السلام عرض كردم : يا بن رسول الله ، چه شد روز عاشورا روز شهادت حسين عليه السلام است روز بزرگ مصائب است ، و حال آن كه روز وفات رسول الله صلى الله عليه و آله و روزى كه فاطمه عليهاالسلام جهان را وداع گفت و روزى كه اميرالمومنين عليه السلام شهادت يافت و روزى كه حسن بن على عليه السلام به ضربت ستم شهيد گشت واجب مى كند كه مصائب اين روزها بزرگ تر باشد ؟
امام عليه السلام فرمود:
مصيبت روز قتل امام حسين عليه السلام بزرگ تر است از جميع ايام ، زيرا كه اصحاب كساء كه در نزد خداوند بهترين آفريدگانند، فزون از پنج تن نباشند و آنها محمد و على فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام هستند و جود عالم منوط به وجود ايشان بود چون رسول خداصلى الله عليه و آله جهان را وداع كرد مردمان به بقاى چهار تن ديگر شاد بودند و چون فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت مردمان به وجود حسن و حسين عليهماالسلام تسليت مى يافتند چون على عليه السلام به شهادت رسيد، امام حسن و امام حسين عليهماالسلام به جاى او بودند و بعد از شهادت حسن عليه السلام مردم چشمشان به جمال حسين عليه السلام بود اما چون حسين عليه السلام را به قتل رساندند كسى از اصحاب كساء باقى نماند تا مردم را در سوگوارى آن حضرت سير و سلوكى باشد ولى شهادت حضرت حسين عليه السلام چنان بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام همگان را شهيد كرده باشند اين جاست كه مصيبت روز شهادت حسين عليه السلام بزرگترين ايام و برزگترين مصائب است. (189)

اموال به طايفه روضه خوان از افضل اقسام انفاقاتى است كه به جهت حضرت سيدالشهداء عليه السلام ممدوح و مرغوب است و براى آن ثواب عظيم وعده فرموده اند. (190)
.
ثواب آه كشيدن و اندوه براى امام حسين عليه السلام :
امام جعفر صادق عليه السلام به ابان بن تغلب فرموده :
آه كشيدن كسى كه براى مظلوميت ما غمگين باشد تسبيح است و اندوه وى براى ما عبادت است و پنهان داشتن سر ما جهاد در راه خداست آن گاه فرمود: بايد اين حديث را با آب طلا نوشته شود.

ثواب لعن بر قاتل امام حسين پس از نوشيدن آب :
به سند متصل از ابو قولويه به اسناد خود از داود رقى گفت : نزد ابى عبدالله بودم ، آب خواست چون بنوشيد گريه او را گرفت و چشمانش از اشك پر شد.
آن گاه فرمود: اى داود، خدا لعنت كند قاتل حسين عليه السلام را، هيچ بنده اى آب ننوشد كه ياد حسين عليه السلام كند و لعن بر قاتل او فرستد مگر آن كه خداى تعالى براى او هزار حسنه نويسد و صد هزار گناه او را محو كند و صد هزار درجه مقام او را بالا برد و چنان باشد كه صد هزار بنده آزاد كرده است و خداوند او را خرم و خوشحال .گرداند

امام صادق عليه السلام به ياد امام حسين عليه السلام آب مى نوشد :
شيخ جعفر شوشترى رحمه الله مى نويسد: يكى از علامت هاى ايمان به ياد آوردن سيد الشهداء عليه السلام پس از نوشيدن آب است و اين مطلب براى همه كسى نيست بلكه ، براى حضرت صادق عليه السلام كه فرمود:
من آب سرد نياشاميدم مگر آن كه به يادم آمد حسين عليه السلام .

در خدمت حضرت صادق عليه السلام بودم ، آب طلبيد و آشاميد ، همين كه آن را ميل فرمود ديدم آن قدر گريه كرد تا چشمان مباركش غرق اشك شد .
ثم قال لى : يا داود! لعن قاتل الحسين ، فما من عبد شرب الماء فذكر الحسين و قاتله الا كتب الله له مائله الف حسنه ، و حط عند مائه الف سيئه ، و رفع له مائه اله درجه ، فكما، اعتق مائه الف نسمه ، و حشره الله يوم القيامه ثلج الفواد. 
تشنگى حضرت بسيار بوده ولى مى خواست دشمان متوجه نشوند .
بارى اين كه امام صادق مى فرمايد: هر وقت من آب بياشامم امام حسين عليه السلام به يادم مى آيد به سبب تشنگى شديدى است كه امام حسين عليه السلام در كربلا به آن مبلا شد.
تشنگى حضرت به حدى رسيده بود كه جبرئيل عليه السلام به حضرت آدم خبر داد گفت : چنان تشنه مى شود كه از تشنگى چشمش آسمان را نمى بيند.
حضرت چنان تشنه شده بود كه زبانش از تشنگى مجروح شده بود ولى به اين حالت و اين شدت از تشتنگى نمى خواست دشمانش بدانند كه حضرت تشنه است ولى دشمنان فهميدند، چون نهرى از شط و فرات نزديك حضرت بوه يا بناه به نقلى شط فرات در آن زمان نزديك بوده به طورى كه حضرت شط را مى ديده است .
حضرت نگاهى به آن كرد فهيمدند كه حضرت تشنه است ، ظالمى گفت : يا حسين : الا تنظر الى الفرات كان بطونه الحياة و الله لا تذوقه او تموت عطشا (192)

امام صادق عليه السلام فرمود: آبش بده :
راوى مى گويد: من همسفر حضرت صادق عليه السلام بودم در راه مكه ديدم شخصى در زير سايه درخت افتاده ، حضرت فرمود: برو مبادا از تشنگى افتاده بادش
مى گويد پياده شدم و رفتم عرض كردم : يا بن رسول الله ، نصرانى است و از تشنگى افتاده است فرمود: آبش بده حضرت فرمود: آب دادن به اين نصرانى ثواب دارد پس مسلمان به مسلمان آب بدهد اجر دارد، مسلم به كافر اجر داد، كافر به مسلم ولو تخفيف گناه و عذاب به كافر ولو تخفيف عذاب باشد.

هرزگى دشمنان پس از شهادت :
يكى از مهمترين عوامل و علل پيش افتادن قيام حسينى و نهضت مقدس ‍ عاشوار فصلى است كه پس از شهادت امام و يارانش بدان ضميمه شد و با اسراى اهل بيت عليهم السلام از سويى و شهيدان كربلا از سوى دیگر اين قيام به دنيا معرفى شد دشمنان تا توانستند پس از شهادت امام عليه السلام و تمام شدن كار هرزگى كردند بدن هاى شهدا را عريان كردند لباس هايشان را به غارت بردند بدن ها را زير سم اسب ها كوبيدند، سرها را بالاى نيزه ها بر افراشتند با اسران داغديده تندى و درشتى كردند بر لب هاى خشكيده چوب زدند، اين هرزگى ها از كربلا شروع شد و تا شام ادامه يافت و شخص ‍ يزيد در اين هزرگى ها شركت كرد اما اسيران اهل بيت با كمال بزرگوارى چنان كه گويا هيچ مصيبتى نديده اند به هر جا رفتند سخن از پيروزى خويش و رسوايى دشمن گفتند و روزى كه همه مردم آنها را شكست خورده و از ميان رفته و دشمنان را پپروز مى ديدند، آنان خود را سرافراز و كامياب و دشمن مغرور را بدبخت و رسواى تاريخى معرفى مى كردند. (196)

از يزيد عبرت بگيريد :
و اى عبرة لاولى الابصار اعظم من كون ضريح الحسين عليه السلام حرما معظما و قبر يزيد بن معاوية مزبلة . 
چه عبرتى براى صاحبان بصيرت بزرگتر از اين كه حرم حضرت امام حسين عليه السلام بزرگ و با جلال تر است و يزيد آن روز سلطنت ظاهرى را صاحب بود ولى آثارى از او باقى نمانده و قبر وى مزبله است .

حسين عليه السلام و فزرندانش همه براى رضاى خدا از خود گذشتند و از آنها تنها على بن الحسين عليه السلام ماند او هم در آن زمان مريض بود، مصلحت خداوند به اولاد آن بزرگوار بركت داد و در دنيا پخش شدند. (198)

اى كاخ دين زقيام تو استوار :
دنيا زد دود ظلم و ستم تيره گشته بود
آيين حق و رسم دين الهى شكسته بود
طغيان نفس سركش بد سيرتان دهر
پيوند دين حق و عدالت گسسته بود
زين كشمكش غبار مذلت به آسمان
مى رفت و چهره اسلام شد نهان
متروك شد عمل به حكم خدا و پيمبرش
مردان حق ببرند مردمان
ناگه به پاى خاست نگهبان مرز دين
ويرانه ساخت خانه گمراهى مبين
آهنگ جاودانه او در جهان هنوز
در گوش روزگا

زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

 

مقدمه:

امام علی ‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام رواداشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

 

نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد. امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند."

یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است، که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

 

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.

 

تولد امام:

حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لااله‌الاالله" را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت."(2)

 نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.(3)

 

زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند."

 

امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

 یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا می‌دانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد."»(4) در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد."

 

اوضاع سیاسی:

 مدت امامت امام هشتم در حدود بیست سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

 ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

1-      پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

2-      پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

 مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می‌کردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستند و این، بر اثر ستم‌ها و نارواییها و انواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند، زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

 او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

 

سفر به سوی خراسان:

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

 

حدیث سلسلة الذهب:

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند: "کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."

 این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

 

ولایت عهدی:

باری، چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."

 

جنبه علمی امام:

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که  شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

 "برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام می‌باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

 رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، می‌گوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی‌شد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی می‌آوردند و مسائل دینی خود را از امام می‌پرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ می‌گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می‌فرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»

 

اخلاق و منش امام:

خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.

 یکی از یاران امام می‌گوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شبها کم می‌خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی‌کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد."(5) یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید).(6) شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم."(7)

 شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)

 مردی از اهالی بلخ می‌گوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است."(9)

 یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی می‌فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."»(10)

 یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجی راه را تمام کرده‌ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‌ام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی."

 آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم."(11)

امام رضا عليه السلام در مدينه، پس از امامت

امام رضا عليه السلام در مدينه، پس از امامت

مدت امامت حضرت رضا عليه السلام حدود 20 سال طول كشيد، كه 17 سال آن در مدينه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.

امام رضا عليه السلام در مدينه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسيدگى امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع كرد، و به تدريس و تكميل حوزه علميه جدش امام صادق عليه السلام پرداخت و در اين راستا گام هاى بزرگ و استوارى برداشت.

موقعيت امام رضا عليه السلام در مدينه، همه علما و شخصيت هاى سياسى و اجتماعى حجاز را تحت الشعاع خود ساخت، مردم آن بزرگوار را در همه شؤون مادى و معنوى، مرجع و پناه خود مى دانستند، و نور وجود او چون خورشيدى بر قلب ها مى تابيد، و تاريكي ها را از نظرات گوناگون روشن مى ساخت.

آن حضرت براى رفع مشكلات اجتماعى، فرهنگى و سياسى مردم، در همه امور دخالت مىكرد، و در متن جامعه قرار داشت، و در امور و مسائل مختلف اجتماعى هرگز لحظه اى بىتفاوت نزيست، به ويژه در دو بعد فرهنگى و سياسى، تلاش فراوان داشت، آن بزرگوار در گفتگويى با مأمون در خراسان فرمود:

و ما زادنى هذا الامر الذى دخلت فيه، فى النعمة عندى شيئاً و لقد كنت بالمدينة و كتابى ينفذ فى المشرق و المغرب، و لقد كنت اركب حمارى، و امرّ سكك المدينه، و ما بها اعزّمنّى، و ما كان بها احد يسألنى حاجة يمكننى قضاؤها له الاّ قضيتها له:

«اين كه من در اينجا (خراسان) به عنوان ولى عهد، شده‌ام از نظر من هيچگونه بر موقعيت من افزوده نشده است، من در مدينه در موقعيتى بودم كه نامه‌ام به مشرق و مغرب مى رفت (دست خطم را در همه جا مىخواندند) بر مركب خود سوار مىشدم، و در راه‌هاى مدينه عبور مى كردم، هيچ كس در آنجا عزيزتر از من نبود، و هر كسى حاجتى داشت و آن را از من مىطلبيد، تا حد توان نيازهاى نيازمندان را تأمين مى كردم.»

چگونه با امام زمان (عج) ارتباط برقرار کنیم؟

باید به این نکته توجّه داشت که شناخت و ایمان نسبت به امام زمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - و استواری در آن، بر هر چیز دیگر، مقدم است چرا که در عصر امامان پیشین، کسانی بودند که در کنار ائمه عصمت و طهارت زندگی می‌کردند ولی چون نسبت به آن برگزیدگان ‌الهی، معرفت و ایمان نداشته‌اند، بهره‌ای از آنها نبرده و چه بسا با آنها هم مخالفت کرده‌اند.

حال ما چه کنیم که بتوانیم امام زمان خویش را بشناسیم و انس و ارتباط حقیقی با آن حضرت برقرار نماییم؟ در اینجا به برخی از مهم‌ترین راه‌های آن اشاره می‌نماییم: تقوا و عشق و محبت به آن سرور.


تقوا به معنای ترس از پروردگار و نگهداری نفس می‌باشد یعنی اطاعت کامل از خداوند و فرمانبرداری از دستورات او که خلاصه‌اش انجام واجبات و ترک محرمات می‌شود، البتّه تقوا مراتبی دارد و اگر این نردبان را آدمی تا آخرین پله‌اش طی کند به سعادت بزرگی دست خواهد یافت که در نهایت به جایی می‌رسد که خداوند متعال می‌فرماید: ای بنده من اطاعتم کن تو را مثل خودم قرار می‌دهم. من زنده هستم و نمی‌میرم، تو را هم زنده قرار می‌دهم و نمی‌میری و من بی‌نیاز هستم و محتاج نمی‌شوم، تو را هم بی‌نیاز قرار می‌دهم که محتاج نمی‌شوی. من هر چه را اراده کنم تحقق پیدا می‌کند، تو را هم به صورتی قرار می‌دهم که هر چه را بخواهی تحقق پیدا می‌کند.[1]

برای رسیدن به این مرحله، علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات تا حد امکان باید مستحبات را هم انجام دهد و از شبهات و مکروهات هم دوری کند.

تقوا سبب نورانیت و قرب به حضرت ‌ولی‌عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - و اتصال روحی با آن حضرت می‌شود. در توقیع شریف امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف- به شیخ مفید،‌‌امام می‌فرماید: «... پس هر فردی از شما عمل کند به آن چیزی که به وسیله آن به محبت ما نزدیک می‌شود و دوری کند از آن چیزهایی که به وسیله آن به اکراه و خشم ما نزدیک می‌شود. پس به درستی که امر ظهور ما یک دفعه و ناگهانی است، در وقتی که توبه برای فرد، نفعی ندارد و نجات نمی‌دهد او را از عقاب ما، پشیمانی بر رفتارهای ناپسند. خداوند شما را با الهامات غیبی خود ارشاد و توفیقات خویش را در سایه رحمتش نصیب شما فرماید».
خداوند متعال می‌فرماید: ای بنده من اطاعتم کن تو را مثل خودم قرار می‌دهم. من زنده هستم و نمی‌میرم، تو را هم زنده قرار می‌دهم و نمی‌میری و من بی‌نیاز هستم و محتاج نمی‌شوم، تو را هم بی‌نیاز قرار می‌دهم که محتاج نمی‌شوی. من هر چه را اراده کنم تحقق پیدا می‌کند، تو را هم به صورتی قرار می‌دهم که هر چه را بخواهی تحقق پیدا می‌کند

پس آنچنان که از کلمات گهربار آن وجود مقدس دانسته می‌شود، تنها چیزی که نمی‌گذارد به آن حضرت نزدیک شویم ، اعمال سوء و گناهان ماست که آن مولا را ناراحت می‌سازد در حقیقت علّت اصلی این حجاب بین ما و آن حضرت در خود ماست. معصیت خدا سبب می‌شود که دل و قلب انسان از محبت خاندان وحی خالی گردد و بُعد روحی و جسمی از آقا امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف - پیش آید و اعمال شایسته ما، این اتصال روحی با امام را از بین برده و سبب دور شدن ما از آن وجود مقدس می‌گردد.

در تشرف علی بن ابراهیم بن مهزیار، امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- همین نکته را باز تذکر نموده‌اند که پسر مهزیار نقل می‌کند که پس از توسلات عدیده‌ای در یک سفر در جستجوی آن وجود مقدس به مکه مشرف می‌شود، شبی در مسجدالحرام مقابل درب کعبه شخص وارسته‌ای را می‌بیند که پس از سلام و معرفی خود، به این‌که از سوی حضرت مأمور بردن پسر مهزیار به جهت پابوسی حضرت بقیه الله -عجل الله تعالی فرجه الشریف- است، از پسر مهزیار می‌پرسد: چه چیزی را طلب می‌کنی ای ابالحسن؟

گفتم: امامی که محجوب و مخفی از عالم است.

گفت: او از شما پوشیده و مخفی نیست و لکن اعمال بد شما او را از شما پوشانده و مخفی ساخته است. 

وقتی آن شخص پس از مقدماتی، عتی بن مهزیار را خدمت حضرت صاحب الامر -عجل الله تعالی فرجه الشریف- می‌برد حضرت در قسمتی از سخنانشان خطابه به او می‌فرماید: ای ابوالحسن شب و روز توقع و انتظار آمدن تو را داشتم، چه چیز آمدنت را نزد ما تأخیر انداخت؟

پسر مهزیار در جواب می‌گوید: ای آقای من تا الان کسی را نیافته بودم که مرا راهنمایی کند.

حضرت فرمودند: کسی را نیافتی که راهنمائیت کند؟!

آنگاه با انگشتان مبارکشان بر روی زمین فشار دادند و سپس فرمودند: و لکن شما اموالتان را زیاد نمودید، ضعفاء مؤمنین را دچار حیرت ساختید و بین خود قطع رحم نمودید پس الان برای شما چه عذری مانده است؟[2]
تقوا

پس مهم‌ترین عامل،که موجب ایجاد انس با مولایمان امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- و از بین رفتن موانع بهره‌مندی از فیض حضور آن حضرت می‌گرددتقوا،پرهیزکاری و ترک محرمات و انجام واجبات الهی است.

امر دوّم برای نزدیک شدن به محضر مبارک امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- عشق به آن حضرت و ایجاد محبت در خود نسبت به آن مقام مقدس می‌باشد. در حدیث گرانبهایی که در مورد رابطه قلبی بین امام معصوم و شیعه، مضامین زیبایی در آن نقل گردیده است، راوی سؤال می‌کند: «آیا شما برای من دعا می‌نمایید؟ امام رضا -علیه السلام- می‌فرماید: آیا تو غیر از این را گمان می‌کنی؟ راوی جواب می‌گوید: خیر و سپس حضرت می‌فرماید:

اگر خواستی که دریابی که مقام محبت من با تو و اهتمام داشتن من در امر تو چقدر است، پس به قلب خود نظر کن و ببین که در قلبت و در کارهایت چقدر به من محبت داری و به فکر من هستی؟»[3]

این یک قاعده کلی است که هر قدر شما به شخصی نزدیک باشید و او را دوست داشته باشید او هم شما را به همان مقدار دوست خواهد داشت لذا امام در حدیث می‌فرمایند که به خود نظر کن و آنگاه درجه محبت خویش را نسبت به ما بسنج. پس بدان به همان مقداری که تو به یاد ما هستی ما هم به یاد تو هستیم.

گاهی می‌شود محّب و عاشق، از یک دوستی عادی گام فراتر می‌گذارد به گونه‌ای که محبوب و معشوق را بیش از خود دوست دارد و او را با همه دنیا عوض نمی‌کند و حاضر است جان را فدایش کند و اوامرش را بی چون و چرا، اجرا کند در این صورت مقام محبت و مودت به آخرین درجه خود می‌رسد که شاید قابل وصف نباشد، وقتی چنین حالت و رابطه‌ای بین عاشق و معشوق پدید آمد، هیچ چیز نمی‌تواند مانع اتصال گردد و هیچ سدی نمی‌تواند در برابر عاشق بایستد. از آن طرف هم وقتی محبوب این حالت محب را مشاهده می‌کند در لطف و مهرورزیدن نسبت به محب کوتاهی نمی‌کند او را در سرای خویش میهمان می‌نماید و پذیرایی و میهمان‌نوازی از او را به حد اعلی می‌رساند از او می‌خواهد که در کنارش برای همیشه بماند تا این حالت محبت و دوستی از بین نرود.

اگر این حالت علاقه با نهایت درجه‌اش در قلب و روح انسان پدید آمد که امام و آقا و مولای خود را بیش از خویش بخواهد و حاضر باشد که جان در راه او دهد و موانع دنیایی نتواند در مقابلش بایستد، البتّه از طرف آن حضرت عنایاتی که نمی‌توان مثل و مانند آن عنایات و محبت‌ها را در دنیا یافت، به او خواهد شد.

اگر دل از علائق کنده باشی                          به منزل بار خود افکنده باشی
ارتباط وانس با حضرت ولی عصرامام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- اعم از ملاقات می‌باشد و می‌تواند جلوه‌های دیگری از جمله خواب، ارتباط قلبی و... داشته باشد

البتّه وسائل و راه‌های دیگری هم وجود دارد که می‌تواند موجب قرب و نزدیک شدن به آن حضرت گردد که به مهم‌ترین آنها اشاره می‌گردد:

1. معرفت و شناخت در حد امکان، از آن چهارده نور تابناک خصوصاً حضرت بقیه الله -عجل الله تعالی فرجه الشریف- .

2. به یاد آن حضرت بودن در همه اوقات.

3. انتشار دادن نام و یاد آن حضرت در بین مردم.

4. عظیم شمردن نام آن وجود مقدس.

5. گریه و ناله در دوری از آن امام و حزن و اندوه در غربت او.

6. دعا برای تعجیل فرج در هر صبح و شام در اوقات اذان که در توقیع شریف فرمودند: و اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم «برای تعجیل ظهور زیاد دعا نمایید که همانا آن(دعا کردن) موجب گشایش در امور و رهایی شما است.»[4]

7. هدیه نمودن ثواب عبادات به آن حضرت .

8. قرائت قرآن و عمل به آن و هدیه ختم قرآن به آن وجود مقدس و مبارک.9. توجه به خواندن زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره و نماز شب که همانا استمرار بر آن‌ها،آثاری بس شگفت‌انگیز دارد.

10. زیارت نمودن آن حضرت به ادعیه‌ای که در خصوص آن بزرگوار وارد گردیده است.

11. انفاق مال در راه و صدقه دادن برای سلامتی و تعجیل در ظهور آن حضرت.

12. عزاداری و گریه در مصیبت جد بزرگوارش امام حسین ـ علیه السّلام ـ و عمه‌اش زینب-علیها السلام-.

13. دوست داشتن خوبان و شیعیان مخلص و محبان واقعی آن حضرت و احترام گذاشتن به آن‌ها.

14. یاری رساندن به شیعیان آن حضرت و رفع مشکلات دوستان آن بزرگوار.

البتّه از این نکته نباید غافل شد که ارتباط وانس با حضرت ولی عصرامام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- اعم از ملاقات می‌باشد و می‌تواند جلوه‌های دیگری از جمله خواب، ارتباط قلبی و... داشته باشد .

خدایا توفیق درک انس و محبت مولایمان امام زمان -عجل الله تعالی فرجه الشریف- و توفیق زیارت آن حضرت را به ما آن عنایت فرما و ما را از سربازان و یاوران مخلص آن حضرت مقرر گردان «آمین یا رب العالمین»

 
پی نوشت ها :
[1] . مستدرک وسائل‌الشیعه ج 11، ص 258.
[2] . دلائل الامامه، ص 296 محمد بن جریر طبری.
[3] . اصول کافی، ج 2، ص 652.
[4] . بحارالانوار، 52 ص، غیبه الطوسی ص 290.

منبع: تبیان

نکاتی درباره قیام امام زمان (عج)

بسیاری از افراد در مورد قیام حضرت تصور می کنند که این قیام منجر به بزرگ ترین و خونین ترین جنگ تاریخ می شود و حضرت سال ها با جنگ و قیام مسلحانه به مبارزه با کفر و شرک و نفاق می پردازد و همه کفار و مشرکین و دشمنان اسلام، حتی مسلمانان سست ایمان را می کشد و بعد از این جنگ خونین، هر کس می ماند، اهل سعادت و ایمان خواهد بود.
معمولاً نقاشی هایی هم که از امام زمان (عج) کشیده می شود، تصویر مردی است که روی اسب نشسته و شمشیر خود را بلند کرده و آماده دادن دستور نبرد است، آیا واقعاً این گونه است؟


قیامی فکری و فرهنگی
 
قضا و تکامل و قطعی درمورد جزییات قیام امام زمان (عج) برای ما ممکن نیست، اما آن چه از جمع بندی روایات و دلایل عقلی به دست می آید، این است که انقلاب جهانی امام زمان (عج)، پیش از هر چیز، انقلابی فرهنگی و فکری است، نه نظامی و کودتایی و به خاطر همین شیوه است که اکثر مردم بدون هیچ جنگ و خون ریزی و مقاومتی، جذب حکومت امام می شوند.


حتی اگر ظهور امام زمان (عج) را در همین سال ها در نظر بگیریم، چگونه می توان تصور کرد که بدون کار فکری و فرهنگی و روشن کردن حقیقت برای مردم، جمعیتی چند میلیاردی حاضر به پذیرش تفکر و عقیده ما شوند و دست از دین و آیین و عقاید و باورهای خود بردارند یا چگونه می توان این جمعیت عظیم را به زور همراه کرد؟

دوران رشد عقل ها
 
این مسئله حقیقتی است که از برخی روایات به روشنی به دست می آید و نشان می دهد دوران ظهور امام زمان (عج)، دوران رشد عقل و معرفت بشر است. به گونه ای که اکثر مردم با مواجه شدن با حقیقت و استدلال و منطق روشن امام، به راحتی آن حضرت را می پذیرند و دست از رفتار و تفکرات اشتباه خود می کشند.
در برخی روایات آمده که امام زمان (عج) به رشد عقلی مردم می پردازند و امام با این امر، مردم را آماده پذیرش حکومت جهانی می کند و آنان را به فرهنگ و تمدن اسلام فرا می خواند. امام صادق(ع) فرمودند: «آن گاه که قائم ما قیام کند، خداوند دست رحمت بر سر بندگان می گذارد و به وسیله او، خرد و اندیشه های انسان کامل می شود.»
برخی روایات از رشد علمی در زمان ظهور امام زمان (عج) سخن به میان آوردند و دوران ظهور را دوران گسترش علم نامیدند و یکی از ویژگی های مهم حکومت امام را گسترش علم دانستند. دراین زمینه امام صادق (ع) فرمودند: «دانش 27 بخش داردکه بشر تاکنون، دو بخش آن را آموخته است. به هنگام قیام امام زمان (عج) 25 بخش دیگر بر آن افزوده می شود».

رشد فکری، لازمه پیروزی
 
از نظر عقلی این ادعا قابل قبول است، زیرا اگر بنا بر جنگ و نبرد بود که این همه تأخیر نیاز نبود و در گذشته که جمعیت و قدرت تسلیحاتی انسان ها کمتر بود، این قیام انجام می شد که پیروزی راحت تر بود. همه می دانیم یکی از عوامل تحقق قیام حضرت، وجود 313 انسان کامل در یک زمان است. به نظر شما با 313 نفر چگونه می توان در جنگی جهانی پیروز شد؟ ممکن است گفته شود این پیروزی با اعجاز الهی و قدرت خاص امامت به دست می آید، نه ابزار و امکانات عادی و شرایط طبیعی، اما در جواب باید گفت اگر این گونه بود که نیاز به همین 313 نفر هم نبود. پس چرا تاکنون ظهور حضرت به تأخیر افتاده است؟
روشن است که ماهیت قیام و ظهور حضرت چیز دیگری است و این تعداد هم مسئولیت مهم تری، غیر از جنگ و فرماندهی نبرد نظامی را بر عهده دارند.

کشتار بزرگ توسط پرچم دار صلح؟
 
یکی از مهم ترین نشانه های جامعه بی نظیر امام زمان (عج)، صلح، امنیت و عدالت است تا جایی که همه آن حضرت را منجی، یعنی نجات بخش می دانند. با وجود این روشن است که این امر با کشتار و خون ریزی هم خوانی ندارد و هر چند قیام حضرت از روی ظلم و بی عدالتی نیست، اما نمی توان با بزرگ ترین جنگ تاریخ و سال ها خون ریزی و کشتار، جامعه ای سرشار از صلح و عدالت و امنیت را تشکیل داد.
دلیل این مسئله این است که حکومتی که با جنگ و زور و مقابله شدید نظامی شکل گرفته است، سرشار از مخالفت های درونی و قیام های مخالفان و کودتاهای کوچک و بزرگ خواهد بود. و چنین جامعه ای روی آرامش و امنیت را نخواهد دید، زیرا در حکومت جهانی حضرت قرار نیست تنها مسلمانان، آن هم شیعیان خالص زنده بمانند و دیگران از دم تیغ بگذرند، بلکه همه مردم در مناطق گوناگون جهان در این حکومت حضور خواهند داشت. اگر ملتی با زور و کشتار مجبور به تسلیم شده باشد، هیچ وقت درستی این حکومت را نخواهد پذیرفت و روزی علیه آن قیام خواهند کرد.

یقیناً جنگ خواهد شد.
 
بعد از ظهور امام، افراد و جریان های فکری و حکومت ها و دولت هایی، با حکومت امام مخالفت می کنند و می کوشند مانع پیشرفت قیام و شکل گیری حکومت جهانی حضرت شوند و به هر وسیله ممکن به مقابله و مبارزه با ایشان بر می خیزند. در برابر این گروه از دشمنان، در ابتدا حضرت آنان را نصیحت و هدایت می کند، چه بسا برخی از آنان تحت تأثیر موعظه امام و استدلال قاطع و روشن حضرت قرار گرفته، جذب حکومت ایشان شوند، ولی یقیناً برخی دیگر به لجاجت خود ادامه می دهند که در برابر این گروه، امام با قاطعیت می ایستد و همه آنان را از بین می برد و زمین را از آلودگی وجود این کوردلان مخالف حقیقت پاک می کند.


چون این گروه ها و حکومت ها و دولت ها، از قدرت بسیاری در عالم برخوردارند و منابع مالی و نظامی فراوانی در اختیار دارند، جنگی بزرگ به راه می اندازند و چه بسا مبارزه با آنان سال ها به طول می انجامد، اما این به معنای مقابله نظامی با همه مردم جهان و کشته شدن اکثر آنان نیست، بلکه در نتیجه تلاش های فکری و فرهنگی و مبارزه با سران کفر و ظلم، در نهایت قیام حضرت به پیروزی می رسد و مردم جهان در حکومت جهانی حضرت به صلح و رفاه و امنیت مطلق دست می یابند.


عفت و پاكدامني از ديد حضرت علي

ز حضرت علي (ع)

  • پاداش مجاهد شهيد در راه خدا بزرگتر از پاداش عفيف و پاكدامني نيست كه قدرت بر گناه دارد و آلوده نمي گردد. همانا عفيف و پاكدامن فرشته اي از فرشته هاست.

حكمت 474 نهج البلاغه

 

  • پاكدامني زيور تهيدستي و شكرگزاري، زيور بي نيازي است.

حكمت 340 نهج البلاغه

 

سخنانی از حضرت علی (ع)

باشد که پند گیریم

فرق است ميان اين دو عمل ، عملى كه لذتش رفته و عواقب ناگوارش ‍ مانده است و عملى كه رنجش سپرى شده و اجر و ثوابش باقى است .

كسى كه در عمل كوتاهى كند به اندوه دچار گردد و خداوند را، به كسى كه خدا را در مال و جانش نصيبى نباشد، نيازى نيست .

بزرگى خداوند در نظر تو سبب مى شود كه آفريدگان در چشمت خرد آيند.

دنيا همانند مار است . چون بر آن دست كشند، نرم آيد، ولى در درون آن زهر كشنده است . مردم فريب خورده و نادان بدان ميل كنند و خردمند عاقل از آن دورى جويد.

هيچ ثروتى سودمندتر از عقل نيست و هيچ تنهايى وحشت انگيزتر از خودپسندى نيست و هيچ عقلى ، چون انديشيدن و تدبير نيست و هيچ كرامتى چون تقوى نيست و هيچ هم نشينى چون خوشخويى نيست و هيچ ميراثى چون ادب نيست و هيچ رهبرى چون توفيق نيست و هيچ تجارتى چون عمل صالح نيست و هيچ سودى چون ثواب آخرت نيست و هيچ پارسايى چون توقف در برابر شبهه نيست و هيچ زهدى چون زهد در حرام نيست و هيچ ايمانى چون حيا و شكيبايى نيست و هيچ حسبى چون تواضع نيست و هيچ شرافتى چون علم نيست و هيچ عزتى چون بردبارى نيست و هيچ پشتيبانى استوارتر از مشورت نيست.

برآوردن حاجتها، جز به سه چيز، راست نيايد. خرد شمردن آن تا در نزد خدا بزرگ آيد. پنهان داشتن آن تا به هنگام پاداش آشكار شود و شتاب در انجام دادن آن تا گوارا شود.

هرگاه خبرى شنيديد آن را نيك بفهميد و در آن بينديشيد، نه اينكه بشنويد و نقل كنيد. زيرا نقل كنندگان علم بسيارند ولى ، انديشه كنندگان در آن اندك اند.

خدا را بندگانی است که برای سود رساندن به دیگران نعمت های خاصی به آنان بخشیده است، تا آنگاه که دست بخشنده دارند نعمت ها را در دستشان باقی می گذارد، هر گاه از بخششش دریغ کنند، نعمت ها را از دستشان و به دست دیگران خواهد داد.

مجلس از مذاکره هسته‌ای در چهارچوب «ان‌پی‌تی» پشتیبانی می‌کند

رئیس مجلس شورای اسلامی همچنین با بیان این که مجلس شورای اسلامی به کشور همسایه امارات توصیه هشدارآمیز دارد، گفت: این کشور باید با توجه به اقتضائات زمانی به جای مجادلات گستاخانه و فرصت‌‌سوز، خردمندانه به جایگاه خویش توجه نماید و به مصالح همکاری دوجانبه بیشتر توجه کند.
کد خبر: ۲۳۸۶۵۶
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردين ۱۳۹۱ - ۰۹:۳۷
علی لاریجانی در نشست علنی امروز (سه‌شنبه ۲۹ فروردین) در نطق پیش از دستور خود با تبریک به مناسبت فرا رسیدن روز ارتش گفت: ارتش به جهت داشتن روحیه جهادی و تجربه هشت سال دفاع مقدس در جایگاه قدرتمندترین نیروهای نظامی منطقه قرار دارد.

به گزارش «تابناک»، نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی با بیان این که ارتش به طور حتم از منافع ملی و دینی کشور دفاع می‌کند، گفت: این موضوع به دلیل مردمی بودن ارتش است.

وی با اشاره به مذاکرات هسته‌ای ۱+۵ با گروه مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران افزود: هرچند نمی‌توان قضاوت کاملی از این نتایج به دست آورد، تغییر رفتار غرب در موضوع هسته‌ای مشهود است و این موضوع تغییر نگاه ماجراجویانه غرب به نگاه معقول را می‌رساند.

لاریجانی ادامه داد: هم اکنون برای گروه ۱+۵ موقعیت بسیار خوبی پدید آمده است؛ برای این که به جای تلف کردن وقت به میز مذاکره بازگردند و با تعامل مؤثر، این موضوع هسته‌ای حل شود.

رئیس مجلس شورای اسلامی افزود: غرب هم اکنون دریافته است که اگر زبان زورگویی خود را به منطق اخلاق بدل نماید، می‌تواند با تعامل کارسازتری از سوی جمهوری اسلامی روبه‌رو شود، چرا که این موضوع به امنیت منطقه و ثبات انرژی منجر می‌شود.

لاریجانی با اشاره به فتوای مقام معظم رهبری، مبنی بر حرام بودن تولید و به‌کارگیری سلاح‌های کشتار جمعی یادآور شد: این فتوا یک مبنای اساسی تحول برانگیز برای پایان دادن مسابقه تسلیحاتی کشورهای غربی است.

وی همچنین به گروه ۱+۵ پیشنهاد کرد که در اصلاح رفتار خود گام‌های عملی بردارد.

رییس فراکسیون اصولگرایان مجلس هشتم با تشکر از تلاش‌های تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای با گروه ۱+۵ افزود: مجلس شورای اسلامی همان گونه که در بیانیه خود هم اعلام نمود، تنها از مذاکره هسته‌ای در چهارچوب ان‌پی‌تی و دفاع از منافع ایران پشتیبانی می‌‌کند.

رئیس مجلس شورای اسلامی با بیان این که این روزها ملت فلسطین و بحرین در آزمون مقاومت و مقابله با زورگویی رژیم‌های دیکتاتوری قرار گرفته‌اند، تصریح کرد: اعتصاب غذای هشت نفر از اسرای فلسطینی در بند رژیم صهیونیستی و اعتصاب غذای عبدالهادی خواجه، نشانگر عمق مبارزات مقاومت است.

وی ادامه داد: مجلس شورای اسلامی از حرکت مجاهدانه مبارزان فلسطینی و مجاهدان بحرینی حمایت و به حکام بحرینی توصیه می‌کند، به جای تکیه بر قدرت‌ با تدبیر به اراده ملت خویش تکیه نمایند و به جای ستیز با مجاهدان به خواسته‌های بحق ملت خویش تن در دهند.

لاریجانی درباره مسائل پیش آمده از سوی امارات نیز تأکید کرد: مجلس شورای اسلامی به کشور همسایه امارات توصیه هشدارآمیز داد که با توجه به اقتضائات زمانی، به جای مجادلات گستاخانه و فرصت ‌سوزی، خردمندانه به جایگاه خویش و به مصالح همکاری دوجانبه بیشتر توجه کند.

لاریجانی: دولت اسلامي باید نان شب مردم را تأمين كند

سخنراني پيش‌ از خطبه‌هاي نماز جمعه تهران؛
رييس مجلس شوراي اسلامي با اشاره به اين كه به دليل برخي مشكلات اجرايي دچار مسأله بيكاري شديم، گفت: اگر كسي از كار خود بركنار شود، دولت اسلامي موظف است نان شب او را تأمين كند.
کد خبر: ۲۳۹۳۹۲
تاریخ انتشار: ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۱ - ۱۴:۱۸
علي لاريجاني در سخنان پيش از خطبه‌هاي امروز نماز جمعه تهران، با تأكيد بر لزوم وجود عنصر جهاد در فرهنگ جامعه، گفت: كشورهايي هستند كه از آباداني برخوردارند، اما به دليل اين ‌كه روحيه جهادي ندارند، اهل بزمند، نه اهل رزم. بايد نوكري آمريكا را قبول كنند. در واقع نوكر شيك‌پوشند. نوكر هستند ولي ظاهر بزك‌كرده‌اي دارند.

به گزارش «تابناک»،‌ رييس مجلس شوراي اسلامي، ضمن تسليت به مناسبت شهادت فاطمه زهرا (س) گفت: پيامبر اسلام (ص) فرمودند دخترم فاطمه، سرور زنان عالم از آغاز تا به انجام است. فاطمه زهرا (س) يك شخصيت معمولي نيست كه از جهاتي بر ديگر زنان ترجيح داشته باشد، بلكه فاطمه زهرا (س) شخصيتي است كه عالم و آدم در گرو وجود اوست.

وي با بيان اينكه تمسك به پيامبر گرامي اسلام و اهل بيت او در همه زمان‌ها موجب سوق انسان‌ها به سوي سعادت و كمال است، گفت: وجود مقدس حضرت فاطمه (س) يكي از پنج شخصيتي است كه وسيله رحمت خداوندي از آغاز خلقت بوده‌اند. برای همین ملاحظه مي‌شود كه پيامبر گرامي اسلام (ص) راه رستگاري و سعادت را مودت، دوستي و پرهيز از مخالفت با اين شخصيت قرار داده‌اند.

لاريجاني با اشاره به احاديثي مبني بر اينكه هر كس حضرت فاطمه(س) را دوست بدارد، در بهشت با پيامبر همراه خواهد بود، خاطرنشان كرد: فاطمه زهرا (س) در خطبه خود پس از حمد و ثناي الهي و ذكر صفات و مناقب رسول‌الله و عظمت قرآن مي‌فرمايند ايمان را خدا عاملي قرار داد كه از شرك و ذلالت نجات يابيد. در واقع ايمان پايه حركت فردي و اجتماعي است و پايه پيشرفت و كمال براي فرد و جامعه است؛ زيرا يك جامعه هرچند در امور مختلف پيشرفت كند اما اهل ايمان نباشد اين پيشرفت واقعي نيست و اين حركت حيات‌بخش نيست.

رييس مجلس شوراي اسلامي تصريح كرد: هم‌چنين فاطمه زهرا (س) فرموده‌اند خداوند عدالت را قرار داده تا دل‌ها را به هم نزديك كند؛ زيرا عدالت اجتماعي است كه حق هر كسي را به اندازه خود او تأمين مي‌كند. به همين دليل باعث رضايت افراد مي‌شود لذا دل‌ها به هم نزديك مي‌شود. هم‌چنين در يك خانواده تا دل‌ها به هم نزديك نشود، خانواده استحكام پيدا نمي‌كند و يا در يك اجتماع كوچك، يك شركت، نهاد و غيره اگر دل‌ها به هم نزديك نشود، در داخل آن نهاد مشكلات يا شركت پيدا مي‌شود.

لاريجاني با بيان اين‌كه عامل پايداري يك ملت در همگرايي قلوب آنهاست، گفت: فاطمه زهرا (س) مي‌فرمايند اگر استحكام جامعه را مي‌خواهيد، از درون بايد نزديكي در قلوب آنها به وجود بيايد كه عامل آن عدالت اجتماعي است، زيرا عدل باعث نزديكي قلوب به يكديگر مي‌شود.

وي افزود: هم‌چنين اطاعت ما را براي ايجاد نظام در ملت و امت قرار داده، زيرا بدون امام و رهبري و بدون ولايت نظام صحيحي به وجود نمي‌آيد. فاطمه زهرا (س) عامل برقراري نظام صحيح را اطاعت از آنان قرار داده است. اطاعت از محمد و آل محمد (س) تعريف كرده است. يعني امامت، عامل نظام‌بخشي به جامعه است و بعد مي‌فرمايد امامت ما را قرار داد تا مردم از جدايي و افتراق در امان باشند.

رييس مجلس شوراي اسلامي ادامه داد: فاطمه زهرا (س) امامت و پيشوايي اهل بيت (ع) را عامل انسجام جامعه معرفي كرده است. عوامل ديگر ممكن است صرفا تا اندازه‌ای انسجام‌بخش باشد؛ برای نمونه، ملي‌گرايي، قوم‌گرايي و همزباني عامل انسجام مي‌شود اما تا اندازه‌اي، لكن محبت اهل بيت (ع) و پذيرش امامت و پيشوايي آنان انسجام تام و كمال به وجود مي‌آورد كه حاضرند از جان خود در راه آن بگذرند.

لاريجاني افزود: سپس ايشان جهاد را براي عزت اسلام و ذلت كفر و نفاق قرار دادند، روحيه جهادي عامل عزت‌مندي اسلام است. كشور و ملتي مي‌تواند سرافرازانه زندگي كند كه روحيه جهادي داشته باشد.

وي تأكيد كرد: ملتي كه عنصر كليدي يعني عنصر جهاد را از فرهنگ خود خارج كند، ممكن است رنگ و لعاب ظاهري داشته باشد، اما عزت ندارد و دست‌نشانده خواهد بود.

رييس مجلس شوراي اسلامي تصريح كرد: امروز اين موضوع را مي‌توانيد در بين كشورها ببينيد. كشورهايي هستند كه از آباداني برخوردارند، نفت و گاز زيادي دارند، صنعت دارند، اما به دليل اين‌كه روحيه جهادي ندارند اهل بزمند، نه اهل رزم. بايد نوكري آمريكا را قبول كنند. در واقع نوكر شيك‌پوشند. نوكر هستند ولي ظاهر بزك‌كرده‌اي دارند.

لاريجاني در ادامه سخنان خود يادآور شد: از سوي ديگر يك گروه كوچك حزب‌الله را ملاحظه كنيد كه اينها اهل جهاد بوده و هستند و يك رژيم تا دندان مسلح صهيونيستي را كه پشت آن آمريكا بود، همين گروه كوچك به زانو درآوردند و يك شكست بزرگي را به رژيم تحميل كرد كه حالا حالاها اين درد را حس مي‌كنند و اين رژيم مجبور است، حرف‌هاي كلفتي بزند تا درد شكست را به نحوي براي خود مرتفع كند.

وي گفت: اين روزها نيز می‌بینید، گاه سخنان درشتي نسبت به ملت ايران مي‌گويند. رژيم صهيونيستي بايد درك كند ملت ايران ملت پيرو فاطمه(س) است كه فرمود جهاد عامل عزت اسلام است، ملتي مجاهد است. اگر صهيونيست‌ها دوست دارند كه مدال تابوت‌كشي سربازانشان را به سينه آنها نصب كنيم بسم‌الله.

رييس مجلس شوراي اسلامي در خطبه‌هاي پيش از نماز جمعه اين هفته تهران گفت: اهميت شعار امسال از آن روست كه اقتصاد سالم عامل عزت‌مندي و مبناي تحقق جامعه سالم است.

علي لاريجاني، با اشاره به شعار امسال اظهار كرد: در خطبه حضرت فاطمه (س) نيز اقتصاد يكي از اركان جامعه سالم است، زيرا حتي اگر فردي اهل جهاد باشد ولي جسمي ناسالم داشته باشد، زمين‌گير خواهد بود و نمي‌تواند وارد ميدان شود.

وي افزود: اقتصاد سالم هم همانند فردي است كه نيروي بدني كافي براي جهاد و مبارزه را دارد و در صورت لزوم مي‌تواند وارد عرصه شود.

لاريجاني با بيان اين‌كه شهيد مطهري (قدس‌سره) در اين زمينه يكي از اصول اوليه حيات را اقتصاد سالم مي‌داند، ادامه داد: به عقيده شهيد مطهري، يكي از اصول اوليه حيات و تأمين رشد و نمو جامعه، اقتصادي سالم است كه قائم به غير نباشد.

وي تأكيد كرد: جامعه‌اي كه مشكل اقتصادي داشته باشد، به نوعي مريض است و اقتصاد سالم به نوعي از اركان امت سالم محسوب مي‌شود. هم‌چنين جامعه راكد هرگز نمي‌تواند به اقتصادي سالم دست يابد و از سرمايه خود استفاده كند.

رييس مجلس شوراي اسلامي، با بيان اين‌كه اگر خواستار جامعه‌اي اخلاق‌گرا و معنوي هستيم بايد به اقتصاد خود توجه كنيم، عنوان كرد: اگر ما مي‌خواهيم مردم ما نسبت به ساير مسلمانان احساس همدردي داشته و به داد مظلومين برسند، بايد اقتصادي سالم داشته باشيم كه اين اقتصاد بايد رشد و نمو داشته و از توليدات خود كشور بهره ببرد.

لاريجاني در بخش‌هاي ديگري از سخنان خود با تأكيد بر اين‌كه استاد مطهري معتقد بودند كه اسلام نمي‌خواهد مسلمانان به غير متكي باشند، گفت: در صورتي كه ملت مسلمان دست خود را به طرف غير دراز كند، بنده او شده و آنها بر مسلمين چيره مي‌شوند. به همين دليل ملتي كه در اقتصاد خود مديريتي درست نداشته باشد، به اقتصاد واقعي دست نيافته است.

وي تصريح كرد: با وجودي كه امروزه بحث جهاني شدن مطرح است، ولي بايد كشورها با توجه به ارتباطات خود متناسب با شرايط بين‌المللي خود به خودكفايي و اقتصاد توجه كرده و توانمندي‌هاي خود را در توليدات استراتژيك توسعه داده و قائم به ذات باشند. همان‌ گونه كه كشورهاي پيشرفته مانند ژاپن، آمريكا و برخي كشورهاي اروپايي، تلاش مي‌كنند در توليدات استراتژيك متكي به ديگران نباشند، چون در اين صورت در سخت‌ترين شرايط هم مي‌توانند نيازهاي خود را برطرف سازند.

رييس مجلس شوراي اسلامي تأكيد كرد: امام راحل همواره به جوانان توصيه مي‌كردند تا در زمينه اقتصادي به استقلال برسند، چون استقلال در اقتصاد پايه استقلال سياسي است.

به گفته وي، واردات اگر مكمل توليد باشد به توليد كمك مي‌كند و در غير اين صورت محصولات مصرفي براي توليد مضرند.

لاريجاني در ادامه با بيان اين‌كه جهش اقتصادي با كار و توليد در داخل كشور فراهم مي‌شود، عنوان كرد: بر پایه تفكر اسلام، اقتصاد سالم اقتصادي است كه در آن توليد وجود داشته باشد و اين امر يكي از مباحث ضروري در دين ماست. هم‌چنين اهميت اين امر امروزه و با توجه به تحريم‌هايي كه در يك سال گذشته عليه ايران شدت گرفته، بيشتر احساس مي‌شود، زيرا آنها ما را به خاطر مسائل هسته‌اي تحريم كرده‌اند، در حالي كه رژيم صهيونيستي صدها كلاهك هسته‌اي دارد.

وي ادامه داد: با وجود فتواي مقام معظم رهبري درباره تحريم سلاح‌هاي هسته‌اي آنها هم‌چنان بر روي تحريم‌هاي خود پافشاري مي‌كنند. با اين حال ما بايد بر توليدات داخلي و استقلال اقتصادي خود پافشاري كنيم. البته اين اقدام آنها قابل درك است و مي‌توان گفت به دليل شكست‌هايي است كه آمريكا در جنگ‌هاي خود خورده است.

رييس مجلس شوراي اسلامي در پايان سخنان خود با اشاره به اين مطلب كه به دليل برخي مشكلات اجرايي دچار مسأله بيكاري شديم، گفت: اگر كسي از كار خود بركنار شود دولت اسلامي موظف است، نان شب آن را تأمين كند. 

تلاش بسیجی‌وار دانشمندان ایرانی ستودنی است


یک مبتکر جوان:
تلاش بسیجی‌وار دانشمندان ایرانی ستودنی است

خبرگزاری فارس: یک مبتکر جوان گفت: تلاش بسیجی‌وار و خالصانه دانشمندان ایرانی قابل ستایش است.

خبرگزاری فارس: تلاش بسیجی‌وار دانشمندان ایرانی ستودنی است

سازنده دستگاه مین‌یاب موادیاب امروز در گفت‌و‌گو با خبرنگار فارس در ارومیه اظهار داشت: پژوهشگران، محققان و اندیشمندان کشورمان در پشت صحنه به صورت گمنام در حال فعالیت هستند به طوریکه از نثار خون در راه میهن اسلامی نیز هیچ باکی به دل راه نمی‌دهند.

کامبیز گلشنی تصریح کرد: دانشمندان و طراحان انواع سازه مدرن روحیه بسیحی سال‌های نخست انقلاب اسلامی در خود حفظ کرده‌اند به طوریکه با همان رویکرد و خالصانه برای اوج گرفتن کشورمان در جبهه‌های مختلف در حال تلاش هستند.

این کارشناس تجهیزات مین‌زدایی به حمایت‌های همه‌جانبه مسئولان برای به ثمر رسیدن این پروژه اشاره کرد و گفت: در مراحل مطالعه، تحقیق و آزمایش دستگاه به دلیل جنس کار با نقش‌آفرینان زمان دفاع مقدس ارتباط داشتیم که آنها با رفتار، منش و توکل خود همواره به مجریان این طرح قوت قلب می‌دادند.

وی عامل پیروزی ایران اسلامی در سال‌های جنگ تحمیلی را ایمان و خودباوری ملت دانست و بیان کرد: کشور متجاوز عراق از انواع تجهیزات مدرن و جنگ‌افزارهای جدید همچنین از حمایت ده‌ها کشور ابرقدرت برخوردار بود ولی فجر پیروزی از آن ملت ما شد.

گلشنی با بیان اینکه برای نخستین بار در جهان دستگاه مین‌یاب موادیاب بر اساس شناسایی مواد منفجره ساخته شده است، گفت: این وسیله به دست متخصصان بومی ساخته شد به طوریکه شناسایی مین، گلوله عمل نکرده و بمب، عدم شناسایی ترکش و فلزات محیط، کارآیی در بدترین شرایط جوی و محیطی از مختصات این محصول قلمداد می‌شود.

سازنده دستگاه مین‌یاب موادیاب با اظهار به این مطلب که تکنولوژی این دستگاه شامل جاذبه مغناطیسی الکترواستاتیکی و شناسایی پیوندهای مولکولی است، ادامه داد: این دستگاه قابلیت آن دارد قبل از اینکه به معبری برای جست‌وجو وارد شویم به کاربر اطلاع دهد در این معبر مین یا بمب وجود دارد.

منبع:فارس

عكس ديده نشده جالب از آقا

رهبر انقلاب در زمان رياست جمهوري در يك معدن




منبع:بولت

شهادت حضرت زهرا (س) واقعيتى انكارناپذير2


تاريخ و حديث اهل سنت و شيعه گواه شهادت جانكاهى است كه قافيه بزرگترين مرثيه تاريخ بشريت را مى‏سازد. كوشش پى‏گير هواداران بانيان اين مصيبت نتوانسته است آن را از آخر اين مرثيه جانگداز پاك كند. و هيهات، هيهات. از نوك قلم پوزش مى‏طلبم و او را به بردبارى و شكيبايى فرا مى‏خوانم تا شايد بتوانم فرياد تاريخ را بر اين فاجعه جانگداز به رشته تحرير درآوردم.شهادت تنها يادگار پيامبر، «ام ابيها» صحيح بخارى، ج 3، ص 83، كتاب فضائل أصحاب النّبى (ص)، ب 42، ح 232 و ب 61، مناقب فاطمة، ح 278. «بضعة الرّسول» همان ب 42. و سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 123 و... «سيده نساء العالمين»، «سيدة نساء اهل الجنّة» و... پس از رحلت آن حضرت آن هم با فجيعترين وضع، آن هم بوسيله... يعنى چه؟آيا ممكن است؟ اين خبر گوش هر انسان آزاده‏اى را مى‏خراشد، هر عقلى را متحيّر مى‏سازد، بر هر عاطفه‏اى سنگين مى‏آيد. گويا اين همان امانتى است كه بر كوهها و درياها عرضه شد و آنها بر آن طاقت نياوردند.شايد همين امر موجب گرديد تا توجيه‏گران تاريخ و افسانه پردازان الفت اين واقعيت مسلم تاريخى را انكار كنند. امّا چه مى‏شود كرد، اى كاش زبان لال مى‏شد، قلم مى‏شكست اين خبر دهشت بار را نمى‏شنيديم. و اى كاش آسمانها فرو مى‏ريخت، كوهها متلاشى مى‏شد، جهان بپايان مى‏آمد و اين فاجعه رخ نمى‏داد. چگونه بگويم؟ به كه بگويم؟ چگونه ناله سركنم؟ چگونه فرياد كشم؟ كه اين واقعيت تلخى است كه تاريخ و حديث معتبر گواه آن است.اين آواى شوم نه تنها از مسلّمات منابع معتبر شيعه است، بلكه معتبرترين كتابهاى اهل سنت بر اين مصيبت شاهدند. صحيح بخارى - معتبرترين كتاب، پس از قرآن در نزد اهل سنت - طليعه اين مصيبت را از قول ابن عباس در ضمن حديثى چنين توصيف مى‏كند «الرزيّة كلّ الزريّة» مصيبت آن مصيبتى كه بر هر مصيبتى برترى دارد، بلكه آن مصيبتى كه همه مصائب را در بر مى‏گيرد، زمينه سازى براى اين مصيبت عظمى‏ بود. نسبت هذيان و... به پيامبر اكرم (ص) «غلبه الوجع» براى جلوگيرى تأكيد بيشتر بر سفارشات آن حضرت درباره شهيد اين مصيبت و... بود. و با جمله «عندنا كتاب اللَّه حسبنا» كتاب را از عترت جدا كرده و زمينه «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» را فراهم كردند.اينك متن حديث (ابن عباس گفت:چون بيمارى رسول خدا (ص) شديد گرديد، فرمود: چيزى بياوريد تا بر آن براى شما نوشته‏اى بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. عمر گفت: بر پيامبر (ص) بيمارى چيره گرديده، كتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف كردند وجنجال بالا گرفت. پيامبر (ص) فرمود: از نزد من بر خيزيد درگيرى در حضور من سزاوار نيست.پس ابن عباس بيرون رفت ومى گفت: مصيبت، تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) ونوشتارش حائل گرديدند.«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبيّ (صلى الله عليه و سلم) وجعه، قال: ائتونى بكتاب اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعده، قال عمر: انّ النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) غلبه الوجع وعندنا كتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا وكثر الغلط، قال: قوموا عنّي ولاينبغي عندي التنازع، فخرج ابن عباس يقول: انّ الرزيّة كلّ الرزيّة ماحال بين رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وبين كتابه.»صحيح بخارى، ج 1، ص 120، كتاب العلم، باب 82 كتابة العلم، حديث 112. و ج 3، ص 318، كتاب المغازى، باب 199 مرض النّبيّ (ص) و وفاته، حديث 872. و ج 4، ص 225، كتاب المرض و الطب، باب 357 قول المريض قوموا عنّى، حديث 574. و ص‏774، كتاب الاعتصام، باب 1191 كراهية الخلاف، حديث 2169.شايد آنانكه كلام ابن عباس را مى‏شنيدند كه مى‏گويد: «الرّزيّة كلّ الرّزيّة» واى مصيبت جامع، حيران و آشفته خاطر بودند كه يعنى چه؟ ! ابن عباس چه مى‏گويد؟ ! امّا پس از چند روز انگشت شمار نسبت دهنده هذيان و ياوه‏گويى به پيامبر (ص) كلام ديگرى گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش مى‏زنم. اين ماجرا در منابع فراوانى از اهل سنت آمده كه فقط به چند نمونه آن اشاره مى‏شود.الف: ابو بكر عبداللَّه بن محمد بن ابى شيبه، شيخ و استاد بخارى، در كتاب المصف، مى‏گويد:«آنگاه كه بعد از رسول‏خدا (ص) براى ابوبكر بيعت مى‏گرفتند. على (ع) وزبير براى مشورت در اين امر نزد فاطمه (س) دختر پيامبر (ص) رفت وشد مى‏كردند. عمر بن خطاب با خبر گرديد وبنزد فاطمه (س) آمد وگفت: اى دختر رسول خدا (ص) ! به خدا در نزد ما كسى از پدرت محبوبتر نيست وپس از او محبوبترين تويى ! ! وبه خدا قسم اين امر مرا مانع نمى‏شود كه اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم كه خانه را با آنها به آتش كشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (س) بيرون شد، على (ع) و... به خانه بر گشتند. پس فاطمه (س) گفت: مى‏دانيد كه عمر نزد من آمد، وبه خدا قسم ياد كرده اگر شما (بدون اينكه با ابوبكر بيعت كنيد) به خانه برگرديد خانه را با شما آتش مى‏زند؟ وبه خدا قسم كه او به سوگندش عمل خواهد كرد »«حين بويع لأبى بكر بعد رسول اللَّه (ص) كان عليّ والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فيشاورونها ويرجعون في أمرهم، فلمّا بلغ ذلك عمر بن خطاب، خرج حتّى‏ دخل على فاطمة فقال: يا بنت رسول اللَّه (ص) واللَّه ما أحد أحب إلينا من أبيك وما أحد أحب إلينا بعد أبيك منك، وأيم اللَّه ما ذلك بمانعي أن اجتمع هؤلاء النفر عندك أن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت. قال: فلمّا خرج عمر جاؤوها فقالت: تعلمون انّ عمر قد جائني وقد حلف باللَّه لإن عدتم ليحرقنّ عليكم البيت، وأيم اللَّه ليمضينّ لما حلف عليه. »كتاب المصنف، ج 7، ص 432، حديث 37045، كتاب الفتن.ب: همين مضمون را سيوطى در مسند فاطمه، آورده است. سيوطى، مسند فاطمه، ص 36. ج:ابن عبدالبر، در الاستيعاب، نيز اين داستان را نقل كرده است.ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 975. و...:و سپس با مشعلى بر در خانه فاطمه آمد و در جواب فاطمه كه فرمود: آيا من نظاره‏گر باشم و تو خانه مرا آتش بزنى؟ گفت: بلى. چنانكه بلاذرى مى‏گويد: « ابوبكر به على (ع) پيام فرستاد تا با وى بيعت كند امّا على نپذيرفت. پس عمر با مشعلى آمد، فاطمه (س) نا گاه عمر را با مشعل در خانه‏اش يافت، پس فرمود: يابن الخطّاب ! آيا من نظاره گر باشم وحال آنكه تو در خانه‏ام را بر من به آتش مى‏كشى؟ ! عمر گفت: بلى. » «انّ ابابكر ارسل الى علىٍّ يريد البيعة، فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة فتلقته فاطمة على الباب، فقالت فاطمة: يابن خطاب ! أتراك محرقاً علىَّ بأبي؟ ! قال: نعم. »بلاذرى، انساب الاشراف، ج 1، ص 586.وابوالفداء نيز مى‏گويد:« سپس ابوبكر عمر بن خطاب را به سوى على وآنانكه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (س) بيرون كند. وگفت: اگر از دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ.پس عمر مقدارى آتش آورد تا خانه را آتش زند.پس فاطمه (س) بر سر راهش آمد وفرمود: كجا؟ اى پسر خطاب ! آمده‏اى تا كاشانه ما را به آتش كشى؟ ! گفت: بلى. يا در آنچه امت وارد شده‏اند وارد شوند. »« ثمّ انّ ابابكر بعث عمر بن خطاب الى عليٍ ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقال: ان ابى‏ عليك فقاتلهم، فاقبل عمر بشى‏ء من نار على ان يضرم الدار، فلقيته فاطمة (رضي‏اللَّه عنها) وقالت: الى اين يابن الخطّاب؟ ! أجئت لتحرق دارنا؟ ! قال: نعم، او يدخلوا فيمادخل فيه الامّة. »ابوالفداء، تاريخ ابى الفداء ج 1 ص 156. دار المعرفة، بيروت.اين سخن و اين رفتار تفسيرى بر كلام ابن عباس «الرزيّة كلّ الزريّة» گرديد. نه، سخن ابن عباس تفسيرى به گستردگى تاريخ، بلكه به وسعت... دارد، كه در اين رزيّه و ماتم، تاريخ قصيده‏اى سروده است، كه اين گفته و كرده عمر جزء اوّلين مصرعهاى آن قصيده بود. شايد ابن عباس هم از آن غزلى كه عمر سرائيد «غلبه الوجع» در ابتدا «الرزيّة كلّ الزريّة» را درك نمى‏كرد. و تنها پيامبر اكرم (ص) در بستر بيمارى اين غزل غم را تا به پايان خواندند، كه درد و تلخى آن، سختى بيمارى را تحت الشعاع قرار داد. از اينرو عالم بزرگ سنى شافعي جويني - استاد جمعى از علماى اهل سنت، كه يكى از شاگردانش - ذهبى - كه به شاگرديش افتخار مى‏كند و مى‏گويد:سمعت من الإمام المحدّث الأوحد الأكمل فخرالإسلام صدرالدّين... و كان ديّناً صالحاً. تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1505، رقم 24. از پيامبر اكرم (ص) نقل مى‏كند كه فرمود:«چون به دخترم فاطمه مى‏نگرم بياد مى‏آورم آنچه را كه بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنكه در خانه‏اش ذلّت وارد گرديده، از وى هتك حرمت شده، حقش غضب، و ارثش منع شده، پهلويش شكسته و جنينش سقط گرديده و او فرياد برمى‏آورد « يا محمداه ».... پس او اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول... ». «..وانّي لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بعدي، كانّي بها وقد دخل الذّل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وكسرت جنبها واسقطت جنينها وهي تنادى: يإ؛ محمداه...فتكون اوّل من يلحقني من أهل بيتي فتقدم عليّ‏َ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة. »فرائد السمطين، ج 2، ص‏34، 35 طبع بيروت. ‏هنگامى با مشعل آتش براى تسليت دختر پيامبر اكرم (ص) آمدند كه وى «به محسن» باردار بود و تهاجم به خانه و... موجب قتل محسن طفلى كه هنوز پابه دنيا ننهاده بود گرديد. چنانكه ابن ابى دارم - آنكه ذهبى وى را «الامام الحافظ الفاضل... كان موصوفاً بالحفظ و المعرفة» خوانده - جمله «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى اسقطت بمحسن ؛ عمر لگدى بر حضرت زهرا (س) زد تا محسن سقط گرديد ». را مورد تقرير و تأييد قرار داده، تا مورد نكوهش گروهى قرار گرفت.«كان ابن ابى دارم مستقيم الامر عامة دهره ثم فى آخر ايامه كان اكثر ما يقرء عليه المثالب حضرته و رجل يقرء عليه ان عمر رفس فاطمة حتى اسقطت بمحسن. »سير اعلام النبلاء، ج 15، ص 578.روشن است زنى كه در اثر تهديد به احراق بيت و آتش زدن خانه‏اش و سقط جنينش و... مريض گردد و مرض او در زمان كوتاهى منجر به فوت وى شود، اين فوت شرعاً و عرفاً و عقلاً قتل و شهادت محسوب مى‏گردد، و به عامل جنايت مستند مى‏باشد، و نيازى به دليل ديگرى ندارد. از اينرو است كه ائمه معصومين: واهل‏بيت رسول‏خدا (ص) مادر خود را شهيد مى‏خواندند. چنانكه حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود:«إنّ فاطمة (س) صديقة شهيدة»اصول كافي، ج 1، ص 381، ح 2.با آنچه گفته شد جاى ترديدى باقى نمى‏ماند، و شهادت دختر پيامبر (ص) براى هيچ شيعه و سنى منصف و غيرمتعصبى قابل انكار نيست. در عين حال باز هم اين قصّه بر باورهاى بسيارى سنگين مى‏آيد و جا دارد كه فرياد برآورند كه: آه چه مى‏گوئى؟ چه مى‏نويسى؟ ساكت باش؟ مگر ممكن است راست باشد؟ اگر راست است، پس چرا افلاك مى‏گردند؟ خورشيد مى‏تابد؟ و.... مگر خدا به پيامبرش نفرمود: «لولاك لما خلقت الأفلاك» و پيامبر اكرم (ص) درباره دخترش نفرمود: «فاطمة بضعة منّى؛ فاطمه پاره‏تن من است»؟شايد بخارى به دروغ، طليعه اين غزل را سروده است «غلبه الوجع»، «عندنا كتاب اللَّه حسبنا»، «الرزيّة كلّ الزريّة»؟ مگر صحيح بخارى معتبرترين كتاب اهل سنت نيست؟ چرا اين جملات را آن قدر تكرار كرده؟ چرا وى مراسم غريبانه به خاك سپارى فاطمه را در نيمه شب دور از انظار خليفة و... ذكر كرده؟ ومى گويد:چون فاطمه وفات كرد شوهرش علي (ع) وى را شبانه به خاك سپرد وابوبكر را خبر نكرد وخود بر او نماز گزارد.فلمّا توفّيت دفنها زوجها عليّ ليلاً و لم يؤذن بها ابابكر و صلّى عليها...صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.چرا كراهيت على (ع) ملاقات با عمر را ذكر كرده؟... أن ائتناو لا يأتنا احد معك كراهيّة لمحضر عمر.همان مدرك ‏ اگر بخارى مى‏بود شايد مى‏گفت: من تنها نبودم، مسلم هم همين جريان را نقل كرده وگفته است: كه ابن عباس بر اين رزيّة چنان گريست كه از اشكاهايش ريگها تر شدند:« قال ابن عباس: يوم الخميس وما يوم الخميس، ثمّ بكى‏ حتّى‏ بلّ دمعه الحصى‏، فقلت يا بن عباس وما يوم الخميس؟ قال: اشتدّ برسول‏اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وجعه فقال ائتوني اكتب لكم كتاباً لاتضلّوا بعدي فتنازعوا وما ينبغي عند نبىّ تنازع، وقالوا ما شأنه أهجر استفهموه، قال: دعوني... »ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبه‏اى سپس گريست تا آب ديدگانش ريگها را تر كرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چيست؟ گفت: بيمارى رسول خدا (ص) شديد گشت، پس فرمود: بياوريد تا براى شما نوشتارى بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد. پس نزاع كردند، ونزاع در نزد پيامبر سزاوار نيست، و گفتند او را چه شده است، هزيان مى‏گويد، از او جوياشويم، فرمود، رها كنيد مرا...صحيح مسلم، ج 3، ص 455، كتاب الوصيّه باب 5 الوقف ح 22.ابن ابى شيبه استادم قبل از من فاجعه را روشن‏تر بيان كرده كه تهديد بآتش كشيدن خانه را ذكر كرده. مطلب روشن‏تر از آن است كه بتوان آن را مخفى كرد، چه اينكه اين مطلب در منابع معتبر ما اهل‏سنت فراوان آمده.شايد كسى تصّور كند: آنچه به سند صحيح ومعتبر ثابت وغير قابل انكار است، تهديد به آتش كشيدن خانه فاطمه (س) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نيست. بلى، كلام ابن ابى شيبه به تنهايى آتش زدن بيت وحى را ثابت نمى‏كند، امّا بخارى با نقل بيعت نكردن على (ع) با ابوبكر از به آتش كشيدن بيت نبوّت خبر مى‏دهد. زيرا در نقل ابن ابى شيبه خوانديم كه عمر قسم ياد كرد اگر بيعت نكنند دستور مى‏دهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّى بود كه فاطمه (س) سوگند مى‏خورد كه عمر به قسمش وفا خواهد كرد. وبخارى آورده است:«فاطمه (س) بر ابوبكر غضب نمود پس با وى قهر كرد پس با او سخنى نگفت تا وفات نمود وبعد از پيغمبر (ص) شش ماه زندگى كرد... (و على (ع)) در اين ماههابيعت نكرد.«فوجدت فاطمة على ابى بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتّى‏ توفيّت وعاشت بعد النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) ستّة اشهر... ولم يكن يبايع تلك الاشهر. »صحيح بخارى، ج 3، ص 253، كتاب المغازى، باب 155 غزوة خيبر، حديث 704.پس بنا بر اين چنانكه بلاذرى در انساب الاشراف مى‏گويد:« فلم يبايع فجاء عمر ومعه فتيلة ».عمر به مقتضاى قسمش عمل كرد وبيت اهل البيت را به آتش كشيد.وآنچه برخى نقل كرده‏اند كه على (ع) پس از تهديد ناگزير از بيعت شد ونوبت به احراق نرسيد، مخالف نقل بخارى است، كه در نزد اهل سنت از اعتبار بيشترى برخوردار است، ونيز شواهد حديثى وتاريخى، آن رامردود مى‏داند. بلى قافيه اين مرثيه و نوحه با سرودن طليعه آن به زبان هر سراينده‏اى جارى مى‏شود، چون با قسم به آتش زدن خانه، وسپس براى وفاء به قسم با مشعل به در خانه آمدن، و سقط جنين و... از دنيا رفتن پس از مدت كوتاهى، قتل و شهادت و مستند به اين مقدمات خواهد بود.هر چند بعضى از ناقلين اين مرثيه و مصيبت به نتيجه آن تصريح نكرده باشند. امّا همانطور كه گذشت اين مرثيه به وسيله پدر فاطمه (س) پيامبر اكرم (ص) و فرزندانش ائمه اطهار: تا پايان سرائيده شد. تا اينجا به گوشه‏اى از شواهد تاريخى حديثى بر شهادت فاطمه زهرا (س) از منابع معتبر اهل سنت اشاره شد. مطلب آنقدر واضح و روشن است كه نيازى به تكثير منابع نيست.امّا از طرف ديگر فاجعه آن قدر بزرگ و سنگين است كه هر چند نتوان در ادلّه و مستندهاى تاريخى و حديثى آن خدشه نمود، امّا باز هم عواطف و احساسات به سختى مى‏تواند آن را باور كند.مگر على (ع) نبود؟ چگونه جرأت كردند؟على (ع) مى‏ديد؟ مى‏ديد فاطمه (س) را مى‏زدند؟ مى‏ديد آتش شعله مى‏كشد؟ مى‏ديد مصيبتهايى كه روزگاران را همچون شب تار و سياه كرده است بر فاطمه (س) مى‏بارد؟ ! چگونه جرأت كردند؟مگر نديده بودند على (ع) در خيبر را چگونه از جا كند؟ مگر نديده بودند على (ع) مرحب را چگونه دو نيم كرد؟ مگر نديده بودند على (ع) عمرو بن عبدود را...؟ مگر نديده بودند؟؟؟مگر نداى جبرئيل را نشنيده بودند «لا سيف الاّ ذوالفقار و لا فتى الاّ على» چگونه جرأت كردند؟ بلى على (ع) را ديده بودند.اى كاش على (ع) را فقط در اين صحنه‏ها ديده بودند تا جرأت نمى‏كردند. حلم على را هم كه از كوهها سختتر بود ديده بودند.يافته بودند كه على (ع) نفس پيغمبر (ص) است، و پيغمبر را نيز سالها آزموده بودند، اكنون شروع ماجرا نبود. قبل از آن بر پيامبر (ص) جرأت مى‏كردند. و او را مى‏آزردند ! آن هم نه آزارى همچون آزار مشركان مكّه، كه بر آن حضرت سنگ و خاك و خاكستر و زباله مى‏ريختند ! از آن زشتتر ! و نه آزارى همچون آزار مشركان و يهود و نصارى در جنگها با تير و نيزه و شمشير، بلكه از آن سختتر ! آزار در مورد همسران پيامبر (ص): آه چه دشوار است بر غيرت اللَّه. بايد سر بر ديوار نهاد و تا ابد بر مظلوميت محمد (ص) خون گريست « كه او فرمود: «ما اوذى نبىّ بمثل ما اوذيت» بجاى اينكه با پيروزى‏ها اذيّت و آزارها كم شود افزون مى‏گرديد ! و با رحلتش به اوج رسيد.يافته بودند كه سماحت و عظمت پيامبر (ص) بر شجاعت و قدرتش فزونى دارد. ديده بودند در مقابل اذيّتهاى مشركين قريش نفرين نمى‏كرد و مى‏فرمود «انّ قومى لا يعلمون» و در مقابل آنانكه بر آن حضرت شمشير كشيده بودند فرمود: «اذهبوا انتم الطّلقاء» لذا بر آن حضرت جرأت مى‏كردند.او حيا مى‏كرد كه خود در مقابل آزارهايى كه بر وى وارد مى‏شد اعتراض كند، او دين خدا را پاس مى‏داشت، و خدا به دفاع از او مى‏پرداخت.از آيات سوره احزاب استفاده مى‏شود كه: جمعى سرزده و بدون اذن وارد خانه پيامبر (ص) مى‏شدند. چون آنها را دعوت به ميهمانى مى‏كردند، پس از پذيرايى دور هم مى‏نشستند و با هم به گفتگوهاى بيهوده و حتى آزاردهنده‏اى مى‏پرداختند. و گاه چون از زنان پيامبر چيزى مى‏خواستند ناگهان پرده را بالا زده و سؤال خود را مطرح مى‏كردند. پيامبر از اين وضع آزرده مى‏گشت.امّا حيا مانع بود تا آنها را از اين رفتارهاى ناهنجار و ناشايسته منع كند. خداوند آياتى را فرو فرستاد و آنها را از اين رفتار ناشايست خصوصاً در مورد همسران پيامبر بر حذر داشت.يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَيْرَ ناظِرينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسينَ لِحَديثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيي‏ مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيي‏ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن‏.اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد ! به خانه‏هاى پيامبر داخل نشويد مگر بشما براى صرف غذا اجازه داده شود، بدون اينكه چشم به ظرف غذاى وى بدوزيد، امّا هنگامى كه دعوت شديد داخل شويد، ووقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از صرف غذا) به بحث وگفتگو ننشينيد، اين عمل، پيامبر را مى‏آزارد، ولى از شما شرم مى‏كند (وچيزى نمى‏گويد)، امّا خدا از (بيان) حق شرم ندارد. وهنگامى كه چيزى از آنان (همسران پيامبر) مى‏خواهيد از پشت پرده بخواهيد، اين كار براى پاكى دلهاى شما وآنها بهتر استسورة الاحزاب، آية 53.و سپس فرمود:شما حق نداريد پيامبر (ص) را بيازاريد و پس از او با همسرانش ازدواج كنيد اين رفتار شما نزد خداوند بزرگ است‏وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماسورة الاحزاب، آيه 53.و پس از چند آيه مى‏فرمايد:آنانكه خدا و پيامبرش را مى‏آزارند، خداوند برآنها در دنيا و آخرت لعن مى‏فرستد و براى آنان عذابى خار كننده آماده فرموده است.إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَُمُ اللَّهُ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لهَُمْ عَذَابًا مُّهِينًاسورة الاحزاب، آيه 57.شايد بتوان يكى از اهم مصاديق آزار پيامبر (ص) را داستانى كه بخارى آورده است به شمار آورد. حاصل داستان اين است كه زنان پيامبر اكرم (ص) در تاريكى شب با پوشش كامل به مكانى كه خلوت و مناسب بود براى قضاء حاجت مى‏رفتند. چون ام‏المؤمنين سوده قد بلندى داشت يا تنومند بود عمر وى را شناخت و فرياد برآورد كه‏اى سوده تو نمى‏توانى خود را از ما پنهان كنى، بدان كه ما تو را شناختيم. سوده بر مى‏گردد، و به پيامبر شكوه مى‏برد و آن حضرت مى‏فرمايد شما رخصت داده شده‏ايد كه براى حوائجتان خارج شويد. اين داستان را بخارى در سه جا از كتاب صحيحش آورده است.1 - در كتاب التفسير سورة الاحزاب در ذيل آيات فوق:« عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَكَانَتْ امْرَأَةً جَسِيمَةً لَا تَخْفَى على منيَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال يا سَوْدَةُ أَمَا والله ما تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا فَانْظُرِي كَيْفَ تَخْرُجِينَ قالت فَانْكَفَأَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ e في بَيْتِي وَإِنَّهُ لَيَتَعَشَّى وفي يَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت يا رَسُولَ اللَّهِ إني خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِي فقال لي عُمَرُ كَذَا وَكَذَا... فقال إنه قد أُذِنَ لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِكُنَّ »ايشه گفت: پس از آنكه آيه حجاب نازل گرديد، سوده براى قضاى حاجتش بيرون رفت، او زنى تنومند بود، از اينرو نمى‏توانست خود را از كسانيكه او را مى‏شناختند پنهان كند عمر بن خطاب او را ديد، وگفت: اى سوده ! به خدا نمى‏توانى خود را از ما مخفى نگاه دارى، پس فكر كن چگونه خارج شوى گفت: پس بادگرگونى باز گشت وبر پيامبر وارد شد وگفت: يا رسول اللَّه ! من براى برخى از نيازهاى خود بيرون رفتم: عمر به من چنين وچنان گفت... پس (پيامبر اكرم (ص) فرمود: شما اجازه داده شده‏ايد تا براى نيازهايتان خارج شويد.صحيح بخارى، ج 3، ص‏451 باب 45، حديث 1220. ‏2 - در كتاب النكاح باب خروج النساء لحوائجهن:« عن عَائِشَةَ قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ لَيْلًا فَرَآهَا عُمَرُ فَعَرَفَهَا فقال إِنَّكِ والله يا سَوْدَةُ ما تَخْفَيْنَ عَلَيْنَا فَرَجَعَتْ إلى النبي e فَذَكَرَتْ ذلك له وهو في حُجْرَتِي يَتَعَشَّى وَإِنَّ في يَدِهِ لَعَرْقًا فَأَنْزَلَ عليه فَرُفِعَ عنه وهو يقول قد أَذِنَ الله لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَوَائِجِكُنَّ »(عايشة گفت: شبى سوده بنت زمعه بيرون رفت، عمر او را ديد وشناخت، وگفت: به خدا اى سوده نمى‏توانى خود را از ما مخفى نگاه دارى گفت: بسوى پيامبر (ص) باز گشت، پس ماجرا را براى آن حضرت نقل كرد، واو (ص) مى‏فرمود: خدا به شما اجازه داده است تا براى نيازهايتان خارج شويد.) همان، ج 4، ص 75، ب 116، ح 166. ‏3 - كتاب الوضوء باب خروج النساء الى البراز.« عن عَائِشَةَ أَنَّ أَزْوَاجَ النبي e كُنَّ يَخْرُجْنَ بِاللَّيْلِ إذا تَبَرَّزْنَ إلى الْمَنَاصِعِ وهو صَعِيدٌ أَفْيَحُ فَكَانَ عُمَرُ يقول لِلنَّبِيِّ (ص) احْجُبْ نِسَاءَكَ فلم يَكُنْ رسول اللَّهِ (ص) يَفْعَلُ فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ زَوْجُ النبي (ص) لَيْلَةً من اللَّيَالِي عِشَاءً وَكَانَتْ امْرَأَةً طَوِيلَةً فَنَادَاهَا عُمَرُ ألا قد عَرَفْنَاكِ يا سَوْدَةُ حِرْصًا على أَنْ يَنْزِلَ الْحِجَابُ »عايشه گفت: همسران پيغمبر (ص) در شب براى قضاى حاجت به زمين وسيعى مى‏رفتند، عمر به پيامبر مى‏گفت: زنانت را از نامحرمان بپوشان امّا پيامبر (به نصيحت عمر) عمل نمى‏كرد، تا شبى سوده بنت زمعه كه قامتى بلند داشت پس از پاسى از شب بيرون شد، پس عمر فرياد بر آورد: اى سوده بدان كه تو را شناختيم، چون وى بر نزول آيه حجاب حريص بود.همان، ج 1، ص 136، ب‏109، ح 143. ‏معمولاً مفسرين شأن نزول آيات فوق را دو قضيّه ذكر كرده‏اند.1 - داستان فوق‏2 - اينكه يكى از اصحاب پيامبر (ص) گفت: چون پيامبر از دنيا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم كرد، اين سخن به آن حضرت رسيده بسيار آزرده شد، پس آيات فوق نازل گرديد.گروهى از مفسران اين شأن نزول را ذكر كرده‏اند از آن جمله است طبرى در جامع البيان، و آلوسى در روح المعانى، و ابن كثير در تفسير القرآن العظيم، ابن كثير صحابى مورد شأن نزول آيه را طلحه و همسرى را كه در نظر داشته عايشه دانسته است.با وجود اينكه داستان عمر و سوده بعد از نزول آيه حجاب واقع گرديده به طوريكه در متن حديث آمده است «بعد ما ضرب الحجاب». در عين حال سوء ادب و شرمنده نمودن و اذيت و آزار ام‏المؤمنين سوده حرم پيامبر را - كه موجب آزردگى رسول خدا شده و يكى از اسباب نزول آيه شريفه (و ما كان لكم ان تؤذوا رسول‏اللَّه) حق اذيت و آزار پيامبر (ص) را نداريد - را جزء فضائل عمر و يا به تعبير ديگر از موافقات عمر به شمار آورده‏اند.مثلاً آلوسى پس از قبول اينكه كار عمر خلاف ادب و شرمنده نمودن سوده حرم رسول‏اللَّه (ص) و آزردن او است، مى‏گويد:عمر در اين كار عيبى نمى‏ديده، چون گمان مى‏كرده كه بر اين كار خير عظيمى مترتب مى‏گردد.«وذلك أ حد موافقات عمر (ره) وهي مشهورة، وعدّ الشّيعة ما وقع منه من المثالب، قالوا: لما فيه من سوء الأدب وتخجيل سوده حرم رسول اللَّه (صلى الله عليه و سلم) وايذائها بذلك. واجاب أهل السّنة، بعد تسليم صحة الخبر أنّه (ره) رأى‏ أن لابأس بذلك، لما غلب على ظنّه من ترتب الخير العظيم... »تفسير روح المعانى، ج 22، ص 72.و نيز بخارى - يا برخى از راويان حديث - در كتاب وضوء اين داستان را چنين توجيه كرده‏اند، كه اين اهانت و سوء ادب «حرصاً على أن ينزل الحجاب» بوده.صحيح بخارى، ج 1، كتاب الوضوء، باب 109 خروج النّساء الى البراز.و حال آنكه خود در تفسير سوره احزاب گفته است: اين داستان پس از نزول آيه حجاب بوده است. همان.اين امر موجب گرديده تا برخى از شارحان بخارى ناگزير شوند براى جمع بين اين احاديث بگويند شايد اين داستان مكرّر تحقق يافته است.«قال الكرمانى: فان قلت: وقع هنا أنّه كان بعد ضرب الحجاب، وتقدم في الوضوء أ نّه كان قبل الحجاب، فالجواب: لعله وقع مرتين. »فتح البارى، عسقلانى، ج 8، ص 391.به هر حال، آنگاه كه حكومت در دست پيامبراكرم (ص) بود، و آنان محكوم بودند، بر آن حضرت جرئت مى‏كردند. گاه با آرزوى رحلت پيامبر، خيال ازدواج با همسرش را در سر مى‏پروراندند، گاه با عبارات توهين آميزى همسران پيامبر (ص) را مخاطب قرار مى‏دادند.آه، اين چه جرئتى وقيحانه است؟ تصور رحلت رهبران دينى براى ارادتمندانشان بسيار دشوار است. آه چه مظلوميتى؟ آه چه غربتى؟يا رسول‏اللَّه «اصبنا بك يا حبيب قلوبنا فما اعظم المصيبة حيث انقطع عنا الوحى و حيث فقدناك». هنوز 60 بهار از عمر شريف و مباركت نگذشته بود كه تو را درباره همسرانت آزردند ! هواى ازدواج با همسرانت را پس از رحلتت در سر پروراندند ! با جمله‏هاى اهانت آميز با ناموست سخن راندند ! تا خدا فرمود (وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً)آه چه جرئتى؟ آيا اين قوم پس از آنكه خود به حكومت رسيدند، و فاطمه (س) و اهل‏بيت پيامبر (ص) در ظاهر محكوم و مقهور گرديدند، براى پى‏گيرى اهدافشان جرأت نخواهند داشت؟ چون دختر پيامبر است؟ چون همسر على است؟ چون مصيبت زده است؟ آن هم به بزرگترين مصائب؟ نه، اين امور بر جرئت آنان مى‏افزود.امّا هنوز جاى سؤال است كه چرا از شجاعت پيامبر (ص) و على‏ عليه السلام نمى‏هراسيدند و جرأت مى‏كردند؟ يا به تعبير ديگر، چرا پيامبر و على صلوات اللَّه عليهما از شجاعت و غيرت خود بهره نمى‏گرفتند، تا مخالفان چنان جرأت كنند و بر آنها چيره شوند؟اولاً: خاندان پيامبر (ص) همانند ديگران نيستند.آنچه آنان را به عكس العمل وا مى‏دارد فقط امر الهى و رضاى اوست. آنان بر اساس تعصب، غضب، منافع شخصى، دفاع از خود و متعلقات خود حركت نمى‏كنند. بلكه تنها مدافع دين و تابع وظيفه و امر الهى‏اند.حضرت على (ع) تنها بر اساس امر و فرمان عمل مى‏كرد، او امر به صبر شده بود، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر كرد.ثانياً: روشن است كه اگر به همسر يا مادر و خواهر كسى - هر چند ضعيف و غيرشجاع - هجوم برند، او در خانه نخواهد نشست و به دفاع برمى‏خيزد. امّا اگر بداند كه مهاجمين مى‏خواهند با تحريك احساسات، وى را به عكس‏العمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند. اگر شخصى با تدبير و عاقل و مسلط بر نفس خود باشد هيچگاه دشمن را با عكس العمل به اهدافش نمى‏رساند.على (ع) مى‏دانست آشوب و جنجال هدف مهاجمين است، تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده و فرصت را براى معرّفى حق از على و فاطمه‏ عليهما السلام بگيرد. على با صبر و بردبارى نقشه شوم مهاجمين را خنثى كرد. و با فدا نمودن خود و همسرش، مسؤوليت بزرگ خود را براى حفظ دين ايفا و حجت را تا روز قيامت بر خلق تمام كرد.و به اين ترتيب پرسشهاى فراوانى را پيش‏روى تاريخ قرارداد، كه از آن جمله است: چرا خورشيد عُمْر فاطمه (س) به آن زودى غروب كرد؟ آيا به مرگ طبيعى بود؟تهديد به آتش كشيدن خانه در آن تأثير نداشت؟آتش‏زدن در خانه چطور؟در به پهلوزدن چطور؟سقط جنين و بيمارى پس از آن باعث شهادت نبود؟اگر اينها نبود؟ يا اينها موجب شهادت نبود؟پس چرا: همانطور كه بخارى ومسلم مى‏گويند: فاطمه (س) تا آخر عمر از ابوبكر قهر بود؟« فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه (ص) فهجرت ابابكر فلم تزل مهاجرته حتى توفّيت ».صحيح بخارى، ج 2، ص 504، كتاب الخمس، باب 837، ح‏1265.« فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلّمه حتّى‏ توفّيت. »همان، ج 3، ص 252، كتاب المغازى، ب 155 غزوه خيبر، حديث 704. و صحيح مسلم، ج 4، ص 30، كتاب الجهاد و السير، باب 15، ح 52. ‏ چرا در بخارى آمده است: فاطمه (س) پنهان بخاك سپرده شد؟«فلمّا توفّيت دفنها زوجها علىٌّ ليلاً ولم يؤذن بها أبابكر وصلّى‏ عليها. »همان.چرا چنانكه بخارى نقل كرده: نيمه شب دفن گرديد؟همان. ‏چرا قبر تنها يادگار پيامبر (ص) هنوز مخفى است؟ چرا پس از گذشت سالها از اين ماجرا، مسلم آورده‏ است كه: على (ع) ابوبكر و عمر را كاذب، آثم، غادر و خائن مى‏دانست؟قال عمر لعلى وعباس: « فرأيتماه (ابابكر) كاذباً آثماً غادراً خائناً... فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً... » صحيح مسلم، ج 4، ص 28، كتاب الجهاد و السير، باب 15 حكم الفئ، حديث 49.شايد اگر پس از آنچه بر فاطمه (س) گذشت على (ع) بپامى‏خاست و با ضاربين و قاتلين فاطمه (س) درگير مى‏شد. امروز تحريف گران تاريخ مى‏گفتند على براى گرفتن حكومت به نبرد پرداخت و در زد و خوردها و درگيريها فاطمه كشته شد و على (ع) قاتل فاطمه است. ديگر پاسخ سؤالات فوق چنين روشن نبود.اين قبيل امور از تحريف گران تاريخ بعيد نيست، چه اينكه انكار شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) كمتر از اين نمى‏باشد. تحريف گران تاريخ، توجيه كنندگان حقايق، در مورد شهيد جنگ صفين، عمّار ياسر، كه پيامبراكرم (ص) فرموده بود: « يقتله الفئة الباغية»:« فراه النّبيّ (صلى الله عليه و سلم) فينفض التّراب عنه ويقول: تقتله الفئة الباغية ويح عمّار يدعوهم الى الجنّة ويدعونه الى النّار»صحيح بخارى، ج‏1، ص‏254، كتاب الصّلاة، باب 304، التعاون فى بناء المسجد.تو را گروهى سركش به شهادت مى‏رسانند. چون صدور اين حديث از پيامبراكرم (ص) مورد اتفاق بود، و قابل انكار نبود، و يكى از ادلّه روشن بغى و بطلان قاتلين عمّار و رهبرشان بود، آنانكه براى دفاع از معاويه از هيچ مكابره‏اى روى گردان نبودند، روز را تاريك و شب را روشن معرفى مى‏كردند، مگر نگفتند على قاتل عمّار است؟ چون وى را به جنگ آورده است؟ ! غافل از اينكه پيامبر اكرم (ص) در ادامه سخنش فرموده بود:«يدعوهم الى الجنّة و يدعونه الى النار »همانعمّار آنان را به سوى بهشت مى‏خواند و آنان عمّار را به سوى آتش دعوت مى‏كنند. و به اين وسيله پيامبر اكرم (ص) مخالفان على (ع) و رهبرشان را مصداق آيه شريفه:وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَسورة القصص، آية 41.قرارداد.

شهادت‏ حضرت فاطمه زهرا (س) واقعيتى انكار ناپذير

بسم اللّه الرحمن الرحيم‏

شهادت حضرت فاطمه زهراء (س) واقعيتى است كه منابع حديثى و تاريخ شيعه و سنّى بر آن گواه است. برخى به علت عدم آشنائى با حديث و تاريخ، در اين واقعيت ترديد نموده‏اند. از اينرو گوشه‏اى از شواهد اين مصيبت بزرگ را تنها از منابع معتبر اهل‏سنّت تقديم پويندگان حق و حقيقت مى‏نمائيم.

* * *

قال رسول اللَّه (ص): «... فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى فتقدم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مقتولة ».

(فاطمه) اولين كسى از اهل‏بيتم مى‏باشد كه به من ملحق مى‏گردد، پس بر من وارد مى‏شود، محزون، مكروب، مغموم، مقتول...

فرائد السمطين ج 2، ص 34

* * *

قال موسى بن جعفر (ع): انَّ فاطمة (س) صدّيقة شهيده.

اصول كافى ج 1، ص 381

* * *

قال ابن عباس: إنّ الرّزيّة كُلَّ الرّزية، ما حال بين رسول‏اللَّه (ص) و بين كتابه.

مصيبت تمام مصيبت آنگاه رخ داد كه بين پيامبر (ص) و نوشتارش حائل گرديدند.

صحيح بخارى ج 1، 120

* * *

فاطمه زهرا (س) جامع تمام صفات انسانی و کمالات اخلاقی است

رشت - خبرگزاری مهر: رئیس دفتر فرهنگ اسلامی دانشگاه آزاد واحد رشت گفت: حضرت فاطمه زهرا (س) جامع تمام صفات انسانی و کمالات اخلاقی است.

مظاهر زمانی در گفتگو با خبرنگار مهر افزود: سیره و روش زهرای مرضیه بزرگترین درس برای همگان است که تطبیق و پیاده کردن آن، سعادت و کامیابی را در جامعه به همراه دارد.

وی اظهارداشت: دخت نبی اکرم ( ص) تجسم زهد، پارسایی، اخلاق و بزرگواری، اخلاص و ایثار، حجب و حیا، عفت و پاکدامنی و صدها خصلت خوب انسانی است.
 
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت با بیان اینکه فاطمه (س) بهترین مظهر عفت و پوشش زنان مسلمانان است، گفت: حضرت زهرا (س) تجسم عینی حیا و عفت برای همه زنان عالم از نخستین تا آخرین است.
 
وی با تاکید بر اینکه حجاب و لزوم پوشیدگی زن در برابر مرد بیگانه از ضروریات دین مبین اسلام است، افزود: حجاب جزئی از تمدن، فرهنگ و آداب و رسوم اسلامی و شریعت الهی است.
 
زمانی ادامه داد: فلسفه حجاب در قفس کردن زنان نبوده، بلکه آزاد کردن آنها از زندان شهوت و رساندن بانوان به مقام والای خود بوده و حجاب سنگر مبارزه علیه دشمن ستمکار است.
 
وی گفت: توسعه و اشاعه فرهنگ حجاب در جامعه نیازمند عزمی ملی و مشارکتی همگانی است، به یقین یک ارگان یا اداره ای خاص نمی تواند در اشاعه فرهنگ حجاب در جامعه موفق باشد، بنابراین همگان باید احساس مسئولیت کنند.
 
رئیس دفتر فرهنگ اسلامی دانشگاه آزاد رشت افزود:  نقش آموزش و پرورش در نهادینه کردن فرهنگ حجاب و پوشش، نقشی اساسی و کلیدی است که باید برنامه ریزی دقیق و همه جانبه پیرامون آن اتخاذ شود.
 
وی یادآورشد: نقش خانواده در قالب پرورش مبانی دینی و تحکیم آن در فرزندان می تواند عاملی اساسی در توسعه فرهنگ پوشش در جامعه باشد.
منبع:مهر

شهادت حضرت فاطمه

زندگى بانوى بزرگ اسلام با آن كه در جوانى به خزان گراييد، در همان دوران كوتاه، درس هاى فراوانى براى پيروان حضرتش به جا گذاشت. يكى از اين آموزه ها كه سراسر عمر پربركت فاطمه مرضيه (س) يكصدا و همسو آن را فرياد مى كرد، �اهتمام و جديت نسبت به دين� بوده است.
مظلوميت با همه بخش هاى زندگى صديقه طاهره پيوند خورد، به ويژه حوادث دوران پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) كه همچو تندبادى بر آن �
ياس نبى� وزيد و منجر به شهادت دردناك و غم آور آن �ريحانه رسول� گرديد، اما همين مظلوميت هاى پيوسته نيز همگى يك جهت را نشان مى دهد و آن �سوى دين دارى و پايدارى به پاى دين اصيل� است.
- ولادت حضرت فاطمه (س) با انزواى مادربزرگوارش ازسوى زنان قريش همراه شد. آنان به دليل ازدواج حضرت خديجه (س) با پيامبر اسلام (ص) با وى قطع رابطه كردند و حاضر نشدند در لحظات دشوار وضع حمل به يارى او بشتابند. بدين شكل زهراى اطهر (س) در فضايى آكنده از مظلوميت متولد شد. اما پيام اين مظلوميت چيزى نبود جز �دفاع از دين خدا و حمايت از رسول خدا محمد (ص)�
- كودكى فاطمه مرضيه (س) با دوره نخست تبليغ دين در مكه توأم گرديد. مشاهده پدر كه به ضرب سنگباران زخمى شده يا شكمبه شتر بر سر و روى مباركش ريخته اند، بخشى از سهم كودكى فاطمه (س) در رسالت دشوار رسول خدا محمد (ص) بود.
اوج اين سختى، در سه ساله محاصره در شعب ابى طالب (ع) به وقوع پيوست. تلخ كامى هايى كه با مرگ مادر عزيزش، تلخ تر شد. پيام اين دوران نيز در پاسخ نبى اكرم (ص) به وعده هاى فريباى سران مكه جلوه مى نمود كه فرمود: �اگر خورشيد را در دست راست من و ماه را در دست چپم قراردهيد تا امر رسالت الهى را وانهم، چنين نخواهم كرد.� و اين درس بزرگ استقامت در دين بود.
- آغاز نوجوانى آن حضرت در مدينه با جنگ هاى پى درپى عليه مسلمانان همراه شد. عروس خانه اميرالمؤمنين عليه السلام در غياب همسر خود كه سردار بى بديل سپاه اسلام بود، بارسنگين كارهاى خانه و رسيدگى به فرزندان خردسال را به دوش مى كشيد. داستان دستان زهراى مرضيه (س) كه از چرخاندن آسياب سنگى زخم شده بود و چادر وصله دار حضرتش كه سلمان را به گريه انداخت، همچنين ماجراى شبهاى خانه على عليه السلام كه فرزندان كوچكش گرسنه سر بر بالين مى گذاشتند، گوشه هايى از درد و رنج نوعروس آسمانى اسلام است كه همگى به پاى نهال نورس اسلام و براى جان گرفتن درخت رسالت بود.
- عزاى غمبار سيدالشهدا عليه السلام كه بزرگترين مصيبت تاريخ بشر است، پيشاپيش خاندان نبوت را به استقبال خود برد.
براساس روايات معتبر، جبرئيل براى رسول خدا (ص) خبر از فرزندى آورد كه خداوند متعال به زهراى اطهر (س) عطاخواهد كرد و امت او را به شهادت خواهند رساند.
حضرت فاطمه (س) خواست تا اين تقدير الهى تغييريابد. اما فرشته وحى مجدداً خبر آورد كه پاداش اين امر، استمرار امامت در نسل حسين عليه السلام خواهد بود. ادامه سلسله امامت يعنى به كمال رسيدن كار همه انبياى گذشته.
سخن كه بدين جا رسيد حضرت فاطمه (س) اين بار سنگين را پذيرفت. اندوه مظلوميت حسين عليه السلام حتى پيش از ولادت، قلب و جان بانوى بزرگ اسلام را آكند و تا آخرين مراحل حيات همراه ايشان بود چنان كه در لحظات سراسر اندوه وداع آن حضرت با همسر مظلومش اميرالمؤمنين عليه السلام از آخرين وصاياى صديقه طاهر ه اين بود: �.
.. كشته دشمنان در كنار فرات را از ياد مبر.
اين همه اندوه فقط به پاى دين و براى حفظ آن.
- گذشته از جهت گيرى كلى در زندگانى حضرت زهرا (س)، تعاليم آن بانو نيز در جهت ترويج و تشويق �اهتمام به دين� قرار داشت. امام عسگرى عليه السلام نقل مى فرمايد: كه روزى خانمى خدمت حضرت زهرا (س) آمد و سؤالاتى راجع به نماز پرسيد. چون تعداد سؤالات زياد و زمان طولانى شد، زن خجالت كشيد و گفت: بس است ديگر زحمت نمى دهم.
بانوى اسلام فرمود: هرچه مى خواهى بپرس. آيا اگر كسى اجير شود كه بار سنگينى را به بام برساند و يكصدهزار دينار (طلا) اجرت دريافت كند اين كار بر او سخت مى آيد؟... من سزاوارترم كه اين كار برم گران نيايد. از پدرم رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: دانشمندان شيعه ما در روز قيامت درحالى محشور مى شوند كه به اندازه فهم و دانش و كوشش آنان در راه ارشاد بندگان، بر قامتشان خلعت هاى كرامت و بزرگوارى افكنده مى شود.
اين نحوه برخورد بانوى بزرگ اسلام، نوعى ارائه الگوى عملى به پيروانش در جهت اهميت دادن به فهم و پرسشگرى دين و فرهنگسازى دراين زمينه است.
در موردى ديگر حضرت زهرا (س) به خانمى حجت و استدلالى آموخت تا در بحث بر مبلغ معاندى پيروز شود.
زمانى كه آن زن پس از غلبه بر مخالف، ابراز شادى زيادى نمود، حضرت به او فرمودند: شادى فرشتگان به واسطه غلبه تو بر آن زن بيش از سرور تو است و غصه شيطان و عوامل او به واسطه حزن آن زن معاند، بيش از غصه خود او است.
- ماجراهايى كه پس از رحلت رسول خدا (ص) بر فاطمه مرضيه (س) گذشت و شدت حزن و اندوه آن گرامى در آن دوران به وصف نمى آيد.
تعبير خود ايشان در شعر منسوب به حضرتش اين است: �
مصيبت هايى بر من فروريخت كه اگر به روزها افكنده مى شد آنها را به شبهاى تاريك بدل مى نمود.
آن بانو به موجب كلام امام صادق عليه السلام، پس از درگذشت پدر، دائماً اشكبار بود و پى در پى از شدت غصه از حال مى رفت و جسم مباركش مستمراً تراشيده مى شد. اما آن ولى و حجت الهى به همه اين اندوهها جهت الهى داد و همه را براى تقويت دين خدا و تحكيم موقعيت وصى و جانشين رسول خدا (ص) هزينه كرد و در كمال ماتم زدگى، مصائب خود را زمينه نهيب زدن بر مردمانى قرارداد كه غفلت و مصلحت انديشى دنيايى در خطر برگشت به جاهليت قرارشان داده بود.
اين چنين بود كه زهراى اطهر (س) در چهره بزرگترين حامى و پيشواى مظلوم خويش ظاهر شد و سند حقانيت اميرالمؤمنين عليه السلام و مظلوميت آن جناب را با خون خود مهر كرد و ابديت بخشيد.
حضرت فاطمه زهرا (س) در دوران كوتاه رحلت رسول خدا (ص) با شهادت خويش، يكبار به مسجد نبوى پاى گذاشت و خطبه خواند چنان كه عظمت و هيبت كلام فاطمى ستونهاى مسجد و بلكه عرش الهى را به لرزه انداخت.
در شرايطى كه جو سنگين حاكم بر مدينه نفس ها را در سينه ما خفه مى كرد، دختر پيامبر (ص) حقايق را در چهره مسلمانان نهيب زد: اى بندگان خدا شما پرچمداران امر و نهى و حاملان دين و وحى او هستيد، شما امانتداران خدا بر خويشتن بوده و مأمور رسانيدن احكام دين او به ملل ديگر مى باشيد...
به سوى شما از ميان خودتان پيامبرى آمد كه رنج و ناراحتى شما بر او دشوار بود و بر ايمان آوردن شما حرص مى ورزيد و به مؤمنين دلسوز و مهربان بود...

و هنگامى كه خداى تعالى خانه جاودانى انبيا و جايگاه برگزيدگان را براى پيغمبرش اختيارنمود، كينه هاى درونى و نفاق شما ظاهر گشت و جامه دين مندرس و فرسوده شد، گمراهان خاموش به سخن درآمدند و گمنامان فرومايه دعوى نبوغ كردند. شتر باطل گرايان به صدا درآمد و در صحن خانه هايتان جولان نمود. شيطان از كمينگاه خود درحالى كه شما را به سوى خود مى خواند سركشيد و ديد كه چه زود دعوتش را پذيرفتيد...
كجا مى رويد در حالى كه كتاب خدا پيش روى شما است. كتابى كه مطالب و امورش هويدا و احكامش درخشان و نشانه هايش روشن و نواهيش آشكار و اوامرش واضح است و شما آن را پشت سر خود انداخته ايد؟ آيا قصد اعراض از قرآن را داريد و يا به غير قرآن مى خواهيد داورى كنيد و حكم غير قرآن براى ستمكاران چه بد جزايى است! و هر كه جز اسلام دين ديگرى اختيار كند از او پذيرفته نشود و در قيامت جزو زيانكاران خواهد بود. همه هستى و لحظه لحظه عمر حضرت فاطمه مرضيه (س) يك بانگ را تكرار مى كرد. فرياد اعتنا و توجه به دين خدا، آنچنان كه خداوند خود خواسته و بدان امر فرموده: �
فرياد بيدار باش به مسلمانان كه خط اصيل دين را گم نكنند� و اين نهيب ها در دوران پررنج پس از پيامبر (ص) تا لحظه شهادت بانوى اسلام، به شكل فريادهاى اعلام مظلوميت على اميرالمؤمنين عليه السلام و يادآورى حق پايمال شده او كه نشانه زير پا نهادن دين خدا بود، درآمد.