بسمه تعالى
این وصیتنامه را پس از مرگ من احمد خمینى براى مردم بخواند. و در صورت عذر، رئیس محترم جمهور یا رئیس محترم شوراى اسلامى یا رئیس محترم دیوان عالى کشور، این زحمت را بپذیرند. و در صورت عذر، یکى از فقهاى محترم نگهبان این زحمت را قبول نماید.
روح اللّه الموسوى الخمینى
بسمه تعالى
در زیر این وصیتنامۀ 29 صفحهاى و مقدمه، چند مطلب را تذکر مىدهم:
1) ـ اکنون که من حاضرم، بعض نسبتهاى بىواقعیت به من داده مىشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض مىکنم آنچه به من نسبت داده شده یا مىشود مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صداى من یا خط و امضاى من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیماى جمهورى اسلامى چیزى گفته باشم.
2) ـ اشخاصى در حال حیات من ادعا نمودهاند که اعلامیههاى اینجانب را مىنوشتهاند. این مطلب را شدیداً تکذیب مىکنم. تاکنون هیچ اعلامیهاى را غیر شخص خودم تهیه کسى نکرده است.
3) ـ از قرار مذکور، بعضیها ادعا کردهاند که رفتن من به پاریس به وسیلۀ آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم، زیرا در کشورهاى اسلامى احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ شاه بودند ولى پاریس این احتمال نبود.
4) ـ من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطۀ سالوسى و اسلام نمایى بعضى افراد ذکرى از آنان کرده و تمجیدى نمودهام، که بعد فهمیدم از دغلبازى آنان اغفال شدهام. آن تمجیدها در حالى بود که خود را به جمهورى اسلامى متعهد و وفادار مىنمایاندند، و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هر کس حال فعلى او است.
روح اللّه الموسوى الخمینى
* - چنانکه در نسخۀ خطى مشهود است امام خمینى در این قسمت مرقوم فرمودهاند: «این مقدار بریده شده راخودم انجام دادهام».
[i] ـ «قال رسولاللّه ... حتى یردا علىّالحوض»
رسول خدا ـ صلىاللّه علیه و آله و سلم ـ فرمود: من در میان شما دو شىء گرانقدر به جا مىگذارم: کتاب خدا و خاندانم مقصود حضرت على ـ علیهالسلام ـ و ائمۀ طاهرین ـ سلاماللّه علیهم ـ است که در روایات دیگر تصریح شده است و این دو از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند (یعنى تا قیامت).
[ii]ـ «الحمدللّه و سبحانک اللّهم صلّ على محمد و آله ...»
این طلایۀ وصیتنامۀ سیاسى ـ الهى است که آن قبلۀ عظماى اهل دل، وصیت جاودانۀ خویش را با چند جملۀ کوتاه آکنده از عالیترین مضامین معارف اسلامى آغاز کردهاند.
واژههاى خطبۀ این وصیتنامه با درهم آمیختن به نسبت مخصوص، نقش نوینى از معارف را به نمایش گذارده است که بیت الغزل آن: «اسم مستأثر» خداوند متعال است: «سپاس و ستایش مخصوص خداست و تو پاک و منزه هستى، خدایا بر محمد و آل او درود فرست، آنان مظاهر جمال و جلال تو و گنجینههاى اسرار کتاب تو هستند که در آن، احدیت با تمامى اسماء حتى اسم مستأثر که غیر تو کسى آن را نمىداند، تجلى کرده است و نفرین بر ستمگران، به ایشان که اینان اصل و ریشۀ درخت پلیدىاند».
حضرت امام در شرح دعاى سحر آوردهاند که:
«بدان که خدایت به اسم اعظم راهنمایت باد، و آنچه را که نمىدانى تعلیمت دهاد که خداى تعالى را اسم اعظمى است که هرگاه به آن نام خوانده شود، اگر بر درهاى بستۀ آسمان خوانده شود درهاى رحمت باز مىشود و اگر بر تنگناهاى درهاى زمین به آن نام خوانده شود درهاى فرج گشوده گردد، و این نام اعظم را به حسب مقام الوهیت اسم مستأثر یک حقیقتى است و به حسب مقام مألوهیت حقیقتى دیگر و به حسب مقام لفظ و عبارت، حقیقتى سوم! اما اسماعظمى که به حسب حقیقت غیبیّه است (اسم مستأثر) ـ و جز خدا هیچکس بدون استثنا از آن آگاهى ندارد ـ به همان اعتبارى که از پیش گفتیم عبارت است از حرف هفتاد و سوم که خداوند آن را براى خود نگاه داشته، چنانچه در روایت کافى است ـ در باب آنچه به ائمۀ دین ـ علیهمالسلام ـ از اسم اعظم عطا شده ـ سند به امام باقر (ع) مىرسد که فرمود: «همانا نام اعظم بر 73 حرف است و از آن در نزد آصف یک حرف بود که به آن یک حرف سخن گفت و زمینى را که میان او و تخت بلقیس بود درهم پیچید و دست دراز کرد و تخت را با دست خود بر گرفت، سپس زمین به همان حالتى که بود بازگشت و این جریان در فاصلهاى کمتر از یک چشم به هم زدن اتفاق افتاد و از آن اسم اعظم 72 حرف نزد ما است و یک حرف آن نزد خداى تعالى است که آن را در عالم غیب براى خود اختصاص داده و حول و قوهاى نیست جز با خداى على عظیم».
و مانند این روایت است، روایت دیگرى که در آن نیز از امام صادق ع منقول است که مىفرمود: عیسى بن مریم را دو حرف داده شد که با آن دو حرف کار مىکرد و موسى را چهار حرف داده شده بود و ابراهیم را هشت حرف و نوح را پنج حرف و آدم را بیست و پنج حرف و خداى تعالى همۀ اینها را براى محمد ـ صلىاللّه علیه و آله ـ جمع کرد و اسم اعظماللّه 73 حرف است که محمد ـ صلىاللّه علیه و آله ـ را 72 حرف داده شد و خداوند یک حرف را از او پوشیده داشت».
(شرح دعاى سحر؛ ترجمۀ سید احمد فهرى؛ انتشارات اطلاعات؛ تهران 1370)
[iii]ـ «... از ملک تا ملکوت اعلى و از آنجا تا لاهوت»
جهان آفرینش را به سه مرتبه یا به سه عالم به این شرح تقسیم کردهاند:
الف ـ جهان ماده؛ ب ـ جهان مثال ملکوت؛ ج ـ جهان عقل (جبروت)
جهان ماده و طبیعت، عالم قوه و فعل و صورت و ماده و حرکت و زمان و مکان است و پایینترین عالم از عوالم وجود است. جهان مثال که تا اندازهاى از قوه و حرکت و زمان و مکان مجرد است، اما از ابعاد مجرد نیست. این عالم، جسمانى است ولى مادى نیست. عالم عقل عالم موجودات مجرد است.این عالم حتى از بُعد و مقدار نیز مجرد است. هر یک از این عوالم معلول عالم بالاتر و علت عالم پایینتر خویش است و مجموعۀ آنها معلول عالم الوهیت است که همانا ذات بىمثال حق است و عالم لاهوت نامیده مىشود و او احاطۀ قیومى به همۀ موجودات دارد. بنابراین، علت موجده و محیط و مدبرِ طبیعت عالم مثال است که آن هم محاط و معلول عالم عقل است و عالم عقل نیز محاط در عالم لاهوت است.
[iv]ـ «... اگر نگویم ممتنع است»
قال رسولاللّه ص: «اِنَّ لِلْقُرآنِ ظَهراً وَبَطْناً وَلِبَطْنِهِ بطْناً اِلى سَبْعَةِ أَبْطُنٍ» بدرستى که قرآنْ ظاهرى و باطنى دارد و باطنش نیز تا هفت بطن، باطن دارد.
(تفسیر الصافى، مقدمۀ 8) قال الباقر ـ علیهالسلام: «ما یَسْتَطیعُ اَحَدٌ اَنْ یَدَّعِىَ اَنَّ عِنْدَهُ جَمیعَالْقُرآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ وَ باطِنِهِ غَیْرالاْوْصِیاء» جز اوصیاى پیامبر کسى را نرسد که ادعا کند ظاهر و باطن تمام قرآن نزد اوست.
(الاصول منالکافى، ج 1، ص 228) قال امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام: «اِنَّ اَمْرَنا اَهْلَالبَیْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا یَعْرِفُهُ وَلا یُقَرِّبُهُ الاّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِىٌ مَرْسَلٌ اَوْ مُؤمِنٌ نَجیبٌ امْتَحَنَاللّه قَلْبَهُ لِلایمانِ».
بدرستى که امر ما اهل بیت صعب و مستصعب است. جز فرشتۀ مقرّب یا پیغمبر مرسل یا مؤمن نجیبى که خدا دلش را به ایمان آزموده، به آن معرفت نمىیابد و به فهم آن نزدیک نمىشود.
(بصائرالدرجات، ص 27) (صعب به معنى دشوار و مشکل و سرکش است و مستصعب مبالغۀ آن است یعنى بسیار دشوار؛ و یا آنکه صعب چیزى است که خودش دشوار باشد، و مستصعب آن است که مردم او را دشوار شمرند).
قال ابى عبداللّه ـ علیه السلام: «اِنَّ اَمْرَنا سِرٌ فى سِرٍّ وَسِرٌّ مُسْتَسرٌّ وَ سِرٌ لایُفیدُ اِلاّ سِرّاً وَسِرٌّ عَلى سِرٍّ و سرّ مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ».
بدرستى که امر ما اهل بیت سرّى است درون رازى دیگر، رازى پوشیده، رازى که فایده ندهد مگر رازى دیگر و سرّى بر سرّى دیگر، و رازى پوشانیده به راز دیگر است.
بصائرالدرجات، ص 28
[v]ـ «ثقل اکبر و ثقل کبیر»
مراد از ثقل اکبر، کتاب خدا «قرآن» و از ثقل کبیر، اهل بیت ـ علیهمالسلام ـ است و قرآن چون اکبر از همه چیز حتى اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است لذا اکبر مطلق است.
در حدیثى از نبى مکرّم ص آمده است که:
«یا اَیُّهاالنّاسُ إنّى قَد تَرَکْتُ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ خَلیفَتَیْنِ، اِنْ اَخَذْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدى، اَحَدُهُما اَکْبَرُ مِنالآخِرِ: کِتابُاللّه حَبْلٌ مَمْدُودٌ مابَیْنَ السَّماءِ وَالاْرْضِ، أَوْ قالَ: اِلَىالاَرْضِ، وَعِتْرَتى اَهْلُ بَیْتى، اَلا وَ اِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتى یَرِدا عَلىَالْحَوْض».
اى مردم بدرستى که من در میان شما این دو چیز گرانقدر را برجاى مىگذارم. اگر از آنها پیروى کنید پس از من هیچگاه گمراه نخواهید شد. از آن دو یکى بزرگتر از دیگرى است:
کتاب خداوند که ریسمانى است کشیده شده در میان آسمان و زمین. یا اینکه حضرت(ص) فرمود: [ریسمانى است کشیده شده از آسمان] به سوى زمین، و عترت یعنى اهل بیت خود را؛ بدانید که این دو از هم جدا نخواهند شد تا آنگاه که در کنار حوض بر من وارد گردند.
بحارالانوار، کتابالامامة، ج 23، ص 117
[vi]ـ «مقام اتصال کثرت به وحدت»
مراد بازگشت جمیع موجودات و مراتب هستى به اصل ربوبى خویش در قیامت و آخرت است. به عبارت دیگر رجوع کثرات در عالم وجود به وحدتى است که از آن نشأت گرفته است، همان مقام اتصال کثرت به وحدت است.
[vii]ـ «متواتر»
این اصطلاح درایة و حدیث و اصول است و خبرى است که جماعتى آن را نقل کرده باشند به نحوى که مفید علم باشد یعنى علم عادى، و محال باشد که همگى تبانى بر کذب کرده باشند و بالجمله یکى از طرق علم عادى اخبار متواتره است و اغلب اطلاعات و علوم ما نسبت به امور تاریخى از همین راه است. زیرا گاه یک خبرى را عدهاى به نحو واحدى ولو وحدت معنوى نه لفظى نقل نمایند، محال است که همگى تبانى کرده باشند پس مفید یقین خواهد بود.
فرهنگ علوم دکتر سجادى به نقل از معالم، ص 101 و تلویح تفتازانى، ص 429
[viii]ـ «صحاح ششگانه»
صحاح ششگانه به ترتیب زمان از این قرار است:
1ـ صحیح بخارى یا الجامع الصحیح از ابوعبداللّه محمد بن اسمعیل بخارى (متوفى 256 ه . ق.)
2ـ صحیح مسلم از ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیرى نیشابورى (متوفى 261 ه . ق.)
3ـ سنن ابن ماجه از محمدبن یزیدبن ماجۀ قزوینى (متوفى 273 ه . ق.)
4ـ سنن ابى داود از سلیمان بن اشعث بن اسحق سجستانى (متوفى 275 ه . ق.)
5ـ جامع ترمذى یا (سنن ترمذى) از ابوعیسى محمدبن عیسىبن سَوْره (متوفى 279 ه . ق.)
6ـ سنن نسائى (مسمى به مجتبى) از ابوعبدالرحمن احمدبن شعیب (متوفى 303 ه . ق.)
کتب ششگانۀ مذکور در فوق بهاضافۀ موطاً و مسند ابن حنبل (متوفى 241 ه . ق.) جوامع اولیۀ حدیث اهل سنت را تشکیل مىدهد.
[ix]ـ «... به طور متواتر نقل شده است»
براى اطلاع از منابع فراوان و اثبات تواتر این حدیث شریف به کتاب گرانقدر و نفیس «عبقات الانوار» تألیف علامۀ مجاهد کبیر میر حامد حسین هندى متوفى 1306 ه . ق. که شش جلد آن ویژۀ سند و شرح این حدیث از طریق علماى اهل سنت است، مىتوان رجوع کرد.
علامۀ بزرگوار در این اثر گرانقدر، چهل کتاب براى حدیث ثقلین از منابع مهم اهل تسنن به دست دادهاند. نیز آوردهاند که ناقلین این حدیث شریف به ترتیب زمانى در اهل تسنن، در قرن دوم 16 نفر، در قرن سوم 33 نفر، در قرن چهارم 21 نفر، در قرن پنجم و ششم هر یک 13 نفر، در قرن هفتم 16 نفر، در قرن هشتم 17 نفر، در قرن نهم 5 نفر، در قرن دهم 18 نفر، در قرن یازدهم 10 نفر، در قرن دوازدهم 13 نفر و در قرن سیزدهم 11 نفر بودهاند که تمام ناقلین از بزرگان و کبار اهل سنت مىباشند.
علامه سید هاشم بحرانى در «غایة المرام» در باب 28 پیرامون حدیث ثقلین، از طریق راویان و محدثین شیعه 82 طریق براى این حدیث مىآورد.
بدین ترتیب این حدیث شریف با 268 سند از معاریف شیعه و سنى نقل شده و در تواتر آن تردیدى نیست.
[x]ـ «کشف تام محمدى ص»
منظور از تنزل قرآن از مقام شامخ احدیّت به کشف تامّ محمدى این است که قرآن کلام خداوند متعال است و بدون واسطه، انسانها استعداد و توان گرفتن پیام و کلام را ندارند بلکه به واسطۀ تنزل این کلام از آن مقام ربوبى و تبلور آن در وجود اقدس احمدى ـ صلوات اللّه علیه ـ و جارى شدن کلمات بر زبان آن حضرت تعبیر به کشف تامه شده است.
حضرت امام در تفسیر سورۀ مبارکۀ حمد فرمودهاند که:
«اِنَّما یُعْرَفُ القُرْآنُ مَنْ خُوطِبَ بِه» قرآن را هم آنکه مخاطبش هست مىفهمیده چیست و معلوم است که «من خوطب به» قرآن را (مىفهمد) در آن مرتبهاى که «نزل به الروح الأمین على قلبک ـ انّا انزلناه فى لیلةالقدر» را غیر از خود او نمىتواند مشاهده کند. قضیه، قضیۀ ادراک عقلى نیست، قدم برهان نیست، قضیه مشاهده است، آن هم مشاهدۀ غیبیّه مشاهده با چشم نیست، مشاهدۀ با نفس نیست، مشاهدۀ با عقل نیست، با عقل (هر کس) نیست. با آن قلبى (است) که قلب عالم است، قلب نبىّ، مشاهده با آن است، او دریافته «انّما یعرف القرآن من خوطب به» لیکن نمىتواند بیان کند مگر در لفافۀ امثله و الفاظ...(1)
قرآن الفاظ نیست، از مقولۀ چیزهاى سمعى و بصرى نیست، از مقولۀ الفاظ نیست، از مقولۀ اعراض نیست، لیکن متنزلش کردهاند براى ماها که کور و کر هستیم، تا آنجایى که بشود این کور و کرها هم از آن استفادهاى بکنند.2
(1)ـ تفسیر سورۀ حمد (چاپ جامعۀ مدرسین): ص 44 و 45.
(2)ـ همان. ص 43 و 44.
[xi]ـ حضرت آدم ـ علیه السلام ـ بنا به آیۀ شریفۀ «و علمَ آدم الاسماء کلها» سورۀ بقره، آیۀ 31 به تعلیم الهى عالِم به اسماء (حقایق عالم هستى) شد و مستحق و لایق خلافت خدایى گردید.
منظور حضرت امام از ولیدۀ علم الاسماء، انسان است که همگى از فرزندان حضرت آدم ـ علیهالسلام ـ مىباشند.
[xii]ـ «نهجالبلاغه»
نهجالبلاغه، کتابى است پر ارج که پس از «قرآن مجید» بهترین و مشهورترین کتاب دنیا، و آفتاب عالمتابى است که در آسمان علم و ادب پرتوافکن مىباشد و اعجاب و شگفتى آن حتى بیگانگان از اسلام را برانگیخته است.
کتاب نهجالبلاغه، شامل خطبههاى امیرالمؤمنین و نامهها و کلمات قصار آن بزرگوار است که به وسیلۀ سید شریف رضى جمعآورى شده است.
علامه سید شریف رضى در مقدمۀ خویش بر نهجالبلاغه آوردهاند که:
«سخنان آن حضرت متضمن عجایب بلاغت و شگفتیهاى فصاحت و گوهرهاى ادبیات عربى و مطالب روشنىبخش دینى و دنیوى است و این همه امتیازات در هیچ کلامى جمع نشده و اینگونه سخنان جامع در هیچ کتابى گرد نیامده است، زیرا امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ یگانه سرچشمه و منبع فصاحت و منشأ و مأخذ بلاغت است که رموز بلاغت از آن حضرت آشکار شده و آیین و آدابش از او گرفته شده است... .
سخنان آن حضرت پرتوى از علم الهى و نسیم خوشبوى و روحبخشى از سخنان پیامبر ص است ... از جمله شگفتیهاى ویژۀ آن حضرت که مخصوص خود اوست و در هیچ کسى نظیر آن پیدا نمىشود، چند بُعدى بودن سخنان اوست، زیرا اگر کسى سخنانى که از آن حضرت دربارۀ زهد، مواعظ و پند و اندرز وارد شده، بدون توجه به قدرت و عظمت گویندهاش بخواند و خوب تأمل کند، بىگمان خواهد گفت این سخنان از آن کسى است که از امور دنیا بهرهاى جز زهادت، و کارى جز عبادت نداشته است و خود در گوشۀ انزوا نشسته و سر در لاک خود برده و یا به دامن کوهى پناه برده و از جهان بریده است، که جز احساس خود چیزى نمىشنود و غیر از خود کسى نمىبیند و هرگز باور نمىکند که گویندۀ این سخنان، بزرگمردى است که شمشیر آتشزا به دست، بىمحابا در قلب میدان جنگ رخنه مىکند و گردنهاى گردنکشان را مىزند و پهلوانان را به خاک و خون مىافکند و هنگام برگشتن از میدان از نوک شمشیرش خون و لختههاى دل آب شده مىچکد، و با اینهمه پارساترین پارسایان و پاکبازترین پاکبازان و یگانه لنگر دوران است و این از فضایل شگفتانگیز و ویژگیهاى لطیف آن حضرت است که صفات متضاد در وجودش جمع شده و امور مختلفه را در یک مرکز گرد آورده است ... ».
[xiii]ـ «قرآن صاعد»
حضرت امام این تعبیر را در مواردى براى ادعیهاى که از ائمه ـ علیهمالسلام ـ وارد شده است، ذکر فرمودهاند:
«... ادعیۀ ائمۀ هدى دعاهاى آنها، همان مسائلى را که کتاب خدا دارد، دعاهاى آنها هم دارد با یک زبان دیگر. قرآن یک زبان دارد، یک نحو صحبت مىکند و همۀ مطالب را دارد منتها بسیارىاش در رمز است که ما نمىتوانیم بفهمیم و ادعیۀ ائمه ـ علیهمالسلام ـ یک وضع دیگرى دارد، به تعبیر شیخ عارف و استاد ما [حضرت آیتاللّه شاهآبادى ـ رضوان اللّه تعالى علیه] ادعیه کتاب صاعد است، قرآن صاعد؛ تعبیر مىفرمود به اینکه قرآن کتاب نازل است که از آن جا نزول کرده است و ادعیۀ ائمه کتاب صاعد است، همان قرآن است رو به بالا مىرود ... کسى که بخواهد بفهمد که مقامات ائمه چى است، باید رجوع کند به آثار آنها، آثار آنها ادعیۀ آنهاست، مهمش ادعیۀ آنهاست و خطابههایى که مىخواندند ...» .
بیانات حضرت امام در جمع رؤساى سه قوه ـ 19/8/66
[xiv]ـ «مناجات شعبانیه»
عالم جلیل القدر، على بن طاووس این دعا را در اعمال ماه شعبان از حسین بن محمد «ابن خالویه» نقل مىکند و مىنویسد امیرالمؤمنین و فرزندانش ـ سلاماللّه علیهم ـ همیشه این دعا را در ماه شعبان مىخواندند.
اقبال الاعمال، ص 685 (مفاتیحالجنان، اعمال ماه شعبان)حضرت امام خمینى مىفرمایند:
«مناجات شعبانیه از بزرگترین مناجات و از عظیمترین معارف الهى و از بزرگترین امورى است که آنهایى که اهلش هستند مىتوانند تا حدود ادراک خودشان استفاده کنند... این از دعاهایى است که من غیر از این دعا ندیدم که همۀ ائمه ـ روایت شده است که همه ـ این دعا را، این مناجات را مىخواندند. این دلیل بر بزرگى این مناجات است که همۀ ائمه این مناجات را مىخواندند».
(بیانات حضرت امام در جمع روحانیون، مسئولان و مقامات لشکرى و کشورى به تاریخ 7/3/62)
[xv]ـ «دعاى عرفات»
دعاى گرانقدر «عرفه»، مناجاتى است که حضرت اباعبداللّه الحسین ع در بعدازظهر روز عرفه، در زیر آسمان در صحراى عرفات در حالى که مانند باران اشک مىریختند قرائت کردند. (اقبالالاعمال ـ اعمال روز عرفه، ص 339 ـ زادالعماد، ص 265 ـ مفاتیحالجنان، اعمال روز عرفه).
این دعا بیانگر راز و نیاز عاشقانۀ سرور آزادگان و سالار شهیدان با محبوب و معبود خود خالق یکتاست و شامل مفاهیم بس بلند و عمیق است.
[xvi]ـ «صحیفۀ فاطمیه»
قال الصادق ع: «اِنَّ فاطمة مَکَثَتْ بَعْد رَسُول اللّه خَمْسَةً وَ سَبعینَ یَوماً وَقَدْکانَ دَخَلَها حُزنٌ شدیدٌ عَلى اَبیها، و کانَ جبرئیل یَاتیها فَیَحسِنُ عَزاها عَلى اَبیها، یَطیْبُ نفسها، وَ یُخْبِرها عن ابیها وَ مکانِهِ و یُخْبِرُها بما یکُونَ بَعْدَها فى ذُرّیتها و کانَ عَلىٌّ یَکْتُبُ ذلک فهذا مُصْحَفُ فاطمةَ».
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: فاطمه(ع) بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) بیش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پى در پى به حضورش مىآمد، و او را در عزاى پدر سلامت باد مىگفت، و تسلىبخش خاطر غمین زهرا (ع) بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مىگفت، و گاه از حوادثى که بعد از رحلت او بر ذریهاش وارد مىگردید خبر مىداد، و امیرالمؤمنین ـ سلام اللّه علیه ـ نیز آنچه جبرئیل املا مىکرد همه را به رشتۀ تحریر در مىآورد، و مجموعۀ این سخنان است که به مصحف فاطمه موسوم گردید. (الاصول من الکافى، ج 1، ص 241). در روایت دیگرى در کتاب کافى، از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که: «در این مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نیست، بلکه دانشى است از آنچه واقع شده و یا به وقوع خواهد پیوست».
[xvii]ـ «باقر العلوم»
اسم مبارک آن بزرگوار محمد، و لقب مشهور او باقر است که حضرت رسول ص آن حضرت را طى روایاتى به این لقب ملقب فرمود. کنیۀ مشهور آن حضرت، ابى جعفر و عمر مبارک ایشان 57 سال بود.
امام باقر دو امتیاز در میان ائمه ـ علیهم السلام ـ دارد.
اول، جد پدرى ایشان امام حسین (ع) و جد مادرى آن حضرت امام حسن (ع) است. از این جهت در حق ایشان گفته شده:
«عَلَوىٌّ مِنْ عَلَوِیَّینَ وَ فاطِمِىٌّ مِنْ فاطِمیَّینَ وَ هاشِمىٌّ مِنْ هاشِمِیَّیْنَ».امتیاز دیگر آنکه وى پایه گذار انقلاب فرهنگى شیعه محسوب مىشود. گرچه انتشار معارف شیعه به دست امام صادق(ع) صورت گرفت ولى به دست امام باقر پایهگذارى شد. در دوران امام باقر(ع) دولت بنىامیه رو به زوال بود، مردم از آنها متنفر بودند. به علت وجود کسى چون عمربن عبدالعزیز، که علاوه بر اینکه نفع بزرگى براى شیعه داشت ضرر بزرگى نیز براى بنى امیه داشت و اختلاف شدیدى که در ممالک اسلامى پدید آمده بود و هر کسى از گوشهاى قیام مى کرد، خلفا به سرعت تغییر مىکردند ـ چنانکه در مدت امامت امام باقر(ع) در مدت نوزده سال پنج خلیفه روى کار آمدند: ولیدبن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمربن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک ـ پس موقعیت مناسبى براى آن حضرت که از ظلم بنىامیه فارغ شده بود، پدید آورد که انقلاب علمى را آغاز نماید و بزرگانى از عامه و خاصه در اطراف ایشان جمع شدند و حقایق اسلام، لطایف اسلام و بالاخره معارف اسلام را منتشر کردند، از این جهت رسول اکرم(ص) به ایشان لقب «باقر» داده است. صاحب لسان العرب مىگوید: «لُقِّبَ بِهِ لاِنَّهُ بَقَرَالْعِلْمَ وَ عَرَفَ اَصْلَهُ وَ اِسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ، وَالتَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ» امام باقر ملقب به این لقب است چون شکافندۀ علم است، پایۀ علوم اسلامى را شناخت و فروع آن را درک فرمود و آن را توسعه داد و ریشۀ تبقر به معنى توسعه است.
عامه و خاصه نقل مىکنند که رسول اکرم(ص) به جابربن عبداللّه انصارى فرموده است: «یا جابرُ یوشکُ انْ تبغى حتّى تَلْقَى وَلَدَاً مِنَ الْحُسَیْنِ یُقالُ لَهُ مُحَمَّد یَبْقُرُ عِلْمَ النَّبیینَ بَقْراً، فَاِذا لَقیتَهُ فَاْقَراهُ مِنّى السَّلامُ» اى جابر، تو زنده مىمانى، مردى از اولاد حسین را که نامش محمد است ملاقات مىکنى که او علم انبیا را مىشکافد. هنگامى که او را دیدى سلامم را به او برسان.
چهارده معصوم علیهم السلام، آیتاللّه مظاهرى، ص 84
[xviii]ـ «صهیونیست جهانى»
صهیونیست، تفکرى متعصب متعلق به سرمایهداران افراطى یهود است که در اواخر قرن گذشته در اروپا به وجود آمد و اکنون به ایدئولوژى رسمى رژیم اشغالگر قدس تبدیل شده است. این نام از «صهیون» نام کوهى در نزدیکى اورشلیم گرفته شده است.
صهیونیسم مبتنى بر تبعیض نژادى است و قوم یهود را داراى وضع استثنایى در جهان مىداند که به عنوان قوم برگزیدۀ خدا داراى رسالتى ویژه است. براساس این تفکر، در سال 1897 میلادى جمعیتى به نام سازمان جهانى صهیونیسم به وجود آمد که هدف خود را انتقال یهودیان جهان به فلسطین اعلام کرد. این سازمان اکنون داراى قدرت مالى زیادى، برابر با دارایى بزرگترین شرکتهاى انحصارى جهان است و مرکز آن در ایالات متحدۀ امریکاست و فعالیت جمعیتهاى صهیونیست را در بیش از شصت کشور جهان کنترل مىکند. در حال حاضر نزدیک هجده سازمان صهیونیستى در دنیا فعالیت دارند. همچنین در امریکا 281 سازمان ملى یهودى، 251 فدراسیون محلى یهودى و نیز انواع مجامع مشورتى، صندوق و غیره وجود دارد. دولت امریکا یکى از حامیان اصلى صهیونیسم جهانى است. سازمان صهیونیسم داراى مراکز اطلاعات و جاسوسى در اکثر کشورهاى جهان است که این مراکز با سازمان جاسوسى موساد و سازمان سیا در ارتباط هستند.
مهمترین و کارسازترین حربۀ صهیونیسم جهانى بهرهگیرى از رسانههاى عمومى در سراسر دنیاست و مجموعاً 1036 روزنامه و مجله در اختیار صهیونیسم جهانى مىباشد که معروفترین آن روزنامۀ «نیویورک تایمز»است.
[xix]ـ «اسرائیل بزرگ»
پیروان صهیونیسم از ابتداى پیدایش یک هدف اساسى و عمده را دنبال مىکردند و آن تشکیل یک دولت یهودى یا حکومت جهانى تحت سلطۀ یهود با عنوان اسرائیل بزرگ در فلسطین بود. بر این اساس پس از تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 میلادى، صهیونیستها درصدد ایجاد اسرائیل بزرگ برآمدند و براى توجیه این سیاست خود، آن را مطابق تعالیم تورات دانستند.
نقشۀ اسرائیل بزرگ بیشتر کشورهاى اسلامى و یا بخشى از آنها را در برمىگیرد. نقشۀ مزبور در گزارش پژوهشى «بنیامین مارزار» که تحت نظارت دولت اسرائیل منتشر شد وجود دارد. در نقشۀ مزبور، حدود اسرائیل را از نیل تا فرات قرار دادهاند و اسرائیل همۀ خلیج فارس، شمال عراق، مسقط، عمان، نجد، ترکیه، سوریه، جنوب لبنان، شرق فلسطین، غرب اردن، بخشى از مصر و جنوب سودان را شامل مىشود. به علاوه نقشۀ بزرگتر اسرائیل که مىتواند مرحلۀ بعد از پیاده شدن طرح اسرائیل بزرگ باشد، کردستان، منطقۀ جنوب شرقى ایران، جنوب غربى افغانستان، و بخشى از شمال غربى پاکستان را نیز شامل مىگردد.
[xx]ـ «حسین اردنى»
حسین بن طلال در چهارم نوامبر 1935 میلادى در امان متولد شد. دوران کودکى خود را در کودکستان انگلیسىها در امان گذراند، سپس در مدرسۀ ویکتوریا در شهر اسکندریه در مصر به تحصیل پرداخت و تحصیلاتش را در مدرسۀ هاروارد انگلستان ادامه داد. در سال 1951 میلادى پدر بزرگش عبداللّه به دست یک جوان انقلابى فلسطینى به قتل رسید. نفوذ وى در خاندانش و سیاست انگلستان اقتضا کرد که سلطنت در این خاندان باقى بماند، لذا با کمک انگلستان، طلال پدر حسین به پادشاهى رسید و نیز حسین ولیعهد اردن شد.
چند ماه پس از به قدرت رسیدن طلال، در 11 اوت 1951 میلادى پارلمان فرمایشى اردن وى را از حکومت عزل کرد و شاه حسین را به جاى وى بر تخت حکومت نشاند، بعد از این انتخاب، شاه حسین رهسپار انگلیس شد و در 2 مى 1951 میلادى به اردن بازگشت و حکومت را در دست گرفت. او در طول حکومتش همواره از حمایت انگلستان برخوردار بود.
به دنبال خروج انگلیس از شرق کانال سوئز و جایگزینى تدریجى امریکا در منطقه، وى از حمایت امریکا برخوردار گردید. سیاستهاى حکومت شاه حسین در منطقۀ خاورمیانه، همواره دنبالهروى از سیاستهاى امریکا و انگلیس در منطقه بوده است. در سال 1967 میلادى که جنگ اعراب و اسرائیل آغاز شد، با خیانت شاه حسین صهیونیستها توانستند کرانۀ غربى رود اردن را اشغال و به خاک اسرائیل ضمیمه کنند. در نتیجه چهارصد هزار فلسطینى آواره و به اردن رانده شدند. در این برهه شاه حسین نه تنها در جهت حقوق حقۀ مردم فلسطین قدمى برنداشت بلکه با فاجعۀ سپتامبر 1970 میلادى که به سپتامبر سیاه مشهور شد با کشتار مردم مظلوم و آوارۀ فلسطین در خاک اردن، لکه ننگى براى همیشه در پیشانى حکومت اردن باقى گذاشت.
[xxi]ـ شاه حسن مراکشى فرزند سلطان محمد پنجم در سال 1929 میلادى به دنیا آمد، وى تحصیلات خود را در فرانسه گذرانیده است و بعد از درگذشت پدرش به نام سلطان حسن دوم به پادشاهى رسید.
بعد از به قدرت رسیدن سلطان حسن دوم، روابط فرانسه با مراکش همانگونه که انتظار مىرفت، گسترش یافت و مراکش بیش از گذشته مورد تهاجم فرهنگ غرب قرار گرفت و دولت مراکش نیز در بخشهاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى از حمایت فرانسه برخوردار گردید.
گفتنى است که انور سادات رئیس جمهور خائن و معدوم مصر از طریق شاه حسن با صهیونیستها آشنا شد. چرا که وى داراى روابط دیرینه با آنان است و همهساله کنفرانس یهودیان در مراکش برگزار مىشود، شاید این تنها کشور عربى است که صهیونیستها تا این اندازه در آن رسماً آزادى عمل دارند تا آنجا که در سال 1991 میلادى شاه حسن یک یهودى بنام «اندره ازولى» را به سمت مشاور عالى خود انتخاب کرد.
[xxii]ـ حسنى مبارک در سال 1928 میلادى در استان المنوفیۀ مصر به دنیا آمده است. در سال 1947 میلادى وارد دانشگاه علوم نظامى شد و دوران آموزش خلبانى را در آنجا گذراند، بعداً براى تکمیل آموزش خود به شوروى رفت.
در سال 1972 میلادى وى فرمانده کل نیروى هوایى گردید و در هنگام جنگ اکتبر اعراب و اسرائیل در سال 1973 میلادى، حسنى مبارک فرمانده نیروى هوایى مصر بود.
وى یکى از نزدیکان انور سادات، بانى قرارداد ننگین کمپ دیوید بود و در ملاقاتهاى مهم وى حضور داشت.
دربارۀ زندگى او گفتنى است که وى با یک دختر انگلیسى به نام سوزان ازدواج کرده است و داراى دو فرزند به نامهاى علاء و جمال مىباشد.
مبارک پس از ترور سادات توسط سرهنگ انقلابى، شهید خالد اسلامبولى در سال 1981 میلادى، زمام امور مصر را به دست گرفت.
وى پس از جایگزینى اعلام کرد که تمامى سیاستهاى سادات را در زمینههاى داخلى و خارجى دنبال خواهد کرد و در سال 1982 در مصاحبه با شبکۀ تلویزیونى ان. بى. سى امریکا گفت که:
«دروازههاى ما به روى دوستان اعراب باز است اما نه به قیمت از دست رفتن روابطمان با اسرائیل، ما مىتوانیم نقش خوبى را براى رفع هرگونه تشنجى که در هر زمان براى دوستان عرب و اسرائیلى ما به وجود بیاید ایفا کنیم».
[xxiii]ـ «احکام اولیه و ثانویه»
عناوینى که ـ یعنى افعال و ذواتى که ـ بر آن حکم شرعى قرار مىگیرد، دو حالت دارد:
الف) حالت اول، «عنوان» صرف نظر از هرگونه حالت و وصف براى آن مىباشد، حکمى که براى آن قرار داده مىشود «حکم اولى» نام دارد.
ب) حالت دوم «عنوان» در صورتى که براى وى وصف و حالت جدیدى مثل اضطرار، اکراه، حرج، ضرر، فساد و ... حاصل شود که در آن صورت حکم آن «ثانوى» نامیده مىشود. مثلاً خوردن گوشت مردار به عنوان اوّلى حرام است ولى اگر شخصى در حالت اضطرار قرار گرفت خوردن آن جایز است.
(اصطلاحات الاصول، تألیف آیتاللّه على مشکینى، ص 124)
[xxiv]ـ «ملىگرایى»
تمایلات ملى به طور مطلق مطرود و نادرست نیست، بلکه آن نوع گرایشات ناسیونالیستى که باعث جدا ساختن نژادها و ملیتها از یکدیگر و ایجاد تفرقه و چند دستگى است مطرود مىباشد، بدیهى است که اگر ملیگرایى در حد یک احساس سادۀ دوستى نسبت به آب و خاک و وطن و ملت خلاصه شود و به صورت یک بت مورد پرستش واقع نشود و همۀ حقایق الهى فداى آن نگردد، چیز مذمومى نخواهد بود ولى اگر بنا باشد این احساسات جایگزین حقایق و ارزشهاى انسانى و اسلامى شده و به عنوان یک ارزش والا مورد توجه و عنایت مفرط قرار گیرد و به صورت یک مکتب و مسلک درآید، جز گمراهى و شرک و فساد به بار نخواهد آورد و اسلام با چنین گرایشاتى بشدت مبارزه مىکند.
خدمات متقابل ایران و اسلاماستاد شهید مرتضى مطهرى ـ رحمةاللّه علیه ـ در اینباره مىنویسد:
«ناسیونالیسم آنگاه عقلاً محکوم است که جنبۀ منفى به خود مىگیرد یعنى افراد را تحت عنوان ملیتهاى مختلف از یکدیگر جدا مىکند، روابط خصمانهاى میان آنها به وجود مىآورد و حقوق واقعى دیگران را نادیده مىگیرد ...»
حضرت امام ـ سلاماللّه علیه ـ مکرر خطر ملیگرایى و گرایشات ناسیونالیستى را گوشزد نموده، آن را عامل تفرقه و جدایى بین ملتها و سدى براى پیشرفت اسلام معرفى کردهاند: «... با دست حکومتهاى فاسد این نژادپرستیها و گروهپرستیها در بین مسلمین رشد کرده عربها را در مقابل عجمها، عجمها را در مقابل عربها و ترکها، و ترکها را در مقابل دیگران قرار دادند و همۀ نژادها را در مقابل هم. اینکه من مکرر عرض مىکنم این ملیگرایى اساس بدبختى مسلمین است براى این است که این ملیگرایى ملت ایران را در مقابل سایر ملتهاى مسلمین قرار مىدهد و ملت عراق را در مقابل دیگران و ملت کذا در مقابل کذا، اینها نقشههایى است که مستکبرین کشیدند که مسلمین با هم مجتمع نباشند ...».
[xxv]ـ «حدود و تعزیرات»
حدود جمع حد و در لغت به معنى منع، کنارۀ فاصله بین دو چیز و انتهاى هر چیزى است. تعزیرات جمع تعزیر و در لغت به معناى نکوهش کردن و ملامت کردن است. در تعریف اصطلاحى حد و تعزیر، محقق حلّى مىفرماید: کلُّ مالَهُ عقوبة مقدرة یسمّى «حداً» وَ ما لَیْسَ کَذلِکَ یُسمّى تعزیراً.
حدّ: هرگاه در شرع مقدس براى تخلفى، مجازات معینى قرار داده شده باشد آن را «حد» گویند مثل مجازات دزدى و آدمکشى ... .
تعزیر: و هرگاه براى تخلفى مجازات معینى مشخص نشده باشد آن را «تعزیر» مىگویند و تعیین مقدار آن بر عهدۀ قاضى و حاکم شرع است.
شرح لمعه، شهید ثانى، کتاب الحدود و التعزیرات (شرایع، محقق حلى، کتاب الحدود و التعزیرات)
[xxvi]ـ «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مالَـکُم اِذا قیلَ لَـکُمُ انْفِرُوا فى سَبیلِاللّه اثَّاقَلْتُمْ اِلَى الارْضِ اَرَضیتُمْ بِالْحَیوةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا فِى الآخِرَةِ اِلاّ قلیلٌ».
اى کسانى که ایمان آوردهاید چرا هنگامى که به شما گفته مىشود به سوى جهاد در راه خدا حرکت کنید بر زمین سنگینى مىکنید و سستى به خرج مىدهید آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شدهاید! با اینکه متاع زندگى دنیا در برابر آخرت چیز کمى بیش نیست.
«اِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً اَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّه عَلى کُلِّ شَىءٍ قَدیرٌ».
اگر (به سوى میدان جهاد) حرکت نکنید، (خداوند) شما را مجازات دردناکى مىکند و گروه دیگرى غیر از شما را به جاى شما قرار مىدهد، و هیچ زیانى به او نمىرسانید، و خداوند بر هر چیزى توانا است.
(سورۀ توبه، آیۀ 38 و 39)
[xxvii]ـ قالَ اَمیرُالمُؤمنین على ع: وَ لَقَدْ کُذِبَ عَلى رَسُولِاللّهِ ـ صَلَّىاللّه علیه و آله ـ عَلى عَهْدِهِ حَتّى قام خَطیباً فَقالَ: «مَنْ کَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ».
و به تحقیق در زمان رسول خدا ـ صلىاللّه علیه و آله ـ به آن حضرت دروغها بستند تا اینکه به خطبه خواندن ایستاد و فرمود: «هر که از روى عمد و دانسته به من دروغ بندد، در آتش جهنم قرار خواهد گرفت».
نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبۀ 201
[xxviii]ـ «اِنْ تَنْصُرُوااللّه یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ اَقْدامَکُمْ»
شما اگر خدا را یارى کنید، خدا هم شما را (همه جا) یارى کند و (در جنگها فاتح سازد و بر حوادث) ثابت قدم گرداند.
(سورۀ محمد، آیۀ 7)
[xxix]ـ «سازمان چریکهاى فدایى خلق»
سازمان کمونیستى چریکهاى فدایى خلق در سال 1349 ه . ش . توسط جوانانى که از سیاستهاى حزب توده وابسته به شوروى ناراضى بودند تشکیل گردید و سلسله جبال البرز بخصوص جنگل سیاهکل را به عنوان مرکز عملیاتى انتخاب و دست به تحریک روستاییان منطقه علیه رژیم زدند که با تلاش رژیم شاه این سازمان در اوایل سال 1354 و ماههاى اردیبهشت و خرداد 1355 شکست سختى را متحمل شد و از هم پاشید. پس از این شکست جز چند ترور و درگیرى با نیروهاى پلیس فعالیتى از آنان دیده نشد. با آغاز انقلاب اسلامى، و ایجاد فضاى مناسب، سازمان دست به تجدید تشکیلات زد و از اوایل سال 1357 مبارزاتش را برعلیه ارتش و نیروهاى انقلابى افزایش داد. که در مقایسه با امواج توفنده و خروشان مردم که در سایۀ رهنمودهاى پیشوا و منجى خویش، حضرت امام خمینى، پایههاى ستم را به لرزه درآورده بودند، به حساب نمىآمدند. با پیروزى انقلاب اسلامى، این سازمان با وجود نداشتن پایگاه مردمى، بر اصول و مرام وارداتى خود پاى مىفشرد لذا همگام با استکبار جهانى به ضدیت با انقلاب اسلامى پرداخت و دست به ترور افرادى عادى و نیروهاى مذهبى زد، با کشف پایگاهها و خانههاى تیمى آنان، سازمان به دو شاخۀ اقلیت و اکثریت تقسیم شد. که «اکثریت» هماهنگ با مواضع حزب توده، اصل را بر مذاکرۀ سیاسى به جهت کسب وجهه قرار دادند و «اقلیت» بر مبارزۀ مسلحانه پاى فشرده و کردستان را جهت تداوم عملیات انتخاب کردند. سرانجام با تلاش پیشمرگان مسلمان کرد و نیروهاى مدافع انقلاب، آنان منطقه را ترک و به خارج از کشور گریختند.
[xxx]ـ «حزب توده»
حزب توده در سال 1320 ه . ش . بر بقایاى حزب عدالت که در سال 1299 ه . ش . پس از ورود ارتش سرخ به رشت ایجاد شده بود، تشکیل گردید. به دنبال سیاستى که قوامالسلطنه براى تخلیۀ ایران در پیش گرفته بود سه وزیر کمونیست وارد کابینۀ او شدند. با خروج قواى روس و شکست فرقۀ دموکرات آذربایجان وانشعابى که در داخل حزب در سال 1326 ه . ش . روى داد عدهاى از اعضا، تز استقلال حزب از شوروى را مطرح ساختند . در بهمن سال 1327 بدنبال سوء قصد به جان شاه، که ضارب تودهاى شناخته شد ، حکومت نظامى اعلام واعضاى حزب دستگیر و حزب غیرقانونى و منحل گردید . درسال 1328 ه . ش . حزب با اعلام مارکسیسم ـ لنینیسم به عنوان مرام حزبى، رویّۀ خود را کاملاً آشکار ساخت. با آغاز جنبش ملى شدن صنعت نفت حزب توده با دو جناح کیانورى ـ قاسمى شکل گرفت که بعدها با سکوت در قبال کودتاى 28 مرداد 32 و فعالیتهاى پشت پرده نقش مهمى در سقوط مصدق داشت. در مرداد ماه 1333 با دستگیرى افسران شبکۀ نظامى و سایر شبکههاى حزب توسط رژیم شاه، عدۀ زیادى، از سوابق حزبى خود ابراز انزجار کردند و به همکارى با رژیم شاه و سازمان امنیت آن دست یازیدند. در دهمین کنگرۀ حزب در اوایل دهۀ پنجاه، حزب به تعریف و تمجید از رژیم و رویگردانى از مبارزه پرداخت. در سالهاى 50 تا 56 ه . ش . که روحانیت با شیوههاى نوینى مبارزه را آغاز کرده بود، حزب به تجدید سازمان پرداخت و پس از پیروزى انقلاب اسلامى، حزبْ پلنوم شانزدهم خود را در تهران برگزار و پشتیبانى خود را از جمهورى اسلامى اعلام کرد. هدف حزب پس از انقلاب اسلامى این بود که بتدریج جاى پایى در بین نیروهاى انقلابى باز کرده و در ارکان اقتصادى و فرهنگى کشور نفوذ نمایند. سرانجام با دستگیرى رهبران و کادرهاى اصلى حزب توده، سیل اعترافات و تنقرنامهها آغاز شد و با اعترافات طولانى و گستردۀ افرادى چون کیانورى و طبرى به جاسوسى و تلاش جهت نابودى نظام، ماهیت این حزب بر همگان آشکار و به عمر سراسر خیانت 42 سالۀ حزب توده در ایران پایان داده شد.
[xxxi]ـ «استالین»
ژوزف و سپاریونوویچ جوگاشویلى، معروف به استالین، 21 دسامبر 1879 در گرجستان به دنیا آمد. از سن پانزدهسالگى با مکتب مارکسیسم آشنا شد و از آن به بعد وارد فعالیتهاى سیاسى شد و بارها به خاطر این فعالیتها دستگیر و زندانى شد.
در سال 1907 میلادى در کنفرانس سوسیال دموکراتهاى روسیه در لندن، لنین به او لقب استالین پولاد به زبان روسى داد.
سرقت 341000 روبل از بانک تفلیس در 26 ژوئن 1906 که بزرگترین سرقت تاریخ تا آن وقت بود،او را قهرمان مشهورى در بین کمونیستها ساخت.
در سال 1912 میلادى حزب بلشویک رسماً تشکیل شد و استالین به پیشنهاد لنین به عضویت در کمیتۀ مرکزى آن درآمد و بعداً روزنامۀ «زوزدا» و سپس «پراودا» را منتشر ساخت. بهدنبال پیروزى انقلاب اکتبر به سمت رئیس سازمان بازرسى حزب از سوى لنین انتخاب شد و در سال 1922 میلادى به دبیر کلى حزب رسید و تشکیلات آن را قبضه کرد.
لنین در 21 ژانویه 1924 در گذشت و وصیتنامۀ او که حاوى اظهار عدم رضایت وى از استالین بود، به همراه مقالات تند وى علیه استالین، توسط بیوۀ لنین در اختیار «کامنف» قرار گرفت و او نیز دراختیار دفتر سیاسى حزب قرار داد که این امر خشم استالین را برانگیخته و مقدمهاى براى تصفیههاى خونین بعدى وى گردید. در دسامبر 1927 در کنگرۀ پانزدهم حزب با سخنرانى هفت ساعتۀ استالین آهنگ تسریع در پیشرفت کمونیسم تصویب شد که اشتراکى کردن کشاورزى از پیامدهاى آن بود که منجر به قتل ده میلیون کولاک یا کشاورزان مرفه دوران استولیپین از نخستوزیران مقتدر دوران تزارى گردید. بعداً استالین تصفیههاى خونینى را تا سال 1939 میلادى به راه انداخت که تنها در سال 1935 میلادى 536500 نفر کشته شدند. با وقوع جنگ دوم جهانى و اشغال لهستان، لیتوانى، لتونى و استونى استالین شوروى را به سوى یک قدرت جهانى پیش برد.
بالاخره این دیکتاتور بزرگ تاریخ در روز پنجم مارس 1953 به صورت مشکوکى درگذشت و حکومت سى سالۀ خفقان، ترور و کشتار وى پایان یافت.
[xxxii]ـ «حادثۀ آمل»
حادثۀ آمل به دنبال اعلام مبارزۀ مسلحانۀ مخالفین نظام نوپاى اسلامى در تاریخ 30 خرداد 1360، به وقوع پیوست. اتحادیۀ کمونیستهاى ایران که متشکل از مارکسیست ـ لنینیستهاى چپ بودند با ارزیابى موقعیتهاى جغرافیایى، جنگلهاى آمل را مناسب براى عملیات چریکى تشخیص دادند و در آنجا استقرار یافتند. تصور واهى اتحادیه بر این بود که به خاطر وضعیت اجتماعى منطقۀ آمل و بافت دهقانى جمعیّتِ اطراف آن، در صورت حمله به شهر، مقاومت پراکندۀ نیروهاى انقلاب بسرعت سرکوب مىشود و در مرحلۀ دوم پس از قطع خطوط ارتباطى و تقویت نیروهاى مخالف داخل شهر، دیگر مناطق مازندران به تصرف نیروهاى اتحادیه درآمده و پس از آن آحاد مردم در یک زنجیرۀ متشکل در سراسر ایران بپا مىخیزند و رژیم جمهورى اسلامى را ساقط مىکنند.
حملۀ آنها شب ششم بهمن آغاز شد. آنها به دو گروه تقسیم شدند.
گروه اول وارد شهر شده و به گشتزنى پرداختند و هر کس را به اصطلاح حزباللهى و پاسدار تشخیص مىدادند ترور مىکردند. آنها سپس به کمیتۀ انقلاب اسلامى شهر حمله بردند. مردم آمل که با صداى تیراندازى به خیابانها آمده و متوجه وقایع شده بودند، آمادۀ مقابله گردیدند. صبح روز ششم بهمن حماسۀ مردم آغاز شد و مردم آمل با سنگربندى در شهر و مقابله با نیروهاى اتحادیه آرایش آنها را برهم زدند. در نتیجه نیروهاى اتحادیه که ایمان و مقاومت مردمى را در برنامۀ خود لحاظ نکرده بودند به گروههاى کوچکترى تقسیم شدند ولى بر اثر شدت مقابلۀ مردمى، ارتباط آنها از هم قطع و بالاخره تا غروب همان روز تارومار شدند. در این واقعه 34 نفر از کمونیستها کشته و چند تن زخمى و سى نفر دستگیر شدند و از مردم شریف آمل نیز چهل نفر به شهادت رسیدند.
[xxxiii]ـ «کمونیست امریکایى»
اصطلاح کمونیست امریکایى، در رابطه با عملکرد بعضى از احزاب چپ در کشورهاى جهان و خصوصاً کشورهاى اسلامى است. این احزاب در حالى که در ظاهر اعتقاد به اصول و مبانى کمونیسم دارند ولى در موضعگیریها و عملکردهاى خویش در راستاى سیاستهاى غرب قرار دارند.
مانند بسیارى از احزاب کمونیستى ایران، نظیر پیکار، کومله، دموکرات که همسو با سیاستهاى سازمان سیا در براندازى جمهورى اسلامى ایران تلاش کردند و از کمکهاى مالى استکبار برخوردار بودند و در یک بررسى عمیقتر مىتوان گفت به طور کلى رودررویى کمونیستها با نهضت اسلامخواهى در ممالک اسلامى بویژه ایران، قطع نظر از شعارها، نوع روابط و وابستگى احزاب کمونیستى به کشورهاى عضو بلوک کمونیسم در گذشته، همواره در راستاى منافع و هماهنگ با سیاستهاى خصمانۀ غرب و امریکا علیه انقلاب اسلامى قرار داشته است.
[xxxiv]ـ «حزب دموکرات کردستان»
این حزب در سال 1322 ه . ش . با حمایت و تشویق شوروى سابق توسط قاضى محمد تشکیل شد.
در بهمن 1324 قاضى محمد به عنوان دبیر کل حزب در راستاى سیاستهاى شوروى و تجزیۀ ایران در مهاباد تشکیل حکومت داد اما به دنبال توافق دولتین ایران و شوروى سابق، قاضى محمد به همراه برادرش سیف قاضى و حدود چهل تا پنجاه نفر از اعضاى حزب اعدام شدند.
در سال 1338 فعالیتهایى در جهت احیاى حزب انجام شد که با شکست مواجه گردید.
با گذشت زمان و پیروزى انقلاب اسلامى در ایران این حزب دوباره شروع به فعالیت نمود. رهبران جدید با استفاده از سابقۀ حزب و بهرهبردارى از ضعف دولت موقت و برخى خیانتها موفق شدند با تصرف تعدادى از پادگانهاى نظامى و غارت سلاحها موقعیت خود را در قسمتهایى از کردستان تحکیم بخشند. از نظر ایدئولوژى، حزب دموکرات علىرغم تکیه بر مارکسیسم، اصالتى براى مبارزۀ طبقاتى قائل نیست و از همین رو فئودالها و خانهاى محلى در داخل حزب و کادر رهبرى آن از موقعیت ویژهاى برخوردار مىباشند.
پس از انقلاب اسلامى، رهبرى حزب با عبدالرحمن قاسملو بود. وى در سال 1338 با تعهد سپردن به ساواک شاه از ایران خارج و به مدت پانزده سال در کشورهاى شوروى، عراق و اروپاى شرقى و فرانسه اقامت گزید و در فرانسه در مدرسۀ «السنۀ شرقیهاى» که یکى از وظایفش تربیت و پرورش جاسوس براى کشورهاى مشرق زمین است، مشغول به فعالیت مىشود در مدت اقامت در شوروى در بخش فارسى رادیو مسکو به سخنپراکنى مشغول، و در عراق نیز شغل مهم دولتى داشته است. خاندان وى از فئودالهاى معروف منطقه مىباشند.
قاسملو در روز دوشنبه 22/4/1368 شمسى در وین پایتخت اتریش به قتل رسید. استراتژى حزب دموکرات، تحت پوشش خودمختارى، انتزاع خاک کردستان از پیکرۀ جمهورى اسلامى ایران است. این حزب همانند دیگر احزاب منطقه با انشعابات پىدرپى که در درون ساختار آن ایجاد شده است دریک سردرگمى و بلاتکلیفى به سر برده و حیات آن به میزان زیادى به حیات حزب بعث و حامیان غربى آن بستگى دارد.
بر اساس اسنادى که از لانۀ جاسوسى امریکا در ایران به دست آمده و منتشر نشدهاست، دولت امریکا در وارد آوردن فشار بر نظام نوپاى اسلامى بیشترین استفاده را از حزب دموکرات کردستان برده است و همواره ایجاد اغتشاش در این منطقه و حمایت کامل از حزب دموکرات و دیگر گروهکهاى محارب در کردستان، در برنامۀ سازمان سیا قرار داشته است.
[xxxv]ـ «حزب کومله»
بنا به ادعاى این حزب، سال تأسیس آن 1348 ه . ش . مىباشد اما نداشتن هیچ گونه فعالیتى تا سال 1357 ه . ش . و عدم وجود مدارک کافى این ادعا را مشکوک جلوه مىدهد. در سال 1357 به دنبال کشته شدن فردى به نام محمد حسین کریمى که حزب، او را از خود مىدانسته، اعلام موجودیت کرد و بدنبال آن در پى کسب وجهه و مانورهاى مردمپسندانه با شعارهاى دفاع از دهقان در مقابل فئودالهاى منطقۀ «کرمنو» از توابع سقز برآمد. با توجه به سوابق و روحیه و فرهنگ خاص حاکم بر منطقه، شعارهاى عوام فریبانۀ آنان تا حد زیادى مؤثر واقع شد و جو ضد دولتى در منطقه به وجود آورد و به موازات آن با سلاحهایى که از پادگانهاى منطقه غارت کرده و نیز کمکهایى که از سوى رژیم بعث به آنها مىشد وارد جنگ مسلحانه علیه نظام جمهورى اسلامى شدند. از نظر ایدئولوژى این حزب از نقطه نظرات مائو الهام گرفته است. به دنبال گسترش تحرک نظامى جمهورى اسلامى، تشکیلات گروهک مزبور از هم پاشیده و بقایاى آنها به شهر بوکان پناه بردند.
حزب کومله با توجه به وابستگىاش به استکبار جهانى و کمکهاى رژیم بعث به آن، هم صدا با بوقهاى تبلیغاتى جهان بر علیه نظام جمهورى اسلامى ایران در جنگ تحمیلى موضع گرفت و ایران را آغازگر جنگ اعلام کرد. در طول دوران جنگ اعضاى کومله مانند دیگر احزاب کمونیستى و منافقین، به عنوان ستون پنجم دشمن عمل کرده و براى دولت عراق مزدورى مىکردند.
در زمینۀ اخلاقى، این حزب با طرح نظریههایى چون «عشق آزاد» و ... درصدد موجه جلوه دادن مفاسد اخلاقى درون حزب برآمد.
به هر تقدیر تحولات جارى در منطقۀ کردستان و تحکیم قدرت دولت مرکزى در منطقه موجب گشت که حزب کومله در انزوا و اضمحلال کامل قرار گیرد. مردم ایران این حزب را در کنار منافقین به عنوان یکى از منفورترین احزاب خائن به ملت و انقلاب اسلامى مىشناسند.
[xxxvi]ـ «شهید مدرس»
شهید سید حسن مدرس، در روستاى «سرابهکچو» از توابع اردستان اصفهان به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات در اصفهان عازم عتبات عالیات شد و در نزد اساتید بزرگى چون آخوند خراسانى و میرزاى شیرازى به ادامۀ تحصیل پرداخت و به درجۀ اجتهاد رسید. مخالفت با ستمگریهاى ظل السلطان فرزند بزرگ ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان او را در امور سیاسى آبدیده کرد. در مجلس دوم به عنوان یکى از پنج نفر علماى طراز اول از سوى مراجع تقلید انتخاب شد و با حاج آقا نوراللّهنجفى (یکى از پنج نفر علماى طراز اول) به تهران آمد. در جریان قیام محمدعلى میرزا به همراه سایر مشروطهخواهان به مقاومت برخاست و در نتیجه این قیام با شکست رو به رو شد و به دنبال آن مصادرۀ اموال شورشیان پیش آمد که با اولتیماتوم 1911 میلادى روسیه مواجه گردید. این اولتیماتوم با مخالفت شهید خیابانى و شهید مدرس رد شد. در قضیۀ مهاجرت که به دنبال اشغال بخشهایى از خاک ایران در جنگ جهانى اول به وقوع پیوست، وى تصدى دو وزارتخانۀ دولت آزاد در تبعید را به عهده داشت (1335 ه .ق.) قرارداد 1919 میلادى که به دنبال پیروزى بلشویکها در روسیه و سعى انگلیس در روى کار آوردن دولتى مقتدر و وابسته در ایران، بین وثوقالدوله و کاکس منعقد شده بود با مخالفت شدید مدرس لغو گردید. در جریان کودتاى 1299 ه . ش . رضاخان، بشدت با آن به مخالفت برخاست و این مخالفتها با رضاخان تا هنگام تبعید وى در 16 مهرماه 1307 ادامه یافت و سپس، پس از ده سال در شهر کاشمر در عصر روز 27 ماه مبارک رمضان سال 1316 ه . ش . با زبان روزه او را مسموم و به دستور رضا خان او را به شهادت مىرسانند. آنچه که از مدرس در خلال حیات سیاسىاش به یادگار باقى مانده روحیۀ مقاومت و سازش ناپذیرى او در مقابل قدرتهاى شیطانى و یک عمر مجاهده در دفاع از اسلام و میهن اسلامى است. حضرت امام به کرّات از شهید مدرس یاد مىکردهاند و او را الگوى مبارزان و مجاهدان و مصداق بارز روحانیت انقلابى مىدانست.
[xxxvii]ـ «فاجعۀ 14 اسفند»
فاجعۀ 14 اسفند ماه 1359 تلاشى بود که از سوى عناصر وابسته و سازشکار براى بازگرداندن مسیر انقلاب به سوى یک رژیم مورد پسند غرب صورت گرفت.
در این روز بنىصدر رئیسجمهور اسبق و مخلوع با اعلام برگزارى مراسم بزرگداشت سالگرد درگذشت دکتر مصدق در دانشگاه تهران که از سوى گروهها و جمعیتهاى معارض حمایت مىشد با سخنرانى تحریکآمیز خود، سعى در اغواى مردم و انزواى نیروهاى انقلابى داشت. این مراسم که از ساعت 40:15 دقیقه آغاز گشته بود منجر به درگیرى بین شرکت کنندگان در مراسم و مخالفین آنها گردید.
در جریان درگیرى بنىصدر با سخنان تحریک آمیز، هیجان جمعیت را بیشتر مىکرد و گارد مخصوص او به همراه میلیشیاى منافقین خلق شروع به ضرب و جرح مخالفین نمودند. در این حادثه تعداد زیادى از مردم که در دانشگاه و بیرون دانشگاه به حمایت از آرمانهاى انقلاب اسلامى شعار مىدادند، به دستور بنىصدر مورد تهاجم قرار گرفته و تعداد زیادى زخمى شدند.
حادثۀ 14 اسفند نقطۀ عطفى بود که صفبندى نیروهاى انقلابى به رهبرى امام خمینى با خطوط انحرافى را عمیقتر و آشکارتر کرد و همین حادثه و اعمال بعدى بنى صدر، موجبات جدایى کامل او را از ملت و نهایتاً پناه بردن علنى او به منافقین و سقوط و فرار وى را فراهم ساخت.
[xxxviii]ـ «مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم»
به دنبال انقلاب اکتبر 1917 در روسیه و استقرار نظام کمونیستى در آن کشور، پهنۀ عظیمى از جهان، از بالتیک تا آدریاتیک در حصار آهنین اندیشۀ مارکسیستى گرفتار آمد. مظاهر این تفکر در خشونت، قتل و انهدام اندیشههاى مخالف در شدیدترین وضع ممکن بود.
پس از مرگ لنین در سال 1924 میلادى و روى کار آمدن استالین، جهان شاهد آغاز وحشتناکترین کشتارها در تاریخ معاصر بود. استالین پس از نابود کردن رقباى سیاسى خود همچون تروتسکى، زنیویف، کامنف، و تثبیت قدرت خودش اقدام به پیاده نمودن برنامۀ پنج سالۀ اقتصادى خود جهت توسعۀ شوروى نمود. از سیاستهاى اصولى این برنامه، لغو مالکیتهاى فردى و اشتراکى کردن سیستم کشاورزى بود. در راستاى این سیاست، اقدام به درهم شکستن مقاومتها به صورت وحشتناکترین شیوههاى ضد بشرى نمود. در ماجراى کولاکها و تبعید آنها به سیبرى تنها ده میلیون نفر کشته شدند. در سال 1935 تحت نظر «یژوف» 536500 نفر به قتل رسیدند. استالین به نوعى بیمارى به نام پارانو دچار بود که علائم آن جنون عظمتطلبى است. سیاست قتل و سرکوب در دوران زمامداران بعدى نیز ادامه یافت. در زمان برژنف حادثۀ بهار پراگ و تجاوز به چکسلواکى با کشتارهاى وسیع همراه بود. بسیارى از جنایات هفتاد سال سلطۀ کمونیستها در این بخش از جهان، در دوران روى کار آمدن گورباچف برملا گردید. سرانجام لهیب آتش ظلم از زیر خاکستر سردرآورد و زبانههاى سرکش آن کاخ ظلم را بر سر سرنشینان و اهل ظلمۀ آن یکسره ویران ساخت سقوط شوروى و تجزیۀ آن.
[xxxix]ـ «احلى من العسل»
شیرینتر از عسل. این تعبیر در روایات در وصف آب نهر کوثر و برخى دیگر از نعمتهاى بهشتى بهکار رفته بحارالانوار، ج 8، ص 18 از پیامبر گرامى (ص و ص 183 و 189).
و همچنین این تعبیرى است که قاسم بن حسن (ع) در شب عاشورا در جواب عموى خویش، حسین بن على (ع) فرموده است ... قاسم بن حسن (ع) به امام (ع) گفت: آیا من هم در کشته شدگانم؟ دل حسین (ع) بر او بسوخت و گفت: اى پسرک من! مرگ نزد تو چگونه است؟ گفت: اى عم! از انگبین شیرینتر. گفت: آرى به خدا سوگند ـ عم تو فداى تو باد ـ تو یکى از آن مردانى که با من کشته شوند بعد از آنکه شما را بلاى عظیم برسد.
(ترجمۀ نفس المهموم حاج شیخ عباس قمى، به قلم حاج میرزا ابوالحسن شعرانى)
[xl]ـ «اى کاش ما با شما بودیم و به رستگارى بزرگ نایل مىگردیدیم».
این اقتباسى است از فراز آخر زیارت امام حسین ع.