4 باری که شیطان فریاد کشید



4 باری که شیطان فریاد کشید

 

4 باری که شیطان فریاد کشید

 

محتوای سوره مبارکه حمد

سوره حمد كه نام دیگرش «فاتحه الكتاب» است، هفت آیه دارد1  و تنها سوره‏اى است كه بر هر مسلمانى واجب است حداقل روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند وگرنه نماز او باطل است. «لا صلاة الّا بفاتحه الكتاب»2 بنا به روایت جابر بن عبد اللّه انصارى از رسول اكرم(صلی لله علیه و آله): این سوره بهترین سوره‏هاى قرآن است.3

 

آیات سوره‏ ى مباركه فاتحه، اشاراتى در باره‏ى خداوند و صفات او، مسأله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاكمیت و ربوبیّت خداوند دارد. همچنین به ادامه‏ى راه اولیاى خدا، ابراز علاقه و از گمراهان و غضب‏شدگان اعلام بیزارى و انزجار شده است. سوره‏ى حمد همانند خودقرآن مایه‏ى شفاست، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بیمارى‏هاى روحى.4

 

درسهاى تربیتى سوره ‏ى حمد

در تفسیر نمونه به مواردی از اثرات تربیتی سوره حمد اشاره شده است كه با توجه و عمل به هركدام از این موارد، انسان هرچه بیشتر در راه شناخت ونزدیكی به پروردگار قرار می‌گیرد:

 

1- انسان در تلاوت سوره‏ى حمد با «بِسْمِ اللَّهِ» از غیر خدا قطع امید مى‏كند.

 

2- با «رَبِّ الْعالَمِینَ» و «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» احساس مى‏كند كه مربوب و مملوك است و خودخواهى و غرور را كنار مى‏گذارد.

 

3- با كلمه «عالمین» میان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مى‏كند.

 

4- با «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خود را در سایه لطف او مى‏داند.

 

5- با «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» غفلتش از آینده زدوده مى‏شود.

 

6- با گفتن «إِیَّاكَ نَعْبُدُ» ریا و شهرت طلبى را زایل مى‏كند.

 

7- با «إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» از ابرقدرت‏ها نمى‏هراسد.

 

8- از «أَنْعَمْتَ» مى‏فهمد كه نعمت‏ها به دست اوست.

 

9- با «اهْدِنَا» رهسپارى در راه حقّ و طریق مستقیم را درخواست مى‏كند.

 

10- در «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» همبستگى خود را با پیروان حقّ اعلام مى‏كند.

 

11- با «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و «ولَا الضَّالِّینَ» بیزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مى‏دارد.

 

سوره حمد، اساس قرآن است‏

در حدیثى از پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) مى‏خوانیم كه: «الحمد ام القرآن‏» و این به هنگامى بود كه جابر بن عبداللَّه انصارى خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «الا اعلمك افضل سورة انزلها اللَّه فى كتابه؟ قال فقال له جابر بلى بابى انت و امى یا رسول اللَّه! علمنیها، فعلمه الحمد، ام الكتاب‏». آیا برترین سوره‏اى را كه خدا در كتابش نازل كرده به تو تعلیم كنم، جابر عرض كرد آرى پدر و مادرم به فدایت باد، به من تعلیم كن، پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوره حمد كه ام الكتاب است به او آموخت، سپس اضافه فرمود این سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ.5

 

و نیز از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده كه فرمود: «و الذى نفسى بیده ما انزل اللَّه فى التوراة، و لا فى الزبور، و لا فى القرآن مثلها، هى ام الكتاب‏»، قسم به كسى كه جان من به دست او است خداوند نه در تورات و نه در انجیل و نه در زبور، و نه حتى در قرآن، مثل این سوره را نازل نكرده است، و این ام الكتاب است.6

 

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى‏خوانیم‏: «شیطان چهار بار فریاد كشید و ناله سر داد نخستین بار روزى بود كه از درگاه خدا رانده شد،سپس هنگامى بود كه از بهشت به زمین تنزل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد(صلی الله علیه و آله) بعد از فترت پیامبران بود، و آخرین بار زمانى بود كه سوره حمد نازل شد»!

 

وجه توحیدی سوره حمد

 

در حقیقت سوره حمد هم بیانگر توحید ذات است، هم توحید صفات، هم توحید افعال، و هم توحید عبادت. و به تعبیر دیگر این سوره مراحل سه‏گانه ایمان:

 

اعتقاد به قلب، اقرار به زبان، و عمل به اركان را در بر دارد، و مى‏دانیم« ام» به معنى اساس و ریشه است.

 

شاید به همین دلیل است كه« ابن عباس» مفسر معروف اسلامى مى‏گوید: «ان لكل شى‏ء اساسا ... و اساس القرآن الفاتحة»، هر چیزى اساس و شالوده‏اى دارد ... و اساس و زیر بناى قرآن، سوره حمد است. روى همین جهات است كه در فضیلت این سوره از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده:

 

«ایما مسلم قرأ فاتحه الكتاب اعطى من الاجر كانما قرأ ثلثى القرآن، و اعطى من الاجر كانما تصدق على كل مؤمن و مؤمنه‏»، هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او به اندازه كسى است كه دو سوم قرآن را خوانده است (و طبق نقل دیگرى پاداش كسى است كه تمام قرآن را خوانده باشد) و گویى به هر فردى از مردان و زنان مؤمن هدیه‏اى فرستاده است.7

 

تعبیر به دو سوم قرآن شاید به خاطر آنست كه بخشى از قرآن توجه به خدا است و بخشى توجه به رستاخیز و بخش دیگرى احكام و دستورات است كه بخش اول و دوم در سوره حمد آمده، و تعبیر به تمام قرآن به خاطر آن است كه همه قرآن را از یك نظر در ایمان و عمل مى‏توان خلاصه كرد كه این هر دو در سوره حمد جمع است.

 

سوره حمد افتخار بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله)‏

جالب اینكه در آیات قرآن سوره حمد به عنوان یك موهبت بزرگ به پیامبر(صلی الله علیه و آله) معرفى شد، و در برابر كل قرآن قرار گرفته است، آنجا كه مى‏فرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»، ما به تو سوره حمد كه هفت آیه است و دو بار نازل شده دادیم همچنین قرآن بزرگ بخشیدیم (سوره حجر آیه 87).

 

قرآن با تمام عظمتش در اینجا در برابر سوره حمد قرار گرفته است، نزول دوباره آن نیز به خاطر اهمیت فوق العاده آن است. همین مضمون در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است كه فرمود: «ان اللَّه تعالى افرد الامتنان على بفاتحة الكتاب و جعلها بازاء القرآن العظیم و ان فاتحة الكتاب اشرف ما فى كنوز العرش»، خداوند بزرگ به خاطر دادن سوره حمد بالخصوص بر من منت نهاده و آن را در برابر قرآن عظیم قرار داده، و سوره حمد با ارزشترین ذخائر گنجهاى عرش خدا است»!8

 

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى‏خوانیم‏: «شیطان چهار بار فریاد كشید و ناله سر داد نخستین بار روزى بود كه از درگاه خدا رانده شد،سپس هنگامى بود كه از بهشت به زمین تنزل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد(صلی الله علیه و آله) بعد از فترت پیامبران بود، و آخرین بار زمانى بود كه سوره حمد نازل شد»! 9

 

در عیون اخبار الرضا(علیه السلام) در حدیثى از پیامبر(صلی الله علیه و آله) مى‏خوانیم:

 

خداوند متعال چنین فرموده: من سوره حمد را میان خود و بنده‏ام تقسیم كردم نیمى از آن براى من، و نیمى از آن براى بنده من است، و بنده من حق دارد هر چه را مى‏خواهد از من بخواهد:

 

هنگامى كه بنده مى‏گوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند بزرگ مى‏فرماید بنده‏ام بنام من آغاز كرد، و بر من است كه كارهاى او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر بركت كنم، و هنگامى كه مى‏گوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» خداوند بزرگ مى‏گوید بنده‏ام مرا حمد و ستایش كرد، و دانست نعمتهایى را كه دارد از ناحیه من است، و بلاها را نیز من از او دور كردم، گواه باشید كه من نعمتهاى سراى آخرت را بر نعمتهاى دنیاى او مى‏افزایم، و بلاهاى آن جهان را نیز از او دفع مى‏كنم، همانگونه كه بلاهاى دنیا را دفع كردم. و هنگامى كه مى‏گوید « الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند مى‏گوید: بنده‏ام  گواهى داد كه من رحمان و رحیمم، گواه باشید بهره او را از رحمتم فراوان مى‏كنم، و سهم او را از عطایم افزون مى‏سازم. و هنگامى كه مى‏گوید «

 

« مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» او مى‏فرماید: گواه باشید همانگونه كه او حاكمیت و مالكیت روز جزا را از آن من دانست، من در روز حساب، حسابش را آسان مى‏ كنم، حسناتش را مى‏پذیرم، و از سیئاتش صرف نظر مى‏كنم. و هنگامى كه مى‏گوید « إِیَّاكَ نَعْبُدُ» خداوند بزرگ مى‏گوید بنده‏ام راست مى‏گوید، تنها مرا پرستش مى‏كند، من شما را گواه مى‏گیرم بر این عبادت خالص ثوابى به او مى‏دهم كه همه كسانى كه مخالف این بودند به حال او غبطه خورند. و هنگامى كه مى‏گوید « إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» خدا مى‏گوید: بنده‏ام از من یارى جسته، و تنها به من پناه آورده گواه باشید من او را در كارهایش كمك مى‏كنم، در سختیها به فریادش مى‏رسم، و در روز پریشانى دستش را مى‏گیرم. و هنگامى كه مى‏گوید « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ...» (تا آخر سوره) خداوند مى‏گوید

 

این خواسته بنده‏ام بر آورده است، و او هر چه مى‏خواهد از من بخواهد كه من اجابت خواهم كرد آنچه امید دارد، به او مى‏بخشم و از آنچه بیم دارد ایمنش مى‏سازم.

 

هنگامى كه بنده مى‏گوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند بزرگ مى‏فرماید بنده‏ام بنام من آغاز كرد، و بر من است كه كارهاى او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر بركت كنم.

 

خلاصه‏

خلاصه مفهوم سوره حمد، این است كه خداوند نخست خودش را با اوصاف كمال و جمالش تمجید و توصیف مى‏كند و با افعال و اوصاف متعالى‏اش خود را معرفى مى‏نماید: تربیت عمومى، رحمت عامّه و سلطنت روز جزا را كه از آن او است، به بشر یادآورى مى‏كند، آن‏گاه نتیجه‏گیرى مى‏كند كه عبادت، پرستش و استعانت اختصاص به خدا دارد و جز او كسى سزاوار ستایش وپرستش نیست، این است كه باید تنها خدا را پرستش نمود و از او یارى و مدد خواست.

 

سپس راه دعا و نیایش را به انسان‏ها تعلیم مى‏كند و تذكرشان مى‏دهد كه از خداوند درخواست كنند تا آنان را به صراط مستقیم و راه راست و به سوى سعادت جاودانى هدایت‏شان كند، به یك حیات جاودانه و زندگى ابدى و به نعمت‏هاى غیر قابل زوال و پایان ناپذیرشان برساند و در نور و روشنایى كه تاریكى و ظلمتى بعد از آن وجود ندارد، قرارشان دهد.

 

و در آخرین مرحله این نكته را بیان مى‏كند كه راه مستقیم و هدایت به كسانى اختصاص دارد كه خداوند با رحمت و فضل خویش آن‏ها را مشمول رحمت بى‏پایان و نعمت‏هاى فراوان خویش ساخته و الطاف خاصى مبذولشان داشته است و این راه با راه كسانى كه مورد خشم و غضب خدا قرار گرفته‏اند و با راه كسانى كه از راه صحیح منصرف گردیده‏اند، متمایز و جداست.

 

بنابراین، سوره حمد از چهار بخش تشكیل یافته و هر بخش هدفى در بر دارد و مجموعا چهار هدف عالى و مهم را تعقیب مى‏كند:

 

1- خدا را با صفات عالى و كمالى‏اش براى انسان‏ها توصیف و معرفى مى‏كند.

 

2- عبادت، پرستش و استعانت مخصوص به خداست و جز او كسى سزاوار آن نیست.

 

3- هدایت به راه راست و شناخت راه راست و راه نیكان را باید از پیشگاه الهى خواست و در راهیابى از او مدد و یارى جست.

 

4- راه نیكان از راه خشم زدگان (مغضوبین) و از راه گمراهان (ضالّین) متمایز و جداست.

 

 

1- عدد هفت، عدد آسمان‏ها، ایّام هفته، طواف، سعى بین صفا و مروه و پرتاب سنگ به شیطان نیز مى‏باشد.

2- مستدرك، ج 4، ح 4365.

3- بحارالانوار، ج 92، ص 257.

4- علّامه امینى قدس سره در تفسیر فاتحة الكتاب، روایات زیادى را در این زمینه نقل نموده است.

5- "مجمع البیان" و" نور الثقلین" آغاز سوره حمد.

6- همان مأخذ.

7- مجمع البیان آغاز سوره حمد

8- تفسیر برهان جلد اول صفحه 26 طبق نقل تفسیر البیان‏

9- نور الثقلین جلد اول صفحه 4

منابع:

ــ تفسیر نور، ج‏1

ــ تفسیر نمونه، ج‏ 1

ــ تفسیر روشن، ج‏

ــ تفسیر جامع، ج‏

4 باری که شیطان فریاد کشید



4 باری که شیطان فریاد کشید

 

4 باری که شیطان فریاد کشید

 

محتوای سوره مبارکه حمد

سوره حمد كه نام دیگرش «فاتحه الكتاب» است، هفت آیه دارد1  و تنها سوره‏اى است كه بر هر مسلمانى واجب است حداقل روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند وگرنه نماز او باطل است. «لا صلاة الّا بفاتحه الكتاب»2 بنا به روایت جابر بن عبد اللّه انصارى از رسول اكرم(صلی لله علیه و آله): این سوره بهترین سوره‏هاى قرآن است.3

 

آیات سوره‏ ى مباركه فاتحه، اشاراتى در باره‏ى خداوند و صفات او، مسأله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاكمیت و ربوبیّت خداوند دارد. همچنین به ادامه‏ى راه اولیاى خدا، ابراز علاقه و از گمراهان و غضب‏شدگان اعلام بیزارى و انزجار شده است. سوره‏ى حمد همانند خودقرآن مایه‏ى شفاست، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بیمارى‏هاى روحى.4

 

درسهاى تربیتى سوره ‏ى حمد

در تفسیر نمونه به مواردی از اثرات تربیتی سوره حمد اشاره شده است كه با توجه و عمل به هركدام از این موارد، انسان هرچه بیشتر در راه شناخت ونزدیكی به پروردگار قرار می‌گیرد:

 

1- انسان در تلاوت سوره‏ى حمد با «بِسْمِ اللَّهِ» از غیر خدا قطع امید مى‏كند.

 

2- با «رَبِّ الْعالَمِینَ» و «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» احساس مى‏كند كه مربوب و مملوك است و خودخواهى و غرور را كنار مى‏گذارد.

 

3- با كلمه «عالمین» میان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مى‏كند.

 

4- با «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خود را در سایه لطف او مى‏داند.

 

5- با «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» غفلتش از آینده زدوده مى‏شود.

 

6- با گفتن «إِیَّاكَ نَعْبُدُ» ریا و شهرت طلبى را زایل مى‏كند.

 

7- با «إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» از ابرقدرت‏ها نمى‏هراسد.

 

8- از «أَنْعَمْتَ» مى‏فهمد كه نعمت‏ها به دست اوست.

 

9- با «اهْدِنَا» رهسپارى در راه حقّ و طریق مستقیم را درخواست مى‏كند.

 

10- در «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» همبستگى خود را با پیروان حقّ اعلام مى‏كند.

 

11- با «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و «ولَا الضَّالِّینَ» بیزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مى‏دارد.

 

سوره حمد، اساس قرآن است‏

در حدیثى از پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) مى‏خوانیم كه: «الحمد ام القرآن‏» و این به هنگامى بود كه جابر بن عبداللَّه انصارى خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «الا اعلمك افضل سورة انزلها اللَّه فى كتابه؟ قال فقال له جابر بلى بابى انت و امى یا رسول اللَّه! علمنیها، فعلمه الحمد، ام الكتاب‏». آیا برترین سوره‏اى را كه خدا در كتابش نازل كرده به تو تعلیم كنم، جابر عرض كرد آرى پدر و مادرم به فدایت باد، به من تعلیم كن، پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوره حمد كه ام الكتاب است به او آموخت، سپس اضافه فرمود این سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ.5

 

و نیز از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده كه فرمود: «و الذى نفسى بیده ما انزل اللَّه فى التوراة، و لا فى الزبور، و لا فى القرآن مثلها، هى ام الكتاب‏»، قسم به كسى كه جان من به دست او است خداوند نه در تورات و نه در انجیل و نه در زبور، و نه حتى در قرآن، مثل این سوره را نازل نكرده است، و این ام الكتاب است.6

 

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى‏خوانیم‏: «شیطان چهار بار فریاد كشید و ناله سر داد نخستین بار روزى بود كه از درگاه خدا رانده شد،سپس هنگامى بود كه از بهشت به زمین تنزل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد(صلی الله علیه و آله) بعد از فترت پیامبران بود، و آخرین بار زمانى بود كه سوره حمد نازل شد»!

 

وجه توحیدی سوره حمد

 

در حقیقت سوره حمد هم بیانگر توحید ذات است، هم توحید صفات، هم توحید افعال، و هم توحید عبادت. و به تعبیر دیگر این سوره مراحل سه‏گانه ایمان:

 

اعتقاد به قلب، اقرار به زبان، و عمل به اركان را در بر دارد، و مى‏دانیم« ام» به معنى اساس و ریشه است.

 

شاید به همین دلیل است كه« ابن عباس» مفسر معروف اسلامى مى‏گوید: «ان لكل شى‏ء اساسا ... و اساس القرآن الفاتحة»، هر چیزى اساس و شالوده‏اى دارد ... و اساس و زیر بناى قرآن، سوره حمد است. روى همین جهات است كه در فضیلت این سوره از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده:

 

«ایما مسلم قرأ فاتحه الكتاب اعطى من الاجر كانما قرأ ثلثى القرآن، و اعطى من الاجر كانما تصدق على كل مؤمن و مؤمنه‏»، هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او به اندازه كسى است كه دو سوم قرآن را خوانده است (و طبق نقل دیگرى پاداش كسى است كه تمام قرآن را خوانده باشد) و گویى به هر فردى از مردان و زنان مؤمن هدیه‏اى فرستاده است.7

 

تعبیر به دو سوم قرآن شاید به خاطر آنست كه بخشى از قرآن توجه به خدا است و بخشى توجه به رستاخیز و بخش دیگرى احكام و دستورات است كه بخش اول و دوم در سوره حمد آمده، و تعبیر به تمام قرآن به خاطر آن است كه همه قرآن را از یك نظر در ایمان و عمل مى‏توان خلاصه كرد كه این هر دو در سوره حمد جمع است.

 

سوره حمد افتخار بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله)‏

جالب اینكه در آیات قرآن سوره حمد به عنوان یك موهبت بزرگ به پیامبر(صلی الله علیه و آله) معرفى شد، و در برابر كل قرآن قرار گرفته است، آنجا كه مى‏فرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»، ما به تو سوره حمد كه هفت آیه است و دو بار نازل شده دادیم همچنین قرآن بزرگ بخشیدیم (سوره حجر آیه 87).

 

قرآن با تمام عظمتش در اینجا در برابر سوره حمد قرار گرفته است، نزول دوباره آن نیز به خاطر اهمیت فوق العاده آن است. همین مضمون در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است كه فرمود: «ان اللَّه تعالى افرد الامتنان على بفاتحة الكتاب و جعلها بازاء القرآن العظیم و ان فاتحة الكتاب اشرف ما فى كنوز العرش»، خداوند بزرگ به خاطر دادن سوره حمد بالخصوص بر من منت نهاده و آن را در برابر قرآن عظیم قرار داده، و سوره حمد با ارزشترین ذخائر گنجهاى عرش خدا است»!8

 

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى‏خوانیم‏: «شیطان چهار بار فریاد كشید و ناله سر داد نخستین بار روزى بود كه از درگاه خدا رانده شد،سپس هنگامى بود كه از بهشت به زمین تنزل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد(صلی الله علیه و آله) بعد از فترت پیامبران بود، و آخرین بار زمانى بود كه سوره حمد نازل شد»! 9

 

در عیون اخبار الرضا(علیه السلام) در حدیثى از پیامبر(صلی الله علیه و آله) مى‏خوانیم:

 

خداوند متعال چنین فرموده: من سوره حمد را میان خود و بنده‏ام تقسیم كردم نیمى از آن براى من، و نیمى از آن براى بنده من است، و بنده من حق دارد هر چه را مى‏خواهد از من بخواهد:

 

هنگامى كه بنده مى‏گوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند بزرگ مى‏فرماید بنده‏ام بنام من آغاز كرد، و بر من است كه كارهاى او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر بركت كنم، و هنگامى كه مى‏گوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» خداوند بزرگ مى‏گوید بنده‏ام مرا حمد و ستایش كرد، و دانست نعمتهایى را كه دارد از ناحیه من است، و بلاها را نیز من از او دور كردم، گواه باشید كه من نعمتهاى سراى آخرت را بر نعمتهاى دنیاى او مى‏افزایم، و بلاهاى آن جهان را نیز از او دفع مى‏كنم، همانگونه كه بلاهاى دنیا را دفع كردم. و هنگامى كه مى‏گوید « الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند مى‏گوید: بنده‏ام  گواهى داد كه من رحمان و رحیمم، گواه باشید بهره او را از رحمتم فراوان مى‏كنم، و سهم او را از عطایم افزون مى‏سازم. و هنگامى كه مى‏گوید «

 

« مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» او مى‏فرماید: گواه باشید همانگونه كه او حاكمیت و مالكیت روز جزا را از آن من دانست، من در روز حساب، حسابش را آسان مى‏ كنم، حسناتش را مى‏پذیرم، و از سیئاتش صرف نظر مى‏كنم. و هنگامى كه مى‏گوید « إِیَّاكَ نَعْبُدُ» خداوند بزرگ مى‏گوید بنده‏ام راست مى‏گوید، تنها مرا پرستش مى‏كند، من شما را گواه مى‏گیرم بر این عبادت خالص ثوابى به او مى‏دهم كه همه كسانى كه مخالف این بودند به حال او غبطه خورند. و هنگامى كه مى‏گوید « إِیَّاكَ نَسْتَعِینُ» خدا مى‏گوید: بنده‏ام از من یارى جسته، و تنها به من پناه آورده گواه باشید من او را در كارهایش كمك مى‏كنم، در سختیها به فریادش مى‏رسم، و در روز پریشانى دستش را مى‏گیرم. و هنگامى كه مى‏گوید « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ...» (تا آخر سوره) خداوند مى‏گوید

 

این خواسته بنده‏ام بر آورده است، و او هر چه مى‏خواهد از من بخواهد كه من اجابت خواهم كرد آنچه امید دارد، به او مى‏بخشم و از آنچه بیم دارد ایمنش مى‏سازم.

 

هنگامى كه بنده مى‏گوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند بزرگ مى‏فرماید بنده‏ام بنام من آغاز كرد، و بر من است كه كارهاى او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر بركت كنم.

 

خلاصه‏

خلاصه مفهوم سوره حمد، این است كه خداوند نخست خودش را با اوصاف كمال و جمالش تمجید و توصیف مى‏كند و با افعال و اوصاف متعالى‏اش خود را معرفى مى‏نماید: تربیت عمومى، رحمت عامّه و سلطنت روز جزا را كه از آن او است، به بشر یادآورى مى‏كند، آن‏گاه نتیجه‏گیرى مى‏كند كه عبادت، پرستش و استعانت اختصاص به خدا دارد و جز او كسى سزاوار ستایش وپرستش نیست، این است كه باید تنها خدا را پرستش نمود و از او یارى و مدد خواست.

 

سپس راه دعا و نیایش را به انسان‏ها تعلیم مى‏كند و تذكرشان مى‏دهد كه از خداوند درخواست كنند تا آنان را به صراط مستقیم و راه راست و به سوى سعادت جاودانى هدایت‏شان كند، به یك حیات جاودانه و زندگى ابدى و به نعمت‏هاى غیر قابل زوال و پایان ناپذیرشان برساند و در نور و روشنایى كه تاریكى و ظلمتى بعد از آن وجود ندارد، قرارشان دهد.

 

و در آخرین مرحله این نكته را بیان مى‏كند كه راه مستقیم و هدایت به كسانى اختصاص دارد كه خداوند با رحمت و فضل خویش آن‏ها را مشمول رحمت بى‏پایان و نعمت‏هاى فراوان خویش ساخته و الطاف خاصى مبذولشان داشته است و این راه با راه كسانى كه مورد خشم و غضب خدا قرار گرفته‏اند و با راه كسانى كه از راه صحیح منصرف گردیده‏اند، متمایز و جداست.

 

بنابراین، سوره حمد از چهار بخش تشكیل یافته و هر بخش هدفى در بر دارد و مجموعا چهار هدف عالى و مهم را تعقیب مى‏كند:

 

1- خدا را با صفات عالى و كمالى‏اش براى انسان‏ها توصیف و معرفى مى‏كند.

 

2- عبادت، پرستش و استعانت مخصوص به خداست و جز او كسى سزاوار آن نیست.

 

3- هدایت به راه راست و شناخت راه راست و راه نیكان را باید از پیشگاه الهى خواست و در راهیابى از او مدد و یارى جست.

 

4- راه نیكان از راه خشم زدگان (مغضوبین) و از راه گمراهان (ضالّین) متمایز و جداست.

 

 

1- عدد هفت، عدد آسمان‏ها، ایّام هفته، طواف، سعى بین صفا و مروه و پرتاب سنگ به شیطان نیز مى‏باشد.

2- مستدرك، ج 4، ح 4365.

3- بحارالانوار، ج 92، ص 257.

4- علّامه امینى قدس سره در تفسیر فاتحة الكتاب، روایات زیادى را در این زمینه نقل نموده است.

5- "مجمع البیان" و" نور الثقلین" آغاز سوره حمد.

6- همان مأخذ.

7- مجمع البیان آغاز سوره حمد

8- تفسیر برهان جلد اول صفحه 26 طبق نقل تفسیر البیان‏

9- نور الثقلین جلد اول صفحه 4

منابع:

ــ تفسیر نور، ج‏1

ــ تفسیر نمونه، ج‏ 1

ــ تفسیر روشن، ج‏

ــ تفسیر جامع، ج‏

چرا امام حسین علیه السلام خانواده خود را به کربلا برد؟



چرا امام حسین علیه السلام خانواده خود را به کربلا برد؟

کربلا,اتفاقات کربلا,امام حسین

 

عمل امام حسین (علیه السلام) نیاز به تفسیر و تبیین دارد همان گونه که قرآن نیاز به آن دارد، نیاز به تفسیر و تحلیل داشتن یک عمل نشانگر رمز و رازدار بودن و پیچیده بودن آن می باشد به گونه ای که وقتی به آن نگاه می شود سۆال های متعددی برای ناظر به وجود می آید. کثرت سۆال از نیاز به تفسیر حکایت می کند و هر گونه پاسخ به آنها نوعی تفسیر و تبیین می باشد.

 علل همراهی خانواده امام از مکه تا کربلا
چه ضرورتی داشت امام حسین (علیه السلام) در این سفر، خانواده را همراه خود ببرد؟ چه اشکالی پیش می آمد که آنان را در مکه باقی گذارد تا در جوار خانه خدا عبادت کنند یا آنان را به همراه عبدالله بن عباس به مدینه بفرستد؟
آمدن زن و بچه همراه امام حسین (علیه السلام) هیچ گونه نقش منفی در نهضت امام و به پیروزی رسیدن آن نداشته است. آنچه مهم است اینکه آیا همراهی آنان با امام تأثیر مثبتی برای اسلام یا برای خود آنان داشته است یا خیر؟
اگر فرض شود همراهی خانواده امام با وی هیچ نقش مثبتی در اسلام، نهضت و… نداشته باشد باز بردن آنان به همراه خود، قابل توجیه است، زیرا که آنان خودشان خواستار همراهی با حضرت بودند و چندین بار که در طول مسیر اعلام کرد که هرکس می خواهد برگردد هیچ یک از آنان چنین خواسته ای را مطرح نکرد بلکه اگر در جاهایی امام می فرمود که همراهی آنان لازم نیست و می توانند برگردند آنان ناراحت می شدند. و حتی در کربلا و پس از آن هیچ یک نمی گفتند ای کاش به چنین سفری نمی رفتیم.
بنابراین بر فرضی که همراهی آنان با امام حسین (علیه السلام) هیچ نفع و ضرری نداشته باشد، باز رفتن آنان به همراه امام خواست شخصی آنان بوده و خودشان بر چنین مسافرت و چنین رنج و درد کشیدن هایی راضی و بلکه خوشحال بوده اند و ما نباید افراد را بر کاری که به دلخواه خود انجام داده اند و پدر به عنوان رئیس خانواده آنان را در خواستشان آزاد گذاشته و ضرر و زیانی برای دیگران نداشته، توبیخ یا محاکمه کنیم. بلکه باید از امام حسین (علیه السلام) درس مهربانی و مدیریت بیاموزیم که چنان با خانواده و کودکان مهربانی کرده که حتی در سخت ترین شرایط، حاضر نیستند او را تنها بگذارند.
اوج عشق خانواده به امام حسین (علیه السلام) را می توان از کلام «جون» غلام ابوذر فهمید. او که غلامی سیاه و هدیه ابوذر به امام حسین (علیه السلام) بود وقتی حضرت او را مرخص کرد تا برود و زنده بماند و به جای اینکه از آزادی خود خوشحال شود گریه افتاد و گفت: … سوگند به خدا شما را رها نمی سازم تا خون سیاهم به خون های شما در آمیزد.( موسوعه کلمات الامام الحسین، 452)
وقتی که یک غلام که همیشه خواستار آزادی است این چنین باشد، حساب دیگران و عشق و علاقه شان به امام روشن است. چنانکه عبدالله بن حسن که نوجوان بود و برای دفاع از عمویش از خیمه فرار کرد و وقتی شمشیری حواله امام حسین (علیه السلام) شد دست خود را جلو برد تا به این وسیله از امام دفاع کند و دستش قطع شد(همان، ص 507)

 فواید همراهی خانواده با امام
1- مسلم است که اگر امام بدون زن و فرزند بلکه با هفتاد یا صد یا پانصد مرد جنگی از مکه به سوی کوفه رهسپار می شد، به راحتی ممکن بود که به آنان برچسب یاغی، مفسد، خارجی و… بزنند و در همان اولین برخورد در بیرون کوفه آنان را به عنوان خارجی و حَروُری از بین ببرند که در این صورت کشته می شدند و اثری از آنان در صفحه آن روز یا هر روز تاریخ باقی نمی ماند.
2- بعید نبود که حکومتیان به عنوان لشکر فاتح به مکه یا مدینه حمله کنند و برای درس عبرت گرفتن به دیگران هر جنایتی فجیعی را درباره زن و فرزند امام مرتکب شوند، همان گونه که در واقعه حره با اهل مدینه چنین کردند.
امام حسین (ع)
3- خانواده امام حسین (علیه السلام) توانستند پیام رسان حادثه کربلا باشند و در کوفه، شام، مدینه و بین راه، تنها کافی بود که خود را معرفی سازند که نوه ها و فرزندان نوه های پیامبرند و لااقل شامیان بفهمند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، خویشاوندانی نزدیک تر از معاویه و یزید دارد که به فرمان یزید کشته و اسیر گشته اند.
4- مقاومت خانواده امام بر انجام واجبات الهی درباره احکامی را که می رفت تا مندرس شود، زنده ساخت که از جمله آنها می توان اصرار آنان بر حفظ حجاب، حفظ خود از نامحرمان، جلوگیری از مورد دید واقع شدن، جلوگیری از اختلاط زن و مرد نام برد.( ر.ک: تاریخ الطبری، 4/367 تا 379)
5-  نشان دادن راه مبارزه به تمامی مبارزان، که اگر خانواده خوب تربیت شد و خوب آموزش دید، در بحبوحه کار، همراه، همگام و هماهنگ با نهضت است، سخنان زنان در تقویت مردان برای دفاع از امام حسین (علیه السلام) و برای دفاع از اهل بیت، نشان می دهد که کار کردن بر روی خانواده و تربیت آنان اثر مهمی در پیشرفت کار دارد.
بی جهت نبوده که خداوند به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «و انذر عشیرتک الاقربین»( سوره شعراء، آیه 214. و خویشان نزدیکت را هشدار ده) و به اهل ایمان دستور داده است: «قوا انفسک و اهلیکم ناراً وقودها الناس و الحجارة».( سوره تحریم، آیه 6، خود و خانواده تان را از آتشی که سوخت آن مردم و سنگ است حفظ کنید)
به هر حال امام(علیه السلام) نشان داد که در دوران فراغت باید به انسان سازی پرداخت تا در روز حادثه آن انسان ها با مقاومت و فداکاری انسان را در راه هدف یاری دهند.
6-  نشان دادن قدرت روحی امام که حتی در بحبوحه جنگ، فشار دشمن، جراحت های زیاد، تشنگی و… از زن و فرزند خود غافل نمی شود و این نشانگر اوج روحی و کمال روحی امام است، که باید در چنان صحنه هایی بروز کند.
زیاد دیده شده که در تصادفات و غیره، فرد از خانواده و فرزندانش غافل می-شود و در لحظاتی تمام فکرش به خودش و نجات خودش معطوف است و گاهی حتی با نابودی آنان به دست خود، راه نجات خود را می پوید نشان دادن روحیه ای برعکس، حتی در آخرین لحظات آن گونه که در رجزهای امام حسین (علیه السلام) و کلماتش ظاهر است اوج روحیه او را می رساند نظیر: «من حسین بن علی هستم، سوگند خورده ام که سر تسلیم فرو نیاورم، از خانواده پدرم دفاع کنم، بر دین پیامبر حرکت می نمایم.»( ر.ک: موسوعه کلمات الامام الحسین، 499. انا الحسین بن علی آلیت ان لا أنثنی احمی عیالات ابی امضی علی دین النبی)
یا کلام معروف امام حسین (علیه السلام) که خطاب به آن فرمود: اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید در این دنیایتان آزادمرد باشید … من با شما می جنگم و شما با من می جنگید و زنان گناهی ندارند، تا من زنده ام سرکشان، یاغیان و جاهلانتان را از تعرض به خانواده ام باز دارید. با این کلمات نشان داد که غیرت و مردانگی در هر حالی ولو آخرین لحظه حیات باشد، خوب است، اگر زن و فرزند همراه او نبودند چنین پیامی را نمی توانست به این زیبایی بیان کند.
7-  آموزش اینکه دفاع از کیان اسلام و دفاع از عقیده و آرمان زن و مرد نمی شناسد و هرکس در حد توان خود می تواند در این امر مهم شریک باشد.
8-  نمایاندن چهره واقعی دشمن، که در راه رسیدن به مقام، حتی ناجوانمردانه ترین شیوه ها را به کار می برد و زن و کودکان که از تعرض مصونند و در جنگ ها نباید مورد آزار و اذیت یا کمبود امکانات قرار گیرند را در معرض شدیدترین تضییقات قرار داد و حتی آنان را از آب منع کرد و علاوه بر مردان که تشنه جان دادند زنان نیز در حالت تشنگی شدید به سر می بردند.

منابع:
سایت حوزه
مقاله احمد عابدینی
سایت اندیشه قم

چگونگی شهادت علی اکبر علیه السلام



چگونگی شهادت علی اکبر علیه السلام

حضرت علی اکبر,شهادت حضرت علی اکبر,چگونگی حضرت علی اکبر

حضرت علی اکبر؛ پاره تن سیدالشهدا

درباره علی اکبر علیه السلام
على اكبر علیه السلام ، بزرگ ترین پسر امام حسین علیه السلام بود كه از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن، به حدّى شبیه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود كه هر كس شوق دیدار پیامبر صلى الله علیه و آله را داشت، به او مى نگریست، چنان كه پدر بزرگوارش، طبق نقلى، هنگام رفتن وى به میدان نبرد، فرمود:
خداوندا ! گواه باش كه جوانى براى جنگ با آنان مى رود كه شبیه ترینِ مردم به پیامبرت از جهت صورت و سیرت و سخن گفتن است و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو مى شدیم، به او نگاه مى كردیم .
على اكبر علیه السلام در واقعه عاشورا، از اركان سپاه امام علیه السلام به شمار مى رفت. تأكید او بر حق مدارى و دفاع از حق تا ایثار جان، هنگام شنیدن خبر به شهادت رسیدن خود در مسیر كربلا از پدر بزرگوارش، اذان گفتن براى اقامه جماعت به امامت حسین علیه السلام در جریان برخورد سپاه حُر با كاروان امام علیه السلام (1)، بر عهده گرفتن مسئولیت آب رسانى به خیمه ها در شب عاشورا و همچنین داوطلب شدن ایشان براى شهادت پیش از دیگر بنى هاشم، بنا بر نقل مشهور،(2) از ویژگى هاى این فرزند برومند سیّدالشهدا علیه السلام است.(3)
در «زیارت ناحیه مقدّسه»، خطاب به او آمده است:
السَّلامُ عَلَیكَ یا أوَّلَ قَتیلٍ مِن نَسلِ خَیرِ سَلیلٍ مِن سُلالَةِ إبراهیمَ الخَلیلِ، صَلَّى اللّه ُ عَلَیكَ و عَلى أبیكَ، إذ قالَ فیكَ : قَتَلَ اللّه ُ قَوما قَتَلوكَ ، یا بُنَیَّ ما أجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وعَلَى انتِهاكِ حُرمَةِ الرَّسولِ ! عَلَى الدُّنیا بَعدَكَ العَفا
سلام بر تو ، اى نخستین كُشته از تبار بهترین بازمانده از نسلِ ابراهیم خلیل ! درود خدا بر تو و بر پدرت، آن گاه كه در باره ات فرمود: «خدا ، بكُشد آن گروهى را كه تو را كُشت . پسرم ! چه جرئتى بر خداى مهربان كردند. و چه جسارتى در هتكِ حرمت پیامبر ! پس از تو ، خاك بر سرِ دنیا !»
چگونگی شهادت علی اکبر علیه السلام
شیخ صدوق(ره) به نقل از امام زین العابدین علیهم السلام می نویسد: هنگامى كه على اكبر علیه السلام براى مبارزه به سوى دشمن رفت، چشمان حسین علیه السلام، گریان شد و گفت:
اللّهُمَّ كُن أنتَ الشَّهیدَ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ إلَیهِمُ ابنُ رَسولِكَ، وأشبَهُ النّاسِ وَجهاً وسَمتاً بِهِ
«خدایا ! تو بر ایشان گواه باش ، كه فرزند پیامبرت و شبیه ترینِ مردم به او در صورت و سیرت ، به سوى آنان مى رود» .
در این باره سید بن طاووس(ره) در «الملهوف» می نویسد:على اكبر علیه السلام كه از زیباروى ترین و خوش خوترینِ مردم بود، بیرون آمد و از پدر، اجازه نبرد خواست . امام علیه السلام به او اجازه داد. سپس ، مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست .
سپس گفت: «خدایا ! گواه باش . جوانى به نبرد آنها مى رود كه از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن ، شبیه ترینِ مردم به پیامبر توست و ما هر گاه مشتاق پیامبرت مى شدیم، به او مى نگریستیم». سپس، بانگ برآورد و فرمود: «اى پسر سعد! خداوند، رَحِمت را قطع كند، همان گونه كه رَحِم مرا قطع كردى.»(4)
علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و جنگ نمایانی کرد. آن گاه، ده تن از آنان را كُشت و سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت: اى پدر ! تشنه ام. حسین علیه السلام فرمود: «شكیبایى كن، پسر عزیزم! جدّت با كاسه اى پُر به تو مى نوشانَد» . او باز گشت و جنگید و 44 تن از دشمنان را كُشت.(5)
تاریخ الطبرى به نقل از ابو مِخنَف می نویسد: زُهَیر بن عبد الرحمان برایم نقل كرد كه :
مُرّة بن مُنقِذ بن نُعمان عبدى لیثى، او را دید و گفت: گناهان عرب بر دوش من، اگر بر من بگذرد و چنین كند و من، پدرش را به عزایش ننشانم !
على اكبر علیه السلام ، با شمشیرش به دشمن حمله مى بُرد كه بر مُرّة بن مُنقِذ گذشت . او نیزه اى به على اكبر علیه السلام زد و او [بر زمین] افتاد .
على اكبر علیه السلام، ندا داد: اى پدر ! سلام بر تو ! این، جدّم است كه به تو سلام مى رساند و مى فرماید: «زودتر ، به سوى ما بیا».(6)
دشمن، گِردش را گرفتند و با شمشیرهایشان، او را تكّه تكّه كردند .
همچنین سلیمان بن ابى راشد، از حُمَید بن مسلم اَزْدى برایم نقل كرد كه: در روز عاشورا، به گوش خود شنیدم كه حسین علیه السلام مى گوید: «خدا، بكشد كسانى را كه تو را كشتند، اى پسر عزیزم! چه گستاخ بودند در برابر [خداى] رحمان و بر هتك حرمتِ پیامبر! دنیا، پس از تو ویران باد!
و گویى هم اینك به زنى مى نگرم كه مانند خورشیدِ به گاه طلوع، به سرعت، بیرون دویده، ندا مى دهد: اى برادرم و فرزند برادرم! در باره او پرسیدم. گفته شد: این، زینب، فرزند فاطمه دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است.
آن زن آمد تا خود را بر روى [پیكر] على اكبر علیه السلام انداخت. حسین علیه السلام نزد او آمد و دستش را گرفت و او را به خیمه، باز گردانْد. سپس، حسین علیه السلام به پسرش روى آورد و جوانان [خاندان] او نیز همراهش آمدند. حسین علیه السلام فرمود: «برادرتان را ببرید !»
آنان، او را از آن جایى كه بر زمین افتاده بود ، بُردند و در خیمه اى نهادند كه جلوى آن مى جنگیدند.(7)

 پی نوشت ها:
1. الأمالی للصدوق : ص 218  ح 239
2. تاریخ الطبری: ج 5 ص 446 : وكانَ أوَّلَ قَتیلٍ مِن بَنی أبی طالِبٍ یَومَئِذٍ عَلِیٌّ الأَكبَرُ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام
3. دانش نامه امام حسین علیه السلام ج7ص7
4. الملهوف: ص 166
5. الأمالی للصدوق: ص 226 ح 239
6. الملهوف: ص 166
7. تاریخ الطبری: ج 5 ص 446

نحوه شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام



نحوه شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام

شهادت حضرت رقیه,نحوه شهادت حضرت رقیه(س),زندگي نامه حضرت رقیه (س)

 شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»
لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.
گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!
آرام نازنین عمه
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!
اندوه هجرت
امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.
تو را چه بنامم
تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.
میلاد نوگل امام حسین علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.
بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.
رقیه در کربلا
از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:
من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.
رقیه و سجاده پدر
گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.
رقیه در راه شام
کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا این با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.
رقیه در خرابه شام
بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.
رقیه و خواب پدر
سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.
این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.
پرواز به سوی پدر
وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.
وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام
وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.
راز دل با پدر
هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.
شام، حرم یادگار حسین علیه السلام
رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.
شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم     روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد     ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم
* * *
اشک یتیم
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم     رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید     در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم     بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من     بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق     چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه     پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

چرا برای اهل بیت عزاداری می کنیم ؟!



چرا برای اهل بیت عزاداری می کنیم ؟!

 

چرا برای اهل بیت عزاداری می کنیم ؟!

 

عزاداری امام حسین (علیه السلام) مقوله ای الهی - انسانی است و سرشتی دوگانه دارد كه آمیخته از سنت الهی و سنت بشری است. كه در این مقال بدان دست می یازیم.


1. عزاداری از نگاه عقل

هر مقوله ای و پدیده ای در كهكشان دانش بشری، برای ماندگاری، به سنجش در ترازوی عقل، تحكیم مبانی عقلانی و به دیگر سخن، توسعه و تقویت ظرفیت برهان پذیری آن نیاز دارد. حال آیا عزاداری امام حسین(علیه السلام) و ائمه اطهار (علیهم السلام) این استحكام عقلانی را دارد یا نه؟ آیا می توان با برهان های عقلی، به تبیین آن پرداخت یا آن كه تنها با مقولاتی فراعقلانی چون عشق، قابل شرح است؟ از نگاه ما، اساس عزاداری حسینی و هسته مركزی آن، كاملا قابلیت برهان پذیری و تبیین عقلانی را دارد.

 

از بدیهیات عقلی آن است كه انسان در سوگ عزیزانش، به حزن و اندوه می نشیند و در فراق آنان، گریان و نالان می شود. رفتار هر انسان آراسته به اخلاق انسانی، هنگام از دست دادن یار، عزیز و بزرگی چنین است. درست به همان شكل كه آدم بر هابیل، یعقوب بر یوسف، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر حمزه و... گریستند .

 

حال هر چه مقام و عظمت شخصیت از دست رفته والاتر باشد، شیوه های بیان این سوگ مندی بیشتر و پررنگ تر می شود و صورتی عقلانی پیدا می كند.

 

ممكن است این پرسش پیش آید كه در سوگ بزرگان و نزدیكان تازه از دست رفته نیكوست، ولی آیا این كه پس از هزار و چهارصد سال، هنوز بر كسی چون حسین به علی(علیه السلام) بگرییم نیز زیبنده و رواست؟

 

پاسخ این پرسش آن است كه تشیع ، مكتب امامت است و امامت، بر پایه ارتباط قلبی و عاطفی امت و امام استوار شده است. حال اگر این ارتباط قلبی و عاطفی، آن گونه عمیق است كه پس از هزار و چهارصد سال نیز با ذكر و یادآوری مظلومیت امامی چون حسین بن علی(علیهما السلام)، اشك در چشمان شیعه پیرو او حلقه می زند، می توان آن را غیر عقلانی خواند و به ملامتش پرداخت؟

 

عزاداری به عنوان وجوب شكر :


این استدلال، استدلالی است كه عزاداری را به دلیل سپاسگذاری از حسین بن علی (علیهما السلام)، لازم می داند. از منظر عقلی، قدردانی و سپاسگذاری از خدمات دیگران و كارهای نیك آنها نیكو و لازم است و چنان چه این خدمت فداكارانه و ایثارگرانه هم باشد، شكر و سپاس، لزوم بیشتری پیدا مییابد. از این رو، امام حسین(علیه السلام) كه در راه عظمت اسلام، زنده نگه داشتن قرآن و حمایت از مسلمانان به قیام پرداخته و همه چیز را در این راه تقدیم كرده، شایسته سپاس است. بنابراین، گرامی داشت یاد و راه او و ابراز احساسات به ساحتش، كم ترین و كوچك ترین كاری است كه میتوان انجام داد.


درباره گریستن، عزاداری و مجلس به پا داشتن امام صادق (علیه السلام) می فرماید : كسى كه قطره اشكى درباره ما بریزد، بخاطر خونى كه از ما ریخته شده و یا حقى كه از ما غصب شده است و یا آبرویى كه از ما هتك شده است و... خداوند در قبال این اشك سالیان دراز او را در بهشت جاى مى هد

 

2. عزاداری از دیدگاه قرآن و سنت

با نظری به آیات و روایات روشن می‌شود كه عزاداری و برپایی مجالس عزا نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری با مبانی دینی ما ندارد، بلكه از مصادیق شعایر الهی، مودّت و محبّت به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و مبارزه با ظلم و ستم می‌باشد كه در قرآن به آنها سفارش شده است.

 

نمونه عینی عزا و گریه در قرآن كریم ، سوگواری و گریه حضرت یعقوب ـ علیه السّلام ـ در فراق یوسف است، كه بنا بر نقل زمخشری هفتاد سال گریه كرد و پاداش آن گریه‌ها برابر با پاداش هفتاد شهید می‌باشد. بنابراین عزاداری و گریه در مصائب برگزیدگان الهی و اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ مورد تأیید روایات بوده و ممدوح قرآن كریم و در قرآن و روایات هیچگونه نهی و مذمتی از آن نشده است.

 

اما در سنت، مجموعه روایات، رفتارها و تقریرهای پیامبر(ص) و امامان (ع) بسیار دیده می شود .

 

نسایی از جابربن عبدالله انصاری نقل می كند كه هنگام شهادت پدرم در جنگ احد ، من بر پدرم می گریستم و مردم مرا از گریستن نهی می كردند ، ولی از پیامبر(ص) نهی ای ندیدم.1

 

سنن نسائی نیز روایتی را آورده كه در آن، بر منع نكردن پیامبراكرم(ص) از صیحه و گریه زنان ، تصریح شده است.2

 

 

3. عزاداری امام حسین (ع) در روایات شیعی

در روایات شیعی و از زنان اهل بیت(ع) ، سخنان فراوانی نقل شده كه بر توصیه ایشان بر گریستن و عزاداری بر امام حسین(ع) دلالت دارد .

 

حضرت رسول(ص) در مكان های متعددی بر فرزندش حسین(ع) گریسته است. در روز ولادت حسین(ع)، آن حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند و سپس فرزندش را در دامنش نهاد و گریست. 3

 

روایاتی در خصوص پیامبراكرم در مورد گریستن بر امام حسین(علیه السلام) فراوان یافت می شود .4 گریستن امام علی (علیه السلام) هنگام عبور از كربلا در جریان جنگ صفین نیز به صورت متواتر نقل شده است. 5

 

از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است كه حضرت زهرا(سلام الله علیها) بر مصیبت فرزندش حسین(علیه السلام) می گریست.6 درباره گریستن، عزاداری و مجلس به پا داشتن امام صادق (علیه السلام) می فرماید : «من دمعت عیناه فینا دمعه لدم سفك منا، او حق لنا نقصناه او عرض انتهك لنا اولا حَد من شیعتنا بواه الله تعالى بها فى الجنه حقباً[14]» كسى كه قطره اشكى درباره ما بریزد، بخاطر خونى كه از ما ریخته شده و یا حقى كه از ما غصب شده است و یا آبرویى كه از ما هتك شده است و... خداوند در قبال این اشك سالیان دراز او را در بهشت جاى مى هد. 7

 

از امام كاظم(علیه السلام)8 نیز اخبار و گزارش های زیادی پیرامون این مسأله بیان شده است . این همه روایات، بیانگر حزن و اندوه امامان در مصیبت حسین(علیه السلام) است.

 

پس از آنجا كه گفتار ، كردار و تایید عمل دیگران از سوی آن بزرگواران حجت است ، تمسك به شیوه رفتار آنها لازم خواهد بود .

 

آری گریه و خنده از عوارض وجودى انسان است، كه بسیارى از حالات روحى و درونى انسان در این دو، بروز و ظهور پیدا مى كنند و فطرت انسان بر این نهاده شده كه در هنگام از دست دادن محبوب، اندوهگین و در هنگام شادى آنها، خشنود مى شود.9 و غالباً این اندوه و شادى باعث بروز گریه و خنده مى شوند و دین مبین اسلام كه قوانین آن با فطرت مطابق10 است; بر این امر صحّه گذارده و پیامبر اكرم-صلى الله علیه وآله- و صحابه ایشان به خاطر از دست دادن عزیزان خود غمگین مى شدند و گریه مى كردند كه موارد متعددِ آن در متون شیعه و اهل سنت نقل شده، از جمله گریه پیامبر(ص) براى پسرش ابراهیم 11 یا براى فاطمه بنت اسد.12

 

حال اگر ما شیعیان در مصیبت ائمه اطهار-علیهم السلام- عزادارى و گریه مى كنیم به این دلیل است كه آنان محبوب ما هستند و تار و پود وجودمان، با عشق و محبّت آنان عجین شده و این اظهار محبت در حقیقت اداء حق رسالت است چرا كه پیامبر(ص) در ازاى رسالت و هدایت گرى خویش، فقط مودتِ ذى القربى را طلب نموده: (قل لا اسئلكم علیه اجراً الا الموده فى القربى) با توجه به این كه خودِ اهل سنت گفته اند كه منظور از قربى فاطمه(علیها السلام)، على(علیه السلام) و فرزندان اوست.13 و محبّ واقعى كسى است كه در شادى آنان مسرور و در مصیبت آنان اندوهگین باشد و این اختصاص به زمان رسول اللّه(ص) ندارد، بلكه براى تمام أزمنه و كل مسلمانان ثابت است و هر مسلمانى در هر كجا و هر زمان موظّف به اداء حق رسالت است.

اخلاق و رفتار امام حسين (ع )

با نگاهي  اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي  حسين (ع )، درمي يابيم که هماره وقت او به پاکدامني  و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري  کوتاه به زواياي زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري  و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت .
زندگي دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند که من نماز و تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم  (27) حضرتش بارها پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن اثير در کتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "کان الحسين رضي الله عنه فاضلا کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه کارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت حسين بن علي  (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي که جامعه براي  حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي  مي کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص ) را براي او خلوت نمي کردند... اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ، بخوانيم :
روزي از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره هاي خشکي  مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب المتکبرين "، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدين ترتيب پذيرايي گرمي  (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعي  مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي  غذايي است که پدرم شبها به دوش مي کشيد و به خانه (32) زنهاي  شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.
شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان در داستان "ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام " دريافت ، که اجمال و فشرده اش را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه و... در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي دوخته بود.
پدرش معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده اي  نشان دهد، با حيله گري  و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.
علائلي در کتاب "سمو المعني " مي نويسد:
"ما در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي  عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد، آن ديگري در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .
 آري ، مردي که وارث بي کرانگي  نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت پدري چون حضرت علي  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهيم .
امام حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ، آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي  مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را ارجمند نمود.

پي نوشتها:

در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگري هم گفته شده است ، ولي  (1)
ما قول مشهور بين شيعه را نقل کرديم . ر. به . ک . اعلام الوري طبرسي ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر يزيد بن سکن انصاري باشد. ر. به . ک . اعيان (2)
الشيعه ، جزء ,11 ص .167
امالي شيخ طوسي ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبير بر وزن حسين ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (4)
بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام
ناميده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 اين سه کلمه در زبان عبري همان معني را
دارد که حسن و حسين و محسن در زبان عربي دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معاني الاخبار، ص .57 (5)
در منابع اسلامي درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براي سلامتي فرزند بسيار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشيعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافي ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 146- کمال الدين صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذي ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبي ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذي ، ج 5، ص 324- در اين قسمت رواياتي که در کتابهاي اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا براي آنها هم سنديت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذکرة الخواص ابن جوزي ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضي از (14)
مورخين گفته اند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگي امام حسين (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفيد، ص .173 (15)
رجال کشي ، ص 94- کشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است که حاجيها به "مني " بروند، و در آن زمان به (18)
اين حکم استحبابي عمل مي کردند، ولي در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم
يکسره به عرفات مي روند.
کامل الزيارات ، ص 68به بعد - مشير الاحزان ، ص 9. (19)
لهوف ، ص .53 (20)
کامل الزيارات ، ص .105 (21)
کامل الزيارات ، ص .101 (22)
کامل الزيارات ، ص .121 (23)
کامل الزيارات ، ص .147 (24)
عقد الفريد، ج 3، ص .143 (25)
ارشاد مفيد، ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27)
اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28)
ذکري  الحسين ، ج 1، ص ,152 به نقل از رياض الجنان ، چاپ بمبک ي ، ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ، آيه .22 (30)
تفسير عياشي ، ج 2، ص .257 (31)
مناقب ، ج 2، ص .222 (32)
الامامة والسياسة ، ج 1، ص 253به بعد. (33)
از کتاب سمو المعني ، ص 104به بعد، نقل به معني شده است . (34)

اعمال ماه محرم



اعمال ماه محرم



 

اعمال ماه محرم!

 

چرا محرم؟!

 

پيش از اسلام عرب، جنگ در اين ماه را حرام مي‌دانست و ترك مخاصمه مي‌كرد؛ لذا از آن زمان اين ماه بدين اسم نامگذاري شد.(1) و روز اول محرم را اول سال قمري قرار دادند.(2) در توضيح اين كه چرا ماه‌هاي ديگر كه جنگ در آنها حرام است، محرم ناميده نمي‌شود مي‌توان گفت: چون ترك جنگ از اين ماه شروع مي‌شد به آن محرم گفتند.

 

اين ماه در مكتب تشيع يادآور نهضت حضرت سيدالشهدا و حماسه‌ جاودان كربلاست.

 

اين ماه، يادآور دلاورمردي‌هاي ياران با وفاي اباعبدالله الحسين(عليه السلام)، فداكاري‌هاي زينب كبري(سلام الله عليها)، حضرت سجاد(عليه السلام)، و همه‌ اسراي كاروان امام حسين(عليه السلام)، است. اين ماه، يادآور خطبه‌ها و شعارهاي آگاهي‌بخش سالار شهيدان، نطق آتشين حضرت زينب(سلام الله عليها) و خطابه‌ غرّاي زين العابدين(عليه السلام)، است.

اين ماه، يادآور استقامت حبيب بن مظاهر و شهادت عون و جعفر است.

آري اين ماه، ماه پيروزي حق بر باطل است.


محرم از منظر ائمه(عليهم السلام)

شيعيان از امام رضا(عليه السلام)، چنين نقل شده است:

«وقتي محرم فرا مي‌رسيد، پدرم خندان ديده نمي‌شد، حزن و اندوه تا پايان دهه‌ اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصيبت و گريه ايشان بود.»(3)

همچنين حضرت امام رضا(عليه السلام) درباره‌ عاشورا مي‌فرمايد:

«كسي كه عاشورا روز مصيبت و اندوه و گريه‌اش باشد، خداوند قيامت را روز شادماني و سرور او قرار خواهد داد.»(4)

 

اعمال شب اول ماه محرم

نماز: اين شب چند نماز دارد كه يكي از آنها به شرح ذيل است:

دو ركعت، كه در هر ركعت بعد از حمد يازده مرتبه سوره‌ توحيد خوانده شود.

 

در فضيلت اين نماز چنين آمده است:

«خواندن اين نماز و روزه داشتن روزش موجب امنيّت است و كسي كه اين عمل را انجام دهد، گويا تمام سال بر كار نيك مداومت داشته است.»(5)

 

احياي اين شب.(6)

 

نيايش و دعا.(7)

 

روز اول محرم

اول محرم هر سال اولين روز سال قمري است. از امام محمدباقر(عليه السلام) روايت شده است: «آن كس كه اين روز را روزه بدارد، خداوند دعايش را اجابت مي‌كند، همانگونه كه دعاي زكريا(عليه السلام) را اجابت كرد.»(8)

دو ركعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعاي زير قرائت گردد:

«اللّهم انت الاله القديم و هذه سنةٌ جديدةٌ فاسئلك فيها العصمة من الشيطان و القوَّة علي هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛ بارالها! تو خداي قديم و جاوداني و اين سال، سال نو است، از تو مي‌خواهم كه مرا در اين سال از شيطان حفظ كني و بر نفس اماره (راهنمايي كننده) به بدي پيروز سازي.

 

روز دوم محرم

در چنين روزي كاروان امام حسين(عليه السلام) در سال 61 ه‍ .ق وارد سرزمين كربلا شد و با ممانعت لشكر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گرديد.(10)

 

روز سوم محرم

از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) نقل شده است:

«هر كس در اين روز روزه بگيرد، خداوند دعايش را اجابت كند.»(11)

در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد كربلا شد.

 

روز چهارم محرم

بي‌نتيجه بودن مذاكره حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)، با عمر بن سعد براي وادار كردن لشكر وي به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.

 

روز هفتم محرم

روزه گرفتن مستحب است.

 

روز نهم محرم

تاسوعاي حسيني، روز محاصره‌ امام حسين(عليه السلام) و اصحابش در سرزمين كربلا توسط سپاه شمر.(12)

 

اعمال شب عاشورا

چند نماز براي اين شب در روايات آمده است كه يكي از آنها چنين است:

چهار ركعت نماز كه در هر ركعت بعد از سوره‌ حمد، 50 بار سوره‌ توحيد خوانده مي‌شود. پس از پايان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اكبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العليّ العظيم» خوانده شود.(13)

 

احياي اين شب كنار قبر امام حسين(عليه السلام).(14)

 

دعا و نيايش. (15)

 

روز عاشورا


عزاداري بر امام حسين(عليه السلام) و شهداي كربلا، در اين مورد از امام رضا(عليه السلام) نقل شده است:

 

هر كس كار و كوشش را در اين روز، رها كند، خداوند خواسته‌هايش را برآورد و هر كس اين روز را با حزن و اندوه سپري كند، خداوند قيامت را روز خوشحالي او قرار دهد. (16)

 

زيارت امام حسين(عليه السلام).(17)

 

روزه گرفتن در اين روز كراهت دارد؛ ولي بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشاميدن خودداري شود. (18)

 

آب دادن به زائران امام حسين(عليه السلام).(19)

 

خواندن سوره توحيد هزار مرتبه.(20)

 

خواندن زيارت عاشورا. (21)

 

گفتن هزار بار ذكر «اللّهم العن قتلة الحسين(عليه السلام).»(22)

 

روز دوازدهم محرم

ورود كاروان اسيران كربلا به كوفه و شهادت حضرت سجاد(عليه السلام) در سال 94 ه‍ .ق.

 

روز بيست و يكم محرم

1ـ روزه‌ اين روز مطلوب است. (23)

 

پي‌نوشت‌ها:

1- مصباح كفعمي، ص 509.

2- فرهنگ عاشورا، ص 405، جواد محدثي.

3- وسائل الشيعه، ج 5، ص 394، حديث 8.

4- همان، حديث 7.

5- بحارالانوار، ج 98، ص 333؛ وسائل الشيعه، ج 5، ص 294، حديث 1؛ مفاتيح الجنان، ص 286.

6- مصباح المتهجد، ص 783.

7- بحارالانوار، ج 98، ص 324.

8- عروة الوثقي، ج 2، ص 243؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 347، حديث 3.

9- بحارالانوار، ج 98، ص 334.

10- فرهنگ عاشورا، ص 406.

11- عروة الوثقي، ج 2، ص 242؛ وسائل الشيعه، ج 7، ص 348.

12- وسائل الشيعه، ج 7، ص 339، حديث 1.

13- همان، ص 295، حديث 4 و 5.

14- بحارالانوار، ج 98، ص 340.

15- همان، ص 338.

16- بحارالانوار، ج 98، ص 43، حديث 5.

17- كامل الزيارات، ص 174، حديث 5 و 6.

18- وسائل الشيعه، ج 7، ص 338، حديث 7.

19- كامل الزيارات، ص 174، حديث 5.

20- وسائل الشيعه، ج 7، ص 339، حديث 8.

21- كامل الزيارات، ص 174.

22- مفاتيح الجنان، ص 298.

23- بحارالانوار، ج 98، ص 345، حديث 1.

"سيد عباس رفيعي پور"

بهار اشک



بهار اشک

ماه محرم,شعر ماه محرم,دکلمه ماه محرم title=

 

محرمی دیگر از راه می رسد و بهار اشک دیگری بر عاشقان ولایت، که در آن غبار از جان های خسته خویش زدایند و وجودشان را به عطر حسینی معطر کنند.
محرمی که با نام حسین پیوند خورده و با آمدنش فکرها و دل ها متوجه روزی می شود که بزرگ ترین روزهای مصیبت است.
اشک ها در غم برترین انسان های عالم جاری می شوند. وقتی که فرشتگان آسمانی بر حسین گریانند و پریان و پرندگان در زمین و هوا بر او نوحه گرند؛ آیا نباید انسان ها با این آفریدگان هم نوایی کنند و با یادآوری آن چه بر خاندان ولایت گذشت، گریه و نوحه ای همیشگی داشته باشند؟!
آسمان بر او گریسته است، چشم آسمان چهل روز در عزای حسین گریان بود، آیا سزاست چشم زمینیان بر مصیبت او گریان نشود؟! در حالی که قرن ها پیش از ولادتش، انبیای الهی چون آدم و نوح و ابراهیم مصیبت های او را می شنوند و بر مظلومیتش اشک می ریزند.
در حالی که جدش رسول خدا(ص) اعضا و جوارح او را که همان محل فرود آمدن شمشیرهاست، می بوسد و در غربت فرزندش گریه می کند.
در حالی که پدرش امیرمؤمنان (ع) در کنار شطّ فرات می ایستد و مصائب فرزندش را بر ابن عباس بازگو می کند و چنان بر او می گرید که محاسنش تر می شود و اشک بر سینه مبارکش می ریزد. آن گاه که مادرش زهرا(س) قبل از ولادتش بر او محزون و غمگین می شود و برای میوه دلش اشک می ریزد.
در حالی که برادرش حسن(ع) در حالی که در اثر سمّ در بستر شهادت قرار گرفته، او را بغل می کند و با خبر دادن از مصائب روز عاشورا بر او گریه می کند.
در حالی که امام سجاد(ع) عمری را با یاد کربلا می گذراند و هیچ آبی را جز با اشک ریزان بر مصائب پدر گرامی اش نمی نوشد.
در حالی که امام صادق و امام کاظم(ع) در ایام محرم غرق در ماتم و گریه می شوند و لبخند از لبانشان محو می گردد و خودشان روضه خوان جد غریبشان می شوند.
در حالی که امام رضا(ع) غمنامه خویش را در عزای جد بزرگوارشان می سراید و یادآوری روز عاشورا را مایه مجروح گشتن پلک ها و ریزان شدن سیل اشک های خود می شمارد.
و آن گاه که امام زمان(عج) خود را نوحه خوان همیشگی و گریه کننده هر شب و روز مصیبت های جد بزرگوارشان می داند و گریه کردن بر او را تا آن جا که به جای اشک، خون از دیده ببارد، وظیفه خود می داند.
از آن واقعه قرن ها می گذرد؛ اما شعله عشق حسینی هم چنان در دل ها فروزان است؛ چرا که به فرموده پیامبر(ص) «از شهادت حسین(ع) حرارتی در قلب های مؤمنان است که هرگز به سردی نمی گراید».
آری! این عشق و شور حسینی که هرساله با آمدن محرم به اوج خود می رسد، ودیعه ای است از سوی خداوند در دل های مؤمنان

روز دانشجو؛ روز رستاخیز اندیشه‏ها

روز دانشجو؛ روز رستاخیز اندیشه‏ها

روز دانشجو؛ روز رستاخیز اندیشه‏ها
دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به مشکلات پس از کودتا و ورود «دنیس رایت»، کاردار جدید انگلستان در ایران، در روز 14 آذر تظاهرات کردند. روز 15 آذر، تظاهرات به خارج از دانشگاه...

  
  

روز دانشجو، روز رستاخیز اندیشه‏هاست؛ روز علم‏دوستی و حقیقت‏پرسی، روز طلوع اندیشه‏های نو، روز انسان‏های فرهیخته و بالنده، روز اندیشه‏های ناب و روز گسستگی جهل‏ها ونابخردی‏ها. روز پرده‏برداری از گمنامی‏ها و پرده‏پوشی بر سیاهی‏هاست. این روز، روزی است که دانش‏دوستان با دستان مهربان و اندیشه‏های نابشان از دوستی‏ها سخن خواهند گفت، از عشق‏ها، از زیبایی‏ها. روز حقیقتی که دوستدار روشنایی است.

مبارزه در همه حال
در دوران تأسیس دانشگاه تهران، وجود حکومت خودکامه و دیکتاتوری رضاشاه، فقدان آزادی‏های سیاسی، چیرگی بیگانگان، سیاست‏های فرهنگی ضددینی و گسترش فرهنگ غربی و سیاست‏های توسعه شبه‏مدرنیستی، زمینه‏های نارضایتی بخشی از دانشجویان و دانشگاهیان را فراهم کرد اما امکان فعالیت سیاسی گسترده از همگان سلب شده بود و در اثر هرج و مرج ناشی از ناکامی مشروطیت، ذهن‏های عمومی برای حکومت دیکتاتوری آماده بود. از این رو در این دوره، همه مبارزان سیاسی شامل نیروی مذهبی، ملی و چپ سرکوب می‏شدند و الگویی برای دانشجویان باقی نمانده بود و در نتیجه، فعالیت‏های پراکنده دانشجویان بدون حمایت نیروهای سیاسی جامعه، بی‏نتیجه باقی می‏ماند و به سرعت سرکوب می‏شد.

جنبش دانشجویی
جنبش دانشجویی در دهه 1320، با توجه به مسائلی نظیر حضور قدرت‏های خارجی انگلستان، شوروی و آمریکا و اعمال نفوذ آنان در کشور برای به دست آوردن یا حفظ امتیاز به ویژه در مسئله نفت، عدم تحقق دموکراسی و آزادی‏های مندرج در قانون اساسی، شکاف طبقاتی وگسترش فقر عمومی، تحقیر فرهنگ مذهبی از سوی جریان‏های فکری و نیز تعدد احزاب و جریان‏های سیاسی، در سه ملیت فکری چپ، ملی و مذهبی شکل گرفت. هر طیف فکری جنبش دانشجویی، تشکیلات متعلق به خود را برای پی‏گیری اهدافش سازمان می‏داد و فعالیت می‏کرد.

مظهر مبارزه

پس از کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط دولت دکتر مصدق، با توجه به سرکوب شدید گروه‏ها و احزاب سیاسی چپ، ملی و مذهبی و وجود حکومت نظامی، امکان فعالیت سیاسی از بیشتر قشرهای اجتماعی گرفته شده بود، ولی جنبش دانشجویی همچنان به فعالیت ادامه داد و دانشگاه، عمده‏ترین مظهر مبارزه و مقاومت بر ضد استبداد در استعمار تلقی می‏شد. پس از بازگشایی دانشگاه و شروع سال تحصیلی در مهر 1332، فعالیت‏های دانشجویان با برگزاری تظاهرات، بخش اطلاعیه، تعطیلی کلاس‏های درس و... آغاز شد. در این دوران، فعالیت جنبش دانشجویی گاه به صورت عمومی و پراکنده زمانی با سازمان‏دهی تشکیلات دانشجویی صورت می‏گرفت.

زمینه اعتراض

دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به مشکلات پس از کودتا و ورود «دنیس رایت»، کاردار جدید انگلستان در ایران، در روز 14 آذر تظاهرات کردند. روز 15 آذر، تظاهرات به خارج از دانشگاه کشیده شد و مأموران، شماری از دانشجویان را مجروح و دستگیر کردند. تظاهرات پی‏گیر دانشجویان، رژیم کودتا را بر آن داشت که در آستانه ورود نیکسون، معاون رئیس جمهور آمریکا به تهران (18 آذرماه) اقتدار خود را به آنها نشان دهد و از دانشجویان زهرچشمی بگیرد تا ورود نیکسون در کمال آرامش برگزار شود. از این رو در اقدامی کم‏سابقه در 16 آذر، نیروهای لشکر 2 زرهی به دانشگاه تهران اعزام شدند.

وقوع حادثه

روز 16 آذر، دانشجویان هنگام ورود به دانشگاه تهران، متوجه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شدند و وقوع حادثه‏ای را پیش‏بینی کردند. پس از چند ساعت، سربازان به داخل دانشکده‏ها هجوم بردند و عده بسیاری را دستگیر کردند که بین آنها عده‏ای از استادان نیز به چشم می‏خورد. در تمام این مدت، دانشجویان سکوت کرده بودند؛ زیرا می‏دانستند آنها دنبال بهانه می‏گردند. ساعت ده صبح هنگامی که دانشجویان در سر کلاس‏ها بودند، چندین نفر از سربازان رهسپار دانشکده فنی شدند. در همین زمان، رئیس دانشکده فنی، برای جلوگیری از هر گونه درگیری و خونریزی احتمالی، زنگ کلاس‏ها را زودتر از موعد زد. هنگامی که دانشجویان در حال خروج از دانشکده بودند، به یک‏باره با حضور و هجوم سر نیزه سربازان مواجه شدند که همین امر به شعار دادن تعدادی از دانشجویان و درگیری آنان با مهاجمان انجامید. در این میان، سه تن از دانشجویان دانشکده فنی به شهادت رسیدند و تعداد زیادی نیز مجروح شدند.

پیوندی دوباره

قشر دانشجو، پیش از انقلاب همواره با تکیه بر خدا و اعتماد به نیروهای خودی، در صحنه‏های مختلف سیاسی ـ اجتماعی حاضر می‏شد. آنان با فریادهای آتشین و کوبنده و فعالیت‏های مستمر، مخالفت آشکار خویش را با رژیم پهلوی اعلام و بر همراهی و همدلی با رهبر انقلاب و مردم ایران تأکید می‏کردند. پس از پیروزی انقلاب و به بار نشستن تلاش‏های همه جانبه، آنها دوش به دوش ملت و دولت در همه عرصه‏ها به ویژه در سازندگی کشور حاضر شدند. دانشجویان نشان دادند که پیرو مکتب ولایت‏اند و هرگز زیر بار سخنان بیهوده و حیله‏های دشمنان نخواهند رفت.

بازتاب جهانی

خبر واقعه 16 آذر و کشته شدن دانشجویان، به سرعت در سراسر جهان انتشار یافت و بسیاری از دانشگاه‏های اروپا و آمریکا، با دانشگاه تهران ابراز همدردی کردند. در روز 18 آذر نیز در اعتراض به ورود نیکسون، معاون رئیس جمهور آمریکا به تهران و هم‏زمان با مراسم برگزاری سومین روز کشته‏شدگان حادثه دانشگاه، تظاهراتی از طرف دانشجویان دانشگاه تهران برگزار شد. دانشجویان هم در اعتراض به جنایت‏های دولت کودتا، مدت پانزده روز از شرکت در کلاس‏های درس خودداری کردند.
بر این اساس، 16 آذر 1332 به نام روز مقاومت تاریخی، در تاریخ دانشگاه تهران ثبت شد. از آن پس، همه ساله به رغم کوشش رژیم و ساواک، دانشجویان دانشگاه‏های ایران مراسم یا تظاهراتی به یاد شهیدان آن روز بر پا کردند و در گذر زمان، 16 آذر به نام روز دانشجو معنا پیدا کرد و در تقویم گنجانده شد.

اهمیت مبارزه

چگونگی سرکوبی دانشجویان در 16 آذر 1332، نشان دهنده اهمیت مبارزه‏های دانشجویان برای رژیم و دولت کودتا بود. پس از کودتای 28 مرداد و قلع و قمع مخالفان، دانشگاه تهران و دانشجویان و نیروی سیاسی، نیروهایی قوی در زمینه مبارزه با دولت کودتا به شمار می‏آمدند و مخالفت‏های پی‏گیر آنان، عملاً رژیم و دولت کودتا را از رسیدن به اهدافشان باز می‏داشت. از این رو به نظر می‏رسد رژیم با برنامه از پیش تعیین شده به این حمله روی آورد. اگر چه شاه و دولت سعی کردند از خانواده‏های شهدا و رؤسای دانشگاه تهران و دانشکده فنی دلجویی کنند، ولی ترفیع درجه عاملان واقعه 16 آذر و پرداخت پاداش نقدی به سربازان و درجه داران حمله کننده به دانشگاه در فاصله کمی پس از واقعه، حکایت از توطئه از پیش طراحی شده دولت کوتاه شاه برای سرکوبی جنبش دانشجویی داشت.

وحدت دانشجویی

پیدایش جنبش دانشجویان ایرانی خارج از کشور، ارتباطی تنگاتنگ با اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و تحولات داخل کشور دارد. وقوع کودتای 28 مرداد 1332 و بازگشت مقتدرانه شاه به قدرت، دیکتاتوری خشنی به دنبال داشت که اوضاع ایران را یک‏باره در تاریکی فرو برد. پس از واقعه 16 آذر که سرکوب تنها کانون آشکار مقاومت را در پی داشت، بیشتر فعالیت‏های سیاسی به خارج از کشور انتقال یافت. در این وضعیت، دانشجویان زمینه‏های جنبش سیاسی و انقلابی خود را فراهم کردند، ولی چون این حرکت‏ها خودجوش بود، نظم و هماهنگی منسجمی نداشت. از این رو، عمده فعالیت‏ها به صورت پراکنده و نامنظم شکل گرفت. پس از گذشت مدتی، این گروه از دانشجویان در آلمان، انگلستان و فرانسه برای جلوگیری از اتلاف نیرو و برای ایجاد هماهنگی‏های بیشتر، به این نتیجه رسیدند که با یکدیگر متحد شوند. این نتیجه‏گیری به گردهمایی اعضای این سه انجمن در شهر هایدلبرگ آلمان در 1339 شد.

اتحاد بیشتر

در اوایل دهه 1350، انجمن اسلامی دانشجویان، گروه فارسی‏زبان در آمریکا و اروپا، با یک‏دست کردن عقاید و با ایجاد سازمان‏دهی مشترک بین صفوف خود، توانست روش مبارزاتی خود را به گونه‏ای نشان دهد که رژیم شاه خطر بیشتری از سوی اسلام‏گرایان حس کند. وجه مشخص انجمن‏های اسلامی دانشجویان در اروپا و آمریکا، در ارتباط بیشتر آنان با روحانیان داخل و خارج از کشور، به ویژه شخص امام خمینی رحمه‏الله بود. بر همین اساس، ارتباط نزدیک آنان با امام خمینی رحمه‏الله که طی ملاقات‏ها و فرستادن پیام‏های مکرر صورت می‏گرفت، سبب تعیین خط مشی مبارزاتی و هم‏بستگی گروهی بیشتر بین این دانشجویان شد.

ایران از آنِ ملت ایران

16 آذر، نماد روحیه خروشان جنبش دانشجویی و مظهر ایثار، از خودگذشتگی، پایداری و استقلال و آزادی است. در این روز، دانشجویان به اعمال مزدورانه شاه اعتراض و او را دست نشانده دولت آمریکا معرفی کردند. آنان ثابت کردند که دانشجو، تنها جوینده دانش نیست؛ بلکه جوینده همه خوبی‏هاست و در همه‏جا حضور چشم‏گیری دارد و با روشنگری و آگاهی‏های خود، هرگز اجازه نخواهد داد دشمنان در امور داخلی و خارجی کشور دخالت کنند. 16 آذر ثابت کرد که ایران تنها از آنِ ملت ایران است و آنان خود حق اداره کشورشان را دارند. 16 آذر ثابت کرد که قلم‏ها، شعارها و قدم‏های استوار دانشجو، همواره همراه ملت و یاریگر دولت در همه زمینه‏هاست.

پیام امام

امام خمینی رحمه‏الله در پیامی روشنگرانه خطاب به انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا در سال 1352 فرمودند: «اکنون به واسطه اوضاع داخلی و خارجی و انعکاس جنایات رژیم در مجامع و مطبوعات خارجی، فرصتی است که باید مجامع علمی و فرهنگی و رجال وطن‏خواه و دانشجویان خارج و داخل و انجمن‏های اسلامی در هر جا که هستند، بی‏درنگ از آن استفاده کنند وبی‏پرده به پاخیزند و به وضع حاضر و جنایات پنجاه سال حکومت غیرقانونی رژیم نوکرمآب پهلوی اعتراض کنند و صدای خود را به مجامع بین‏المللی برسانند و به رئیس جمهور آمریکا بفهمانند که ملت‏های اسلامی، جنایات این خاندان را خصوصا در سال‏های اخیر از رؤسای جمهور آمریکا می‏دانند».

مبارزه گسترده

انجمن‏های اسلامی دانشجویان بر اساس رهنمودهای امام خمینی رحمه‏الله در سال‏های پایانی حاکمیت رژیم شاه توانست مبارزه‏های ضد رژیم را در سراسر جهان با ابعاد بسیار گسترده‏ای به دست گیرد. به ویژه اتحادیه انجمن‏های اسلامی اروپا و آمریکا، با تلاش فراوان موفق شده در جاهای مختلف دنیا شعبه‏ای تأسیس کند و هر انجمنی تحت نام همان کشور مشغول به فعالیت گردد. برای مثال انجمن اسلامی دانشجویان هند، با وجود نیمه مخفی بودن و نفوذ عوامل ساواک در بین تشکیلات و دانشجویان، تأثیر مهمی در هدایت افکار دانشجویان مقیم هند می‏گذاشت.

رابطه با امام

افزایش ارتباط بین دانشجویان مسلمان، امام خمینی رحمه‏الله و روحانیان مبارز و نیز اعتماد مردم به دانشجویان مذهبی، باعث شد آنان بتوانند به راحتی در روند فعالیت‏های سیاسی جامعه تأثیر بگذارند.
حرکت‏های دانشجویان مسلمان در مراسم مذهبی، به ویژه در ماه محرم کاملاً در راه افزایش آگاهی سیاسی مردم و تحرک بخشیدن به آنها بود. همچنین امکان برقراری ارتباط دانشجویان مسلمان با دانش‏آموزان، بازاریان، کارگران و... فراهم آمد و دانشجویان از این ارتباط برای مقاصد سیاسی بهره‏برداری کردند و به شکل مؤثری در تبلیغ رهبری امام خمینی رحمه‏الله و ترویج اندیشه‏های او قدم برداشتند. در حقیقت پیوند دانشجویان و امام، باعث شد که جنبش دانشجویی بتواند در حرکت جامعه به سوی انقلاب مؤثر ظاهر شود.

آگاه‏سازی ملت

امام خمینی رحمه‏الله یکی از وظایف دانشگاهیان را آگاه‏سازی ملت معرفی می‏کند و می‏فرماید: «بر شما جوانان ارزنده اسلام که مایه امید مسلمین هستید، لازم می‏باشد که ملت‏ها را آگاه سازید و نقشه‏های شوم وخانمان‏سوز استعمارگران را برملا نمایید. در شناسایی اسلام بیشتر جدیت کنید، تعالیم مقدس قرآن را بیاموزید و به کار ببندید. با کمال اخلاص در نشر و تبلیغ و معرفی اسلام به ملل دیگر و پیشبرد آرمان‏های بزرگ اسلام بکوشید. برای پیاده کردن طرح حکومت اسلام و بررسی مسائل آن اهتمام بیشتری به خرج دهید. مهذّب و مجهّز شوید. متحد و متشکل شده و صفوف خود را فشرده‏تر سازید. هر چه بیشتر هم‏فکر و انسان فداکار بسازید. صدای برادران رنجیده و مسلمان ایران را به دنیا برسانید و با آنان هم‏دردی کنید».

حفظ اسلام

به فرمایش امام خمینی رحمه‏الله یکی از وظایف عالمان و دانشگاهیان، دفاع از اسلام است. ایشان در این‏باره می‏فرماید: «اکنون وظیفه عموم مسلمانان و خصوص علمای اعلام و روشنفکران و دانشگاهی‏های علوم قدیمه و جدیده است که برای دفاع از اسلام عزیز و حفظ احکام حیات‏بخش آن که ضامن استقلال و آزادی است... از فرصت استفاده کنند و گفتنی‏ها را بگویند و بنویسند و به گوش مقامات بین‏المللی و سایر جوامع بشری برسانند».

تزکیه نفس

امام خمینی رحمه‏الله در مورد اهمیت تزکیه و تهذیب دانشجویان می‏فرماید: «برای شما مهم در دانشجویی و در دانشیاری و در استادی و در شاگردی و در تربیت، در علم این است که یک تربیت صحیح همراه علم باشد؛ عالم تربیت شده به تربیت انسانی که همان تربیت اسلامی است. کوشش کنید هر قدمی که برای علم برمی‏دارید، برای عمل ظاهری و برای اعمال باطنی، ایجاد تقوا در خودتان، ایجاد استقامت، امانت در خودتان بکنید که وقتی از دانشگاه ان‏شاءاللّه‏ بیرون می‏آیید، یک انسانی باشید که هم معلومات داشته باشید و هم امانتدار باشید برای معلوماتتان. هم امانتدار باشید و هم تزکیه نفس کرده باشید، نفس خودتان را مهار کرده باشید. هر قدمی که برای تعلیم و تعلم بر می‏دارید، همراه آن قدم، قدمی باشد برای مهار کردن نفستان».

اتحاد گروه

امام خمینی رحمه‏الله درباره اتحاد گروه‏های دانشجویی و مقابله با منحرفان می‏فرماید: «آنچه کرارا تذکر داده‏ام و رمز پیروزی است، اتحاد گروه‏های دانشجویی و تشکیل یک گروه اسلامی ـ ملی است در مقابل منحرفان که کوشش دارند تفرقه بیفکنند و شما جوانان عزیز را که امید کشور هستید و سعادت و ترقی میهن بسته به فعالیت شماست، به تباهی بکشند و نگذارند در راه تعالی کشور قدم بردارید و به علم و ادب که مایه پیشرفت و رهایی از استعمار و استثمار نو و کهنه است، اشتغال پیدا کنید. باید بدانید اختلاف و تفرقه، سرچشمه تمام بدبختی‏ها و اسارت‏هاست.»

اعتلای کشور

امام خمینی رحمه‏الله درباره کوشش دانشجویان برای اعتلای کشور می‏فرماید: «امروز که کشور از استقلال شایسته برخوردار است، قید و بند غرب و شرق و غرب‏زدگان و شرق‏زدگان از کشور و دانشگاه گسسته شده است. جوانان عزیز دانشگاهی، هر چه بیشتر در کسب علوم و فنون، در اعتلای کشور معظم خود کوشش نمایند و از نفوذ عناصر منحرف و وابسته به چپ و راست قاطعانه جلوگیری کنند و نگذارند محیط مقدس دانشگاه، آلوده به اغراض منحرفان و وابستگان به اجانب گردد. اگر (هم) انحراف و گرایشی به شرق و غرب ـ خدای نخواسته ـ از اساتید یا دانشجویان مشاهده کردند، به ستاد (انقلاب) فرهنگی اطلاع دهند و در رفع آن با ستاد همراهی لازم را بنمایند».

تداوم راه انقلاب

امام خمینی رحمه‏الله جوانان دانشجو را امید ملت معرفی می‏کند و می‏فرماید: «شما جوانان دانشجو و جوانان عزیز، امید این ملت هستید که باید راهی را که فراراه شما گذاشته شده است، به آخر برسانید و این نهضتی را که در راه او آن همه جان‏فشانی شده است، ادامه بدهید و این صراط مستقیمی را که انبیا جلو راه بشر گذاشتند و نبی اکرم، آخرین انبیا و اشرف همه، آن راه را جلو مردم گذاشتند و مردم را دعوت به این صراط مستقیم کردند و هدایت کردند، به راه انسانیت و خروج از همه انحای کفر و الحاد و خروج از همه ظلمات به نور مطلق، باید شما جوان‏ها همان راه را ادامه دهید تا اینکه پیرو رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و در مکتب حضرت صادق علیه‏السلام ، پیروانی شایسته باشید».

اتکای به خود

امام خمینی رحمه‏الله درباره استقلال دانشگاه‏ها و نفی وابستگی آن می‏فرماید: «این دانشگاه‏ها باید یک دانشگاه‏هایی باشد که ما دیگر احتیاج به خارج پیدا نکنیم که دستمان (را) در آن وقتی که می‏خواهند یک کسی را معالجه کنند، به دیگران دراز کنیم که بروید آنجا معالجه کنید. باید دانشگاه‏های ما و همه قشرها کاری بکنند که لااقل ما محتاج به غیر نباشیم. این‏طور نباشد که اگر یکی مریض بشود، بگویند اینجا نمی‏شود معالجه‏اش کرد. این طور نباشد که اگر یک گرفتاری بشود، بگوید نه، نمی‏شود دیگر درستش کرد؛ خودمان سرپای خودمان بایستیم».

جنبش نرم‏افزاری
دانشجویان در عصر حاضر که زمان پیشرفت علوم مختلف است و درهای تعلیم و تعلم نیز بیشتر به رویشان گشوده شده، وظیفه دارند با تلاش و کوشش، به رشد علمی و فن‏آوری دست یابند. تولید علم و جنبش نرم‏افزاری، اصلی است که مقام معظم رهبری بر آن تأکید فراوان دارد و دانشگاهیان را برای دست‏یابی به آن فرا می‏خواند.
شهید مطهری درباره استقلال فکری و علمی کشور می‏فرماید: «اسلام، جامعه‏ای می‏خواهد عزیز و مستقل و متکی به خود. اسلام نمی‏پسندد که یک ملت مسلمان، زیر دست و توسری‏خور یک ملت غیرمسلمان بوده باشد. اسلام نمی‏پسندد جامعه اسلامی استقلال اقتصادی یا اجتماعی نداشته باشد. اسلام نمی‏پسندد که مسلمانان همین که بیماری سختی پیدا کردند، خودشان طبیب و وسایل کافی نداشته باشند».

مجاهد در راه خد

اسلام به دانش‏پژوهی، اهمیت فراوانی داده و مسلمانان را در به دست آوردن آن تشویق کرده است. امام علی علیه‏السلام می‏فرماید: «جوینده دانش، مانند مجاهد در راه خداست». از این رو، وظیفه دانشجویان کشور در یادگیری و به کارگیری دانش‏های مختلف حساس‏تر است و باید وقت بیشتری را در این‏باره صرف کنند. شهید مطهری درباره گستره کاربرد دانش می‏فرماید: «در دنیای تحولی به وجود آمده که همه کارها بر پاشنه علم می‏چرخد و چرخ زندگی بر محور علم قرار گرفته است. همه شئون حیات بشر با علم وابستگی پیدا کرده، به طوری که هیچ کاری و هیچ شأنی از شئون حیات بشر را جز با کلید علم نمی‏توان انجام داد».
 
 
 
 

نشناختن مقام امام و عدم ولايتمداري خواص؛واقعه عاشورا را پديد آورد


اصل در سعادت تمسک به ولايت است و ولايتمدار واقعي هم خودش را در برابر مقام ولايت هيچ نمي‌بيند و به خود جرئت نمي‌دهد چون مي‌داند هر آنچه که ولايت مي‌کند، حق هم همان است. لذا غير از آنچه که ولي امر مي‌کند، او چيز ديگري نمي‌بيند.

پایگاه خبری انصارحزب الله:واقعه جانسوز عاشورا به رغم جانسوز بودن از ابعاد گوناگون داراي درسها و آموزه‌ها و عبرتهاست و آن شرايط يعني تنها ماندن حق در مقابل جبهه باطل مي‌تواند تکرار شدني باشد. انسان اگر از بصيرت و درک درستي برخوردار باشد با نگاه به واقعه کربلا و فاجعه عاشورا مي‌تواند راه خود را در موارد مشابه پيدا کند و به گونه‌اي عمل کند که در پيشگاه الهي سربلند و سرافراز باشد. 

دکتر محمد حسين رجبي دوانی استاد دانشگاه و محقق تاريخ اسلام در جلسه هفتگي انصارحزب‌الله با بيان نکته فوق به تبيين آموزه‌هاي عاشورا و قيام اباعبدالله‌الحسين عليه‌السلام پرداخت که خلاصه‌اي از سخنان ايشان در ادامه مي‌آيد. 

آثار بي‌بصيرتي و فقدان تحليل درست 

انسان اگر از بصيرت تهي و فاقد قدرت تحليل باشد و چنان غبار جهل بر فکرش سايه افکنده باشد چه بسا از حادثه عاشورا نتيجه عکس بگيرد. در جريان فتنه‌اي که به لطف خداوند و عبرت مردم از سر مملکت عبور کرد و ناکام ماند، چه بسا برخي که داراي سوابق خوب و ارزشي و حتي جبهه‌اي هم بودند دچار عدم بصيرتي شدند که نظام و ولايت را در جايگاه باطل قرار داده‌ بودند و سران فتنه را نعوذ بالله همچون امام حسين و اميرالمومنين عليهما‌السلام مظلوم دريافته بودند. يعني فقدان بصيرت در آدمي منجر به چنين انحطاطي نيز مي‌شود اما براي انسان هوشمند و هوشيار و بصير به خوبي روشن است که وضعيت چگونه است و از واقعه کربلا درسها و آموزه‌هايي را مي‌تواند بگيرد. 

در فاجعه کربلا مسئله مهمي که امروز هم براي ما بسيار مطرح است، بحث عدم معرفت به ولايت و عدم ولايتمداري مردم زمانه بود. البته نمي‌خواهم به اکثريت مردم آن موقع بپردازم که شيعه نبودند. چنانکه بخش اعظم کساني که امام حسين(ع) را به کوفه دعوت کردند، غیرشيعه بودند، منتها بين انتخاب فرزند پيامبر(ص) با آن فضايل و کمالات به عنوان رهبر يا پذيرفتن فرزند احزاب و طلقا باآن مفاسد و رذايل عقل سليم حکم مي‌‌کرد که فرزند پيامبر اصلح است. چرا بايد به حاکميت فاسق و نابکاري مثل يزيد تن بدهند؟ 

اکثريت قاطع غیرشيعه بودند که نامه نوشتند و امام(ع) را به کوفه دعوت کردند. آن موقع در کوفه اقليت کوچکي شيعه بودند و اين جفاي بزرگي به شيعيان است که دشمنان مي‌گويند اين شيعه‌هاي کوفه بودند که به علي(ع) خيانت کردند و او را ياري نکردند و خوارج هم از شيعه پديد آمدند و همانان علي(ع) اول مومن به پيامبر(ص) را کافر قلمداد کرده و کشتند. همين‌ها امام حسن(ع) را رها کردند که مجبور به صلح شد، همين شيعيان امام حسين(ع) را به کوفه دعوت کردند و به ياري او برنخاستند بلکه او را کشتند، حالا هم براي ايشان عزاداري مي‌کنند! 

اکثريت اهل کوفه غیرشیعه بودند 

اين مطلبي است که توسط دشمنان در طول تاريخ به ما منتسب مي‌کردند. اين جفاي بزرگي است؛ چرا که اکثريت قاطع کوفه در آن زمان غیرشيعه بودند. اقليتي محدود شيعه بودند که البته همين اقليت در جاهاي ديگر وجود نداشتند. نه در مدينه ، نه در مکه و نه در بصره. باز چشم اميد اهل‌بيت(ع) به همين اقليت در کوفه بود و هرگز شيعه به جنگ امام نيامد. ممکن است کوتاهي کرده باشد و به ياري امام حسين نيامده باشد، اما هرگز به روي امام سلاح نکشيد. به طوري که يک نفر از جانيان کربلا سابقه تشيع ندارد. اگر شيعيان کوفه به وظيفه خويش عمل کرده بودند و بموقع وارد عمل شده بودند با همه محدود بودن آنها در کوفه، اوضاع و احوال به گونه‌اي ديگر رقم مي‌خورد. 

مشکل اين بود که چه شيعيان کوفه و چه شيعياني که از بيت ولايت هم بودند، معرفت کافي به جايگاه ولايت نداشتند و مشکل اساسي اين بود. امام حسين(ع) نه تنها با اکثريت که فهم مسئله ولايت را نداشتند، مشکل داشت، بلکه با شيعياني که جايگاه ولايت را به درستي درک نکرده بودند هم مشکل داشت.
 
به عنوان نمونه عبدالله بن جعفر پسر عموي حسين(ع) و فرزند شهيد و برادرزاده اميرالمومنين(ع) است و از طرفي همسر حضرت زينب(س) بود و علاقه شديدي به امام حسين(ع) داشت ولي درک درستي از ولايت ندارد. وي در زمان اميرالمومنين(ع) چند بار حرفهاي خودش را به‌ آن حضرت تحميل مي‌کند! اگر فهم درستي از ولايت داشت، چنين نمي‌کرد. ولايتمداري که خود را تابع محض مولايش مي‌داند به خود جرئت نمي‌دهد که در برابر مقام ولايت، به خصوص کسي که در جايگاه عصمت است عرض اندام کند. 

بعد از آن صلح سخت امام حسن(ع) که معاويه لعنت‌الله عليه بر عالم اسلام مستولي شد، عبدالله بن جعفر دچار ترديد است و مشکل دارد و به ملاقات معاويه مي‌رود و از او پول دريافت مي‌کند و به خواست او اسم نحس معاويه را بر يکي از بچه‌هايش که از همسر ديگرش غير از حضرت زينب بود مي‌گذارد! 

کسي که اينجاها مي‌لغزد، وقتي که امام حسين(ع) به کربلا مي‌رود همراه او نيست و بر خودش جرئت مي‌دهد که براي امام تعيين تکليف ‌کند که آقا به سمت کوفه نرو، من براي شما امان‌نامه آورده‌ام که اين کار را کرد و از حاکم مکه آقاي عمر بن سعيد اين امان‌نامه را خدمت امام آورد(!) 
مگر تکليف امام حفظ جانش است؟! تکليف او ايثار جان در برابر وضعي است که اسلام را نابود مي‌کند. 

منتها او نمي‌فهميد و فکر مي‌کرد اگر امام جانش را نجات داد، همه چيز درست مي‌شود و لذا همراه امام نيست و اين توجيه است که بعضي مي‌گويند عبدالله از چشم نابينا بوده و ناتوان بود که در کربلا نبوده است. متاسفانه برخي از بزرگان هم مي‌گويند که عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفيه نمي‌دانستند که کار امام حسين(ع) به کجا مي‌انجامد وگرنه حتما به کربلا مي‌رفتند که اين به نظر من توجيهي بيش نيست. اگر اعتقاد به امامت و ولايت به آن بزرگوار دارند، امامي که در معرض خطر است را نبايد يک لحظه هم رهايش کرد. مگر بقيه شهداي کربلا آخر خط را مي‌دانستند؟ آنها در درجه‌اي از ولايتمداري بودند که مي‌دانستند امام زمان را نبايد رها کرد ولي اينها کم آ‌ورده بودند. 

نتيجه نداشتن درک صحيح از ولايت 

محمد حنفيه فرزند اميرالمومنين(ع) و بزرگ شده در بيت ولايت بود و ليکن درک درستي از ولايت نداشت، لذا در صفين به اميرالمومنين(ع) اعتراض مي‌کند که چرا مرا چند بار به کام دشمن فرستادي ولي حسن و حسين عليهما‌السلام که برادران من هستند را به ميدان جنگ نفرستادي که اميرالمومنين(ع) فرمود: تو فرزند من هستي ولي اينها فرزندان پيامبر هستند. آياخوش داري که با رفتن به ميدان، خطري متوجه آنها شود و نسل پيامبر از بين برود؟


اينجا بود که شرمنده شد و قبول کرد. محمد حنفيه هم به امام حسين(ع) مي‌گويد به طرف مرزها و سمت يمن برو، يعني اينکه من از شما بهتر مي‌فهمم! و اين يعني عدم ولايتمداري. 

در جريان فتنه هم برخي از کساني که با مقام ولايت از نزديک حشر و نشر داشتند و سالها با ايشان رفاقت داشتند - کسي که ما آروز داشتيم حتي يک روز در محضر ايشان باشيم تا از او بهره‌مند شويم - معرفت به ولايت ندارند و نامه به رهبري مي‌دهند و او را تهديد هم مي‌کنند و تهديد را عملي هم مي‌کنند و يا فرد ديگري که پاي امضايش مي‌آورد سرباز کوچک ولايت. او اصلا نفهميده است که ولايت يعني چه؟ چرا که اگر سرباز ولايت بود بايد مطيع محض مقام معظم ولايت باشد که وقتي ايشان به نتيجه انتخابات صحه گذاشت، حق نداري برگردي بگويي من ۹ ميليون راي داشتم و اينها را براي من نخوانده‌اند. اين به معني رد ولايت است؛ هر چقدر هم از ولايت دم زده شود. 

اگر خداوند به ما بصيرت کافي عنايت نفرمايد و به دنبال آن هم نباشيم، خيلي در معرض لغزش خواهيم بود. 

سليمان بن صرد خزاعي يک شيعه برجسته‌اي است که از نظر پايگاه اجتماعي خيلي بالاتر از حبيب ابن مظاهر است و حبيب از نظر پايگاه و جايگاه اجتماعي از او در مقام پايين‌تري بود. سليمان اين قدر روشن‌بيني دارد که وقتي خبر مرگ معاويه و روي کار آمدن يزيد را مي‌شنود و متوجه مي‌شود امام حسين(ع) به عنوان اعتراض رفته و در مکه مقيم شده و بيعت نمي‌کند، اول بار اوست که جلسه‌اي در خانه‌اش تشکيل مي‌دهد و به عنوان بزرگ شيعه کوفه دعوت کند که جمع شوند از جمله حبيب ابن مظاهر، مسلم ابن عوسجه و کسان ديگر هم هستند. 

سليمان آنجا مي‌گويد که آيا شما شنيده‌ايد طاغوت بني‌اميه از بين رفته و فرزند نابکارش قدرت را به دست گرفته و نواده رسول خدا(ص) در برابر او ايستاده است و حاضر به بيعت نشده است؟ اگر شما مرد ميدان هستيد و از جانتان مايه مي‌گذاريد، نامه‌اي بنويسيم و او را دعوت کنيم بيايد تا ما با ياري او باطل را از بين ببريم و حق را حاکم کرده و از اين ذلّت در حکومت بني‌اميه نجات پيدا کنيم. وي به قدري محکم صحبت نمود و وظيفه شرعي را تبيين کرد که همه سخنان او را تاييد کردند و نامه نوشتند. 

اين نخستين نامه بود که به امام حسين(ع) نوشته مي‌شد و اول امضا هم مربوط به سليمان بن صرد است و پايين نامه را حبيب ابن مظاهر امضا کرده است واين نامه براي امام حسين(ع) ارسال شد. کار سليمان به سرعت مورد استقبال و تقليد ديگران قرار گرفت و موج نامه‌نگاري خدمت امام شروع شد و از شيعه شروع و به اکثريت سني هم کشيده شد. حتي آن اواخر به قدري موج قوي‌تر شد که کساني هم که معروف به هواداري بني‌اميه بودند، ديدند اگر نامه ننويسند فردا بي‌حيثيت خواهند شد، لذا آنان هم امثال شبث ابن ربعي و قيس ابن اشعث و عمرو ابن حجاج نامه نوشتند که اينها بعدا در فاجعه کربلا نقش ايفا کردند. 

ولايتمداري؛ عقب ماندن يا تبعيت محض از امام 

منتها همين سليمان در ولايتمداري مشکل داشت. او در زمان اميرالمومنين(ع) يک جا از امامت و ولايت عقب مانده و دچار ترديد مي‌شود، لذا وقتي جنگي را ناکثين راه‌ مي‌اندازند و فتنه جمل به پا مي‌شود او به ترديد مي‌افتد که آيا مي‌شود به جنگ همسر پيامبر رفت؟ لذا به ياري اميرالمومنين(ع) نيامد!


البته خيلي‌ها نيامدند ولي او که شيعه بود، انتظار بيشتري از او مي‌رفت. 
علي(ع) پس از خاتمه جنگ جمل وقتي به کوفه آمد و سليمان به استقبال او رفت، به سليمان پرخاش کرد و فرمود: چه چيزي تو را از ياري اهل‌بيت پيامبر(ص) بازداشت؟ البته سليمان توجيه کرد و حضرت توجيه او را قابل قبول ندانست و رد کرد. لذا او به نزد امام حسن(ع) رفت و گله کرد که چرا اميرالمومنين(ع) با او اين‌گونه برخورد کرده است. 

امام حسن(ع) فرمود: چون شيعه بودي به تو اعتراض کرد، خيلي‌هاي ديگر هم نيامدند؛ تو چرا امامت را ياري نکردي؟ سليمان قول داد که جبران کند و الحق در جنگ صفين جبران کرد ولي بعد که همين امام مجتبي(ع) صلح کرد، آنجا باز از امام عقب افتاد و به امام زمان خودش توهين ‌کرد و نعوذ بالله او را مذّل المومنين ‌خواند(!) 

لذا اگر ولايتمدار محض بود آنجا يعني در جنگ جمل هم بايد مطيع مي‌بود و اينجا که امام حسن(ع) صلح مي‌کند گر چه تلخ و دردناک است، بايد مي‌پذيرفت. لذا همين سليمان با عده ديگر که ولايت را درست نفهميده بودند همان زمان خدمت امام حسين(ع) مي‌روند و فکر مي‌کردند منطق ايشان با امام حسن(ع) متفاوت است و به ايشان عرض مي‌کنند که اگر شما در مقابل معاويه بايستي ما با شما همراه هستيم (يعني صلح امام حسن را قبول نمي‌کنيم). 

امام حسين عليه‌السلام فرمود: اين چه حرفي است؟ آن بزرگوار هم امام من و هم امام شماست بايد از او اطاعت کنيد و حق هم همان است. اينها باز هم نمي‌فهميدند. بعد از شهادت امام حسن(ع) فکر کردند مواضع امام حسين(ع) متفاوت خواهد بود، دوباره به امام نامه نوشتند و شهادت امام مجتبي(ع) را تسليت گفتند و گفتند حالا اگر قصد قيام داريد ما با شما هستيم. 

حضرت فرمودند: خير، شرايط همان است که براي امام مجتبي(ع) بود. در بخش اعظم دوره امامت اباعبدالله که با معاويه معاصر بود ايشان همچون برادر عمل کرد ولي بعد از هلاکت معاويه و روي کار آمدن يزيد اوضاع عوض مي‌شود که تکليف ايشان هم تغيير مي‌يابد. اگر امام حسن(ع) هم بود و معاويه از بين مي‌رفت و يزيد روي کار مي‌آمد همان کاري که امام حسين(ع) کرد، امام حسن نيز مي‌کرد و در اين شکي نيست. 

ولايتمدار بايد اين طوري بفهمد، در حالي که سليمان اين‌گونه نبود. همين آقايي که در زمان امام حسن(ع) تند مي‌شود و به امام زمانش توهين مي‌کند که چرا صلح را پذيرفتي، وقتي که امام حسين(ع) حرکت مي‌کند و پيش از آن که به کوفه برسد و عبيدالله کوفه را گرفته است، کم مي‌آورد و جا مي‌زند و لذا مي‌بينيم که حکومت نظامي اعلام شده در کوفه را بهانه مي‌کند و به طرف کربلا نمي‌‌رود. چطور حبيب ابن مظاهر و عبدالله ابن وهب با مادر پير و همسرش رفت، تو نمي‌توانستي بروي؟! 

اهميت فوق‌العاده شکار لحظه‌ها 

لذا خودش هم فهميد که اين توجيه در پيشگاه‌الهي قابل قبول نيست و حرکت توابين را پديد آورد ولي چه فايده؟ کشته شد ولي به فرموده مقام معظم رهبري، شکار لحظه‌ها نکرد و آن لحظه لازم و به موقع نيامد به وظيفه‌اش عمل کند و موقعي آمد که ديگر چندان فايده‌اي نداشت. اگر سليمان بن صرد با آن ۴۰۰۰ نفري که همراهش قيام کردند به موقع وارد عمل شده بودند، قضايا به گونه‌اي ديگر رقم مي‌خورد و يزيد از بين رفته بود.


۷۲ نفر از صبح تا عصر روز عاشورا ۳۰ هزار نفر را معطل خودشان کرده بودند، حالا اگر۴ هزار نفر بودند و اينها خودشان را به کربلا رسانده بودند، قطعاً از پس۳۰هزار نفر بر مي‌آمدند. چون آنها دين و شرف نداشتند و با اعتقاد نبودند، منتها بموقع عمل نشد و قضايا آنگونه رقم خورد. 

اصل در سعادت تمسک به ولايت است و ولايتمدار واقعي هم خودش را در برابر مقام ولايت هيچ نمي‌بيند و به خود جرئت نمي‌دهد چون مي‌داند هر آنچه که ولايت مي‌کند، حق همان است. لذا غير از آنچه که ولي امر مي‌کند، او چيز ديگري نمي‌بيند. ولايتمداران راستين کم بوده‌اند. ولايتمدار واقعي در خانه‌اش نمي‌نشيند تا امام زمانش بر او وارد شود.
 
اينها مي‌دانند که امام حسين مي‌خواهد به طرف کوفه بيايد. سليمان و خيلي‌هاي ديگر در خانه‌هايشان نشستند تا امام وارد کوفه شود و بعد او را ياري ‌کنند. راه‌ها که بسته شد امام نتوانست وارد کوفه شود و اينها هم در جاي خويش نشستند. حال آنکه اگر ولايتمدار واقعي بودند نبايد در خانه منتظر امام مي‌شدند و بايد به استقبال ايشان مي‌رفتند؛ کاري که بعضي از ياران ولايتمدار امام کردند و بعضاً پيرمرد هم بودند و۱۵۰۰ کيلومتر فاصله مکه تا کوفه را با وسايل نقليه آن موقع طي کردند تا از مکه او را ياري کنند. 

نمونه‌هايي از ولايتمداران حقيقي 

به عنوان مثال عابس ابن ابي شبيب از همان آغاز ولايتمداري خود را نشان داد. موقعي که مسلم بن عقيل به خانه مختار آمده بود و زماني هم که مسلم نامه امام حسين(ع) را مي‌خواند و مردم گريه مي‌کردند، مي‌فهمد که بسياري از اينها از روي هيجان و احساسات آمده‌اند و لذا اگر پاي عمل پيش بيايد، پاي کار نيستند. لذا مي‌بينيم وقتي مردم گريه مي‌کنند از روي بصيرت جملات کوتاه و بسيار عميقي را بيان مي‌کند و به مسلم مي‌گويد که من از دل اينها که دارند اين‌گونه ابراز احساسات مي‌کنند خبر ندارم و تو را راجع به اينها فريب نمي‌دهم که احساس شود استقبال شده و پشتوانه محکمي داريم؛ من از خودم حرف مي‌‌زنم. اگر اهل بيت بگويند برخيز و جانت را بده آماده فداکاري هستم. به قدري در راه آنها شمشير مي‌زنم تا جانم را فدا کنم؛ چرا که از اين کار فقط رضاي خدا را مسئلت مي‌کنم. و نشست. 

حبيب ابن مظاهر برخاست و او را دعا کرد و گفت: خدا تو را رحمت کند. کوتاه سخن گفتي ولي حق را گفتي. از دل من سخن گفتي من هم مثل تو هستم. و لذا عابس تا مکه مي‌رود و از آنجا با امام همراه مي‌شود. 

يزيد بن ثبيط‌العبدي در بصره است که مي‌فهمد امام حسين(ع) در برابر يزيد ايستاده و اين ايستادگي براي امام زمانش خطر دارد، لذا نتوانست تحمل کند. او ۱۰ پسر داشت به آنان گفت من به ياري امام حسين مي‌روم و مرگ هم در پيش است. چه کسي مي‌آيد تا مرا همراهي کند؟
 
متاسفانه با انحطاطي که جامعه پيدا کرده بود ۸ پسر با پدر همراهي نکردند و تنها ۲ پسر همراه او شدند و او به ياري امام شتافت. قبل از اينکه حضرت بخواهد از مکه بيرون بيايد و لذا در بيرون مکه در سرزميني به نام ابطح چادر زد تا به استقبال امام برود. جالب اينکه به امام حسين(ع) خبر رسيد که يزيد بن ثبيط آمده و در ابطح چادر زده است. مقامش به جايي مي‌رسد که امام منتظر نمي‌شود تا او به سراغ ايشان بيايد، لذا امام حرکت کرد و رفت تا از او استقبال کند. 

جالب اينکه يزيد بن ثبيط از يک راه ديگر به سمت مکه مي‌رفت و امام حسين(ع) از يک راه ديگري. امام به ابطح که رسيدند، متوجه شدند او نيست. 
فرمود: کجاست؟ گفتند: او به ديدار شما شتافته است. فرمود: من همين جا صبر مي‌کنم تا او برگردد. امام آنجا منتظر شدند تا اينکه دو دلدار به همديگر رسيدند. او و فرزندانش در کربلا به شرف شهادت نايل آمدند. 

لذا ولايتمدار واقعي خود را در برابر مقام ولايت هيچ حساب مي‌کند و مطيع محض و بصير است و لازم هم نيست که امام حسين(ع) براي او پيکي بفرستد، خودش مي‌آيد. علي‌رغم اينکه امام به چند نفر از بزرگان بصره نامه مي‌نويسد ولي آنها نيامدند. 

انسان ولايتمدار هرگز امام را تنها نمي‌گذارد و در نبود او بي‌تاب مي‌شود. در عصر ما جانبازاني که به محضر رهبر معظم انقلاب وارد شده بودند به گونه‌اي بي‌تاب بودند که با آن مشکلات و ناراحتي جسمي اشک مي‌ريزند و از اين که به ديدار ولايت نايل شده‌اند بي‌تاب مي‌شوند! عاشق ولايت اين‌گونه است بااينکه روي ويلچر نشسته‌اند مي‌گويند اگر ديگر بار خطري متوجه نظام و ولايت باشد ما با همين وضع مي‌آييم و از ولايت دفاع مي‌کنيم. اينها خوبند و آقا هم چه خوب آنان را مي‌شناسد. معلوم مي‌شود که دلهايشان به هم راه دارد. 

حارث همداني يکي از ياران امير المؤمنين عليه‌السلام است که مرتب در خدمت حضرت بود و حضرت هم به او علاقه داشت. يک شب اميرالمؤمنين در خانه بود متوجه شد کسي در مي‌زند و حارث است که آمده به در خانه حضرت. فرمود: نصف شب چه چيز تو را به اين جا کشانده است؟ تو که شب مرا در مسجد ديدي. چه شده که اين وقت به سراغ من آمده‌‌اي؟ 

او گفت: نتوانستم بخوابم، بي‌تاب شما شده بودم، گفتم يک بار ديگر بيايم و شما را ببينم که امام آن جمله معروف را فرمود: اي حارث همداني هر کس موقع مرگ مرا خواهد ديد چه مؤمن باشد و چه منافق. مؤمن با ديدن من به رحمت حق و نجات خودش اميدوار مي‌شود و منافق با ديدن من از رحمت خداوند مأيوس مي‌شود. 

لذا عابس ابن ابي شبيب وقتي در روز عاشورا مي‌آيد از امام زمان خودش دفاع کند با اين که پيرمردي بود آنچنان قدرتي پيدا مي‌کند که دشمن در جنگ تن به تن حريف او نبود. وقتي چنين شد او را سنگباران کردند و برهنه به آغوش مرگ رفت و به شهادت رسيد. 

خيانت خواص و نخبگان 
تاريخ قابل تکرار است در عصر ما داشت يک عاشورايي ديگر رقم مي‌خورد و در اين قضيه ما نیزمثل سليمان صردها داشتيم. کساني را داشتيم که داراي سوابق طولاني با مقام ولايت بودند اما به او پشت کردند، آب به آسياب فتنه‌گران ريختند و باعث تضعيف جبهه حق در برابر جبهه باطل شدند. من يقين دارم اين افراد اگر در صحنه عاشورا بودند، در صفوف عمر سعد و زير فرمان عبيدالله قرار مي‌گرفتند و در برابر امام حسين قرار گرفته و مي‌جنگيدند. 

البته سران فتنه که اشقياي دوران هستند و تکليفشان مشخص است. چرا که کسي که در برابر حکومت ولايت بايستد کارش زار است و اگر بخواهند هم قابل اصلاح نيستند و به قدري به قهقرا رفته‌اند که نمي‌خواهند بفهمند حق چيست و لذا در همين بدبختي غوطه خواهند خورد تا اينکه با ذلت بميرند و در اين شکي نيست. اما از افراد ديگر مقاماتي را داشتيم، حتي از ميان علما کساني را داشتيم که درک درستي از ولايت نداشتند و آن روز که ولايت در معرض خطر بود، بايد او را ياري مي‌کردند. 

اگر امام حسين(ع) در واقعه عاشورا تنها ماند به خاطر خيانت خواص و نخبگان زمان بود که اينها خودشان را به دستگاه جبّار بني‌اميه فروختند و عوام هم که از اينها خط مي‌گرفتند تحت تاثير آنها امام حسين(ع) را ياري نکردند. ولي بنازم به بصيرت مردم زمان ما که در تاريخ، بي‌نظيرند. علي‌رغم‌ اينکه در طول تاريخ، فتنه‌ها موفق بوده‌اند و به ضرر جبهه حق تمام شده‌اند، در قضيه فتنه ۸۸ مردم بصير ما موفق بودند. 

مردم ما براي روحانيت، خانواده شهدا و عالم چه دانشگاهي و چه حوزوي و براي بيت امام احترام قائل هستند؛ چرا که جزو ارزش‌هاي آنان است اما خوب و دقيق فهميده‌اند اين ارزش‌ها تا موقعي استوار است که در جهت ولايت باشد و اگر با ولايت زاويه پيدا کردند هيچ اعتباري ندارند. لذا روحانيوني که با ولايت زاويه داشتند و از اصحاب و سران فتنه حمايت کردند توسط مردم طرد شدند. خانواده شهدا و فرزند شهيداني که در فتنه منحرف شده و از فتنه‌گران حمايت کردند و خواستند شهداي بزرگوارشان را خرج اين جانيان فتنه کنند، مردم حساب شهدا را از اينها جدا کردند. در مورد بيت حضرت امام هم شاهد بوديم که مردم براي بيت امام حرمت قائلند ولي تا زماني که بيت امام با ولايت باشد و باعث تقويت جبهه باطل نشوند؛ چرا که در غير اين صورت، مردم اينها را کنار خواهند گذاشت. 

دشمن، ولايتمداري مردم را نشانه گرفته است 

اين بي‌سابقه بود يعني اگر بصيرت مردم ما نبود فاجعه کربلا در سال ۸۸ تکرار شده بود، چرا که خواص ما خراب کردند ولي مردم ما به جاي اين که از خواص خط بگيرند؛ اصل را بر ولايت گذاشته بودند و هرکس با ولايت بود او را تاييد کردند و نگذاشتند فاجعه کربلا تکرار شود و حسين زمان تنها نماند. مسلم کشته نشد و عمرسعدها بي‌آبرو شدند و عبيدالله بن زيادها که سران فتنه بودند بي‌حيثيت و بي‌اعتبار شدند و به ذلت افتادند.


مفهوم مخالفش اين است که اگر اين مردم در عصر امام حسين(ع) بودند، فاجعه کربلا اتفاق نمي‌افتاد. به جرئت مي‌توان گفت اگر اين مردم بصير ما آن زمان بودند، امام حسين(ع) ياري مي‌شد و آن حوادث اتفاق نمي‌افتاد، قطعا مردم بصير ما چيزي از شهداي کربلا کم ندارند، منتها شرايط فراهم نشد که به شهادت برسند؛ چرا که به موقع وارد عرصه شدند و ولايت را ياري کردند. 

بگذريم از اين که بعضي از شهداي کربلا تا قبل از رسيدن به امام حسين(ع) در اعماق جهنم بودند و دشمن اهل‌بيت(ع) بودند و ليکن تحولي در آنها ايجاد شد و راه را پيدا کردند، در حالي که مردم ما از ابتدا ولايتمدار بودند و لذا چيزي از شهداي کربلا کم ندارند و دشمن نيز همين را هدف قرار داده است و مي‌خواهد از امت ما بگيرد که ان‌شاءالله با بصيرت والاي مردم توطئه دشمن خنثي خواهد شد و اين حکومت حق پايدار خواهد ماند تا اين که حضرت حجت(عج) ظهور نمايند. 

پرسش و پاسخ 
* آيا خواست خداوند بود که اهل و عيال امام حسين(ع) در واقعه کربلا اين‌گونه به اسارت برده شوند؟ 
خواست خداوند هرگز غير قابل قبول نيست و او چيز بدي را نمي‌خواهد. بالاخره اسارت بردن خاندان رسول خدا(ص) هرگز در پيشگاه الهي چيزي پسنديده‌اي نيست و خداوند اين‌گونه نخواسته است اما در مقدّرات الهي اين‌گونه است که اگر مردمي به چنين قهقرايي برسند، کارشان به اينجا مي رسد که خاندان پيامبر را هم به اسارت ببرند. 

* چرا حضرت عباس(ع) در صحنه عاشورا اذن جهاد نداشته است؟ 
حضرت عباس(ع) شجاعت اميرالمومنين(ع) را به ارث برده و مرد ميدانهاي سخت است ولي در اوج ولايتمداري است و تابع ولايت است. امام حسين(ع) فرمود که اين علم را که نماد سپاه ماست را در دست داشته باش و در قلب سپاه بايست. چون که ايشان به قدرت شناخته مي‌شد. حرم وقتي مي‌بينند اين پرچم به دست حضرت عباس است اميدوار مي‌شوند و اگر دست کس ديگري باشد آن اطمينان و اعتماد را ندارد. 

لذا تا موقعي که امام حسين(ع) او را مامور آوردن آب نکرد، آن حضرت به ميدان نرفت و در اطاعت کامل ولي خودش بود و همچون او تمام مصائب را تحمل کرد. همه اميدش اين بود که بتواند خواسته وليّ خودش را برآورده سازد. منتها وقتي آن تير به مشکش مي‌خورد و آبها مي‌ريزد و دستان مقدسش قطع مي‌شود، ناراحت است از اينکه چرا نتوانسته وظيفه‌اي را که امام از او خواسته به انجام برساند. منتها به درجه‌اي مي رسد که امام حسين(ع)چنان به سوي او مي‌آيد که خود را از بالاي اسب به پايين پرتاب مي‌کند. راجع به هيچ کدام از شهداي کربلا امام حسين(ع) اين‌گونه عمل نکرد. با شهادت حضرت عباس بود که فرمود: کمرم شکست. 

* گويا جريانات انحرافي از بدو شروع انقلاب اسلامي مثل نهضت آزادي، اصلاحات و دوم خرداد همه و همه يک پروسه غربالگري طبيعي را به اذن خداوند همراه داشته‌اند که خود منشاء خير و برکت بوده است. نظر شما چيست؟ اصلا بايد تصفيه‌ها و پالايش صورت گيرد تا آن گوهرهاي ناب بيرون آيد و اين تصفيه‌ها در فتنه‌ها اتفاق مي‌افتد؛ چرا که فتنه در معني لغوي گداختن سنگ طلا در آتش است که آن ناخالصي‌هايش گرفته مي‌شود. اين پروسه در زمان اميرالمومنين(ع) هم پيش آمد و نوعي غربال شدند و عده‌اي معدود باقي ماندند. 

در انقلاب ما همه اول به انقلاب پيوسته بودند، ولي وقتي يک‌سري پست و مسئوليت‌ها به عده‌اي داده نشد، کنار کشيدند و با حضرت امام مسئله پيدا کردند. همين‌طور زماني که بعضي‌ها اهدافي که داشتند محقق نشد به بيراهه رفتند. يعني به طور کلي نمي‌توان به سوابق اميد داشت که روزي آدم را نجات دهد.

گزارش تصویری از تحصن امت حزب الله مقابل ارشاد(۲)


مرحله مراجعه به مسئولين در همين مقطع زماني متوقف و براي محصور نماندن ميدان عمل امت حزب الله ، برنامه تحصن نامحدود پس از اقامه نماز ظهر و عصر پايان يافته اعلام گرديد....
بخشی از اطلاعیه انصارحزب الله پس ازپایان تحصن:براين اساس سازمان اجرايي انصار حزب الله اعلام مي دارد درصورت عدم توقف نمايش عمومي فيلم مستهجن "من مادر هستم" ، در راستاي اجراي بخش دوم بند "م" وصيت نامه امام خميني (ره) متدينين را با اطلاع رسانی از مبادی رسمی خود به ميدان عمل دعوت و اقدام مقتضی در جلوگيري از اشاعه رسمي فحشا انجام خواهد شد. لذا به اطلاع عموم متدينين مي رساند برنامه هاي بعدي متعاقبا از مبادي رسمي اطلاع رساني انصار حزب الله اعلام خواهد شد. 

بخش دوم بند"م"وصيت نامه امام (ره) اجرایی می شود


در راستاي اجراي بخش دوم بند "م" وصيت نامه امام خميني (ره) متدينين را با اطلاع رسانی از مبادی رسمی خود به ميدان عمل دعوت و اقدام مقتضی در جلوگيري از اشاعه رسمي فحشا انجام خواهد شد.
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله ، پس از اعلام پایان تحصن مقابل وزارت ارشاد سازمان اجرایی اجرایی انصار حزب الله اطلاعيه ای به شرح ذیل صادر کرد:

بدينوسيله به اطلاع مي رساند دقايقي پيش از ساعت ۱۱ صبح روز ۱۱ آذر امت حزب الله براساس وعده قبلي و به دنبال عدم توقف نمايش عمومي فيلم سراسر ابتذال "من مادر هستم" براي تحصن در برابر ساختمان وزارت ارشاد درخيابان كمال الملك حاضر شدند و بر اين اساس بخش اول از ترتيبات بند "م" وصيت نامه امام خميني(ره) توسط متدينين به اجرا درآمد. 

لازم به ذكر است براساس تجارب قبلي و به دنبال اينكه مسجل گرديد مسئولين سازمان سينمايي وزارت ارشاد به دنبال خريد زمان براي تكميل فرايند نمايش اين فيلم هستند. بنا به صلاحديد مرحله مراجعه به مسئولين در همين مقطع زماني متوقف و براي محصور نماندن ميدان عمل امت حزب الله ، برنامه تحصن نامحدود پس از اقامه نماز ظهر و عصر پايان يافته اعلام گرديد. 

براين اساس سازمان اجرايي انصار حزب الله اعلام مي دارد درصورت عدم توقف نمايش عمومي فيلم مستهجن "من مادر هستم" ، در راستاي اجراي بخش دوم بند "م" وصيت نامه امام خميني (ره) متدينين را با اطلاع رسانی از مبادی رسمی خود به ميدان عمل دعوت و اقدام مقتضی در جلوگيري از اشاعه رسمي فحشا انجام خواهد شد. لذا به اطلاع عموم متدينين مي رساند برنامه هاي بعدي متعاقبا از مبادي رسمي اطلاع رساني انصار حزب الله اعلام خواهد شد. 

نحوه شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام



نحوه شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام

شهادت حضرت رقیه,نحوه شهادت حضرت رقیه(س),زندگي نامه حضرت رقیه (س)

 شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»
لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.
گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!
آرام نازنین عمه
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!
اندوه هجرت
امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.
تو را چه بنامم
تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.
میلاد نوگل امام حسین علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.
بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.
رقیه در کربلا
از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:
من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.
رقیه و سجاده پدر
گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.
رقیه در راه شام
کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا این با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.
رقیه در خرابه شام
بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.
رقیه و خواب پدر
سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.
این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.
پرواز به سوی پدر
وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.
وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام
وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.
راز دل با پدر
هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.
شام، حرم یادگار حسین علیه السلام
رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.
شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم     روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد     ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم
* * *
اشک یتیم
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم     رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید     در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم     بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من     بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق     چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه     پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

روایات اهل بیت درباره ثواب گریه در عزای سیدالشهداء



روایات اهل بیت درباره ثواب گریه در عزای سیدالشهداء

احاديث,حديث,احاديث محرم,حديث در مورد محرم

روایات اهل بیت درباره ثواب گریه در عزای سیدالشهداء
اشک و عشق، سوز دل عشاقی است که در مسیر وصال به مراد خود سر از پا نشناسند و چشمه های بهشت ازچشمانشان می چکد اینان در فراق امام مظلوم خود لباس ماتم بر تن می کنند سرشک غم و اندوه عجب حکایت غریبی است که آنگاه از جان برمی آید و بر دامن می نشیند.
روایاتی از اهل بیت (ع) درباره ارزش اشک در ماتم شهید کربلا را از از کتاب ارزشمند کامل‌الزیارات تقدیم عشاق سیدالشهداء سید جوانان اهل‌ بهشت می‌نماید:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع : إِنَّ الْبُکَاءَ وَ الْجَزَعَ مَکْرُوهٌ لِلْعَبْدِ فِی کُلِّ مَا جَزِعَ- مَا خَلَا الْبُکَاءَ وَ الْجَزَعَ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ‏ع فَإِنَّهُ فِیهِ مَأْجُور
حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام ‏فرمودند:
جزع نمودن و گریستن براى بنده در تمام امور مکروه و ناپسند است مگر گریستن و جزع کردن بر حسین بن علىّ علیهما السّلام زیرا در گریستن بر او اجر و ثواب وجود دارد گریه کننده اجر می برد.

********************

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ ع عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ [عَیْنَیْهِ‏] مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّه.
حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:
اگر در نزد کسى که از حضرت حسین بن على علیهما السّلام یادی بشود و از چشمش به مقدار بال مگس اشک خارج شود اجر او با خدا است و حق تعالى به کمتر از بهشت براى او راضى نخواهد بود.

********************

عَنْ أَبِی عُمَارَةَ الْمُنْشِدِ قَالَ مَا ذُکِرَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِی یَوْمٍ قَطُّ فَرُئِیَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ مُتَبَسِّماً قَطُّ إِلَى اللَّیْل.
ابى عماره منشد گفت:
هرگز نشد یادی از حسین بن على علیهما السّلام نزد ابى عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام صورت گیرد و آن جناب تا شب متبسّم و خندان دیده شوند.(هرگاه نزد امام صادق ع یادی از امام حسین ع می شد دیگر کسی آن حضرت را تا شب خندان نمی دید.)

********************

عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَقُولُ مَنْ قَطَرَتْ عَیْنَاهُ فِینَا قَطْرَةً وَ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ فِینَا دَمْعَةً بَوَّأَهُ اللَّهُ بِهَا فِی الْجَنَّةِ غُرَفاً یَسْکُنُهَا أَحْقَاباً وَ أَحْقَاباً.
حضرت على بن الحسین علیهما السّلام مى‏فرمودند: کسى که از دو چشمش قطره‏اى اشک در راه ما بیاید خداوند متعال در بهشت غرفه‏اى به او عطاء فرماید که روزگارهای بسیاری در آن سکنا گزیند.
هرگاه یاد قتلگاه می افتم اشک چشمانم را فرا می گیرد.

********************

أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَکَى عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ عَلَى أَبِیهِ حُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ص عِشْرِینَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِینَ سَنَةً وَ مَا وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طعاما [طَعَامٌ إِلَّا بَکَى عَلَى الْحُسَیْنِ حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ قَالَ ا‏نَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏ إِنِّی لَمْ أَذْکُرْ مَصْرَعَ بَنِی فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِی الْعَبْرَةُ لِذَلِک.
ابى عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:
حضرت على بن الحسین صلوات اللَّه علیهما مدت بیست یا چهل سال بر پدرشان گریستند و طعام و غذائى نبود که در مقابل حضرت بگذارند مگر آنکه آن حضرت به یاد امام حسین علیه السّلام گریه مى‏کردند تا جایى که غلام حضرت محضر مبارکش عرض نمود:
فدایت شوم اى پسر رسول خدا مى‏ترسم که شما هلاک شوید.
حضرت فرمودند:
إِنَّما أَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏.
تنها درد دل و غم خود را با خدا می گویم و از لطف و کرم بى‏اندازه او چیزى می دانم که شما نمى‏دانید. سپس فرمودند:
هیچ گاه محل کشته شدن فرزندان فاطمه علیها السّلام را به یاد نمى‏آورم مگر آنکه حزن و غصه حلقوم من را مى‏فشارد.

********************

حضرت یوسف و امام حسین (ع):
قَالَ أَشْرَفَ مَوْلًى لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع وَ هُوَ فِی سَقِیفَةٍ لَهُ سَاجِدٌ یَبْکِی فَقَالَ لَهُ یَا مَوْلَایَ یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ أَ مَا آنَ لِحُزْنِکَ أَنْ یَنْقَضِیَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ وَیْلَکَ أَوْ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ وَ اللَّهِ لَقَدْ شَکَا یَعْقُوبُ إِلَى رَبِّهِ فِی أَقَلَّ مِمَّا رَأَیْتَ حَتَّى قَالَ یا أَسَفى‏ عَلى‏ یُوسُفَ أَنَّهُ فَقَدَ ابْناً وَاحِداً وَ أَنَا رَأَیْتُ أَبِی وَ جَمَاعَةَ أَهْلِ بَیْتِی یُذْبَحُونَ حَوْلِی.
قَالَ وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یَمِیلُ إِلَى وُلْدِ عَقِیلٍ فَقِیلَ لَهُ مَا بَالُکَ تَمِیلُ إِلَى بَنِی عَمِّکَ هَؤُلَاءِ دُونَ آلِ جَعْفَرٍ فَقَالَ إِنِّی أَذْکُرُ یَوْمَهُمْ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَأَرِقُّ لَهُمْ.
غلام حضرت على بن الحسین علیهما السّلام به صفّه سر پوشیده‏اى که متعلّق به امام سجّاد علیه السّلام بود و آن جناب در آنجا پیوسته در حال سجود و گریه بودند نزدیک شد و به حضرت عرض نمود:
اى آقاى من، اى على بن الحسین آیا وقت آن نشده که حزن و غصّه شما به پایان برسد؟
حضرت سر مبارک از زمین برداشته و متوجّه او شده و فرمودند:
واى بر تو ،به خدا قسم حضرت یعقوب در حادثه‏اى بسیار کمتر و واقعه‏اى ناچیزتر از آنچه من دیدم به پروردگار شکایت نمود و اظهار کرد: یا أَسَفى‏ عَلى‏ یُوسُفَ (وا اسفا بر فراق یوسفم).
با اینکه ایشان تنها یک فرزندش را از دست داده بود ولى من دیدم که پدرم و جماعتى از اهل بیت من را در اطرافم سر بریدند.

********************

ملاک احترام امام سجاد (ع)
راوى گفت: حضرت على بن الحسین علیهما السّلام به فرزندان عقیل میل و توجّه خاصّى داشتند. به حضرت عرض شد: چه طور به این بنى اعمامتان (اولاد عقیل) توجّه و تمایل بیشتری دارید نسبت به آل و فرزندان جعفر؟
حضرت فرمودند:
حسین علیه السّلام اشک هر مؤمنى مي‏باشد.

********************

ویژگی خاص امام حسین (ع)
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
حضرت حسین بن على فرمودند: من کشته اشک هستم، هیچ مؤمنى من را یاد نمى‏کند مگر آنکه با یاد من اشک بر دیدگانش حلقه می زند.

به ميدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن(ع)

به ميدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن(ع)

حضرت قاسم,شهادت حضرت قاسم,حضرت قاسم بن الحسن

 

در آن شب،بعد از آن اتمام حجت‏ها وقتى كه همه يكجا و صريحا اعلام وفادارى كردند و گفتند:ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد،يكدفعه صحنه عوض شد.امام عليه السلام فرمود:حالا كه اين طور است،بدانيد كه ما كشته خواهيم شد.همه گفتند:الحمد لله،خدا را شكر مى‏كنيم براى چنين توفيقى كه به ما عنايت كرد،اين براى ما مژده است، شادمانى است.

طفلى در گوشه‏اى از مجلس نشسته بود كه سيزده سال بيشتر نداشت.اين طفل پيش خودش شك كرد كه آيا اين كشته شدن شامل من هم مى‏شود يا نه؟از طرفى حضرت فرمود:تمام شما كه در اينجا هستيد،ولى ممكن است من چون كودك و نا بالغ هستم مقصود نباشم.رو كرد به ابا عبد الله و گفت:«يا عماه!»عمو جان!«و انا فى من يقتل؟ »آيا من جزء كشته شدگان فردا خواهم بود؟

نوشته ‏اند ابا عبد الله در اينجا رقت كرد و به اين طفل-كه جناب قاسم بن الحسن است-جوابى نداد.از او سؤالى كرد،فرمود: پسر برادر!تو اول به سؤال من جواب بده تا بعد من به سؤال تو جواب بدهم.اول بگو: «كيف الموت عندك؟»مردن پيش تو چگونه است،چه طعم و مزه‏اى دارد؟عرض كرد:«يا عماه احلى من العسل‏»از عسل براى من شيرين‏تر است،تو اگر بگويى كه من فردا شهيد مى‏شوم،مژده‏اى به من داده‏اى.فرمود:بله فرزند برادر،«اما بعد ان تبلو ببلاء عظيم‏»ولى بعد از آنكه به درد سختى مبتلا خواهى شد،بعد از يك ابتلاى بسيار بسيار سخت.گفت:خدا را شكر،الحمد لله كه چنين حادثه‏اى رخ مى‏ دهد.

حالا شما ببينيد با توجه به اين سخن ابا عبد الله،فردا چه صحنه طبيعى عجيبى به وجود مى‏آيد.بعد از شهادت جناب على اكبر،همين طفل سيزده ساله مى‏آيد خدمت ابا عبد الله در حالى كه چون اندامش كوچك است و نابالغ و بچه است،اسلحه‏اى به تنش راست نمى‏آيد.زره‏ها را براى مردان بزرگ ساخته‏اند نه براى بچه‏هاى كوچك.كلاه خودها براى سر افراد بزرگ مناسب است نه براى سر بچه كوچك.عرض كرد:عمو جان!نوبت من است،اجازه بدهيد به ميدان بروم.(در روز عاشورا هيچ كس بدون اجازه ابا عبد الله به ميدان نمى‏رفت.هر كس وقتى مى‏آمد،اول سلامى عرض مى‏كرد: السلام عليك يا ابا عبد الله،به من اجازه بدهيد.)

ابا عبد الله به اين زوديها به او اجازه نداد.او شروع كرد به گريه كردن.قاسم و عمو در آغوش هم شروع كردند به گريه كردن.نوشته‏اند: «فجعل يقبل يديه و رجليه‏» (1) يعنى قاسم شروع كرد دستها و پاهاى ابا عبد الله را بوسيدن.آيا اين[صحنه]براى اين نبوده كه تاريخ بهتر قضاوت كند؟او اصرار مى‏كند و ابا عبد الله انكار.ابا عبد الله مى‏خواهد به قاسم اجازه بدهد و بگويد اگر مى‏خواهى بروى برو،اما با لفظ به او اجازه نداد،بلكه يكدفعه دستها را گشود و گفت: بيا فرزند برادر،مى‏خواهم با تو خداحافظى كنم.قاسم دست‏به گردن ابا عبد الله انداخت و ابا عبد الله دست‏به گردن جناب قاسم.نوشته‏اند اين عمو و برادر زاده آنقدر در اين صحنه گريه كردند-اصحاب و اهل بيت ابا عبد الله ناظر اين صحنه جانگداز بودند-كه هر دو بى حال و از يكديگر جدا شدند.

اين طفل فورا سوار بر اسب خودش شد.راوى كه در لشكر عمر سعد بود مى‏گويد:يكمرتبه ما بچه‏اى را ديديم كه سوار اسب شده و به سر خودش به جاى كلاه خود يك عمامه بسته است و به پايش هم چكمه‏اى نيست،كفش معمولى است و بند يك كفشش هم باز بود و يادم نمى‏رود كه پاى چپش بود،و تعبيرش اين است:«كانه فلقة القمر» (2) گويى اين بچه پاره‏اى از ماه بود،اينقدر زيبا بود.همان راوى مى‏گويد:قاسم كه داشت مى‏آمد،هنوز دانه‏هاى اشكش مى‏ريخت.رسم بر اين بود كه افراد خودشان را معرفى مى‏كردند كه من كى هستم.همه متحيرند كه اين بچه كيست؟ همين كه مقابل مردم ايستاد،فريادش بلند شد:

ان تنكرونى فانا ابن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن

مردم!اگر مرا نمى‏شناسيد،من پسر حسن بن على بن ابيطالبم.

هذا الحسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن (3)

اين مردى كه اينجا مى‏بينيد و گرفتار شماست،عموى من حسين بن على بن ابيطالب است.

جناب قاسم به ميدان مى‏رود.ابا عبد الله اسب خودشان را حاضر كرده و[افسار آن را]به دست گرفته‏اند و گويى منتظر فرصتى هستند كه وظيفه خودشان را انجام بدهند. من نمى‏دانم ديگر قلب ابا عبد الله در آن وقت چه حالى داشت.منتظر است،منتظر صداى قاسم كه ناگهان فرياد«يا عماه‏»قاسم بلند شد.راوى مى‏گويد:ما نفهميديم كه حسين با چه سرعتى سوار اسب شد و اسب را تاخت كرد.تعبير او اين است كه مانند يك باز شكارى خودش را به صحنه جنگ رساند.نوشته‏اند بعد از آنكه جناب قاسم از روى اسب به زمين افتاده بود در حدود دويست نفر دور بدن او بودند و يك نفر مى‏خواست‏سر قاسم را از بدن جدا كند ولى هنگامى كه ديدند ابا عبد الله آمد،همه فرار كردند و همان كسى كه به قصد قتل قاسم آمده بود،زير دست و پاى اسبان پايمال شد.از بس كه ترسيدند،رفيق خودشان را زير سم اسبهاى خودشان پايمال كردند.جمعيت زياد،اسبها حركت كرده‏اند، چشم چشم را نمى‏بيند.به قول فردوسى:

ز سم ستوران در آن پهن دشت زمين شد شش و آسمان گشت هشت

هيچ كس نمى‏داند كه قضيه از چه قرار است.«و انجلت الغبرة‏» (4) همينكه غبارها نشست، حسين را ديدند كه سر قاسم را به دامن گرفته است.(من اين را فراموش نمى‏كنم،خدا رحمت كند مرحوم اشراقى واعظ معروف قم را،گفت:يك بار من در حضور مرحوم آيت الله حائرى اين روضه را-كه متن تاريخ است،عين مقتل است و يك كلمه كم و زياد در آن نيست-خواندم.به قدرى مرحوم حاج شيخ گريه كرد كه بى تاب شد.بعد به من گفت:فلانى! خواهش مى‏كنم بعد از اين در هر مجلسى كه من هستم اين قسمت را نخوان كه من تاب شنيدنش را ندارم).در حالى كه جناب قاسم آخرين لحظاتش را طى مى‏كند و از شدت درد پاهايش را به زمين مى‏كوبد(و الغلام يفحص برجليه) (5) شنيدند كه ابا عبد الله چنين مى‏گويد:«يعز و الله على عمك ان تدعوه فلا ينفعك صوته‏» (6) پسر برادرم!چقدر بر من ناگوار است كه تو فرياد كنى يا عماه،ولى عموى تو نتواند به تو پاسخ درستى بدهد، چقدر بر من ناگوار است كه به بالين تو برسم اما نتوانم كارى براى تو انجام بدهم.

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين.

پى‏نوشت‏ها:
1) اين عبارت در مقاتل به اين صورت است:«فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه حتى اذن له‏»(بحار الانوار،ج 45/ص 34).
2) مناقب ابن شهر آشوب،ج 4/ص‏106.
3) بحار الانوار ج 45/ص 34.
4) همان،ص 35.
5 و 6) مقتل الحسين مقرم،ص 332

دلیل شش گوشه بودن ضریح امام حسین(ع)

 چرا برخلاف ضریح و مرقد امان دیگر، ضریح مرقد مطهر سیدالشهدا(ع) شش گوشه ساخته شده است.
در این باره روایت های گوناگونی وجود دارد. اما مجموع این روایت ها و آن چه نزدیک تر به منطق به نظر می رسد، آن چیزی است که شیخ مفید(ره) در کتاب «الارشادات» آورده است. او در بخشی از این کتاب نام ۱۷ نفر از شهدای بنی هاشم در روزعاشورا را ذکر کرده و  نوشته است:«آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام ـ علیه السّلام ـ آنان را زیارت می‌کنند و علی بن الحسین ـ علیهم السّلام ـ (علی اکبر) از جملة آنان است.برخی گفته‌اند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ نزدیک‌ترین محل است.»
در بعضی از روایات دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است: «امام سجاد ـ علیه السّلام ـ (با قدرت امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنی‌اسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدن‌ها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است، آن حسینی که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند.
پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس ـ علیه السّلام ـ رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد. سپس به بنی‌اسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنی‌هاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیک‌ترین شهیدان به امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرزندش علی اکبر ـ علیه السّلام ـ است؛ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در اینباره به عبدالله بن حمّاد بصری فرموده است: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را غریبانه کشتند، بر او می‌گرید کسی که او را زیارت کند غمگین می‌شود و کسی که نمی‌تواند او را زیارت کند دلش می‌سوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند.
بنابراین به نظر می رسد گوشه های اضافی ضریح مطهر امام حسین(ع) محل دفن پسر بزرگ ایشان یعنی حضرت علی اکبر(ع) باشد و محل دفن  نوزاد شش ماهه اباعبدالله الحسین(ع) یعنی علی اصغر(ع) نیز روی سینه پیکر مطهر امام حسین(ع) باشد.

آداب ماه محرم

آداب ماه محرم

آداب ماه محرم, ماه محرم, اعمال ماه محرم

 

1- سزاوار است كه حال دوستان آل محمد صل الله عليه و آله در دهه اول محرم تغيير نموده و در دل و سيماى خود، آثار اندوه و درد اين مصيبتهاى بزرگ را آشكار نمايند.
2- خوب است كه مقدارى از لذائذ زندگى را كه از خوردن و نوشيدن و حتى خوابيدن و گفتن به دست مى آيد، ترك نمايند و مانند كسى باشند كه پدر يا فرزند خود را از دست داده است .
3- خوب است كه روز تاسوعا و عاشورا، ديدار با برادران دينى را ترك كرده و آن روز را روز گريه و اندوه خود قرار دهند.
4- مستحب است كه در دهه اول محرم ، هر روز امام حسين عليه السلام را با زيارت عاشورا زيارت نمايند.
5- سزاوار است كه اگر مى توانند مراسم عزادارى آن حضرت را در منزل خود با نيتى خالص بر پا نمايند و اگر نمى توانند در مساجد يا منازل دوستانش به برپايى اين مراسم كمك كنند.
6- شايسته است كه هر روز مقدارى از اوقات خود را در مكانهاى عمومى به عزادارى بپردازد.
7- مستحب است كه در آخر روز عاشورا، زيارت تسليت را بخوانند.
8- يكى از اعمال مهم دهه اول ، دعاى اول ماه است و براى اينكه اول اين ماه ، اول سال بوده و از طرف ديگر دعاهاى قبل از وقت نيز تاءثير خاصى در برآورده شدن حاجات و رسيدن به امور مهم دارد؛ اين دعا تاءثير زيادى در سلامتى و دورى از آفات دينى و دنيايى آن سال و بهبودى حال و به دست آوردن نيكيها دارد.
9- بهتر است كه در شب اول ، بعضى از نمازهايى را كه در اين شب وارد شده به مقدار حال و توانايى خود بخواند؛ حداقل دو ركعت نمازى را كه شامل حمد و يازده بار قل هو اللّه احد است را بخواند. بعد از آن ، دعايى را كه پيامبر صل الله عليه و آله بعد از اين نماز خوانده است و در كتاب اقبال نقل شده را بخواند و فرداى آن روز را روزه بگيرد. در روايت آمده است كسى كه چنين عملى را انجام بدهد مانند كسى است كه به مدت يك سال كارهاى خوب انجام داده و تا سال آينده محفوظ خواهد بود.
10- مستحب است كه روز سوم را روزه بگيرد. در روايت آمده است : حضرت يوسف عليه السلام در اين روز از چاه خارج شد. و اگر كسى اين روز را روزه بگيرد، خداوند مشكل او را برطرف نموده و سختيها را بر او آسان مى نمايد.
11- روايت شده است : مستحب است كه انسان تمام ماه را روزه بگيرد. و در مورد روزه روز تاسوعا و عاشورا روايت مخصوص داريم ، اما احتياط اين است كه روز عاشورا را روزه نگيرد ولى از خوردن و آشاميدن تا عصر خوددارى نمايد و آنگاه چيزى بخورد يا بياشامد؛ به جهت اين كه امام حسين عليه السلام و ياران حضرت در عصر از غصه هاى اين دنياى پست رهايى يافتند.
12- از كارهايى مثل سرمه كشيدن و غير آن ، بهتر است پرهيز شود.
13- مستحب است كه شب عاشورا تا صبح پيش قبر امام حسين عليه السلام بماند.
14- از شيخ مفيد رحمة اللّه روايت شده است كه شب بيست و يكم محرم ، شب زفاف سرور تمام زنان جهان حضرت فاطمه عليه السلام است و به همين جهت روزه آن روز مستحب مى باشد.
15- مستحب است كه در آخر ماه محرم محاسبه نفس ، استغفار و دعا براى اصلاح حال ، صورت پذيرد.

امام حسين و طفل شیر خواره اش علی اصغر



امام حسين و طفل شیر خواره اش علی اصغر

 

علي اصغر,شهادت علي اصغر ,نحوه شهادت علي اصغر

 

شهادت علي اصغر حسين(عليه السلام)
«عبدالله بن الحسين» طفل شيرخوار امام حسين(عليه السلام) مشهور به «علي اصغر» بود. نام مادرش «رباب» دختر «امرء القيس بن عدي بن اوس بن جابر بن کعب بن عليم بن جناب بن کلب» بود. مادر رباب «هند الهنود» دختر «ربيع بن مسعود بن مضاد بن حصن بن کعب بن عليم بن جناب»(1) بوده است. در واقع «جناب» جد اعلاي پدري و مادري حضرت علي اصغر(عليه السلام) مي‌باشد.
عبدالله در مدينه النبي(عليه السلام) ولادت يافت.(2) سماوي مي‌گويد: اين که برخي گفته‌اند علي اصغر در کربلا ولادت يافته است، چندان درست نيست. در مدح رباب همسر گرامي او شعري به امام حسين(عليه السلام) داده شده است:
«اعمرك انني لاحب دارا                                     تكون بها سكينة والرباب
  احبهما و ابذل جل مالي                                   و ليس لعاتب عندي عتاب(3)
«به جانت قسم، من خانه‌اي را دوست دارم که در آن سکينه و رباب باشند؛
آنها را دوست دارم و تمام مالم را براي آنها خرج مي‌کنم و هرگز خسته کننده‌اي مرا خسته نخواهد کرد.»
امرء القيس سه دختر خود را در مدينه به ازدواج حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) و امام مجتبي(عليه السلام) و امام حسين(عليه السلام) در آورد که عبدالله و سکينه حاصل ازدواج رباب با امام حسين(عليه السلام) است.(4)

 وداع امام با شيرخواره(عليه السلام)
اصفهاني و طبري و ديگران گزارش کرده‌اند: که امام حسين(عليه السلام) از حيات خود مأيوس شده بود.(5)(يعني مي‌دانست كه ديگر آخر عمرش است) آن حضرت به سوي خيمه‌گاه بازگشت و آل ابيطالب همگي به شهادت رسيده بودند. آن حضرت در برابر خيمه‌ها نشست(6) تا قدري بياسايد. طفل خود - علي- را طلب کرد تا با او وداع کند. خواهرشان حضرت زينب (سلام الله عليها) آن شيرخواره را در دست گرفت و در دامان امام نهاد. امام او را در دامن خود نشانيد و بوسيد.(7) پس از آن فرمود: بعدا لهولاء القوم اذا كان جدك مصطفي خصمهم(8)؛ اين قوم از رحمت الهي دور باشند، هنگامي که جدت مصطفي دشمن آنها باشد» سپس امام، علي را به سوي قوم آورده و براي او طلب آب کردند.
 
شهادت علي اصغر(عليه السلام)
امام به علي مي‌نگريست که ناگاه تيري به گلوي علي نشست و او را ذبح کرد.(9) در اين هنگام «حرمله بن کاهل اسدي» با تيري علي را نشانه گرفت و او در دست امام ذبح شد. آن حضرت دست خود را زير گلوي او گرفت، دستش پر از خون شد و آن را به جانب آسمان پاشيد.(10)
امام باقر(عليه السلام) فرمودند: هرگز قطره‌اي از آن خون به زمين نريخت.»(11)
سيد بن طاووس اينگونه گزارش کرد: امام حسين(عليه السلام) طفل را از دست خواهرش زينب گرفت و جلو آمد تا او را ببوسد که ناگاه تيري آمد و کودک را ذبح کرد. علي را به دست خواهر داد و فرمود: «او را بگير»، سپس خون‌ها را به آسمان پاشيد و با خداوند سخن گفت.(12)
 
حوادث پس از شهادت علي(عليه السلام)
سپس امام حسين (عليه السلام) فرمود:«هوّن بي، ما نزل بي انّه بعين الله(13)؛ پروردگارا هر چه بر سر من مي‌آيد، در برابر چشمان توست؛ از اين رو (همگي) بر من آسان است.» سپس ادامه دادند: «پروردگارا اگر ياري‌ات از آسمان را از ما دريغ داشتي پس آن (نصر و ياري) را براي کسي (مهدي) که از ما بهتر است قرار ده، و انتقام ما را از اين ستمکاران بگير. و آنچه بر ما مي‌گذرد ذخيره آخرتمان قرار ده.»(14)
و نيز گزارش شده که امام(عليه السلام) به درگاه خداوند چنين عرض کرد: «پروردگارا! تو شاهد بر قومي هستي که آنها شبيه‌ترين مردم به رسول تو محمد(صلي الله عليه و آله) را کشته‌اند»(15) به دنبال اين سخنان امام بود، كه ندايي شنيده شد: دعه يا حسين فانّ له مرضعاً في الجنه(16)؛ اي حسين! علي را واگذار، او در بهشت دايه‌اي خواهد داشت» پس از آن امام، علي را از اسب پايين آورد و براي او با شمشير، قبري حفر فرمود و بدن کوچکش را دفن کرد. بدن کودک، غرق در خون شده بود. امام بر او نماز گزارد.(17) و نيز گفته شده که او را در کنار ساير شهيدان اهل بيت نهاد.(18)

 درسي که مي‌توان گرفت:
امام حسين(عليه السلام) علي اصغر را چون علي اکبر شبيه‌ترين مردم به رسول خدا(صلي الله عليه و آله) معرفي کرد؛ از اين رو اگر علي در اين معرکه شهيد نمي‌شد، به مقام عصمت گام مي‌نهاد؛ گو اين که در آن لحظه هم آنگونه بود.
 
نوزادي شهيد در كربلا
يعقوبي مي‌گويد: امام (عليه السلام) بر اسب خود سوار و عازم ميدان بود، کودکي که در همان ساعت متولد شده بود نزد آن حضرت آوردند. امام (عليه السلام) در گوش فرزند خود اذان گفت و کام او را برداشت. در آن هنگام تيري به حلق آن طفل اصابت کرد و او را به شهادت رسانيد. امام آن تير را از حلق طفل بيرون کشيد و کودک را به خونش آغشته ساخت و گفت: «به خدا سوگند، تو گرامي‌تر از ناقه (ناقه صالح) در پيشگاه خداي تعالي هستي و جد تو رسول خدا، نزد خداوند گرامي‌تر از صالح پيامبر است» آنگاه بدن خون آلود کودک را نزد ساير فرزندان و برادرزادگان خود نهاد. (19)
سماوي مي‌گويد: اين که برخي گفته‌اند حضرت علي اصغر در کربلا ولادت يافته چندان درست نيست.(20) شايد هم عبدالله رضيع در کربلا به دنيا آمده و غير از حضرت علي اصغر(عليه السلام) باشد.

 پي‌نوشت‌ها:
1- مقاتل الطالبيين، ص 89 .
2- ابصارالعين، ص 54 .
3- ابصارالعين، ص 54، مقاتل الطالبيين، ص 90 .
4- ابصارالعين، ص 54 .
5- تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص448 .
6- الارشاد، ج 2، ص 108 .
7- اللهوف، ص 50 .
8- بحارالانوار، ج45، ص46؛ مقاتل الحسين خوارزمي، ج2، ص32 .
9- تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص448؛ مقاتل الطالبيين، ص 90 .
10- مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32 .
11- عن الباقر(ع):«انه لم تقع من ذلک الدّم قطره الي الارض». الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 169؛ اللهوف، ص 59، بحارالانوار، ج45، ص 46؛ مثيرالاحزان، ص 70 .
12- اللهوف، ص 50.
13- انه بعينک يا ارحم الرّاحمين. اللهوف، ص 50؛ الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 169 .
14- مثيرالاحزان، ص 70؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32، تاريخ الامم و الملوک، ج5، ص448 .
15- المنتخب للطريحي، ص 431 .
16- تذکره الخواص، ص 252 .
17- مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص 32 .
18- الارشاد، ج 2، ص 108؛ مثيرالاحزان، ص 70.
19- تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 245.
20- ابصارالعين، ص 54 .
برگرفته از كتاب ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني
 

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال ماه محرم 

در این مجموعه نمونه هایی زیبا و جدید از کارت پستال های ماه محرم را تماشا می کنید .

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

کارت پستال ماه محرم

کارت پستال محرم, کارت پستال ویژه عاشورا

منبع :

قيام حسيني

يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي  ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي  به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي  و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي  که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني  و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين که فرزند علي  بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي  گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي  فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني  در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي  ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي  و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند.
غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي  روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.

قيام حسيني

يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17) يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتي  ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند، بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد، هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي  به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي  و بي ديني شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي  که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني " بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ، گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي ندارم .
و اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود.
علم امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در برابر دستور آسماني  و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از اسارت خانواده اش واهمه اي  به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر "شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا.
هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند.
غافل از اين که فرزند علي  بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد کشيد.
باري امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام ، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي مانده بسترهاي  گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي  فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني  در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي  ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
از همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام و شهادتش را با سياه پوشي  و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما، هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند.
غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ، فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي گريه از خانه برخاست .
بعد از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم ، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش بيشتر است .
زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويي  روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )، و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ، فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم ، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.

امام حسين (ع ) در زمان معاويه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي  و قوانين خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد، پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول مدتي  که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و حتي گاهي  (16) سخناني  تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او نوشت .
معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...

امام حسين (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع )مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )، منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي  معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .

حسين (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي  نگذرانيد، جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي ، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي  "جمل "، "صفين " و "نهروان " شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين (ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آي ....

حسين (ع ) و پيامبر (ص )

از ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري  و مقام شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوي  خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ، (8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.
انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:
بارها رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را، (10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : "رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي  خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد، وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .
عالي ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را مي توان در اين جمله رسول گرامي  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسين از من و من از (12) حسينم

زندگينامه امام حسين (ع)

دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س ) آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير) چون علي براي تو بسان هارون (5) که به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي  موسي بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پيغمبران هستي .
و به اين ترتيب نام پرعظمت "حسين " از جانب پروردگار، براي دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندي را براي  کشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او (6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

انوار ائمه(علیهم السلام) از همین نور ابتدای خلقت جدا گشتند اما یک چیز را تنها شیدائیان حسین بدانند. این نور حسین بود که امتیاز بزرگی به این نور ابتدایی داده بود چرا که در این نور ویژگیهایی نهفته است که به هنگام جدایی نمایان گشت.

می پرسی: کدام ویژگی؟

از عمق وجود، با خلوص نیت و با معرفت یک بار بگو یا حسین...

چیزی حس نکردی؟

غم بر تو مستولی نگشت؟

اشک در چشمانت حلقه نزد؟

دوست داری بیشتر بگویم؟

بگویم از ویژگی های اربابت؟

می گویم...

دخت پیامبر(س) به هنگام حمل حسین با اینکه خود یکی از همین نور مقدس بود، چنان نور حسین در وجودش تابیدن گرفته بود که خود می فرمود: در شب تار نیازی به چراغ نداشتم.

دلم حرفی دارد. می گوید چرا از شب تار می گویی؟ از شرمندگی آفتاب سوزان بگو در مقابل این نور با عظمت.

باز هم می گویم اما...

ای مجنون حسین!

تو را قسم به آن نوری که از ارباب در وجود توست، آهسته اشک بریز و برایش ناله سر بده. مبادا سیلی به صورت زنی.

تنها اشک بریز، تنها اشک بریز، تنها اشک بریز

تیر به قلبش زدند... سنگ به پیشانی اش زدند... شمشیر و خنجر و نیزه اش زدند... به روی سینه اش نشستند... سر را با دوازده ضربه از قفا بریدند...

می دانی چه شد؟

صورتش با خون پاکش خضاب گشت اما نور پر فروغش حتی از پس این مانع و حجاب نیز متبلور شد، چرا که می گفتند: تا کنون هیچ شهید به خاک و خون آغشته ای را به نورانیت او ندیده ایم.

آری این است ویژگی نور حسین...

ای فدایی حسین!

بر قلب خود مانع گناه می گذاری و با خود می گویی تمام؟

می گویی دیگر نه پروردگار مرا می خواهد نه ارباب؟

چه بگویم که تو غافلی از اینکه نور حسینی قلبت از پس پرده های حجاب و از پشت موانع گناه می تابد.

حسین در توست...

عاشورا نزدیک است...

سایه سایه

شك نیست كه برگزاری مراسم عزاداری، بستری ارزشمند برای ارتقای دانش و بینش عمومی در مورد نهضت عاشورا و اهداف والای امام حسین(ع) است، این مهم محقق نمی شود مگر با بهره گیری از سخنرانان آگاه و مطلع كه توانایی تبیین دقیق و صحیح فلسفه قیام عاشورا را داشته و روحیه ایثار و همبستگی ملی را به شایستگی تقویت كنند.
هر انسان متدین، ولایت مدار و عاشورا شناسی باید در شرایطی كه آسیب های متفاوتی به مجالس عزاداری راه یافته، نگران بوده و اقدامات و راهكارهای عملی را برای رفع آن ها داشته باشد.
خلأ تبیین و تشریح فلسفه قیام عاشورا یكی از آسیب های جدی و اساسی مجالس عزاداری است كه می بایست مورد توجه برگزار كنندگان این مجالس قرار گرفته و در راستای رفع آن تلاش های لازم صورت گیرد.
به این منظور می بایست بهترین شیوه های عزاداری را انتخاب كرد و در پیش گرفت، ارایه اطلاعات دقیق و صحیح در مورد فلسفه عاشورا و نهضت امام حسین(ع) و آشنا كردن اقشار مختلف مردم با مكتب زلال حسینی، تكلیفی است كه بر عهده مسوولان برگزاری مجالس عزاداری امام حسین(ع) بوده و آسیب زدایی از این مراسم را در پی خواهد داشت.
محرم و ایام عاشورا یكی از بهترین فرصت هایی است كه در اختیار فرهنگ و مكتب ایران و ایرانیان قرار دارد تا با بهره گیری از آن روحیه ایثار، فداكاری و همبستگی ملی همگان ارتقا یابد.
توجه به سلامت عزاداری های ماه محرم ضرورتی انكارناپذیر است، این موضوع در طول تاریخ مورد عنایت ویژه قرار داشته و می بایست امروز نیز فلسفه و سیر حقیقی وقایع كربلا و فعالیت های سیدالشهدا را مورد توجه داشت تا از بروز تحریف و بیان وقایع خلاف واقع، جلوگیری شود.
به دلیل همین تاثیرگذاری، در طول تاریخ همواره دشمنان به دنبال تحریف بوده و هستند تا تاریخ اسلام را نادرست جلوه دهند طی چند سال اخیر نیز برخی از اغواگران و جاهلان، فعالیت های نادرستی در مراسم عزاداری محرم داشته اند و آسیب هایی به این مراسم وارد شده است كه موجب نگرانی است و به فعالیت ها و اقدامات جدی نیاز دارد.
بی تردید بهره گیری از سخنرانان مطلع ومجرب راهكاری برای رفع ضعف ها و آسیب های مراسم عزاداری امام حسین(ع) در ماه محرم است.
سخنرانان می بایست راه و روش صحیح قیام عاشورا را در این ایام زنده نگه داشته و اطلاعات اقشار مختلف را در این زمینه ارتقا بخشند. برای حفظ ارزش های تاریخ اسلام، باید در مجالس مختلف از هرگونه تحریف جلوگیری كرده و فعالیت های سخنرانان و مداحان به گونه ای باشد كه كوچك ترین خللی به اصل واقعه عاشورا و فلسفه قیام امام حسین(ع) وارد نشود. سخنرانان باید در مجالس سخنرانی ابا عبدالله الحسین(ع) با بیان صحیح فلسفه قیام آن امام بزرگوار و شكل گیری نهضت عاشورا، زمینه ارتقای رشد و آگاهی های شركت كنندگان در مراسم را فراهم آورند.
امام حسین(ع) چراغ هدایت و كشتی نجات است و می بایست هیات های مذهبی در ایام عزاداری به این مساله به خوبی توجه كرده و این چراغ را برای هدایت و راهنمایی نسل های بشر نورانی و درخشنده نگه دارند.