زندگي نامه مشاهير بخش دوم


 نام فارسي : سید جمال الدین اسد آبادی 
 مليت : ایرانی

سید جمال به قول استاد مطهری سلسله جنبان نهضتهای اصلاحی صد ساله ی اخیر است؛که تلاشهای او در بعد فکری و اجتماعی اهمیت بسزایی دارند. سید جمال دارای دو ویژگی است ؛نخست آنکه تفاوت روحانیت شیعه و سنی را به خوبی می شناخت. اینکه رو حانیت سنی وابسته به حکومتهاست اما روحانیت شیعه مستقل و در برابر حکمرانان است. از همین جا است که در جامعه ی اهل سنت سراغ مردم می رفت،نه علما،اما در جامعه شیعه به سراغ علما می رفت تا آنها را علیه استبداد و استعمار بشوراند. امتیاز دوم سید جمال این بود که در عین تجددگرایی متوجه خطرهای آن هم بود. او مسلمانان را به فراگیری علوم جدید فرا می خواند اما آنها را از گرایش به مکتبهای غربی بر حذر می داشت.سید جمال جامعه اسلامی را دارای معضلات زیر می دانست:

-          استبداد حاکم

-          جهالت و بی خبری توده مسلمانان

-          رواج عقاید خرافی در میان مسلمانان

-          جدایی و تفرقه مسلمانان

-          نفوذ استعمار غربی

در مقابل چنین معضلاتی سید جمال امور زیر را راه درمان می دانست:

-          مبارزه با خودکامگی مستبدان

-          مجهز شدن به علوم و فنون جدید

-          بازگشت به اسلام

-          ایمان به مکتب

-          مبارزه با استعمار خارجی

-          اتحاد اسلام

-          دمیدن روح مبارزه و جهاد در جامعه اسلامی

-          مبارزه با خود باختگی در برابر غرب

سیدجمال برای مبارزه با استبداد و پیشبرد اهداف خود به تشکیل یک انجمن سری اقدام کرد.هدف انجمن نیز تربیت جوانان و اصلاح وضع عمومی از راه آگاهی بخشیهای دینی بود.

سید جمال جهت اتحاد اسلامی اقدامات بسیاری کرد؛از جمله آنکه چهارصد مکتوب به علمای روزگار خود نوشت تا آنها را از این امر آگاه سازد که تفرقه مسلمین ریشه در حیله گریهای پادشاهان و فرمانروایان دارد.

سید جمال به مسئله آموزش در حوزه ها توجه وافر داشت.شیوه های موجود را دارای نقصان می دید و بر ضرورت بهره گیری از شیوه های نو و آشنایی با مسائل جدید تاکید داشت. در آموزش زبان عربی به مسئله مکالمه توجه داشت و طلاب را تشویق می کرد تا با برخی زبانهای خارجی به ویژه زبان انگلیسی آشنا شوند چنانکه خود به چند زبان سخن می گفت.

توجه به علوم جدید برای سید مهم بود و از مسلمانان ایراد می گرفت که چرا به اندیشه های ارسطو توجه بسیار دارند اما به کشفیات گالیله،کپلر و نیوتون توجهی نمی کنند.

در دفاع از اجتهاد برکسانی که باب اجتهاد را مسدود می دانستند فریاد برمی آورد که ((کدام رهبر دینی تفقه در دین را ممنوع کرده است.)) اجتهاد را در حل مسائل جدید و رخداد های نوظهور ضروری می دانست.

او به ایدئولوژی های زمان خود هم توجه بسیار داشت با سوسیالیسم و سرمایه داری مخالف بود و تفکر اشتراکی را موجب نابودی نسلها و تباهی مردمان می دانست.سوسیالیسم واقعی را در پرتو اندیشه های اسلامی میسر می دانست و ابوذر را نیز یک سوسیالیست واقعی به شمار می آورد.{مجله حوزه،ش۵۹ و ۶۰،ص۵۳}

سیدجمال برای تحقق اهداف خود گروه خاصی را در نظر نداشت،بلکه هم در جلسات خصوصی و هم در مجامع عمومی شرکت می کرد و همه ی افراد از عالم و عامی گرفته تا رجال سیاسی و نظامی را با پیامهای انقلابی خود برای بازگشت به اسلام تحریض می کرد.

سخنان زیبا بخش دوم

فقیر آن نیست که کم دارد، بلکه آن است که بیشتر می طلبد.

وقتی خواستی کاری را انجام دهی ، تامل کن تا خدا راه آن را به تو نشان دهد. پیامبر اکرم (ص)

بزرگترین اشتباه آن است که انسان از اشتباه کردن بترسد.

برای شاد کردن دیگران آرزوهایشان را بفهم.

کسانی که گذشته را فراموش می کنند، مجبور به تکرار آن هستند.

فرق طوفان و نسیم فقط در نوع برخورد آنها است.

با پدر و مادر خود چنان رفتار کن که از فرزندان خود انتظار داری.

چراغ دروغ، بی فروغ است.

ماموریت ما در زندگی بی مشکل زندگی کردن نیست، با انگیزه زندگی کردن است.

رودخانه های عمیق تر، آرام ترند.

آرزو ها و آزها تبر قامت های سرفرازند.

بزرگترین پاداش دعا آرامش است.

همیشه سراخ خدا را از خودتان بگیرید.

تولد و مرگ اجتناب ناپذیرند، فاصله این دو را زندگی کنیم.

نیکبخت ترین مردم کسی است که کردار به سخاوت بیاراید و گفتار به راستی.   پیامبر اکرم (ص)

برای آدم های فعال 7 روز هفته دارای 7 امروز است و برای آدم های تنبل 7 روز هفته دارای 7 فردا

راز تو در بند توست، اگر آن را فاش کردی تو در بند آنی   امام علی (ع)

برای پناهندگی به درگاه خدا نیاز به ویزا نیست.

 

زندگی مشاهیر


 نام فارسي : شوپنهاور 
 سال ولادت و فوت : 1788-1860 
 مليت : آلمانی

شوپهناور در 22 فوریه 1788 در دانتزیگ متولد شد. پدر او بازرگانی بود که به علت مهارت و مزاج گرم و طبع مستقل و عشق به آزادی معروف بود. هنگامی که آرتور پنجساله بود پدرش از دانتزیگ به هامبورگ مهاجرت کرد زیرا دانتزیگ به جهت افتادن به دست پروس در سال 1793 استقلال خود را از دست داده‌بود. بدین ترتیب شوپنهاور جوان میان تجارت و داد و ستد بزرگ شد و با آنکه این کار را با همه تشویق و تحریک پدر ترک گفت، اثرات آن در وی باقی ماند که عبارت بود از رفتاری نسبتاً خشن و  ذهنی واقع بین و معرفتی به احوال دنیا و مردم؛ همین امر وی را در نقطه مقابل فیلسوفان رسمی آکادمیک که مورد نفرت او بودند قرار داد. پدر او ظاهراً در 1805 خودکشی کرد، و مادر پدرش درحال جنون مرد.

شوپنهاور می‌گوید:«طبیعت و نهاد و یا اراده از پدر به ارث می‌رسد و هوش از مادر» مادر او باهوش بود و یکی از معروف‌ترین قصه نویسان روزگار خود گردید ولی دارای نهاد و سجایای دیگر نیز بود. این زن از معاشرت با شوهر عامی خود چندان خوشدل نبود و پس از مرگ او آزادانه به عشق ورزی برخاست و به وایمار که در آن هنگام مناسبت‌ترین موضع این طرز زندگی بود رهسپار شد. آرتور شوپنهاور همچون "هملت" بر ضد ازدواج مجدد مادرش قیام کرد. این نزاع با مادر موجب گردید که وی فلسفه خود را با عقایدی نیمه حقیقی دربارۀ زنان چاشنی دهد. یکی از نامه‌های مادرش وضع روابط آنها را روشن می‌سازد:«تو ستوه آور و ملال انگیز هستی و زندگی با تو خیلی سخت است؛ خودخواهی تو تمام صفات نیک تو را تحت الشعاع قرار داده است و تمام این صفات بی‌فایده است زیرا تو نمی‌توانی از عیب‌جویی دیگران خودداری کنی.» به همین جهت از هم جدا شدند و شوپنهاور گاهی مانند دیگر مهمانان به خانه مادرش می‌رفت؛ روابط آن دو خیلی رسمی و مؤدبانه گردید و آن نزاع و کدورتی که گاهی میان افراد خانواده دیده می‌شود میان آن دو وجود نداشت. گوته خانم شوپنهاور را دوست می‌داشت زیرا این زن کریستیان محبوب گوته را با خود پیش او می‌برد. رابطه مادر و فرزند را گوته تیره‌تر کرد زیرا به مادر خبر داد که فرزندش مردی سخت مشهور خواهد شد؛ مادر هرگز نشنیده‌ بود که دو نابغه از یک خانواده می‌تواند به وجود بیاید. بالاخره روزی نزاع به اوج خود رسید و مادر رقیب و فرزند خود را از پله‌ها پایین انداخت و فرزند به مادرش گفت که آیندگان مادر را فقط از راه فرزند خواهند شناخت. پس از آن شوپنهاور به زودی وایمار را ترک گفت و با آنکه مادر بیست و چهار سال دیگر زندگی کرد، دیگر ملاقاتی میان آن دو دست نداد. گویا بایرن نیز در 1788 که هنوز کودک بود با مادر خود چنین معامله‌ای کرد. تقریباً این اوضاع و احوال بود که این اشخاص را به بدبینی محکوم کرد. مردی که محبت مادری را نچشیده بلکه کین و عداوت او را دیده باشد دلیلی ندارد که شیفته مردم جهان شود.

در این میان شوپنهاور دبیرستان و دانشگاه را تمام کرد و بیشتر از آنچه در برنامه دروس بود کسب معلومات نمود. مدتی به معاشرت با مردم و عشقبازی گذرانید و نتایج آن در طبع و فلسفه او آشکار گردید. ملول و دریده و ظنین بار آمد؛ دچار وسوسه ترس و خیالات بد گردید، پیپ خود را در قفل و کلید نهان می‌کرد و هرگز نگذاشت تیغ سلمانی به گردنش برسد؛ همیشه زیر بالش خود طپانچه‌ای پر می‌گذاشت، شاید برای آنکه کار دزدان را آسانتر سازد. از سر و صدا بیزار بود و در این‌باره می‌نویسد: «مدتی است معقتد شده است که قدرت تحملی که شخص می‌تواند از سر و صدا داشته باشد با استعداد ذهنی او نسبت معکوس دارد و از این راه می‌توان به درجه هوش و استعداد او پی برد... سر و صدا برای مردم هوشمند رنج و عذاب است... نیروی فراوانی که از تصادم و چکش زدن و سقوط اشیاء حاصل می‌شود هر روز طی زندگانی من مرا رنج و عذاب داده ‌است.» او از اینکه قدر و اهمیتش شناخته نشده است سخت مکدر بود و این حس در او به درجه بیماری رسیده‌ بود و چون شهرت و موفقیتی نیافته‌بود به خود مشغول بود و خود را می‌خورد.

مادر و زن و خانواده و وطن نداشت، «مطلقاً تنها بود و کمترین دوستی نداشت و فاصله میان یک و هیچ لایتناهی است.» او بیشتر از گوته به شور و حرارت وطن‌پرستی عصر خود بی‌اعتنا بود. در سال 1813 تحت تأثیر فیخته، در او هیجانی برای قیام بر ضد ناپلئون پدید آمد و خواست داوطلبانه به جنگ رود و یک دست اسلحه نیز خرید. ولی به زودی حزم و دوراندیشی او مانع گردید و پیش خود چنین استدلال کرد که: «ناپلئون آن خودخواهی و شهوت زندگی را که همه مردم  فانی ضعیف حس می‌کنند، به حد کمال و بدون قید و حد داراست؛ منتها در مردم دیگر به شکل دیگری درمی‌آید.» به جای آنکه به جنگ رود، به ده رفت و مشغول تدوین رسالهاجتهادیه خود در فلسفه گردید.

این رساله به نام «چهار اصل دلیل کافی» است (1812) و پس از اتمام آن شوپنهاور تمام وقت و هم خود را صرف تدوین شاهکار خود به نام «جهان همچون اراده و تصور» نمود و پس از اتمام، نسخه خطی آن را برای طبع فرستاد؛ به عقیدۀ او این کتاب دیگ جوش پر از افکار و عقاید کهن نیست، بلکه بتایی عالی است که از فکری بدیع و نو ترکیب شده است و «رویش و قابل فهم و متین است و خالی از لطف و زیبایی نیست»؛ «کتابی است که بعد از این منبع صد کتاب دیگر خواهد بود.» این بیانات متضمن خودخواهی و غرور گستاخانه‌ای است ولی کاملاً صحیح است. چند سال بعد شوپنهاور معتقد شد که تمام مسائل فلسفی را حل کرده است تا آنجا که خواست بر نگین انگشتری خود تصویر سفینکس را در حالی که خود را به گرداب می‌اندازد نقش کند؛ زیرا سفینکس گفته بود که اگر کسی مسائل و معماهای او را حل کند،  خود را به گرداب خواهد افکند.

با این همه، کتاب دقت مردم را جلب نکرد؛ مردم به اندازۀ کافی بدبخت بودند و دیگر نمی‌خواستند کتابی دربارۀ بدبختی و ادبار خویش بخوانند. شانزده سال پس از انتشار کتاب، به شوپنهاور خبر رسید که قسمت اعظم نسخ چاپی کتاب را به جای کاغذ باطله فروخته‌اند.

شوپنهاور تمام عقاید و آرای خود را در این کتاب گنجانید؛ تا آنجا که کتابهای بعدی او فقط شرح این کتاب محسوب می‌شود؛ او شارح و مفسر تورات و «مراثی» خود گردید. در 1836 رساله‌ای به نام «اراده در طبیعت» منتشر کرد که تا حدی در کتاب «جهان همچون اراده و تصویر» که در 1844 با اضافات منتشر شد، گنجانیده شده‌ بود. در 1841 کتابی به نام «دو مسئله اساسی اخلاقی» تألیف کرد و  در سال 1851 کتابی به نام «مقدمات و ملحقات» نوشت که می‌توان آن را به «پیش غذاها و دسرها» نیز ترجمه کرد. این کتاب به انگلیسی به نام «مقالات» یا «رسالات» ترجمه شده است و خواندنی‌ترین آثار اوست و شوپنهاور برای حق تألیف، فقط ده جلد از نسج چاپی آن دریافت کرد. با چنین وضعی خوشبین بودن مشکل است.

پس از آنکه وایمار را ترک گفت در عزلت و تحقيق روزگار می‌گذاشت و فقط یک حادثه این یکنواختی را به هم زد. او آرزو داشت که فلسفه خود را در یکی از دانشگاههای بزرگ آلمان تدریس کند و این فرصت در 1822 پیش آمد و وی را به عنوان دانشیاری به دانشگاه برلین دعوت کردند. وی عمداً همان ساعاتی را که هگل در آن درس می‌گفت برای تدریس انتخاب کرد و معتقد بود که دانشجویان به او و هگل مثل آیندگان نگاه خواهند ‌کرد، ولی دانشجویان این قدر پیش بین نبودند و شوپنهاور مجبور شد که در اتاق خالی تدریس کند؛ به همین جهت استعفا داد و برای انتقام هجونامه های تلخی بر ضد هگل نوشت. این هجونامه‌ها چاپهای بعدی شاهکار او را لکه‌دار کرده ‌است. در سال 1831 مرض وبا به شهر برلین سرایت کرد و هگل و شوپنهاور هر دو فرار کردند ولی هگل زود برگشت و گرفتار مرض گردید و پس از چند روز وفات یافت. شوپنهاور تا فرانکفورت نایستاد و در آنجا بقیه عمر هفتاد و دو ساله خود را به سر برد.

مانند یک بدبین حساس از دامی که خوش بینان به آن گرفتار می‌شوند پرهیز کرد، یعنی نخواست از راه قلم زندگی کند؛ منافعی از تجارتخانه پدرش به او ارث رسیده بود و از عایدات آن زندگی نسبتاً راحتی برای خود درست کرده بود. پول خود را چنان با عقل و تدبیر به کار می‌برد که از فلاسفه دیده نشده‌ بود. یکی از شرکتهایی که وی در آن سهیم بود ورشکست شد و طلبکاران دیگر به صدی هفتاد راضی شدند ولی شوپنهاور راضی نشد و برای تحصیل تمام طلب خود مبارزه کرد و پیروز گردید. دو اتاق در یک خانه پانسیون اجاره کرده‌ بود و سی سال آخر زندگی خود را در آنجا گذرانید؛ رفیق او منحصر به یک سگ بود. او این سگ را «آتما» می‌نامید (روح عالم به عقیده برهمنان) ولی لودگان شهر او را «شوپنهاور جوان» می‌نامیدند. معمولاً در مهمانخانه انگلیسها غذا می‌خورد. هر وقت می‌خواست در این مهمانخانه غذا بخورد یک سکه طلا روی میز می‌گذاشت و پس از غذا دوباره آن را        برمی‌داشت، پیشخدمت فضولی علت این کار دایمی را از او پرسید و او در پاسخ گفت که نذر کرده‌است هر وقت انگلیسها در این مهمانخانه بجز زن و سگ و اسب از چیزهای دیگر سخن گفتند، این پول را به صندوق خیریه بپردازد.

دانشگاهها از او و آثارش بی‌خبر بودند؛ گویا هر پیشرفت مهم فلسفی می‌بایست خارج از محوطه دانشگاه صورت گیرد. نیچه می‌گوید: «هیچ چیز علمای آلمان را مانند عدم شباهتی که میان شوپنهاور و آنان بود رنج نداد.» ولی او صبر آموخته‌ بود و می‌دانست که بالاخره دیر هم باشد، شهرت و شناسایی روزی به سراغ او خواهند ‌آمد و بالاخره شهرت به آرامی رسید. مردم طبقه متوسط از وکلا و  اطبا و تجار او را فیلسوفی یافتند که با اصطلاحات بر سر و صدای مظنونات مابعد طبیعی سر‌و‌کار ندارند؛ بلکه نظر قابل فهمی دربارۀ حادثات و زندگی روزانه دارد. اروپایی که از احلام و کوششهای 1848 سرخورده بود، از این فلسفه که انعکاس نومیدی 1815 بود استقبال کرد. حمله علم به الاهیات، نفرت سوسیالیسم از فقر و جنگ و اجبار حیاتی نزاع برای زندگی؛ همه عواملی بودند که به اشتهار شوپنهاور کمک کردند.

برای لذت بردن از این وجهه و اشتهار هنوز پیر نشده بود. با حرص و ولع تمام مقالاتی را که دربارۀ او می‌نوشتند مطالعه می‌کرد؛ از دوستان خود درخواست کرده ‌بود که هر چه دربارۀ او چاپ می‌شود برایش بفرستند و او پول پست را خواهد پرداخت. در 1854 واگنر نسخه‌ای از «حلقۀ نیبلونگ» به همراه تقدیری از فلسفه موسیقی شوپنهاور برای او فرستاد. بدین ترتیب این بدبین بزرگ در سنین پیری تقریبا خوشبین گردید؛ بعد از غذا به گرمی تمام فلوت می‌نواخت و از روزگار سپاسگزار بود که او را از آتش جوانی نجات داده ‌است. مردم از همه جهان برای زیارت او می‌آمدند و در 1858، روز هفتادمین سال تولد وی، از تمام نواحی اروپا سیل تبریک و تهنیت به سوی او روان گردید.

ولی این چندان زود نبود و فقط دو سال دیگر زندگی کرد. در 21 سپتامبر 1860 تنها به خوردن صبحانه مشغول شد و ظاهراً سالم به نظر می‌رسید، ساعتی بعد زنی که مهماندار و پرستار وی بود او را پشت میز غذاخوری مرده یافت. 

ماخذ: تاريخ فلسفه ويل دورانت انتشارات علمي فرهنگي

سخنان زیبا بخش اول

مردان بزرگ اراده می کنند و مردان کوچک آرزو

پرسش های ما افکار ما را می سازند.

اگر دنبال موفقیت نروید، خودش دنبال شما نخواهد آمد.

چون قنوت درختان همیشه سبز باشید.

مواظب باشید موقع حسابرسی، خودتان به خودتان زیاد تخفیف ندهید.

خدا روزی بنده مومن خویش را از جایی که انتظار ندارد می رساند. پیامبر اکرم (ص)

خوشرویی ریسمان محبت است. امام علی (ع)

به خدا توکل کن، کفایتت می کند.

هر که از خطای دیگران بگذرد خدا از گناهش بگذرد. پیامبر اکرم (ص)

جهان هر کس به اندازه وسعت فکر اوست.

خدا را از یاد نبریم.

فرمان خدا را عزیز بدار تا خدا تو را عزیز بدارد.

دیگر به خدا نمی گویم مشکل بزرگی دارم، به مشکلم می گویم خدای بزرگی دارم.

به زبانت اجازه نده قبل از اندیشه ات به کار افتد.

در ترازوی اعمال چیزی سنگین تر از خوشخویی نیست.   پیامبر اکرم (ص)

به آنان که در زمینند رحم کن تا آنکه در آسمان است به تو رحم کند. پیامبر اکرم (ص)

کلید شناخت، تلاش برای آگاهی از آن چیزی است که در پس هر چیز نهفته است.

مردان بزرگ دیر وعده می دهند ولی زود عمل می کنند.

در هر چیز که چشمانت می بیند، موعظه ای هست.

هر که فقیری کند، فقیر شود. پیامبر اکرم (ص)

حسین (ع) آخرین نمازش را هم اول وقت خواند.

روح های بزرگ دردهای بزرگ دارند.

تلاش کنیم ندیدها را ببینیم، دیدن آنچه که همه می بینند هنر نیست.

دل از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال

داشتن هیچ چیز به بهای معصیت خدا نمی ارزد.

ریاضیدانان دوره اسلامی


 عنوان : ریاضیدانان دوره اسلامی  توضيحات : از سده سوم تا سده یازدهم هجری  منبع : کتاب زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی آذر خورابوالحسن آذر خور بن استاد جشنس مهندس   ریاضی دان ایرانی ( نیمه دوم سده چهارم – ثلث ال سده پنجم) ابراهیم بن سنانابو اسحاق بن سنان بن ثابت بن قره ریاضی دان و منجم و پزشک مسلمان ( 296-335) ابن بدرابو عبدالله محمد بن عمر بن محمد بلنسی معروف به ابن بدر ریاضی دان مسلمان اندلسی ( ؟ - پیش از 687) ابن بغدادیابو عبدالله حسن بن محمد بن حمله معروف به ابن بغدادی ریاضی دان عراقی ( ظاهراٌ در اواسط سده پنجم می زیست ) ابن بنای مراکشیابوالعباس احمد بن محمد بن عثمان ازدی دانشمند و ریاضی دان ( 654- 721) ابن حنبلیمحمد بن ابراهیم رضی الدین ابو عبدالله معروف به ابن حنبلیدانشمند حلبی ( 877 – 971) ابن خوام ( عماد الدین بغدادی)عبدالله بن محمد بن عبدالرزاق عنادالدین بغدادی معروف به ابن خوام ریاضی دان   و طبیب ( 643- 728) ابن دایهابو جعفر احمد ابن یوسف بن ابراهیم بن دایه ریاضی دان و منجم مصری ( ؟ - در حدود 330) ابن سمحابوالقاسم اصبغ بن محمد بن سمح ریاضی دان و منجم و طبیب اندلسی (؟ - 426) ابن سیناابو علی حسین ابن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا ریاضی دان و فیلسوف و طبیب و منجم ایرانی (370- 428)  ابن صلاح همدانیابوالفتوح احمد ابن محمد بن سریّ نجم الدین همدانی ریاضی دان و فیلسوف و طبیب ایرانی (؟- 548) ابن غازی مکناسیمحمد ابن احمد بن علی ابو عبدالله معروف به ابن غازی دانشمند مراکشی که به ریاضیات نیز می پرداخت (841-919) ابن فلّوسابو طاهر اسماعیل ابن ابراهیم شمس الدین ماردینی معروف به ابن فلّوس  ریاضی دان مسلمان (590-637 یا 650) ابن قنفوذ ( ابن قنفذ )ابو العباس احمد بن حسن معروف به ابن قنفذفقیه ومورخ که به ریاضیات نیز   می پرداخت ( 741-809 یا 810) ابن مجدیابو العباس احمد بن رجب ، شهاب الدین معروف به ابن مجدی ریاضی دان و منجم مصری ( 767 – 850)  ابن هائمابو العباس احمد بن محمد ، شهاب الدین معروف به ابن هائم دانشمند و ریاضی دان مصری ( 753 یا 156-815) ابن هیثمابوعلی حسن بن حسن بن هیثم فیزیکدان و ریاضی دان بصری مصری ( 354 – 430) ابن یاسمینیابومحمد عبدالله بن محمد بن حجاج معروف به ابن یاسمینیدانشمد مسلمان بربری نسب مراکشی (؟ - در حدود 601) ابن یونسابوالحسن علی ابن ابی سعید عبدالرحمان بن محمد بن احمد یونس صدفی منجم و ریاضی دان مصری (؟ - 399) ابو اسحاق صابیابو اسحاق ابراهیم بن هلال بن ابراهیم حرّانی صابی ادیب و شاعر و منجم و ریاضی دان ( 313-384)   ابواسحاق کوبنانیشیخ زاده ابو اسحاق بن عبدالله خادم کوبنانی ریاضی دان ایرانی ( نیمه دوم قرن نهم) ابوبکر قاضی ابو جعفر خازنابو جعفر محمد بن حسین صاغانی خراسانی خازن ریاضی دان و منجم ایرانی (؟ - در بین سالهای 350 و 360) ابوالجودابوالجود محمد بن لیث ریاضی دان ایرانی ( نیمه دوم سده هارم و وایل سده پنجم ) ابوالحجاج نیشابوریابوالحجاج یوسف بن احمد نیشابوری ریاضی دان ایرانی ( در حدود سده چهارم ) ابو الحسن اهوازیریاضی دان و منجم ایرانی ( نیمه دوم سده چهارم و احیاناٌ ربع اول سده پنجم ) ابوالحسن شمسی هرویریاضی دان ایرانی ( حدود سده چهارم ) ابوالحسن قاینی ( ابن بامشاد)ابوالحسن علی بن عبدالله بن محمد بن بامشاد قاینی ریاضیدان ایرانی (در حدود نیمه دوم سده چهارم و نیمه اول سده پنجم) ابو الحسن کاشیابوالحسن محمد بن احمد کاشی خضَری ریاضی دان ایرانی ( ؟ - 928)  ابوالحسن دَسکَریابو الحسین بن ابوالمعالی دسکری منجم ابوزید فارسیابوزید حسن بن عبیدالله فارسی  ابو سعید ضریر جرجانیابوسعید محمد بن علی ضریر جرجانیریاضی دان ایرانی ( در حدود سده سوم ) ابو عبدالله شقاقابو عبدالله حسین ابن احمد شقاق بغدادیریاضیدان ( ؟ - 511) ابو عثمان دمشقیابو عثمان سعید بن یعقوب دمشقیمترجم و ریاضی دان ( در اوایل سده چهارم در گذشت ) ابوالعلای بهشتیابوالعلای محمد بن احمد بهشتی اسفراینی معروف به فخر خراسان یا قمر خراسانفقیه ایرانی که به ریاضیات نیز می پرداخت ( ؟ - 740) ابو علی حبوبیابو علی حسن بن حارث حبوبی خوارزمیفقیه و دانشمند ایرانی که به ریاضیات نیز می پرداخت ( نیمه دوم سده چهارم) ابوالفتح اصفهانیابوالفتح اصفهانی محمد بن قاسم بن فضل اصفهانیریاضی دان ایرانی ( زنده و فعال در 513) ابو الفضل هرویابوالفضل احمد بن سعد هرویریاضی دان و منجم ایرانی ( ؟ - بین 380 و 390) ابوالقاسم نیشابوریابوالقاسم علی بن اسماعیل نیشابوریریاضی دان ایرانی ( احیاناً پیش از سده پنجم ) ابو کاملابوکامل شجاع بن اسلم بن محمد بم شجاع ، معروف به حساب مصریریاضی دان مصری (؟ - 318) ابو منصور بغدادی ( عبدالقاهر بغدادی)ابو منصور و عبدالقاهر بن طاهر بن محمدفقیه شافعی و ریاضی دان عراقی ( ؟ - 429) ابو منصور طوسیدانشمند ایرانی (.... ظاهراً سده نهم ) ابو نصر عراق ( ابو نصر جعدی)ابو نصر منصور بن علی بن عراق جیلانیریاضی دان و منجم معروف ایرانی ( ؟ - بین 408 و 427) اثیر الدین ابهریمفضل بن عمر اثیر الدین ابهریفیلسوف و منطقدان و ریاضی دان و منجم ایرانی ( ؟ - 663) احمد اربلیاحمد بن علی بن عمر بن صالح اربلی( شاید در نیمه دوم سده هفتم می زیسته ) احمد بن ثابتابو العباس احمد بن ثابت جمال الدینریاضی دان ( ؟ - در حدود 671)  اخوان الصفادسته ای از حکمای قرن چهارم  اسحاق بن حنیناسحاق بن حنین بن اسحاق عبادی ابو یعقوبطبیب و ریاضی دان و مترجم ( 215 – 298 ) اقلیدسیابو الحسن احمد بن ابراهیم اقلیدسیریاضی دان ( در 341 در دمشق می زیسته است ) الغ بیکمحمد تراغای معروف به الغ بیکپادشاه و منجم و ریاضی دان ( 796 – 853) اُمویابو عبدالله یعیش بن ابراهیم بن یوسف امویریاضی دان اندلسی ( نیمه دوم سده هشتم ) امین الدین ابهریریاضی دان ایرانی ( ؟ - در حدود 733) بتّانیابو عبدالله محمد بن جابر بن سنان بتانیمنجم بزرگ و ریاضی دان حرّانی ( پیش از 244 – 317 ) بنو موسیمحمد و احمد و حسن پسران موسی بن شاکرریاضی دان و منجمان ایرانی (سده سوم) – محمد که برادر بزرگتر بود در سال 259 در گذشت . بوزجانیابوالوفا محمد بن یحیی بن اسماعیل بوزجانیریاضی دان . منجم معروف ایرانی ( 328 – 388)     بهاء الدین عاملی ( شیخ بهایی)محمد بن حسین بهاء الدین عامای متخصص به بهایی و معروف به شیخ بهاییدانشمند معروف و ریاضی دان ( 953 – 1031) بیرجندیعبدلعلی بن محمد بن حسین نظام الدین بیرجندیریاضی دان و منجم ایرانی ( ؟ - 934) بیرونیابوریحان محمد بن احمد بیرونیریاضی دان و منجم ایرانی و دانشمند ایرانی ( 362 – 442 ) تقی الدین حنبلیتقی الدین بن عزّالدین حنبلیریاضی دان ( ؟ - پیش از سال 812) تقی الدین راصدمحمد بمن معروف بن احمد   ، تقی الدین راصدنیمه دوم سده دهم تقی الدین فارسیابوالخیر محمد بن محمد تقی الدین فارسیدانشمند ایرانی ( سده دهم ) تنوخیزین الدین ابو عبدالله محمد بن محمد بن عمرو   التنوخی المعری الحاسبریاضی دان و ادیب ( ؟ - 748؟) ثابت بن قرّهابو الحسن ثابت بن قرة بن زهرون حرّانیریاضی دان و منجم و طبیب حوزه علمی بغداد ( 221 – 288)جابربن ابراهیمابو سعید ابر بن ابراهیمدانشمند ( سده چهارم ) جابر بن افلحابو محمد جابر بن افلح اشبیلیمنجم و ریاضی دان ( ؟ - بین سالهای 535 و 545) جمال الدین صاعد ترکستانیجمال الدین صاعد بن مصدق سغدی ترکستانی( زنده در 712) جوهریعباس بن سعید جوهریریاضی دان و منجم (    اواخر سده دوم و اوایل سده سوم) جیّانیابو عبدالله محمد بن معاذجیانیمنجم و ریاضی دان ایرانی ( در حدود 379 – 472) چغمینیمحمود بم محمد بن عمر چغمینی خوارزمیمنجم و ریاضی دان و طبیب ایرانی ( ؟ - در حدود 745) حبش حاسباحمد بن عبدالله مروزی ملقب به حبش حاسبمنجم و ریاضی دان ایرانی ( ؟ - 250/ 260) حجاج بن یوسفحجاج بن یوسف بن مطر حاسبمترجم علوم به عربی ( سده دوم و اوایل سده سوم)حسام الدین سالار ( ابن سالار)علی بن فضل الله سالار حسام الدینمنجم و ریاضی دان ایرانی ( در سال 513   زنده بود) خازنیابوالفتح عبدالرحمان خازنیمنم و فیزیکدان و مخترع آلات علمی ( سده ششم   ظاهراً بین سالهای 509 و 525 زنده بود) خجندیابو محمود حامد بن خضر خجندیریاضی دان و منجم معروف ایرانی ( ؟ - در حدود 390) خلیل بن ابراهیمخیر الدین خلیل بن ابراهیمریاضی دان ایرانی ( نیمه دوم سده نهم) خوارزمیابو عبدالله محمد بن موسی خوارزمیریاضی دان و منجم ومورخ و جغرافیدان ایرانی ( نیمه دوم سده دوم و نیمه اول سده سوم) دینوریابو حنیفه احمد بن داود بن ونند دینوریدانشمند و ریاضی دان ایرانی ( ؟ - 282) سبط ماردینیابو عبدالله محمد بن محمد بن احمد بدرالدین معروف به سبط ماردینیمنجم و ریاضی دان ( 826 – حدود 912) سجزیابو سعید احمد بن محمد بن عبدالجلیل سجزیریاضی دان و منجم معروف ایرانی ( در حدود 330- در حدود 415)سراج الدین سجاوندیابوطاهر محمد بن محمد بن عبدالرشید سجاوندیعالم و فقیه ( ؟ - حدود 470) سعد بیهقیحمزه بن علی بن حمزة قزوینی بیهقی معروف به سعد بیهقیعالم و ریاضی دان ایرانی ( در سال 722 زنده بود) سلیمان بن عصمتابو داود سلیمان بن عصمت سمرقندیریاضی دان و منجم ( ؟ - در سال 275 رصد می کرده است ) سموأَلابو نصر سموأل یحیی مغربیریاضی دان و طبیب ( ؟ - در حدود 570) سنان بن ثابتابو سعید سنان بن ثابت بن قرهطبیب و منجم و ریاضی دان ( ؟ - 331)  سنان بن فتح حرّانیریاضی دان ( احیاناً در نیمه اول سده چهارم می زیست )   سند بن علی ، ابو طبیبمنجم و ریاضیدان سده سوم شرف الدین سمرقندیشرف الدین حسین بن حسن سمرقندیریاضیدان ایرانی ( در سال 632 زنده بود)  شرف الدین طوسیمظفر بن محمد بن مظفر شرف الدین طوسیریاضیدان و منجم ایرانی ( ؟ - در حدود 610) شرف الدین علی یزدیدانشمند و شاعر و منشی ایرانی ( ؟ - 858) شمس الدین زرکشیمحمد بن ربیع زرکشی الدین مهندس( نیمه دوم سده هفتم) شمس الدیت سمرقندیمحمد بن اشرف شمس الدین حسینی سمرقندیمنطقی و ریاضیدان و منجم ایرانی ( ؟ - در 675 زنده بود) شنّیابو عبدالله محمد بن احمد الشنّیریاضیدان ( بین سده های چهارم و پنجم) شهر زوریمحمد بن علی بن حسن بن احمد شهر زوریمؤلف یک کتاب ریاضی ( ظاهرا سده پنجم یا ششم ) صاغانیابو حامد احمد بن محمد صاغانی اسطرلابیمنجم و ریاضیدان ایرانی ( .... – 379) صَردفیاسحاق بن یوسف صردفی یمنی ابو یعقوبفقیه یمنی ( ؟ - در حدود 500) صلاحی عبدالحمید بن واسع جیلیابوفضل عبدالاحمید واسع جیلی مروف به ابن ترکریاضیدان ( در حدود نیمه اول سده سوم می زیست ) عبدالرحمان صوفیابوالحسین عبدالرحمان بن عمر صوفی رازیمنجم و ریاضیدان ایرانی ( 291 – 376) عبدالعزیز هواریعبدلعزیز علی بن داود هواریریاضیدان مراکشی ( نیمه دوم سده هفتم و اوایل سده هشتم ) عبدالله شنسوریعبدالله محمد بن عبدالله بن علی عجمی شنسوریفقیه فَرَضی ( ؟ - 999) عبدالملک شیرازیابوالحسین عبدالملک بن محمد شیرازیریاضیدان و منجم ایرانی ( ؟ - پیش از 600) عز البتول زنجانیریاضیدان ایرانی عزالدین زنجانیعزالدین عبدالوهاب بن ابراهیم خزرجی زنجانیدانشمند ایرانی ( ؟ - 660)   عزالدین وفاییعبداالعزیز محمد ابوالفضایل عزالدین وفاییمنجم و ریاضیدان ( ؟ - 876) علاء الدین سهل ، ابو سعدریاضیدان   و منجم ( نیمه دوم سده چهارم) علم الدین قیصرقیصر بن ابوالقاسم بن عبدالغنی علم الدین تعاسیفریاضیدان   و منجم و مهندس مصری ( 574 – 649) علی انصاریعلی بن ابی بکر بن جمال انصاری مکی نورالدینریاضیدان   ( ؟ - در حدود – 1050) علی انطاکیعلی بن احمد ابوالقاسم انطاکی ملقب به مجتبیریاضیدان   ( ؟ - 376) علی بن ولیعلی بن ولی بن حمزه مغربیدانشمند ( در 999 زنده بود ) علی بن یوسف بن علیاز دبیران ( سده پنجم و ششم ) علی تادلی ( ابن هیدرو)علی بن موسی بن عبدالله بن هیدرو تادلیریاضیدان   و منجم ( ؟ - 816)  علی زمزمیعلی بن محمد بن اسماعیل زمزمی نورالدینفقیه و عالم به ریاضیات ( ؟ - 885) علی سهروردیابوالحسن علی بن مسلم سلمی مشهور به ابن سهروردی و ملقب به جمال الاسلامفقیه و ریاضیدان ( ؟ - 533) علی عمرانیعلی بن احمد عمرانیریاضیدان موصلی ( ؟ - 344) عماد الدین کاشانیعماد الدین یحیی بن احمد کاشانی (قاضی)دانشمند و ریاضیدان ایرانی ( نیمه دوم سده هشتم) عمربن   عبدالعزیز جنجی فارسیپیش از سال 940 کتاب زیر را نوشته است :شمس الحساب الفخری ( به فارسی) عمر خیامغیاث الدین ابئ الفتح عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوریریاضیدان و منجم و حکیم و شاعر ایرانی ( 439 – 526) غرس الدین حلبیاحمد بن ابراهیم غرس الدین حلبیدانشمند ( ؟ - 971) غیاث الدین منصور دشتکیمنصور بن صدر الدین محمد حسینی دشتکی شیرازیدانشمند ایرانی که به ریاضیات نیز می پرداخت ( ؟ - 948)غیاث الدین علی اصفهانیغیاث الدین علی بن امیران حسینی اصفهانیدانشمند ایرانی ( سده نهم) فارابیابو نصر محمد بن طرخان فارابیفیلسوف و دانشمند و ریاضیدان و منجم ( 259 – 339) قاضی زاده رومیصلاح الدین پاشا موسی بن محمد بن محمود بن محمود قاضی زاده رومیمنجم و ریاضیدان ترک ( ح 766 – ح 840) قبیصیابو صفر عبدالعزیز عثمان بن علی قبیصی هاشمیاحکامی و ریاضیدان ( ؟ - نیمه دوم سده چهارم ) قسطا بن لوقا بعلبکیزشکو فیلسوف و ریاضیدان و منجم ( ؟ - حدود 300) قطب الدین شیرازیمحمود بن مسعد بن مصلح ، معروف به قطب الدین شیرازیدانشمند و طبیب و ریاضیدان و منجم ایرانی ( 634 – 710) قطب الدین لاهیجیمحمد بن علی بن عبدالوهاب شریف دیلمی لاهیجی اشکوری( از علمای امامیه سده یازدهم) قلصادیابوالحسن علی بن محمد قرَشی بسطیریاضیدان و فقیه و دانشمند اندلسی ( 815 – 891) قوشچیعلاءالدین علی بن محمد سمرقندی معروف به ملا علی قوشچیدانشمند و ریاضیدان و منجم ایرانی ( ؟ - 879) کاشانیغیاث الدین جمشید بن مسعود بن محمود طبیب کاشانیریاضیدان و منجم مشهور ایرانی ( ؟ - 832) کرابیسیاحمد بن عمر کرابیسیریاضیدان ( نیمه دوم سده سوم) کرسیابوبکر محمد بن حسین ( یا حسن ) کرجیریاضیدان ایرانی ( ؟ - در حدود 420) کمال الدین ابن یونسابوالفتح کمال الدین موسی بن یونس بن محمد بن منعهحکیم و فقیه و ریاضیدان عراقی ( 551 – 639) کمال الدین فارسیحسن بن علی بن حسن کمال الدین فارسیریاضیدان و فیزیکدان ایرانی ( در حدود 665 – 718) کوشیار گیلیکیا ابوالحسن کوشیار بن لبان بن باشهری گیلانیریاضیدان و منجم   ایرانی ( در حدود 330 – اوایل سده پنجم ) کوهیابوسهل و یجن بن رستم کوهیریاضیدان و منجم معروف ایرانی ( ؟ - در حدود 405)ماهانیابو عبدالله محمد بن عیسی ماهانیریاضیدان و منجم معروف ایرانی ( ؟ - در حدود 275) محمد باقر یزدیملا محمد باقر بن زین العابدین یزدیریاضیدان ایرانی ( ؟ - زنده در 1047) محمد بن احمد قمی ( ابن کشنه)رشید الدین ابو جعفر محمد بن احمد بن محمد بن کشنه قمیریاضیدان ایرانی ( احیانا در سده های چهارم و پنجم) محمد بن ایوب طبری ( حاسب طبری)ابئ جعفر محمد بن ایوب طبری حاسبریاضیدان ایرانی ( ؟ - بعد از 485) محمد بن حسینمحمد بن حسین بن محمد بن حسینریاضیدان ( نیمه دوم سده ششم و اوایل سده هفتم) محمد عبدالباقی بغدادی ( محمد بغدادی)ابوبکر محمد بن عبدالباقی بن محمد بغدادیفقیه و ریاضیدان حنبلی ( 442 – 535) محمد بن عبدالعزیز هاشمی ، ابو علیریاضیدان و منجم ( سده چهارم) محمد بن عبدالکریم غزنویریاضیدان ایرانی ( سده هفتم یا هشتم)  محمد بن عبدالله حصّارابوبکر ( یا ابو زکریا ) محمد بن عبدالله بن عیاش معروف به حصّارریاضیدان( سده های ششم یا هفتم) محمد بن عبدونابو عبدالله محمد بن عبدون جبلی عذریطبیب و ریاضیدان اندلسی ( 311 – بعد از 360) محمد عطارمحمد بن حسن بن ابراهیم اِسعردی عطار محمود ایرانشاهیمحمود بن بدرالدین ایرانشاهیریاضیدان ایرانی ( شاید سده پنجم) محمود هروی هیویمحمود بن قوام قاضی والشتانیریاضیدان ایرانی ( زنده در 838) محیی الدین سخاویابوالجود عبدالقادر علی سخاوی ، محیی الدیندر حدود 1000 در گذشته است . محیی الدین مغربییحیی بن محمد بن ابی لشکر مغربیریاضیدان و منجم اندلسی ( ؟ - 682) مسعود بن معتزمسعود بن معتز معروف به عماد نظامی مشهدیریاضیدان ایرانی ( در 824 زنده بود) مسلمه بن احمد مجریطیابوالقاسم بن احمد مجریطیدانشمند اندلسی ( ؟- در حدود 398) مسیح حسینی ( سید)ریاضیدان ایرانی ( زنده در 1078)  مظفر اسفزاریامام ابو حاتم مظفر بن اسماعیل اسفزاریو منجم ایرانی ( نیمه دوم سده پنجم و اوایل سده ششم ) ملک   محمد اصفهانیملک محمد فرزند سلطان حسین اصفهانیمظفر اسفزاری ایرانی ( زنده در 948) موسی بن میمونابو عمران ، موسی بن میمون بن عبدالله فرطبی اسرائیلیطبیب و فیلسوف و حکیم الهی که به ریاضیات نیز می پرداخت ( 529 – 601) میبدیقاضی کمال الدین حسیب بن معین الدین حسینی یزدی میبدیدانشمند ایرانی که به ریاضیات نیز می پرداخت ( سده نهم ) میرم چلبیمحمد بن قاضی زاده معروف به میرم چلبیدانشمند و منجم و ریاضیدان و منجم ترک ( ؟ - 931)   نسویابوالحسن علی بن احمد نسویریاضیدان و منجم ایرانی ( 393 – در حدود 473) نصربن عبدالله عزیزیریاضیدان ( نیمه دوم سده چهارم) نصیرالدین طوسی ( خواجه نصیر الدین طوسی )ابو جعفر محمد بن محمد بن حسن ملقب به نصیر الدین و مشهور به محقق طوسیمنجم   و ریاضیدان و حکیم و نویسنده ایرانی ( 597 – 672) نظام اعرج نیشابورینظام الدین حسن بن محمد بن حسین قمی نیشابوری معروف به نظام اعرجدانشمند و ریاضیدان ایرانی (سده هفتم و هشتم ) نظیف بن یُمنابو علی نظیف بن یمن متطبّب قسّ یونانیطبیب و مترجم  که به ریاضیات نیز می پرداخت . ( ؟ - 380) نیریزیابوالعباس فضل بن حاتم نیریزیریاضیدان و منجم ایرانی ( نیمه دوم سده سوم و اوایل سده چهارم) یحیی بن ابی منصورمنجم ایرانی ( در بین سالهای 215 و 217 در گذشت) یعقوب بن محمد سجستانیشاید در سده چهارم می زیسته . از او   نسخه ناقص رساله زیر موجود است :معرفه المساحه  یوحنّا القسّیوحنا بن یوسف حارث بن بطریق ، القسّریاضیدان و منجم کتابهای یونانی ( نیمه اول سده چهارم)  منبع:کتاب زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامیاز سده سوم تا سده یازدهم هجرینوشته ابوالقاسم قربانیانتشارات مرکز نشر دانشگاهی 

مردي كه ۴۸/۱ ثانيه از همه انسانها جوانتر است!


فيزيكدانان كوانتمي دانشگاه كاليفرنيا كشف عجيبي كرده اند كه به گونه اي نشان مي دهد جسمي كه در مقابل يك فرد قرار گرفته و ديده مي شود مي تواند به صورت همزمان در جهاني موازي نيز وجود داشته باشد.

به گزارش مهر، اين كشف به واسطه ذره اي كوچك و فلزي انجام گرفته است؛ براده اي به قطر يك تار مو، جسمي كه بسيار ريز است اما در عين حال مي توان آن را با چشم غير مسلح نيز مشاهده كرد.

دانشمندان اين ذره را در كاسه اي مخروطي و تاريك سرد كرده و تمامي هواي اطراف آن را به منظور حذف ارتعاش خارج كردند. سپس محققان ذره را مانند يك دياپازون حركت داده و مشاهده كردند ذره در زماني واحد حركت كرده و متوقف مي شود.

چگونه اين پديده را درك كنيم؟

براي درك اين پديده كه كاملا غير ممكن به نظر مي رسد، بايد بسيار بسيار كوچك انديشيد، حتي كوچكتر از اتمها، الكترونهايي كه به دور هسته اتم در گردشند، در آن واحد در حالتهاي چند گانه حركت مي كنند كه ثابت كردن آنها تقريبا غير ممكن است. به بيان ساده تر مي توان گفت زماني كه فردي در شهر اكلاهاما به ديدن مادر خود مي رود در جهان موازي كه ذرات اتمي وي در آن حضور دارند همان فرد در خانه مشغول تماشاي تلويزيون است.

به گفته دانشمندان شايد اين پديده كاملا غير واقعي به نظر آيد اما بر پايه علم حقيقي رخ مي دهد. بر اساس يكي از نظريه هاي فيزيكي زماني كه پديده اي در يك حالت مشاهده مي شود اين پديده جهان را به دو بخش تقسيم مي كند. نظريه چند حالتي بر اين پايه استوار است كه جهان فعلي طي مشاهده انسان متوقف شده و انسان تنها يكي از واقعيات در حال وقوع را مشاهده مي كند. براي مثال مي تواند توپ فوتبال را ببيند كه در هوا در پرواز است، اما شايد در جهان موازي اين توپ در همان لحظه سقوط كرده باشد و يا شايد اصلا فردي در آن لحظه مشغول بازي فوتبال نباشد.

بسياري از فيزيكدانان بزرگ پايه هاي علمي جهان چند حالتي را حتي اگر نتوان آن را به اثبات رساند قبول دارند. "شان كرول" از موسسه تكنولوژي كاليفرنيا يكي از اين فيزيكدانان بوده و معتقد است تا زماني كه نتوان تمدنهاي فوق پيشرفته بيگانه را تصور كرد كه پي به واقعيت اين نظريه برده اند، انسانها تحت تاثير امكان وجود جهانهاي ديگر قرار نخواهند گرفت. وي در عين حال معتقد است هرگز فردي قادر به ابداع دستگاهي نخواهد بود كه با استفاده از آن بتوان ميان اين جهانها ارتباط برقرار كرد.

درك واقعيت جهان موازي بستگي شديدي به درك انسان از زمان دارد. به گفته "كرول" ما زمان را به صورت واقعي احساس نمي كنيم، تنها شاهد گذشت آن هستيم. براي مثال گذشت زمان در هنگام يك مسابقه هيجان انگيز بسيار سريع و در سر كلاس يك درس كسل كننده كاملا كند است. يا هنگامي كه فردي تلاش دارد با تاخير در دفتر كارش حاضر نشود، دقايق براي وي با سرعتي باور نكردني مي گذرند اما چند دقيقه باقي مانده از ساعت كار به راحتي با چندين ساعت برابري مي كنند.

بازگشت به آينده

"فرد آلن ولف" از دانشمندان فيزيك كوانتم نيز معتقد است زمان به شكل يك خيابان يك طرفه به نظر مي آيد كه از گذشته به سوي حال در حركت است، اما با در نظر گرفتن نظريه هاي قابل ملاحظه اي كه در سطح كوانتمي ارائه شده اند، ذرات در آن واحد به سمت عقب و جلو در حركتند. در صورتي كه بتوانيم از بخش "جلو و عقب رفتن در آن واحد" صرف نظر كنيم، شانس درك بخشي از فيزيك را از خود گرفته ايم.

به گفته "ولف" زمان در ماشينهاي كوانتمي به صورت مستقيم حركت نمي كند بلكه حركتي زيگزاگ داشته و به همين دليل وي معتقد است امكان ساختن ماشيني كه بتواند زمان را منحرف كند، وجود دارد.

به گفته "ريچارد گات" فيزيكدان دانشگاه پرينستون "سرگئي كريكالو" فضانورد روسي كه در 6 ماموريت فضايي حضور داشته است نسبت به بقيه انسانهاي روي زمين 48/1 ثانيه جوانتر است زيرا وي در سرعتي بسيار بالا در مدار حركت كرده است و كم سن تر بودن نسبت به بقيه به معني جهش به آينده و تجربه نكردن زمان حال مشابه با ديگران است. به گفته وي از جهتي مي توان گفت اين فضانورد به سوي آينده سفر كرده و دوباره بازگشته است!

"گات" مي گويد نيوتن باور داشت زمان پديده اي جهاني است و تمامي ساعتهاي جهان به صورت يكسان حركت مي كنند. اكنون با توجه به نظريه نسبيت خصوصي اينشتين مي توان گفت سفر به آينده امكان پذير است. با در نظر گرفتن نظريه گرانش اينشتين، قوانين فيزيك از منظري كه امروز آنها را درك مي كنيم نشان مي دهند حتي سفر در زمان به سوي گذشته نيز امكانپذير است اما براي مشاهده امكان اين سفر بايد قوانين جديد فيزيكي در سطح كوانتمي فراگرفته شوند.

درك اين قوانين نيز با استفاده از ذره اي فلزي و بسيار كوچك و كاسه اي مخروطي شكل آغاز شده است. در واقع فيزيكدانان دانشگاه كاليفرنيا با ابداع خود مقياس ماشينهاي كوانتمي را به ابعاد بزرگتري تغيير دادند.

بر اساس گزارش فاكس نيوز، مسئله بعدي فراگرفتن چگونگي كنترل ماشينهاي كوانتمي و استفاده از آنها براي اجسام بزرگتر است. در اين صورت شايد بتوان با دستكاري تنها چند الكترون كوچك به جهان موازي دست پيدا كرد.

طبقه بندی فرکانسها

1)امواج فوق العاده کوتاه کاربرد در مخابرات تلویزیونی رایو آماتور ماهواره و تلفن سیار اتومبیل

2 )امواج خیلی کوتاه کاربرد در fm تلویزیون و تلفن بی سیم

3)امواج کوتاه کاربرد در مخابرات عمومی

4 )فرکانس رادیویی متوسط کاربرد در مخابرات رادیویی هوایی

5 )فرکانس رادیویی کم کاربرد در مخابرات دریایی 


الف - سیگنال dc : که فرکانس آن صفر است و بیشتر به عنوان منبع انرژی در دستگاههای مختلف استفاده می شود .

ب- فرکانسهای ده هرتز تا یک کیلو هرتز : این فرکانسها در مولدهای قدرت و خطوط انتقال آن در نیروگاهها استفاده می شود .

ج – فرکانسهای صوتی : این فرکانسها در محدوده 20 هرتز تا 20 کیلو هرتز قرار دارد و محدوده گویش و شنوایی انسان را در بر می گیرد .

د – فرکانسهای رادیویی کم : این فرکانسها در محدوده 30 کیلو هرتز تا 300 کیلو هرتز قرار دارد و به lf مشهور است . این محدوده فرکانسی در گیرنده های قدیمی مورد استفاده قرار می گرفت .

ه – فرکانسهای رادیویی متوسط : این فرکانسها در محدوده 300 کیلو هرتز تا 3 مگا هرتز قرار دارد و باند موج متوسط را پوشش می دهد .

و – امواج اولتراسونیک با ماورای صوت : این امواج در محدوده 20 کیلو هرتز تا 2 مگا هرتز قرار دارد و بیشتر در دستگاههای کنترل از راه دور استفاده می شود .

ز – فرکانسهای تصویر یا ویدئو : این فرکانسها در محدوده 50 هرتز تا 5 مگا هرتز قرار دارد و فرکانسهای تصویر یا ویدئو را در تلویزیون تشکیل می دهد .

ح – فرکانسهای رادیویی خیلی کم vlf : این فرکانسها در محدوده 10 کیلو هرتز تا 30 کیلو هرتز قرار دارد و امروزه به عنوان سیگنال رادیویی مورد استفاده قرار نمی گیرد .

ط – فرکانسهای رادیویی زیادhf : این فرکانسها در محدوده 3 تا 30 مگا هرتز قرار دارد و معمولاً موج کوتاه رادیویی را تشکیل می دهد .

ی – فرکانسهای رادیویی خیلی زیاد vhf : این فرکانسها در محدوده فرکانسی 30 مگا هرتز تا 300 مگاهرتز قرار دارد و فرکانسهای رادیویی آماتوری و کانالهای تلویزیونی را تشکیل می دهد .

ک – فرکانسهای رادیویی خیلی خیلی زیاد : این فرکانسها در محدوده 300 مگا هرتز تا 3گیگا هرتز قرار دارد و کانال ها یuhf تلویزیونی را تشکیل می دهد .

ل- فرکانسهای رادیویی فوق العاده زیاد shf : محدوده فرکانسی این باند در حد فاصل 3 گیگا هرتز تا 30 گیگا هرتز قرار دارد .

م – فرکانسهای رادیویی بی نهابت زیاد ehf : این فرکانسها در محدوده 30 گیگا هرتز تا 300 گیگا هرتز قرار دارد . فرکانهای shf و ehf معمولاً باند میکروویو را تشکیل می دهد .

ن – امواج نورانی : فرکانسهای بیشتر از 1000 گیگا هرتز از محدوده امواج رادیویی خارج شده و طیف امواج نورانی مرئی و غیر مرئی را تشکیل می دهد . بیشترین فرکانس را اشعه کیهانی دارد در محدوده پنج ضرب در ده به توان بیست هرتز تا هشت ضرب در ده به توان بیست و یک هرتز قرار دارد .

چگونه یک رمز عبور مطمئن بسازیم و از آن نگهداری کنیم

چگونه یک رمز عبور مطمئن بسازیم و از آن نگهداری کنیم 

همه ما یک حریم خصوصی داریم و در این حریم اطلاعاتی (از نامه های عاشقانه به نامزدمان تا عکس هایی که در آنها با زیرشلوار ظاهر می شویم!) وجود دارند که دوست نداریم دست دیگران بیفتند و این دلیل اصلی استفاده از سرویس های امنیتی و رمزعبور است.

ابزارهای امنیتی برای ذخیره و پنهان سازی اطلاعات شخصی از روش های خاصی استفاده می کنند و در تمامی موارد ما با یک رمزعبور به این اطلاعات دسترسی داریم. رمزعبور در تعریف به کلمات، عبارات یا جملاتی محرمانه گفته می شود که نقش یک دیوار بین اطلاعات ما و کسانی که می خواهند این اطلاعات را بدون اجازه بخوانند، کپی کنند، تغییر دهند و یا نابود کنند قرار می گیرد. راه های زیادی برای دست یابی به رمزعبور شما وجود دارد، امامی توانید با به کار بستن چند ترفند ساده و استفاده از یک برنامه نگه داری رمز عبور امن ( از قبیل KeePass) با آنها مقابله کنید.

 

پیش زمینه:

سارا و دارا دو خواهر و برادر اند که در یک وبلاگ بطور ناشناس در خصوص اشخاص مشهور، هنرمندان و شایعات زندگی شان مطلب می نویسند. یک روز زمانی که دارا ایمیل (پست الکترونیکی) خود را باز کرد، متوجه شد که تعدادی از پیام ها خوانده شده اند. وی حدس می زند که شخصی رمزعبور ایمیل اش را به طریقی فهمیده یا حدس زده است. رمزعبوری که دارا علاوه بر ایمیل در چند سایت دیگر نیز استفاده می کرده. وی به ملاقات سارا می رود تا او را که تجربه و دانش بیشتری در مورد کامپیوتر و اینترنت دارد، از ماجرا مطلع کند و درباره نگرانی اش با وی صحبت کند.

 

انتخاب و نگهداری رمزها

عموما، زمانی که شما می خواهید از چیزی محافظت کنید آن را با یک کلید، قفل می کنید. نگه داری خانه، ماشین و دوچرخه به وسیله کلید های فیزیکی و محافظت از فایل ها با کلید های دیجیتالی انجام می شود. در کارت بانک ها رمزهای عددی و در ایمیل نیز کلمات رمز داریم. همه این کلید ها چه فیزیکی و چه الکترونیکی در یک نکته مشترک هستند: اگر به دست کسی بیفتند، او به راحتی می تواند قفل را باز کند. برای مثال شما یک دیوار آتش (FireWall) پیشرفته دارید، هارد و ایمیل تان هم رمز گذاری شده و مطمئن هستند. حال اگر رمزعبور شما ضعیف باشد یا به دست کسی بیافتد تمام موانع قبلی کارایی خود را از دست می دهند.

 

اجزای یک رمزعبور قوی

یک رمزعبور باید به قدر کافی مشکل باشد تا یک برنامه کامپیوتری رمزشکن نتواند آن را به راحتی حدس بزند.

• رمز باید طولانی باشد: رمزعبور هرچه طولانی تر باشد، احتمال اینکه یک برنامه کامپیوتری بتواند آن را حدس بزند کمتر می شود. سعی کنید رمزعبورتان حداقل ده حرف داشته باشد. البته بعضی افراد از رمزهایی شامل چند کلمه که با یا بدون فاصله پشت سر هم آورده می شوند، استفاده می کنند که اغلب به آنها عبارت رمز گفته می شود. ما نیز توصیه می کنیم تا آنجایی که برنامه یا سرویس مورد استفاده به شما اجازه می دهد، رمزعبور خود را طولانی کنید.

 

• رمز باید پیچیده باشد: علاوه بر طول، پیچیده بودن نیز از کشف رمز توسط نرم افزارهای رمزشکن -که ترکیبی از حروف را کنار یکدیگر قرار می دهند- جلوگیری می کند. پس در صورت امکان سعی کنید رمزعبور شما شامل حروف بزرگ انگلیسی، حروف کوچک انگلیسی، اعداد و علامت هایی مثل نقطه باشد.

یک رمز می بایست به قدر کافی مشکل باشد تا افراد نتوانند آن را حدس بزنند.

• رمز را باید بتوان به خاطر سپرد: اگر شما نتوانید رمزعبور خود را حفظ کنید و آن را جایی بنویسید، احتمالا آن را دو دستی به کسی که به خانه، کیف پول و یا حتی سطل آشغال دفتر شما دسترسی دارد، تقدیم کرده اید. اگر می خواهید رمزعبور شما طولانی و پیچیده و در عین حال قابل حفظ کردن باشد، به بخش "به خاطر سپردن و نگهداری امن رمزهای عبور " که در پایین آمده است بروید. اما اگر حوصله حفظ کردن رمز عبورهای متعدد را ندارید، می بایست از نرم افزارهایی مثل "کی پس" استفاده کنید. به خاطر داشته باشید، استفاده از نرم افزارهایی مثل Microsoft Word برای این کار مناسب نیست. (رمزعبور این فایل ها توسط نرم افزارهای رایگانی که در اینترنت نیز پیدا می شوند، قابل بازیابی است.)

• رمز عبور نباید شخصی باشد: رمزعبور نباید هیچ ارتباطی با شخصیت شما داشته باشد. بنابراین از انتخاب کلمات یا عباراتی که قسمتی از اطلاعات شخصی شما هستند (مثل نام، شماره کارت ملی، شماره تلفن ها، اسم فرزندان، روز تولد، یا هر چیزی که ممکن است افراد دیگر درباره شما بدانند) بپرهیزید.

• رمزعبورتان را مخفی نگه دارید: همیشه هنگام وارد کردن رمزعبور به افرادی که ممکن است آن را از روی شانه شما بخوانند توجه کنید. همچنین به جز در موارد کاملا ضروری رمزعبور خود را به هیچ کس نگویید. اگر هم مجبور بودید که آن را به دوست، هم کلاسی یا یکی از اعضای خانواده بگویید، ابتدا آن را به یک رمزعبور موقتی تغییر دهید و به شخص مورد نظر بدهید. پس از اتمام کار، آن را به حالت قبل بازگردانید. البته، اغلب اوقات راه های دیگری مثل ایجاد یک رمزعبور جداگانه در حساب خود، وجود دارد که در صورت امکان بهتر است از این روش ها استفاده کنید.

 

یک رمزعبور می بایست به گونه ای انتخاب گردد که اگر کسی آن را دانست، حداقل ضرر را برایتان به همراه داشته باشد.

• رمزهای عبور نباید یکسان باشند: از یک رمزعبور برای بیش از یک حساب استفاده نکنید، زیرا اگر کسی آن را بفهمد به تمام اطلاعات شما دسترسی پیدا خواهد کرد. فرض کنید رمزعبور کامپیوتر و ایمیل شما یکسان است، حال اگر کسی بتواند کامپیوتر شما را "هک" کند یا به طریقی رمز آن را بدست آورد، به ایمیل شما نیز دسترسی خواهد داشت.

("هک" به معنی سود بردن از یک روش سریع و هوشمندانه برای حل یک مشکل است. اما در گفتگوهای امروزی "هک" به معنی نفوذ به یک سیستم کامپیوتری است و "هکر" کسی است که با دانش بالا در زمینه‌هایی مانند برنامه نویسی و نرم افزار می‌تواند بدون داشتن ملزومات لازم به یک سیستم نفوذ کند و از منابع آن برای خود بهره برداری کند. - ویکی پدیا)

• رمزهای عبور را بطور دوره ای عوض کنید: توصیه می شود رمزعبور خود را به طور منظم حداقل هر 3 ماه یک بار عوض کنید. زیرا به مرور زمان احتمال اینکه دیگران رمزعبور شما را بفهمند، افزایش می یابد (طبیعی است اگر من رمزعبور خود را 10 سال عوض نکنم به جز خواجه حافظ، بقیه آن را خواهند فهمید). همچنین اگر کسی بدون اطلاع شما رمزعبورتان را دزدیده باشد تا زمانی که آن را عوض نکنید، از رمزعبور استفاده می کند.

دارا: اگر به کسی اعتماد داشته باشم، می توانم رمزعبورم را به او بدهم؟

سارا: اولا، اینکه تو به کسی اعتماد داری دلیل نمی شود که آن شخص بتواند به خوبی از رمزعبورت محافظت کند. حتی اگر قصد سواستفاده نداشته باشد، ممکن است آن را روی کاغذی بنویسد که افراد دیگری هم آن را می بینند. دوما، اگر تو رمزعبور خود را به کسی نداده باشی، زمانی که کسی وارد حسابت می شود، لازم نیست از همه کسانی که این رمزعبور را دارند در این باره سوال کنی.

کافی نت داران انسان های بسیار شریفی هستند که به مردم خدمات اینترنتی می دهند، اما نمی توان منکر شد که در هر شغلی، گروه اندکی هستند که از کارشان به نفع خود سواستفاده می کنند. ما این افراد را در اینجا "آدم بده" می نامیم. حال اگر مسئول کافی نت تبدیل به "آدم بده" شود، چطور؟

بسیاری از کافی نت ها امنیت ضعیفی دارند و در بسیاری مواقع ممکن است که رمزهای عبور شما توسط نرم افزاری که روی آن کامپیوتر نصب شده به سرقت رود. بنابراین هنگام استفاده از کامپیوترهای عمومی باید بسیار مراقب و نگران حساب‌های کاربری تان باشید.

خب، اگر بخواهیم کل مطلب بالا را در یک جمله خلاصه کنیم، رمزهای شما باید طولانی، پیچیده، به یاد ماندنی، مخفی، غیر شخصی و غیر یکسان باشند. البته به طور دوره ای هم عوض شوند!

 

ضد انقلاب به خون مردم آذربایجان تشنه است

قاضی‌پور در گفت‌وگو با فارس:
ضدانقلاب به خون آذربایجان تشنه است/آذري‌ها رسانه‌هاي فتنه‌گر را مأيوس مي‌كنند

خبرگزاری فارس: نماینده مردم ارومیه در مجلس با بیان اینکه مردم آذربایجان خوب می‌دانند که آمریکا و انگلیس دشمنان اصلی مردم تبریز، ارومیه و اردبیل هستند، گفت: ضدانقلاب به خون آذربایجان تشنه است.

نادر قاضی‌پور نماینده مردم ارومیه در مجلس شورای اسلامی در گفت‌‌وگو با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس، با بیان اینکه جریان ضد انقلاب تلاش می‌کند ماجرای دریاچه ارومیه را به چالشی امنیتی برای کشور تبدیل کند، اظهار داشت: از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون، آنچه مسلم شده حکایت از دشمنی ضد انقلاب با مردم آذربایجان دارد؛ ما و همه مردم آذربایجان مطمئن هستیم که ضدانقلاب به خون آذربایجان تشنه است.
وی با بیان اینکه آذربایجانی‌ها به توطئه‌ دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی آگاه هستند، افزود: مردم انقلابی آذربایجان خوب می‌دانند که آمریکا و انگلیس دشمن اصلی مردم تبریز، ارومیه و اردبیل هستند.

قاضی‌پور با بیان اینکه فراخوان ضدانقلاب برای تجمع در ارومیه با هوشیاری مردم، همانند دیگر توطئه‌های دشمن ناکام خواهد ماند، خاطرنشان کرد: مشکل دریاچه ارومیه توسط نمایندگان مجلس حل‌وفصل خواهد شد و سیاهی برای رسانه‌های ضدانقلاب باقی خواهد ماند.

نماینده مردم ارومیه در مجلس با بیان اینکه مشکل دریاچه ارومیه کاملاً داخلی است و باید توسط کسانی حل وفصل شود که دل در گرو انقلاب اسلامی و ملت ایران دارند، گفت: رسانه‌های ضدانقلاب و همیشه‌دروغگو از جمله‌‌ بی‌بی‌سی که ذره‌ای براي مردم تبریز و ارومیه ارزش قائل نیستند برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران خودشان را حامی آذربایجان معرفی می‌کند در حالی در نفرت آذربایجانی‌ها از ضدانقلاب هیچ تردیدی وجود ندارد.

وي با اشاره به تحركات اخير رسانه‌هاي فتنه‌گر براي ايجاد چالش امنيتي در آذربايجان، تأكيد كرد: آذري‌ها رسانه‌هاي فتنه‌گر را مأيوس مي‌كنند.

قاضی‌پور با بیان اینکه دشمنان انقلاب اسلامی فراموش ‌کرده‌اند که آذربایجان در پیروزی انقلاب اسلامی پیش‌قدم بوده و جوانان خود را در این راه به اسلام هدیه داده است، گفت: بنا داریم همراه با سایر نمایندگان ارومیه و اعضای کمیسیون کشاورزی مجلس، مشکل آب دریاچه ارومیه را برطرف کنیم و انشاالله این مشکل در آینده‌ نزدیک حل‌وفصل خواهد شد.

عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس در پایان با بیان اینکه قصد دارد جمله‌ای را به زبان آذری خطاب به رسانه‌های ضدانقلاب بگوید، تصریح کرد: سیز آذربایجانی مردمین تانیمیسز، ترک جماعت باغیرتدی. هیچ وقت آذربایجان انقلابدن آیرلمیاز چون آذربایجانیلار اسلام و انقلابا ارادتی وار. (شما مردم آذربایجان را نمیشناسید، آذری‌زبان‌ها با غیرت‌‌هستند. آذربایجان از انقلاب جدا نخواهد شد چرا که آنها به انقلاب و اسلام ارادت دارند.)


نكاتى درباره عيد فطر

1. واژه عيد، در اصل از فعل عاد (عود) يعود اشتقاق يافته است و معانى مختلفى براى آن ذكر كرده‏اند، از جمله: «خوى گرفته‏»، «هر چه باز آيد از اندوه و بيمارى و غم و انديشه و مانند آن‏»، «روز فراهم آمدن قوم‏»، «هر روز كه در آن، انجمن يا تذكار فضيلت‏مند يا حادثه بزرگى باشد»، گويند از آن رو به اين نام خوانده شده است كه هر سال شادى نوينى باز آرد. (2)

ابن منظور در لسان العرب گفته است كه برخى بر آن هستند كه اصل واژه عيد از «عادة‏» است، زيرا آنان (قوم)، به جمع آمدن در آن روز، عادت كرده‏اند. (3)

چنانكه گفته شده است: «القلب يعتاده من حبها عيد.»

و نيز يزيد بن حكم ثقفى در ستايش سليمان بن عبد الملك گفته است:

امسى باسماء هذا القلب معمودا

اذا اقول صحا يعتاده عيدا (4)

به گفته ازهرى: عيد در نزد عرب، زمانى است كه در آن شاديها يا اندوه‏ها، باز مى‏گردد و تكرار مى‏شود. ابن اعرابى آن را منحصر به شاديها دانسته است. (5)

واژه عيد تنها يكبار در قرآن به كار رفته است:

«اللهم ربنا انزل علينا مائدة من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و آخرنا و آية منك‏» (6)

در تفسير نمونه ذيل اين آيه گفته شده است: «عيد در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است، و لذا به روزهايى كه مشكلات قوم و جمعيتى برطرف مى‏شود و بازگشت‏به پيروزيها و راحتيهاى نخستين مى‏كند عيد گفته مى‏شود، و در اعياد اسلامى به مناسبت اينكه در پرتو اطاعت‏يك ماه مبارك رمضان و يا انجام فريضه بزرگ حج، صفا و پاكى فطرى نخستين به روح و جان باز مى‏گردد، و آلودگيهايى كه بر خلاف فطرت است، از ميان مى‏رود، عيد گفته شده است. و از آنجا كه روز نزول مائده نيز، روز بازگشت‏به پيروزى و پاكى و ايمان به خدا بوده است، حضرت مسيح(ع) آن را عيد ناميده است. همان طور كه در روايات وارد شده، نزول مائده در روز يكشنبه بوده و شايد يكى از علل احترام روز يكشنبه در نظر مسيحيان نيز همين بوده است.

روايتى كه از على(ع) نقل شده: «و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد» هر روز كه در آن معصيت‏خدا نشود، روز عيد است، نيز اشاره به همين موضوع دارد، زيرا روز ترك گناه، روز پيروزى و پاكى و بازگشت‏به فطرت نخستين است. (7)

از«سويد بن غفله‏» نقل شده است: در روز عيد بر امير المؤمنين على(ع) وارد شدم و ديدم كه نزد او نان گندم و خطيفه (8) و ملبنة (9) است; پس به آن حضرت عرض كردم: روز عيد و خطيفه؟!.

آن حضرت فرمود: «انما هذا عيد من غفر له‏» اين عيد كسى است كه آمرزيده شده است. (10)

و نيز در يكى از اعياد، آن حضرت فرمود:

«انما هو عيد لمن قبل الله صيامه، و شكر قيامه، و كل يوم لا يعصى الله فيه فهو يوم عيد» امروز تنها عيد كسى است كه خداوند روزه‏اش را پذيرفته و عبادتش را سپاس گزارده است; هر روزى كه خداوند مورد نافرمانى قرار نگيرد، عيد راستين است.

در روايات اسلامى براى اعياد - بويژه اعياد مذهبى، از جمله عيد فطر - آداب و رسوم خاصى مقدر شده; در حديثى از معصوم(ع) آمده است.

«زينوا اعيادكم بالتكبير»عيدهاى خودتان را با تكبير زينت‏بخشيد.

«زينوا العيدين بالتهليل و التكبير و التحميد و التقديس‏» عيد فطر و قربان را با گفتن ذكر لا اله الا الله، الله اكبر، الحمد لله و سبحان الله، زينت‏بخشيد. 

2. عيد فطر يكى از دو عيد بزرگ اسلامى است كه درباره آن احاديث و روايات بيشمارى وارد شده است. مسلمانان روزه‏ دار كه ماه رمضان را به روزه گذرانده و از خوردن و آشاميدن و بسيارى از كارهاى مباح ديگر امتناع ورزيده‏اند، اكنون پس از گذشت ماه رمضان در نخستين روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند مى‏طلبند; اجر و پاداشى كه خود خداوند به آنان وعده داده است.

امير المؤمنين(ع) در يكى از اعياد فطر خطبه‏اى خوانده‏اند و در آن مؤمنان را بشارت و مبطلان را بيم داده‏اند:

خطب امير المؤمنين على بن ابى طالب(ع) يوم الفطر فقال: «ايها الناس! ان يومكم هذا يوم يثاب فيه المحسنون و يخسر فيه المبطلون و هو يوم اشبه بيوم قيامكم، فاذكروا بخروجكم من منازلكم الى مصلاكم خروجكم من الاجداث الى ربكم و اذكروا بوقوفكم في مصلاكم وقوفكم بين يدى ربكم، و اذكروا برجوعكم الى منازلكم رجوعكم الى منازلكم في الجنة.

عباد الله! ان ادنى ما للصائمين و الصائمات ان يناديهم ملك في آخر يوم من شهر رمضان ابشروا عباد الله فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم فانظروا كيف تكونون فيما تستانفون.» (11)

اى مردم! اين روز شما روزى است كه نيكوكاران در آن پاداش مى‏گيرند و زيانكاران و تبهكاران در آن مايوس و نااميد مى‏گردند و اين شباهتى زياد به روز قيامت دارد. پس با خروج از منازل و رهسپارى به سوى جايگاه نماز عيد، خروجتان را از قبر و رفتنتان را به سوى پروردگار به ياد آوريد، و با ايستادن در جايگاه نماز، ايستادن در برابر پروردگارتان را ياد كنيد، و با بازگشت‏به سوى منازل خود، بازگشتتان به سوى منازلتان در بهشت‏برين را متذكر شويد. اى بندگان خدا. كمترين چيزى كه به زنان و مردان روزه‏دار داده مى‏شود، اين است كه فرشته‏اى در آخرين روز ماه رمضان به آنان ندا مى‏دهد و مى‏گويد: هان! بشارتتان باد، اى بندگان خدا كه گناهان گذشته‏اتان آمرزيده شد! پس به فكر آينده خويش باشيد كه چگونه بقيه ايام را بگذرانيد؟

عارف وارسته، «ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى‏» درباره عيد فطر آورده است: «عيد فطر روزى است كه خداوند آن را از ميان ديگر روزها برگزيده است و مخصوص هديه بخشيدن و جايزه دادن به بندگان خويش ساخته است. خداوند به آنان اجازه داده است تا در اين روز نزد حضرتش گرد آيند و بر خوان كرم او بنشينند و ادب بندگى به جاى آرند; چشم اميد به درگاه او دوزند و از خطاهاى خويش پوزش خواهند; نيازهاى خويش به نزد او آرند و آرزوهاى خويش از او خواهند. و نيز آنان را وعده و مژده داده است كه هر نيازى به او آرند، برآورد و بيش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشد، از مهربانى و بنده‏نوازى، بخشايش و كارسازى در حق آنان روا دارد كه گمان نيز نمى‏برند.» (12)

روز اول ماه شوال را بدين سبب عيد فطر خوانده‏اند كه در اين روز، امر امساك و صوم از خوردن و آشاميدن برداشته شد و رخصت داده شد كه مؤمنان در روز افطار كنند و روزه خود را بشكنند. فطر و فطر و فطور به معناى خوردن و آشاميدن است و گفته شده است كه به معناى آغاز خوردن و آشاميدن نيز هست. به همين دليل است كه پس از اتمام روز و هنگام مغرب شرعى در روزهاى ماه رمضان، انسان افطار مى‏كند، يعنى اجازه خوردن، پس از امساك از خوردن به او داده مى‏شود.

عيد فطر داراى اعمال و عباداتى است كه در روايات معصومين(ع) به آنها پرداخته شده و ادعيه خاصى نيز درباره آن آمده است.

از سخنان معصومين(ع) چنين استفاده مى‏شود كه روز عيد فطر، روز گرفتن مزد است، و لذا در اين روز مستحب است كه انسان بسيار دعا كند و به ياد خدا باشد و روز خود را به بطالت و تنبلى نگذراند و خير دنيا و آخرت را بطلبد.

در قنوت نماز عيد مى‏خوانيم:

«... اسئلك بحق هذا اليوم الذي جعلته للمسلمين عيدا و لمحمد صلى الله عليه و آله ذخرا و شرفا و كرامة و مزيدا ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تدخلنى في كل خير ادخلت فيه محمدا و آل محمد و ان تخرجنى من كل سوء اخرجت منه محمدا و آل محمد، صلواتك عليه و عليهم اللهم انى اسالك خير ما سئلك عبادك الصالحون و اعوذ بك مما استعاذ منه عبادك المخلصون‏».

بارالها! به حق اين روز كه آن را براى مسلمانان عيد و براى محمد(ص) ذخيره و شرافت و كرامت و فضيلت قرار داد، از تو مى‏خواهم كه بر محمد و آل محمد درود بفرستى و مرا در هر خيرى وارد كنى كه محمد و آل محمد را در آن وارد كردى! و از هر سوء و بدى كه محمد و آل محمد را از آن خارج ساختى خارج كن! درود و صلوات تو بر او و آنها! خداوندا، از تو مى‏طلبم آنچه بندگان شايسته‏ات از تو خواستند و به تو پناه مى‏برم از آنچه بندگان خالصت‏به تو پناه بردند.

در صحيفه سجاديه نيز دعايى از امام سجاد(ع) به مناسب وداع ماه مبارك رمضان و استقبال عيد سعيد فطر وارد شده است:

«اللهم صل على محمد و آله و اجبر مصيبتنا بشهرنا و بارك لنا في يوم عيدنا و فطرنا و اجعله من خير يوم مر علينا، اجلبه لعفو و امحاه لذنب و اغفر لنا ما خفى من ذنوبنا و ما علن... اللهم انا نتوب اليك في يوم فطرنا الذي جعلته للمؤمنين عيدا و سرورا و لاهل ملتك مجمعا و محتشدا، من كل ذنب اذنبناه او سوء اسلفناه او خاطر شر اضمرناه توبة من لا ينطوى على رجوع الى ذنب و لا يعود بعدها في خطيئة.»

پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مصيبت ما را در اين ماه جبران كن و روز فطر را بر ما عيدى مبارك و خجسته بگردان و آن را از بهترين روزهايى قرار ده كه بر ما گذشته است: كه در اين روز بيشتر ما را مورد عفو قرار دهى و گناهانمان را بشويى و بر ما ببخشايى گناهانى را كه در پنهان و آشكارا انجام داديم... خداوندا! در اين روز عيد فطر، كه براى مؤمنان روز عيد و خوشحالى و براى مسلمانان روز اجتماع و گردهمايى است، از هر گناهى كه مرتكب شده‏ايم و هر كار بدى كه كرده‏ايم و هر نيت ناشايسته‏اى كه در ضميرمان نقش بسته است‏به سوى تو باز مى‏گرديم و توبه مى‏كنيم، توبه‏اى كه در آن بازگشت‏به گناه هرگز نباشد و بازگشتى كه در آن هرگز روى آوردن به معصيت نباشد.

بارالها!اين عيد را بر تمام مؤمنان مبارك گردان و در اين روز، ما را توفيق بازگشت‏به سوى خود و توبه از گناهان عطا فرما. (13)

ویژگی های عید فطر از زبان مولا

ویژگی های عید فطر از زبان مولا 

امير المؤمنين(ع) در خطبه عيد فطر مى‏فرمايد: 

«الا و ان المضمار اليوم و السباق غدا الا و ان السبقة الجنة و الغاية النار». (14) 


دنيا محل مسابقه است و آخرت زمان اجر گرفتن، بهشت جايزه برندگان اين مسابقه و جهنم جزاى بازندگان است. در روايتى از فرزند گراميش چنين آمده است: 

«مر الحسن (ع) فى يوم فطر بقوم يلعبون و يضحكون فوقف على رؤوسهم، فقال: ان الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه، فيستبقون فيه بطاعته الى مرضاته، فسبق قوم ففازوا، و قصر آخرون فخابوا، فالعجب كل العجب من ضاحك لاعب في اليوم الذي يثاب فيه المحسنون و يخسر فيه المبطلون و ايم الله لو كشف الغطاء لعلموا ان المحسن مشغول باحسانه و المسى‏ء مشغول باسائته. ثم مضى‏». (15) 

در اين حديث، امام حسن (ع) انجام اعمال عبادى در ماه مبارك رمضان را، تشبيه به مسابقه بين افراد نموده ‏اند و عيد فطر را زمان اخذ جوايز برندگان آن مى‏دانند. 

لذا حضرت على (ع) در ويژگى‏هاى عيد فطر مى‏فرمايند: 

1- روزى كه نيكوكاران ثواب مى‏برند. 

«هذا يوم يثاب فيه المحسنون‏». 

2- روزى كه گنهكاران زيان مى‏بينند. 

«و خسر فيه المبطلون‏» 

3- شبيه‏ترين روز به روز قيامت است. 

«اشبه بيوم قيامكم‏». 

چون در قيامت عده‏ اى كه زيان كارند، تاسف مى‏خورند و غضبناك مى‏گردند و عده‏اى كه نيكوكارند رستگار و متنعم به نعمتهاى الهى مى‏شوند. 

4- روز عبرت گرفتن. 

«فاذكروا بخروجكم‏» 

وقتى از منازلتان براى خواندن نماز عيد خارج مى‏شويد، به ياد آوريد زمانى را كه از منزل بدن خود خارج خواهيد شد و سوى خداى خود خواهيد رفت. 

«من الاجداث الى ربكم‏» 

وقتى در جايگاه نماز خود مى‏ايستيد به ياد آوريد زمانى را كه در محضر عدل الهى مى‏ايستيد و از شما حسابرسى مى‏كنند. 

«و اذكروا وقوفكم بين يدى ربكم‏» 

وقتى از نماز به منازلتان بر مى‏گرديد به ياد آوريد زمانى را كه به منازل خود در بهشت‏خواهيد رفت. 

«و اذكروا منازلكم فى الجنة‏» 

5- روز بشارت غفران و بخشش الهى. 
«ابشروا عباد الله فقد غفر لكم ما سلف من ذنوبكم‏».

 

پی نوشت‏ها:

1) اين مقاله پيش از اين در جلد دوم ره‏توشه رمضان سال 1376 صفحه 245 به بعد درج گرديده است.

2) دهخدا، ذيل عيد، تاج العروس زبيدى، ج 8، ص 438-439.

3) لسان العرب، ابن منظور، ج 3، ص 319.

4) همان، تاج العروس زبيدى، ج 8، ص 438.

5) لسان العرب، همان، تاج العروس زبيدى، ج 8، ص 439.

6) مائده، 114.

7) تفسير نمونه، 5/131.

8) خوراكى از آرد و شير.

9) غذايى يا حلوايى كه با شير تهيه مى‏شود.

10) بحار الانوار، ج 40، خ 73.

11) ميزان الحكمه، محمدى رى شهرى، ج 7، ص 131-132.

12) المراقبات في اعمال السنه، ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى، ص 167، به نقل از مجله پاسدار اسلام، ش 101، ص 10.

13) ر. ك: ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 101، ص 10-11-50.

14) من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 516.

15) تحف العقول، ص 170. 

كتاب: ره توشه راهيان نور

 

چرا امیرالمومنین (ع) ، خود را در معرض کشته شدن قرار داد؟

چرا امیرالمومنین (ع) ، خود را در معرض کشته شدن قرار داد؟

بر پایه متون تاریخی و حدیثی - که بخشی از آنها گذشت - بی‏تردید، امام علی‏علیه السلام از شهادت خود خبر داشت، تاریخ آن را می‏دانست و قاتل خود را نیز می‏شناخت، و حتی برخی از خواصّ آن حضرت نیز از این جریان مطّلع بودند.[1] از این‏رو، این پرسش قابل طرح است که: چرا امام‏علیه السلام خود را در معرض کشته شدن قرار داد؟ آیا او مکلّف نبود که از قتل خود پیشگیری کند، تا امّت اسلامی از برکات وجود او بیشتر بهره ببرند؟ و آیا رفتن امام‏علیه السلام به مسجد در شبی که می‏داند ترور خواهد شد، افکندن نفس در مهلکه نیست؟

این پرسش درباره سایر امامان از اهل بیت‏علیهم السلام نیز وجود دارد که: اگر آنان از چگونگی شهادت خود خبر داشتند، چرا از آن پیشگیری نمی‏کردند؟

مبادی علم امام

پیش از آن که به پاسخ پرسش‏های مذکور بپردازیم، لازم است به سؤال دیگری جواب دهیم که: اصولاً ائمه‏علیهم السلام از کجا می‏دانستند که چگونه شهید می‏شوند؟

پاسخ تفصیلی این پرسش را در کتاب أهل البیت فی الکتاب والسنة تحت عنوان: «مبادی علومهم» آورده‏ایم و پاسخ اجمالی آن این است که مبادیِ دانش‏های متنوّع و گسترده اهل بیت‏علیهم السلام عبارت است از: آموزش پیامبر اسلام (که از طریق امام علی‏علیه السلام به همه آنان منتقل شده است)، کتب انبیای الهی، کتاب امام علی‏علیه السلام، مصحف فاطمه‏علیها السلام، کتاب جَفْر، کتاب جامعه، و الهام.[2]

و بر اساس متونی که در فصل چهارم همان بخش آورده‏ایم، امامان اهل‏بیت، از طرقی که بدانها اشارت رفت، آنچه را که می‏خواستند بدانند، می‏دانستند.

برای توجیه پیشگیری نکردن امامان از شهادت خود (با این‏که از آن مطّلع بودند)، پاسخ‏های متعددی ارائه شده است که می‏توان گفت اصلی‏ترین آنها بدین‏شرح است:

عدم علم تفصیلی

پاسخ نخست این‏که هر چند اهل بیت‏علیهم السلام اجمالاً می‏دانستند چگونه شهید می‏شوند، امّا علم تفصیلی به این موضوع نداشتند، هرچند سبب عدم علم تفصیلی آنان، عدم خواست آنان باشد.

این پاسخ برخلاف ظاهر روایاتی است که دلالت دارد ائمه‏علیه السلام به تفصیل از جریان شهادت خود خبر داشتند و لااقل در مورد شخص امام علی‏علیه السلام با آن همه متون تاریخی و حدیثی که بخشی از آن ملاحظه شد، این توجیهْ قابل قبول نیست و شگفت از مرحوم شیخ مفید که می‏فرماید: «این‏که امام، به وقت شهادت خویش علم داشته باشد، حدیثی که بر این علم دلالت کند وجود ندارد»!

عدم علم در هنگام تحقّق تقدیر الهی

پاسخ دوم این است که امامان‏علیهم السلام به تفصیل، جریان شهادت خود را می‏دانند؛ امّا در هنگامی که طبق تقدیر قطعی الهی باید شهید شوند، آن علم و اطّلاع از آنان سلب می‏گردد.

روایتی از امام رضاعلیه السلام نقل شده که بنا بر یک احتمال می‏تواند مؤیّد این پاسخ باشد:

حسن بن جهم گوید: به حضرت رضاعلیه السلام گفتم: امیر مؤمنان، قاتل خود و شبی را که در آن به شهادت می‏رسد و جایی را که در آن کشته می‏شود، می‏دانست و سخن آن حضرت - وقتی صیحه اردک‏ها را در خانه شنید - که: «صیحه کنندگانی‏اند که در پی آنها نوحه‏گران‏اند» و سخن اُم کلثوم به آن حضرت که: «کاش نماز را امشب داخل خانه بخوانی و به دیگری دستور دهی که با مردم نماز بخواند» و امتناع آن حضرت، و ورود و خروج مکرّر او در آن شب بدون سلاح، در حالی که می‏دانست ابن ملجم ملعون او را با شمشیر می‏کشد، همه اینها از دلایلی است که آن حضرت نمی‏بایست خود را در معرض قرار می‏داد.

ایشان فرمود: «اینها بود؛ ولی آن حضرت در آن شبْ مخیّر شده بود که تقدیر خدای متعال را محقّق سازد».[3]

در برخی از نسخه‏های مصدر این حدیث، به جای کلمه «خُیر (مخیر شده بود)» «حُیّر (متحیّر شده بود)» آمده است. بنابراین، احتمال سخن امام‏علیه السلام، به‏روشنی دلالت دارد که برای امام‏علیه السلام در آن لحظه حالتی پیش آمد که تکلیفی برای پیشگیری از قتل خود نداشت تا تقدیر الهی جریان یابد.

امام، مکلّف است شهادت را انتخاب کند

بی‏تردید، تقدیر شهادت برای امام‏علیه السلام براساس حکمت بالغه الهی است و مصالح ملزمه‏ای دارد که باید تحقق پیدا کند. از این‏رو، امام‏علیه السلام نه تنها نباید از آن پیشگیری نماید؛ بلکه با این‏که دقیقاً می‏داند چگونه شهید می‏شود، باید شهادت را انتخاب کند، و انتخاب شهادت با علم به وقت و چگونگی آن، فضیلتی است که جز پیشوایان بزرگ الهی و خواص اصحاب آنان، آن را برنمی‏تابند.

هر چند ندیدم کسی این پاسخ را ارائه کرده باشد؛ امّا به‏نظر می‏رسد که این بهترین سخن در توجیه پیشگیری نکردن امامان اهل بیت‏علیهم السلام از شهادت خود با علم به چگونگی آن است که با دلایل عقلی و نقلی[4] نیز تأیید می‏شود. اکنون متن پاسخ شیخ مفید و علّامه طباطبایی - رضوان اللَّه تعالی علیهما - را برای مزید اطلاع پژوهشگران در این‏جا می‏آوریم.

پاسخ شیخ مفید

علّامه مجلسی روایت کرده است که: در کتاب المسائل العُکبَریة از شیخ مفید سؤال شده است: نزد ما اجماعی است که امام می‏داند چه خواهد شد. پس چرا امیر مؤمنان به مسجد رفت، با آن‏که می‏دانست کشته می‏شود و قاتل و زمان کشته شدن را هم می‏دانست؟ و چرا حسین بن علی‏علیهما السلام به کوفه رفت، با آن‏که می‏دانست آنان یاری‏اش نمی‏کنند و او در این سفر کشته می‏شود؟ و چرا وقتی محاصره‏اش کردند و می‏دانست که آب را به روی او بسته‏اند و اگر چند ذراع زمین را حفر کند، آب می‏جوشد، ولی زمین را نکَند و به ضرر خویش کمک کرد تا از تشنگی جان باخت؟ و چرا امام حسن‏علیه السلام با معاویه قرار داد بست و حکومت را به او سپرد، با آن‏که می‏دانست او پیمان می‏شکند و به عهد خود وفا نمی‏کند و شیعیان پدرش را می‏کشد؟

شیخ مفید جواب داد: امّا پاسخ این‏که «امام می‏داند چه پیش خواهد آمد»، اجماع ما بر خلاف آن است و چنین سخنی مورد اجماع شیعه نیست. اجماع شیعه بر این است که امام، حکم هر چه را پیش آید، می‏داند، نه آن‏که به خودِ پیشامدها دانا باشد و به نحو تفصیل و جزئی بر آنها آگاه باشد. این نکته، اصلی را که همه آن سؤال‏ها را بر آن استوار کرده، ساقط می‏کند. منعی نمی‏بینیم که امام، با آگاهی یافتن از طریق خدای تعالی بعضی از حوادث را بداند؛ ولی این سخن که او همه آنچه را خواهد شد، می‏داند، به این اطلاق، قبول نداریم و گوینده‏اش را بر صواب نمی‏دانیم، چرا که ادّعایی بدون دلیل است.

سخن این‏که امیر مؤمنان، قاتل و زمان شهادتش را می‏دانست، خبرهای متعددی آمده که او فی الجمله می‏دانست که کشته خواهد شد و نیز قاتلش را به طور مشخّص می‏شناخت، امّا این‏که زمان شهادتش را بداند، دلیلی بر آن نیست و اگر هم باشد، لازمه‏اش آن نخواهد بود که اعتراض‏کنندگان می‏پندارند. بعید نیست که خداوند متعالْ او را متعبّد ساخته بوده است که بر شهادتْ صبر کند و آماده مرگ باشد، تا بدین وسیله او را به درجات والایی برساند که جز با شهادت نمی‏رسد و نیز می‏دانست که با این کار، اطاعت خدا می‏کند؛ اطاعتی که اگر به جز آن هم مکلّف می‏شد، آن را رد نمی‏کرد و امیر مؤمنان با این کار، خود را به هلاکت نیفکنده و بر کشته شدن خود کمک نکرده است، کمک کردنی که نزد خردمندان ناپسند است.

امّا «علم امام حسین‏علیه السلام به این‏که کوفیان یاری‏اش نمی‏کنند»، ما یقین به این نداریم، چون نه دلیل عقلی برای آن هست، نه چیزی شنیده شده است. اگر هم علم به آن داشت، پاسخش همان پاسخی است که در مورد علم امیر مؤمنان‏علیه السلام به زمان شهادتش و قاتلش گفتم.

امّا این ادعای او که ما (شیعیان) می‏گوییم: «حسین‏علیه السلام جای آب را می‏دانست و می‏توانست آب تهیه کند»، ما چنین نمی‏گوییم و در هیچ روایتی هم چنین نیامده است. به‏علاوه، آب طلبیدن و تلاش امام‏علیه السلام برای تهیه آب، برخلاف آن حکم می‏کند و اگر ثابت شود که او بر جای آب آگاه بود، باز هم عقلاً ممنوع نیست که وی متعبّد و مکلّف به ترک تلاش برای آب طلبیدن بوده است، از آن رو که جلوگیری شده بود، همان‏گونه که درباره امیر مؤمنان یاد کردیم، جز آن‏که ظاهر حال، برخلاف آن است، آن‏سان که پیش‏تر گفتیم.

سخن درباره علم امام حسن‏علیه السلام به سرانجامِ سپردن حکومت به معاویه، برخلاف آن‏است که گذشت. در روایت است که او به فرجام کار آگاه بود و شاهد حال هم گواه آن است، جز آن‏که وی با آن کار، جلوی شتاب در کشته شدن خود و تسلیم شدن یارانش را به معاویه گرفت و لطفی در آن بود که وی تا زمان وفاتش زنده بماند و لطفی برای باقی ماندن بسیاری از پیروان، خانواده و فرزندانش بود، و نیز دفع فسادی در دین که می‏توانست از فسادی که با آتش‏بس او پدید آمد، بسی بزرگ‏تر باشد و او داناتر بود که چه کرده است، به همان دلیل که یاد کردیم و جهات آن را بیان کردیم. (پایان کلام شیخ مفید)

علّامه مجلسی می‏افزاید: سیّد مهنّا بن سنان نیز همین سؤال را از علّامه حلّی در مورد امیر مؤمنان پرسید. وی جواب داد که: احتمال دارد او را از وقوع شهادت در آن شب خبر داده بودند؛ ولی نمی‏دانست در چه وقتی از آن شب یا در کجا کشته می‏شود و پاسخ دیگر این‏که تکلیف حضرتش با تکلیف ما متفاوت است. پس جایز است که خون شریف خود را در راه خدای متعال نثار کند، همان گونه که بر مجاهد، واجب است پایداری کند، هر چند مقاومتش به شهادت بینجامد.

پاسخ علّامه طباطبایی

علّامه سیّد محمّد حسین طباطبایی - رضوان اللَّه تعالی علیه - در این باره می‏فرماید:

امام‏علیه السلام به حقایق جهان هستی، در هرگونه شرایطی وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس‏اند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. دلیل این مطلب، از راه نقل، روایات متواتری است که در جوامع حدیث شیعه مانند کتاب الکافی و بصائر الدرجات و کتب صدوق و کتاب بحار الأنوار و غیر آنها ضبط شده است.

به موجب این روایات که به حدّ و حصر نمی‏آیند، امام‏علیه السلام از راه موهبت الهی و نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هر چه را بخواهد به اذن خدا، به ادنی توجّهی می‏داند...

نکته‏ای که باید به سوی آن عطف توجّه کرد، این است که این‏گونه علم موهبتی به موجب ادلّه عقلی و نقلی که آن را اثبات می‏کند، قابل هیچ‏گونه تخلّف نیست و تغیّر نمی‏پذیرد و سر مویی به خطا نمی‏رود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظْ ثبت شده و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلّق گرفته است.

همچنین لازمه این مطلب این است که هیچ‏گونه تکلیفی به متعلَّق این‏گونه علم (از آن جهت که متعلَّق این‏گونه علم و حتمی‏الوقوع است) تعلّق نمی‏گیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‏کند؛ زیرا تکلیف، همواره از راه امکان به فعل تعلّق می‏گیرد و از راه این‏که فعل و ترکش هر دو در اختیار مکلّف‏اند، فعل یا ترک خواسته می‏شود؛ و امّا از جهت ضروری الوقوع و متعلَّق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تکلیف قرار گیرد. مثلاً صحیح است خدا به بنده خود بفرماید: فلان کاری که فعل و ترک آن برای تو ممکن است و در اختیار توست، بکن؛ ولی محال است بفرماید: فلان کاری را که به موجب مشیّت تکوینی و قضای حتمی من البته تحقق خواهد یافت و برو برگرد ندارد، بکن یا مکن؛ زیرا چنین امر و نهی‏ای لغو و بی‏اثر است.

همچنین انسان می‏تواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد، اراده کرده، برای خود مقصد و هدف قرار دهد و برای تحقّق دادن آن به تلاش و کوشش بپردازد؛ ولی هرگز نمی‏تواند امری را که به طور یقین (بی‏تغیّر وتخلّف) و به طور قضای حتمی شدنی است، اراده کند و آن را مقصد خود قرار داده، تعقیب کند؛ زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان، کم‏ترین تأثیری در امری که به هر حال شدنی است و از آن جهت که شدنی است، ندارد.

از این بیان روشن می‏شود که:

1. این علم موهبتیِ امام‏علیه السلام اثری در اعمال او و ارتباطی با «تکالیف خاصّ» او ندارد و اصولاً هر امر مفروض، از آن جهت که متعلَّق قضای حتمی و حتمی‏الوقوع است، متعلَّق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمی‏شود.

آری. متعلَّق قضای حتمی و مشیّت قاطع حق تعالی همان رضا به قضای الهی است، چنان‏که سیدالشهداعلیه السلام در آخرین ساعت زندگی درمیان خاک و خون می‏گفت: «راضی به تقدیر تو و تسلیم فرمان توام، که معبودی جز تو نیست» و همچنین در خطبه‏ای که هنگام بیرون آمدن از مکّه خواند، فرمود: «رضای خدا، رضای ما خاندان است».

2. حتمی بودن فعل انسان از نظر تعلّق قضای الهی منافاتی با اختیاری بودن آن از نظر فعالیت اختیاری انسان ندارد؛ زیرا قضای آسمانی به فعل (با همه چگونگی‏های آن) تعلّق گرفته است، نه به مطلق فعل. مثلاً خداوند خواسته است که انسان فلان فعل اختیاری را به اختیار خود انجام دهد و در این صورت، تحقّق خارجی این فعل اختیاری از آن جهت که متعلَّق خواست خداست، حتمی و غیرقابل اجتناب است و در عین حالْ اختیاری است و نسبت به انسان، صفت امکان دارد.

3. این‏که ظواهر اعمال امام‏علیه السلام را که قابل تطبیق به علل و اسباب ظاهری است، نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت، مانند این‏که گفته شود: اگر سیدالشهداعلیه السلام علم به واقع داشت، چرا مُسلم را به نمایندگی خود به کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی نامه به اهل کوفه نوشت؟ چرا خود از مکّه رهسپار کوفه شد؟ چرا خود را به هلاکت انداخت و حال آن‏که خدا می‏فرماید: «وَلَا تُلْقُواْ بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ؛[5] خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید»؟[6]


1- ر. ک: الإرشاد: 322/1، شرح نهج البلاغة: 291/2.
2- ر. ک: اهل بیت در قرآن و حدیث: جلد یکم/بخش چهارم/فصل سوم: مبادی علوم اهل بیت.
3- الکافی: 4/259/1، بحار الأنوار: 47/246/42.
4- روایتی که از حسن بن جهم از امام رضاعلیه السلام نقل شد، بنا بر آن که «لکنّه خیر» خوانده شود، می‏تواند از مؤیّدات این پاسخ باشد.
5- بقره، آیه 195.
6- بررسی‏های اسلامی: 170 - 167.

درون شکم مورچه ها و حاصلی از آنچه میخورند

درون شکم مورچه ها و حاصلی از آنچه میخورند

شمندی پس از مشاهده تغییر رنگ شکم یک مورچه پس از نوشیدن از قطره ای شیر تصمیم گرفت این پدیده را با استفاده از قطرات رنگی آب قند به آزمایش گذاشته و از آن عکاسی کند. به گزارش خبرگزاری مهر، شاید مورچه ها از آنچه می خورند واقعا آگاهی نداشته باشند اما شکم شفاف آنها می تواند آنچه که خورده شده است را به خوبی آشکار کند.
عکاس علمی و دانشمند زیست شناسی به نام "محمد بابو" با توجه به این پدیده از مورچه ها در حالی که مشغول نوشیدن قطراتی رنگی از آب قند بودند، عکاسی کرده است. وی با چکاندن قطراتی از آب قند در رنگهای مختلف به مورچه ها اجازه داد تا از این قطرات تغذیه کنند.
به گفته وی برخی از مورچه ها با نوشیدن از رنگهای مختلف رنگهای ترکیبی جدیدی را در شکم خود به وجود می آوردند. وی پس از اینکه مشاهده کرد شکم یک مورچه پس از نوشیدن از یک قطره شیر به رنگ سفید تغییر کرد متوجه این پدیده طبیعی شد و تصمیم گرفت آن را به تصویر بکشاند.
بابو برای اینکه بتواند از قطره ها عکاسی کند آنها را بر روی سطحی پارافینی چکاند تا شکل اصلی قطرات حفظ شود. این قطرات ترکیبی از آب و قند، رنگهای خوراکی آبی، سبز، زرد و قرمز بودند. صف مرتب مورچه های رنگارنگ به دور قطرات آب قند رنگی و اشتیاق به رنگهای سبز و زرد در این تصویر به خوبی قابل مشاهده است.

پاسخ امام علی (ع): علم بهتر است یا ثروت؟

پاسخ امام علی (ع): علم بهتر است یا ثروت؟

جمعیت زیادی دور حضرت علی(علیه السلام) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:
- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت ؟

علی(علیه السلام) در پاسخ گفت: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:
- اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟
علی(علیه السلام) فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست.
در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام (علیه السلام) در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!
هنوز سخن امام(علیه السلام) به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:
- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود.
نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند.
با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم میخواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:
یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام(علیه السلام) نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است ؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد.
همهمهای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را میپرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی(علیه السلام) و گاهی به تازهواردها دوخته میشد.
در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت علی(علیه السلام) وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:
- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
امام(علیه السلام) فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام(علیه السلام) در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.
سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمیگفت. همه از پاسخهای امام(علیه السلام) شگفتزده شده بودند که… نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:
یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
امام(علیه السلام) در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود.
نگاههای متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را میکشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبهرو چشم دوخت. مردم که فکر نمیکردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:
- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟
نگاههای متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی(علیه السلام) مردم به خود آمدند:
علم بهتر است ؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضعاند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان، آرام و سرافکنده از میان جمعیت برخاستند. هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند، صدای امام(علیه السلام) را شنیدند که میگفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم !

* البته نقل است که گروهی با قصد و نیت ، این افراد را اجیر کرده بوداند و به نزد حضرت مولا(علیه السلام) می فرستادند تا او را به زعم خود در نزد مردم خوار کنند؛ اما زهی خیال باطل ! روسیاهی به زغال ماند !!
خلاصه علم بهتر است ! (کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷)