آشنائي در مورد تاريخچه ي چاپگرهاي سوزني و عمل کرد آنها

آشنائي در مورد تاريخچه ي

چاپگرهاي سوزني

و عمل کرد آنها

در كشور ما تمامي چاپگرهاي سوزني در شركت ماديران توليد مي شود :

شركت ماديران در سال 1373 با هدف انتقال داشتن فني توليد سخت افزارهاي پيشرفته و توسعه اشتغال تاسيس شد.تاسيسات توليدي صنايع با مساحت 42.500متر مربع بعد وسعت 73000متر مربع در شهر صنعتي هشتگرد واقع شده است .

همكاري شركت هاي بزرگ بين المللي نظير: ال جي ،اپسون و اوليوتي،انتقال دانش فني ساخت و توليد سخت افزارهاي پيشرفته،متنوع و به روز را در ماديران ميسر ساخته است.و جهت اطلاعات بيشتر ميتوان به سايت ماديران نيز رجوع كرد.

چاپگرهاي سوزني با توجه به اينكه سرعت عمل زيادتر و عمر بيشتر و هزينه ي كمتري دارند ، در اكثر ادارات كارايي بيشتر و بهتري دارند مورد پسند در ايران مي باشد و باتوجه به اينكه برنامه هاي اكثر ادارات با dos مي باشد و چاپگرهاي سوزني بهتر و باسرعت عمل بيشتري در محيط داس چاپ مي گيرند به همين جهت نيز خريدار بيشتري دارد ولي كم كم با توجه به اينكه اكثر ادارات برنامه هايشان را به xp تغيير داده اند به همين علت رفته رفته از چاپگرهاي سوزني كمتر استفاده مي شود و چاپگرهاي ليزري وجوهر افشان جاي آنها را مي گيرند..و چاپگرهاي سوزني كه در ادارات استفاده مي شود بدين مدل مي باشند:

Dfx-5000-dfx8000-dfx8500-lq2170-lq2180-lq300-lq300+( &……

آشنائي با ساختار داخلي و

تنظيمات چاپگرهاي

ليزري

اين چاپگرها برخلاف چاپگرهاي سوزني هزينه ي بيشتري دارند .

و چاپگرهاي ليزري به جهت اينكه ساختارپيچيده اي دارند و اطلاعات را با USBانتقال مي دهند هيچ گونه خطايي در ارسال اطلاعات به چاپ ندارند.و اكثر ساختار اين چاپگرها جداگانه مي باشد و در تعمير آنها به نفر فني كمك بيشتري مي كند.

هزينه ي شار‍ كارتريج هاي چاپگر هاي ليزري نسبت به چاپگرهاي سوزني بيشتر و نسبت به جاپگرهاي جوهر افشان كمتر مي باشدو.....

15روش از بهترین شیوه های افزایش عمر باتری لپ تاپ

15روش از بهترین شیوه های افزایش عمر باتری لپ تاپ


آیا می دانید چگونه عمر باتری لپ تاپ خود را افزایش دهید. در این بخش ما 15 روش از بهترین شیوه های افزایش عمر باتری را به شما معرفی خواهیم کرد.

1. دفراگ منظم
هر چقدر هارد دیسک شما سریعتر کار کند، انرژی کمتری استفاده می کند. برای اینکه تا آنجا که امکان دارد هارد دیسک تان کارآمدتر باشد باید بطور منظم آنرا دفراگ کنید. (البته تازمانیکه با برق باتری کار نمی کند!) سیستم عامل مکینتاش OSX به لحاظ کنترل و مدیریت چندپارگی فایلها عملکرد بهتری دارد بنابراین این روش احتمالا برای سیستم های اپل خیلی قابل اجرا نیست.

2. کاهش نور صفحه نمایش
بیشتر لپ تاپ ها با قابلیت کاهش نور صفحه نمایش سازگار هستند. برخی از آنها نیز با شیوه های تنظیم سرعت پردازنده و عملکرد کاهش دمای CPU سازگارند. بنابراین می توان انتظار داشت که یکی از شیوه های افزایش عمرباتری، کاهش نور صفحه نمایش در پایین ترین سطح است تا عمر باتری در سطح قابل توجهی افزایش یابد.

3. بستن پنجره ها
امکاناتی مانند iTunes، Desktop Search و غیره موجب افزایش بار پردازنده و درنتیجه کاهش عمر باتری می شوند. بنابراین در صورت استفاده از شارژ باتری سعی کنید کلیه پنجره ها و برنامه های غیرضروری خود را ببندید.
4. قطع ارتباط دستگاههای خارجی متصل به سیستم دستگاههای USB (مانند موس) و شبکه WiFi موجب تخلیه شارژ باتری می شوند. درصورتی که نیازی به این دستگاهها ندارید آنرا از لپ تاپ جدا کنید. بدیهی است که هنگام استفاده از باتری درصورت شارژ دستگاه های دیگر (مانند iPod) با لپ تاپ نیز خود عامل مهمی در کاهش سریع شارژ باتری محسوب می شود.

5. افزایش حافظه RAM این روش به شما این امکان را می دهد به جای تکیه بر حافظه مجازی، با کمک حافظه ی لپ تاپ پردازش بیشتری انجام دهید. نصب حافظه مجازی در میزان استفاده از فضای هارد تأثیر میگذارد، و به لحاظ مصرف انرژی کارآمدی بسیار کمتری دارد. توجه داشته باشید که افزودن حافظه ی بیشتر موجب مصرف انرژی بیشتر خواهد شد. بنابراین استفاده از این روش زمانی قابل اجراست که بخواهید برنامه های بسیار فشرده را که عملاً به کارایی سنگین حافظه مجازی نیاز دارند، اجرا کنید.
6. استفاده ار هارد دیسک به جای سی دی / دی وی دی
به همان اندازه که هارد دیسک کار می کند، برق مصرف می شود، اما میزان مصرف برق درایوهای سی دی و دی وی دی به مراتب بیشتر است. حتی درصورتی که یک لوح فشرده در درایو باشد برق مصرف می شود. با این وجود، چرخش قطعات مختلف هارد موجب مصرف برق کمتری می شود، حتی زمانی که آنها بطور فعال در حال استفاده نباشند. پس تا آنجا که امکان دارد سعی کنید به جای استفاده از درایوهای اپتیکال با استفاده از برنامه هایی مانند Alcohol 120% از درایوهای مجازی استفاده کنید.
7. تمیزکردن روکش فلزی باتری
سعی کنید هر دو ماه یکبار روکش فلزی باتری را با یک تکه پارچه ی آغشته به الکل تمیز کنید. این کار باعث میشود برق بیشتری منتقل شود و کارایی آن بهبود بخشد.
8. مراقبت بیشتر از باتری
از باتری سیستم خوب کار بکشید. هرگز باتری شارژ شده را برای مدت طولانی بلااستفاده رها نکنید. پس از هر بار شارژ کردن، باید حداقل هر دو تا سه هفته یکبار از آن استفاده کنید. همچنین، هرگز شارژ باتری لیتیوم را به طور کامل تخلیه نکنید. (خالی کردن شارژ باتریها فقط مختص به باتری های قدیمی تر است)

9. سیستم خود را در حالت Hibernate قرار دهید نه Standby
اگرچه قرار دادن لپ تاپ در حالت standby موجب صرفه جویی مقداری برق می شود و می توانید فوراً برنامه های خود را از همان نقطه ایی که ترک می کنید، مجدداً اجرا کنید، با این حال به اندازه وضعیت Hibernateنمی تواند موجب صرفه جویی در برق شود. در حقیقت، با Hibernate کردن کامپیوتر، علیرغم ذخیره کردن وضعیت موجود سیستم بطور کامل خاموش می شود.

10. کاهش دمای سیستم
هنگامی که لپ تاپ خنک تر باشد عملکرد موثرتر و کارآمدتری ارائه خواهد داد. بنابراین توصیه می کنیم همیشه منافظ خروجی هوا را با یک تکه پارچه تمیز و مواد پاک کننده صفحه کلید پاکیزه نگه دارید تا مانع از جابجایی هوا نشود.

11. تنظیم و بهینه سازی امکانات سیستم
برای اینکار در پنجره کنترل پنل آیتم Power Operation را بزنید و برای استفاده ی بهینه از سیستم آنرا تنظیم کنید. ( جهت برخورداری از بیشترین کارایی و اثربخشی گزینه max battery را انتخاب کنید.)

12. چندکار همزمان با هم انجام ندهید
هرگاه سیستم با برق باتری کار می کند هرگز چندکار همزمان با هم انجام ندهید. پس هرگز چند پنجره را با هم باز کنید، و سعی کنید فقط روی یک کار متمرکز شوید. در غیر اینصورت قبل از اتمام کارهایتان باتری تخیله و بدنبال آن سیستم خاموش می شود.

13. کارهایتان را مدیریت کنید
علاوه بر لپ تاپ، از PCتان نیز استفاده کنید. فعالیتهایی مانند دریافت و ارسال ایمیل و پردازش کلمات در مقایسه با اجرای بازیهای رایانه ایی و یا DVD برق بسیار کمی مصرف می کنند. اگر فقط یک شارژ باتری دارید، پس کارهایتان را مدیریت کنید و آنها را اولویت بندی کنید و درصورت امکان برخی کارهایتان را با کامپیوتر رومیزی انجام دهید.

14. لپ تاپ کارآمدتری داشته باشید لپ تاپ ها روز به روز کارآمدتر و اثربخش تر می شوند و تأثیر بسزایی در زندگی روزمره ما می گذارند بطوری که برخی تولید کنندگان لپ تاپ در فکر ساخت باتری هایی با عمر یک روزه هستند. البته درمورد طراحی این نوع باتریها از گوشه و کنار خبرهایی شنیده می شود. اینکه یک لپ تاپ جدیدتر و کارآمدتر را جایگزین یک لپ تاپ قدیمی کنیم معمولاً راه حل سریعی است ممکن است برای برخی افراد قابل دسترس نباشد و هر کسی از عهده آن برنمی آید.
15. جلوگیری از Memory Effect
اگر از یک لپ تاپ بسیار قدیمی استفاده می کنید، باید از تأثیر Memory Effect بر عمر باتری جلوگیری کنید. یکی از روشهای سالم نگه داشتن باتری اینست که آنرا به طور کامل شارژ کنید و حداقل هر دو تا سه هفته یکبار آنرا تخلیه کنید. البته به استثناء باتری لیتیوم یون ( اکثر لپ تاپ ها مجهز به این باتری هستند) که از اثر حافظه باتری در امان است

زندگی شهید امینی

مهندس مهدی امینی در سال 1332 هـ.ش در ارومیه چشم به جهان گشود دوران دبستان و متوسطه را در ارومیه و تهران گذراند . پس از اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1350 هـ.ش وارد دانشگاه علم و صنعت تهران شد و در سال 1356 هـ.ش در رشته مهندسی راه و ساختمان مراحل عالی تحصیل را به پایان رساند . پس از پایان تحصیلات وارد خدمت سربازی شد . فعالیت های انقلابی او از زمان تحصیل در دبیرستان شروع شد و او در کنار درس و تحصیل به مطالعه کتب مختلف مذهبی و آثار امام خمینی (ره) پرداخت .در این دوره بود که به جریان مبارزه با رژیم طاغوت پیوست و در جریان این فعالیت های سیاسی ، مدتی زندانی شد . با ارشاد روحانیت راستین مسیر عشق و خون را از قم آغاز نمود ایام پر حادثه انقلاب اسلامی را با تلاش و تکاپو سپری کرد و در پیشبرد اهداف امام خمینی (ره) با جان و دل کوشید او که تشنه معارف اسلامی بود قصد هجرت دوباره به قم را داشت اما ارومیه نیازش به ایشان بیشتر بود با رشد و اوج گیری انقلاب اسلامی و با توجه به این که مهندس راه و ساختمان بود ، می توانست موقعیت شغلی و پست مهمی بدست آورد ، و در مأموریت های مختلف شرکت نماید لاجرم در نقش مدیریت یک شرکت بزرگ راه سازی در راستای عمران و آبادی به تلاش پرداخت و همزمان تلاش خود را در جهت دفاع از خط امام و انقلاب در قبال گروهکها ، منحرفین و محاربین آغاز نمود او هرچند مدیر شرکت بود ولی مسئولیتها هرگز نتوانست او را تسلیم خود نماید بلکه او شیرمردی بود از تبار حسین (ع) بطوریکه با شروع جنگ تحمیلی در اولین روز جنگ مسئولیت ها را رها کرده و به دلیل علاقه به انقلاب و حفظ و حراست از آن سبب گردید تا برای انجام خدمات بیشتر به سپاه پاسداران ملحق شود و دوشاوش سردارانی چون باکری عازم جبهه جنوب شد و در سال 1359 با دعوت سپاه به ارومیه بازگشته و فرماندهی عملیات سپاه را عهده دار می گردد و فصلی دیگر از دلاوری ها به نام این سردار بزرگ رقم می خورد . وی به عنوان سربازی جان برکف برای انجام هر مأموریتی در راه انقلاب پیشقدم بود و شهادت طلبان را در سایه بیرق سرخ سپاه اسلام مهیا نموده و خود نیز پیشاپیش همه پای در میدان نبرد با منحرفین و محاربین (احزاب منحله دمکرات کردستان و کوموله)نهاد ومنطقه عمومی دارلک  گوگ تپه و مهاباد را از لوث وجود ضدانقلاب پلید و حزب منحله دمکرات ، پاک و سرانجام بعد از خدمات ارزنده در راه انقلاب در تاریخ سی ام خرداد 1360 در این نبرد به همراه یاران با وفایش به فیض شهادت نائل آمد . فرازهایی از سخنان سردار شهید مهدی امینی· ما یک تکلیف داریم و آن عمل کردن به احکام است و گوش دادن به فرمان امام و ولایت فقیه ، ما مجبور نیستیم که ببینیم نتیجه چه خواهد شد ، ما به ادای تکلیف موظفیم .· آن چیزی که ماندگار است افکار اسلامی است . ما باید از کسانی خط بگیریم که از افکار ناب اسلام و ائمه خط گرفته باشند این احزاب از روی هوی و هوس برنامه هایی در جهت نفی اسلام و اثبات مبانی ضد خدایی دارند و در نهایت نابود شدنی اند . · اگر ما روحانیت را از دست بدهیم انقلاب از دست می رود . · اگر تنها خودم در سپاه (ارومیه) بمانم باز هم از سپاه دفاع و حمایت خواهم کرد . · اگر این جنگ به ما تحمیل نمی شد من روزانه حداقل 500 متر شاهراه میزدم . الآن (منافقان و دشمنان) ما را مجبور کرده اند که کارهای عمرانی را کنار گذاشته و تفنگ بر دوش بگیریم . خاطره مادر شهید : همسر مهدی می گفت : به مهدی گفتم چرا اسمت را عوض کردی ؟ (نام قبلی مهدی شهرام بود) مهدی جواب داد : بعد از شهادت من می فهمی و مهدی در شب تولد حضرت مهدی (عج) به شهادت رسید . فرمانده سپاه به خانه ما آمد و گفت : امروز میلاد حضرت مهدی (عج) است و آمده ایم به شما تبریک بگوییم . گفتم مثل اینکه می خواهید دو تا تبریک بگویید . دیگر چیزی نگفتند و من فهمیدم مهدی شهید شده .

یاد شهدای دارلک

'دارلک' ميعادگاه کبوتران عاشق

اروميه- دارلک، ديار عاشقان جان برکف آذربايجان غربي و ميعادگاه شهداي گلگون کفن اين ديار شهيد پرور است.

چه کسي مي دانست نام دارلک عجين خواهد شد با دليرمرداني عاشق که در ذهن تاريخ ماندگار شدند. 
چه کسي مي دانست نام دارلک در قطره قطره اشک هاي مادران ديار ايران زمين ماندگار خواهد شد.
 
چه کسي مي دانست دارلک جولانگاه دليرمردان عاشقي خواهد شد که با رشادت و با علم به دانستن پرکشيدن به سوي معشوق، قدم در راه شمع شدن در راه معشوق گذاشتند.
 
چه کسي مي دانست خرداد، آخرين ماه فصل بهار ، زماني خواهد بود تا عاشقان راه به معبود يابند.
 
آه، چه کسي مي دانست وقتي قلم به دست گرفته و در رساي آن دليرمردان مي نويسي ناخودآگاه دلهاي عاشقان و دليرمردان دارلک را در سطر سطر نوشته هايت احساس خواهي کرد تا بداني هر کلمه اي که مي نويسي ياد دلاوري و عاشقي است .
 
بايد بدانيم وقتي مادران و پدران، خاطرات آن روزهاي خون، آتش و دفاع را براي دلبندشان نقل مي کنند بعيد است نامي از دارلک در آن ميان نباشد چراکه سالار اين دلير مردان همان کسي است که نامش لرزه بر اندام دشمنان و شوق در دل دوست دارانش مي انداخت.
 
مهدي جان چه کشيدي وقتي خبر شهادت دوستان و دلاورانت را در دارلک، در ديار پر گشودن شنيدي؟
 
مهدي جان چه بر تو گذشت در آن يک هفته اي که از يارانت دور مانده بودي؟
 
مهدي جان چه عاشقانه بسوي معبودت و دوستان با وفايت پرگشودي تا همگان بدانند وفاداري در آيين حسيني يعني چه.
 
نام سردار شهيد مهدي اميني براي هر ايراني و بخصوص شهروند اروميه اي آشنا و ماندگار است.
 
سردار رشيد اسلام مهندس مهدي اميني با وجود داشتن خانواده اي مرفه و تحصيلات عاليه، رشادت هاي ماندگاري براي حفاظت از ميهن و پاسداري در رکاب مولايش امام حسين(ع) او مقتدايش امام خميني(ره) به ويترين حضور گذاشت.
 
رزمندگان ، سرداران سپاه اسلام و حتي مادران و کودکان آذربايجان غربي جملگي از او خاطراتي دارند و اين خاطرات خود را سينه به سينه همانند ياد و خاطره ستارخان، باقرخان، خياباني ها و هزاران ايراني مجاهد به فرزندان خود نقل خواهند کرد.
 
شهداي دارلک با وجود اينکه هريک سرداري از تبار حمزه(ع)، عمار، ياسر، سلمان و هزاران جان برکف اسلام هستند، با اينحال با نام فرمانده خود شهيد مهدي اميني عجين شده اند.
 
سردار علايي يکي از فرماندهان دفاع مقدس و همرزم شهيد اميني در رساي اين شهيد والامقام ، سردار دارلک گفت: شهيد اميني و شهداي دارلک را به عنوان بزرگان و قهرمانان منطقه بناميد و ياد کنيد.
 
وي افزود: گردان ويژه شهيد اميني جزو قدرتمندترين گردان‌هاي هشت سال دفاع مقدس بود که هم منطقه خود را از دست دشمن رها کردند و هم در جبهه‌هاي مناطق ديگر نقش کليدي در پيروزي‌ها ايفا کردند به همين دليل به جرأت مي‌توان مهدي اميني و شهداي دارلک به عنوان بزرگان و قهرمانان آذربايجان هستند.
 
سردار علايي ادامه داد: شهدايي مثل شهيد اميني نقش بزرگي را در استقلال و امنيت کشور ايفا کرده‌اند. شهداي ما قدرتشان در سلاحشان نبود بلکه قدرت آنان از نماز، عبادات و ياد امام حسين (ع) و ائمه (ع) و شعار «ما آنيم که به قرآن عمل مي‌کنيم و راه امام را ادامه مي‌دهيم»، بود.
 
محمود احمدي نژاد رييس‌ جمهوري اسلامي ايران نيز به عنوان قدرشناسي از اين شهيد جليل القدر در پيامي به مراسم سالگرد بزرگداشت سردار شهيد مهدي اميني، آذربايجان را آسمان پرستاره شهدا خواند و افزود: شهيد اميني تا پاي جان بر آرمان‌هاي امام(ره)، انقلاب و مردم ايستاد، با اهداي خون خويش جاودانه شد و خود را تا مقام صالحان و انبياء بالا برد.
 
متن پيام دکتر محمود احمدي‌نژاد به اين شرح است:
 
«بسم‌الله الرحمن الرحيم
 
اللهم عجل لوليک الفرج و العافيه و النصر واجعلنا من خير انصاره و اعوانه و المستشهدين بين يديه
 
خداوند بزرگ انسان را آفريد تا تجلي اسماء و صفات او باشد؛ از اين رو او را در زمين خليفه‌الله قرار داد و از او خواست تا در اعتلاي کلمه توحيد بکوشد، خوبي‌ها را در زمين بگستراند و رسيدن به علم و معرفت، نور و روشنايي، محبت و برادري و عدالت و کرامت از مقاصد اصلي او باشد؛ از اين رو خداوند پيامبران را شاهد و الگو و نمونه قرار داد تا انسان‌ها به آنان اقتدا و در مسير آنها حرکت کنند. او اطاعت از پيامبران را به معناي اطاعت از خويش قرار داد و وعده فرمود مومنان و صالحان با پيامبران محشور خواهند شد.
 
بالاترين مقامات را براي انبياء و صديقين و شهداء و صالحان معرفي فرمود. عده‌اي از پيمودن مسير باز ماندند و گرفتار زينت دنيا شدند و عده‌اي مسير را تا آخر طي کردند.
 
شهيدان عزيز گوي سبقت ربودند و به مقصد رسيدند و در جوار حضرت حق به مقام امن و شهادت راه يافتند.
 
آذربايجان آسمان پرستاره شهيدان بزرگواري همچون شهيد مهدي اميني است. او مردي راست قامت و سرافراز بود که بر اصول پايداري مي‌کرد و اهل مماشات و انحراف از حق نبود.
 
تمام‌قد در مقابل باطل مي‌ايستاد و از احدي جز خداوند نمي‌هراسيد. علي‌رغم هوش و ذکاوت سرشار و امکان ادامه تحصيل، آنگاه که دفاع از اسلام و مردم ضرورت مي‌يافت در صحنه حاضر مي‌شد و بي‌محابا با دشمنان جاهل و بي‌رحم مي‌جنگيد. شهيد اميني تا پاي جان بر آرمان‌هاي امام (ره) و انقلاب و مردم ايستاد و با اهداي خون خويش جاودانه شد و خود را تا مقام صالحان و انبياء بالا برد.
 
ايمان و اخلاص و شجاعت و فداکاري او در دفاع از ارزش‌هاي انقلاب و مقابله با ستمگران و زورگويان و متجاوزان به حقوق مردم، درسي ماندگار براي همه ما به خصوص جوانان عزيز خواهد بود.
 
اينجانب به مرم آذربايجان و به خصوص شهر اروميه که مهد تربيت چنين فرزنداني است و به خانواده اين شهيد عزيز تبريک و تهنيت مي‌گويم.
 
بزرگداشت چنين مرداني در حقيقت بزرگداشت ايمان و عشق و حماسه و شجاعت و عزت و کرامت انساني است. از همه برگزارکنندگان اين همايش و حضار محترم تشکر و قدرداني مي‌کنم. »
 
پرويز فتاح ، وزير نيروي سابق جمهوري اسلامي ايران که از همرزمان و هم سنگران دليرمردان آذربايجان بود در رساي اين شهيد عاليقدر گفت: شهيد اميني در برهه هاي حساس انقلاب و دفاع مقدس در مقابل همه تهديدهاي دشمنان و برخي بدخواهان ايستاد و آرمان خود را پيروي از امام راحل دانست.
 
وزير نيرو آرمان تمامي شهدا را زنده ماندن و حيات هميشگي اسلام و انقلاب دانست و ادامه داد: شهدايي همچون مهدي اميني، مهدي باکري و هزاران شهيد ديگر براي اعتلاي نام انقلاب جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و فداکاري کردند.
 
فتاح وظيفه کنوني مردم مومن و انقلابي ايران را لبيک هميشگي به فرمايشات رهبر معظم انقلاب دانست و اظهار کرد: مردم مومن و هميشه در صحنه کشورمان بايد با الگوگيري از اين شهدا، آگاهانه و هوشمندانه، براي نقش برآب کردن توطئه هاي دشمنان اسلام و انقلاب تلاش کنند.
 
نام مادر مهدي، در شهر اروميه نامي آشناست، جلسات قرآن خانم اميني در زندگي خيلي ها، اثرات مفيدي گذاشته است، تلاوت قرآن و آموزش احکام دين براي فرزندش، ميراثي پايدار بود که در جان او جاي مي گرفت.
 
مرحومه رفعت اميني در جايي گفته است : بعد از واقعه دارلک ديدم که مهدي از اين رو به اين رو شد، بي تابي اش بسيار فرق داشت، مي گفت : من بايد شهيد بشوم آن قدر ملتهب بود اولين بار از صميم دل از خدا خواستم، او شهيد بشود.
 
من خانواده شهداي دارلک را مي شناختم، پا مي شدم به خانه هايشان مي رفتم، مهدي مظلومانه (با بغض) و آرام به من مي گفت : ماما، اگر رفتي بي احترامي ديدي، تحويلت نگرفتند به دل نگير، آنها داغ جوان بر سينه دارند، هر چه گفتند و هر چه شنيدي به حساب من بگذار.
 
اين گفته هاي مهدي در من خيلي اثر داشت، دلم برايش مي سوخت، به لطف خدا به هر خانواده اي وارد شدم، نه تنها بي احترامي نديدم، بلکه خيلي هم تحويلم گرفتند، گفتند : آقا مهدي سرباز انقلاب است و . . .
 
يک روز به مجمع آمدند و فرمودند : شنيدم شما مسوول خيرين مدرسه ساز هستيد، گفتم : مادر، اگر خدا بپذيرد ! فرمايش داشته باشيد، خدمت شما هستيم، فرمودند، من مي خواهم به نام مهدي ام ! مدرسه اي ساخته باشم، آن هم در يک نقطه محروم.
 
گفتم : نام فرزند شهيدتان که زينت مدرسه است.
 
جواب داد : اين فرق مي کند، نام کفايت نمي کند، عمل ! آن هم براي بچه ها، آن هم براي علم.
 
شرايط را برايشان عرض کردم مي دانستم که خانم اميني، آن چنان درآمدي ندارد که بتواند مدرسه اي را ساخته باشد و مانده بودم که چه اتفاقي مي افتد، دل خانم اميني براي من خيلي عزيز بود، مبادا برنجد.
 
مادر شهيد مهدي اميني از جمله بانوان مبارزي دوران انقلاب و دفاع مقدس بود و کمتر از فرزندش حرفي مي گفت.
 
وي در جايي با اشاره به اخلاص و تقواي قوي اين شهيد بزرگوار گفته است: مهدي، هميشه آرزوي شهادت مي‌کرد و مي‌گفت، شهيد شدن در راه خدا و خدمت صادقانه به مردم در نزد خدا از اجر و پاداش يکساني برخوردار است.
 
زندگي زناشويي مهدي نيز سراسر پر از درس هاي زندگي بود و خاطرات آن مقطع نيز در خور توجه است.
 
همسر مهدي به روح بزرگ او پي برده بود، وي در جايي مي گفت : به مهدي گفتم چرا اسمت را عوض کردي ؟ (نام قبلي مهدي شهرام بود) ، مهدي جواب داد : بعد از شهادت من مي فهمي و مهدي در شب تولد حضرت مهدي (عج) به شهادت رسيد . فرمانده سپاه به خانه ما آمد و گفت : امروز ميلاد حضرت مهدي (عج) است و آمده ايم به شما تبريک بگوييم . گفتم مثل اينکه مي خواهيد دو تا تبريک بگوييد . ديگر چيزي نگفتند و من فهميدم مهدي شهيد شده .
 
مهندس مهدي اميني در سال 1332 هـ.ش در شهرستان اروميه چشم به جهان گشود دوران دبستان و متوسطه را در اروميه و تهران گذراند .
 
پس از اتمام تحصيلات متوسطه در سال 1350 وارد دانشگاه علم و صنعت تهران شد و در سال 1356 هـ.ش در رشته مهندسي راه و ساختمان مراحل عالي تحصيل را به پايان رساند . پس از پايان تحصيلات وارد خدمت سربازي شد .
 
فعاليت هاي انقلابي او از زمان تحصيل در دبيرستان شروع شد و او در کنار درس و تحصيل به مطالعه کتب مختلف مذهبي و آثار امام خميني (ره) پرداخت.
 
در اين دوره بود که به جريان مبارزه با رژيم طاغوت پيوست و در جريان اين فعاليت هاي سياسي ، مدتي زنداني شد . با ارشاد روحانيت راستين مسير عشق و خون را از قم آغاز نمود.
 
ايام پر حادثه انقلاب اسلامي را با تلاش و تکاپو سپري کرد و در پيشبرد اهداف امام خميني (ره) با جان و دل کوشيد او که تشنه معارف اسلامي بود قصد هجرت دوباره به قم را داشت اما اروميه نيازش به ايشان بيشتر بود با رشد و اوج گيري انقلاب اسلامي و با توجه به اين که مهندس راه و ساختمان بود ، مي توانست موقعيت شغلي و پست مهمي بدست آورد ، و در مأموريت هاي مختلف شرکت نمايد لاجرم در نقش مديريت يک شرکت بزرگ راه سازي در راستاي عمران و آبادي به تلاش پرداخت و همزمان تلاش خود را در جهت دفاع از خط امام و انقلاب در قبال گروهکها ، منحرفين و محاربين آغاز نمود.
 
او هرچند مدير شرکت بود ولي مسووليتها هرگز نتوانست او را تسليم خود نمايد بلکه او شيرمردي بود از تبار حسين (ع) بطوريکه با شروع جنگ تحميلي در اولين روز جنگ مسووليت ها را رها کرده و به دليل علاقه به انقلاب و حفظ و حراست از آن سبب گرديد تا براي انجام خدمات بيشتر به سپاه پاسداران ملحق شود و دوشاوش سرداراني چون باکري عازم جبهه جنوب شد و در سال 1359 با دعوت سپاه به اروميه بازگشته و فرماندهي عمليات سپاه را عهده دار مي گردد و فصلي ديگر از دلاوري ها به نام اين سردار بزرگ رقم مي خورد .
 
وي به عنوان سربازي جان برکف براي انجام هر مأموريتي در راه انقلاب پيشقدم بود و شهادت طلبان را در سايه بيرق سرخ سپاه اسلام مهيا نموده و خود نيز پيشاپيش همه پاي در ميدان نبرد با منحرفين و محاربين نهاد ومنطقه عمومي دارلک – گوگ تپه و مهاباد را از لوث وجود ضدانقلاب پليد و حزب منحله دمکرات ، پاک و سرانجام بعد از خدمات ارزنده در راه انقلاب در تاريخ 28/3/1360 در اين نبرد به همراه ياران با وفايش به فيض شهادت نائل آمد .
 
فرازهايي از سخنان سردار شهيد مهدي اميني اينچنين است:
 
ما يک تکليف داريم و آن عمل کردن به احکام است و گوش دادن به فرمان امام و ولايت فقيه ، ما مجبور نيستيم که ببينيم نتيجه چه خواهد شد ، ما به اداي تکليف موظفيم .
 
آن چيزي که ماندگار است افکار اسلامي است . ما بايد از کساني خط بگيريم که از افکار ناب اسلام و ائمه خط گرفته باشند اين احزاب از روي هوي و هوس برنامه هايي در جهت نفي اسلام و اثبات مباني ضد خدايي دارند و در نهايت نابود شدني اند .
 
اگر ما روحانيت را از دست بدهيم انقلاب از دست مي رود .
 
اگر تنها خودم در سپاه (اروميه) بمانم باز هم از سپاه دفاع و حمايت خواهم کرد .
 
اگر اين جنگ به ما تحميل نمي شد من روزانه حداقل 500 متر شاهراه ميزدم . الآن (منافقان و دشمنان) ما را مجبور کرده اند که کارهاي عمراني را کنار گذاشته و تفنگ بر دوش بگيريم .
 
يادشان گرامي و راهشان پر رهرو باد....

میلاد حضرت علی (ع)

ولادت و حسب و نسب

بنا بوشته مورخين ولادت على عليه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفيل بطرز عجيب و بي سابقه ‏اى در درون كعبه يعنى خانه خدا بوقوع پيوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نير گويد:

اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست‏ 
بطحا صدف گوهر يكدانه تست‏ 
گر مولد تو بكعبه آمد چه عجب‏ 
اى نجل خليل خانه خود خانه تست

پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر اين على عليه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است

شيخ صدوق و فتال نيشابورى از يزيد بن قعنب روايت كرده‏اند كه گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين در حاليكه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو آمده‏اند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم كه اين كار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در حاليكه امير المؤمنين عليه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زيرا آسيه خدا را به پنهانى پرستيد در آنجا كه پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مريم دختر عمران نخل خشك را بدست خود جنبانيد تا از خرماى تازه چيد و خورد(و هنگاميكه در بيت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسيد كه از اينجا بيرون شو اينجا عبادتگاه است و زايشگاه نيست) و من داخل خانه خدا شدم و از ميوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بيرون آيم هاتفى ندا كرد اى فاطمه نام او را على بگذار كه او على است و خداوند على الاعلى فرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأديبش كردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانيدم و اوست كه بتها را از خانه من ميشكند و اوست كه در بام خانه‏ام اذان گويد و مرا تقديس و تمجيد نمايد خوشا بر كسيكه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و نافرمانيش كند.

علماى بزرگ اهل سنت نيز در كتب خود بهمين مطلب اشاره كرده‏اند و محمد بن يوسف گنجى شافعى با تغيير چند لفظ و كلمه در كفاية الطالب چنين مينويسد كه در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و اين دو بيت را گفت.

يا اهل بيت المصطفى النبى‏ 
خصصتم بالولد الزكى‏ 
ان اسمه من شامخ العلى‏ 
على اشتق من العلى

و در بعضى روايات آمده است كه فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پيش از اينكه بوسيله نداى غيبى نام او على گذاشته شود) نام كودك را حيدر نهاد و هنگاميكه او را قنداق كرده بدست شوهر خود ميداد گفت خذه فانه حيدرة و بهمين جهت آنحضرت در غزوه خيبر بمرحب پهلوان معروف يهود فرمود: 
انا الذى سمتنى امى حيدرة 
ضرغام اجام و ليث قسورة

بیانات در گفتگو با داماد حضرت امام خمینی (ره)

پیوندهای مرتبط عکس ویژه عکس ویژه
11/3/1374نسخه قابل چاپ

بیانات در گفتگو با داماد حضرت امام خمینی (ره)

این گفتگو در تاریخ 1374/03/11 و توسط حجت‌الاسلام مسیح بروجردی* صورت گرفته است.
 
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم. لطفاً از سابقه‌ى آشنايى خودتان با حاج احمد آقا توضيحاتى بفرماييد؟

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم. ابتدا كه من ايشان را ديدم، حدود سال چهل و يك بود كه ما به منزل امام در قم، زياد رفت و آمد مى‌كرديم. ايشان ظاهراً در آن ايام به دبيرستان مى‌رفتند. من ايشان را مى‌ديدم كه با دوچرخه از درِ اندرونى بيت رفت و آمد مى‌كردند. البته ما از در بيرونى رفت و آمد مى‌كرديم. من اوّل ايشان را نمى‌شناختم. بعد گفتند آقازاده‌ى امامند. بعد از آن ديگر ايشان را نديدم. در جريانات سال چهل و دو، من هيچ از ايشان يادم نيست و خبر ندارم كه چه مى‌كردند و كجا بودند. تا اين‌كه گمان مى‌كنم در سال چهل و چهار يا چهل و پنج شنيدم ايشان طلبه‌ى خوبى شده‌اند و بسيار جدّى مشغول تحصيلند. گفته مى‌شد كه امام در آن ايام به ايشان فرموده‌اند كه اگر شما مى‌خواهى به دانشگاه بروى، هزينه‌هايت به عهده خودت است؛ اما اگر طلبه بشوى من شهريّه‌اى به تو مى‌دهم. يعنى امام به اين وسيله تشويق مى‌كردند كه ايشان به سمت طلبگى بروند. بعدها كم‌كم آشنايى ما با ايشان بيشتر و از نزديك شد. من حتّى يك بار به منزل ايشان در قم رفتم كه آن روزها در كوچه‌اى، عمود بر خيابان بيمارستان و موازى با صفائيّه واقع شده بود. نام آن كوچه را نمى‌دانم؛ ولى بالاى شهر قم محسوب مى‌شد و جاى خوبى بود.

زمانى‌كه ايشان تازه ازدواج كرده بودند، من در سفرى از مشهد به قم آمده بودم و گفتم بروم فرزند امام را ببينم. به ديدار ايشان رفتم و از نزديك با هم آشنا شديم. اين، اوايلِ آشنايى ماست. بعداً كه ايشان به نجف رفتند و از نجف به قم برگشتند، يك بار ايشان را گرفتند و به زندان انداختند. وقتى از زندان آزاد شدند. -اتّفاقاً من در تهران بودم- براى ديدنشان به منزل مرحوم آقاى ثقفى رفتم. ايشان در آن‌جا وارد بودند و جماعتى هم از دوستان آمده بودند.

بعد ايشان در بعضى از كارها -مثل كارهاى مربوط به مبارزه- با ما ارتباط پيدا كردند. مثلاً چند مورد از اعلاميه‌هايى كه از نجف آمده بود، ايشان لاى جلد كتاب جاسازى و صحافى مى‌كردند و براى من به مشهد مى‌فرستادند. بنابراين، ارتباط ايشان با ما، هم در زمينه‌هاى مربوط به مبارزه و هم در بعضى زمينه‌هاى روشنفكرى بود. مثلاً ايشان براى چاپ كتاب «روشنفكرانِ» آل احمد كه تازه درآمده بود و دستگاه نمى‌گذاشت چاپ شود، اقدام كردند. اين‌كه در اين زمينه با چه اشخاصى در ارتباط بودند، درست يادم نيست. بعد ايشان براى اين‌كه از جهات گوناگون اطمينان پيدا كنند، يك نسخه براى من فرستادند و من نظراتى دادم. به‌هرحال، ارتباطاتى از اين نوع داشتيم، تا وقتى كه زمان پيروزى انقلاب شد. سوابق آشنايى ما با ايشان اينهاست.

جمع‌بندى و برداشت كلّى حضرت‌عالى از شخصيّت و خصوصيّات ايشان چيست؟

حاج احمد آقا عنصر قابل و لايقى بودند. اوّلاً ايشان خيلى باهوش بودند. به نظر من در بين خصوصيّات ذاتى و صفاتى كه در يك انسان، برجسته است، اگر بخواهيم يكى را براى حاج احمد آقا از همه برجسته‌تر حساب كنيم، آن هوش ايشان بود. بسيار مرد باهوش و تيز و زيركى بودند. بعضى از صفات خوب امام را هم من در ايشان ديدم. مثلاً آدم بى‌رودربايستى‌اى بودند. امام نيز همين‌گونه بودند. مرحوم حاج آقا مصطفى نيز همين‌گونه بودند. من با ايشان هم از نزديك معاشرت و رفاقت داشتم. جاهايى كه لازم بود اصلاً هيچ رودربايستى نداشتند. ايشان يك حالت صراحتِ خوبى را البته در مواردى -نمى‌گويم در همه‌جا- داشتند كه تعبير درستش همان رودربايستى نداشتن است.

ايشان مرد عاقلى محسوب مى‌شدند. به شدّت به امام عشق مى‌ورزيدند و علاقه‌مند ايشان بودند. علاوه بر اين، از بُن دندان به اين انقلاب اعتقاد داشتند و براى همين هم بود كه آن هوش سرشار در خدمت انقلاب و امام به كار مى‌رفت. اصل براى ايشان، همينها بود. من بعداً ديدم در وصيتنامه‌شان هم همين را تصريح كرده‌اند. اين راست است. اين را من خودم ديدم كه براى ايشان در درجه‌ى اوّل، امام و انقلاب مطرح بود. رفاقتها، دوستيها، جبهه‌ها، باندها و گروهها، هيچ مطرح نبود. اين، جهاتِ بسيار خوبى بود كه ايشان داشتند. علاوه بر اين، ايشان هم در قم و هم در نجف درس خوانده بودند. من از خصوصيّات و ميزان معلومات ايشان مطّلع نيستم. علّت هم اين است كه در اين چند سالِ بعد از انقلاب كه ما با ايشان ارتباطات كارى مختلفى داشتيم، بحث علمى مطرح نشد تا من بتوانم بفهمم ايشان در چه حدّى بودند. اما مى‌دانم كه ايشان درس خوانده بودند. خيال مى‌كنم خود ايشان يك وقت به من گفتند كه من در نجف «مكاسب» درس مى‌گفتم. خوب؛ اين يك سطح علمى خوبى است. به‌هرحال ايشان شخصيت ارزنده‌اى بودند. انصافاً شخصيّت مفيد و باارزشى بودند.
 
آن نكته‌اى كه شما اشاره كرديد، شايد الان جايش باشد بگويم. من در پيام تسليتِ ايشان هم نوشتم. ايشان واقعاً در كنار امام عنصرى لازم و بى‌بديل بودند. هيچ‌كسِ ديگر در كنار امام نمى‌توانست اين نقش را ايفا كند؛ به خاطر اين‌كه خبر دادن به امام، كار آسانى نبود. گاهى خبر تلخى بود كه كسى بايد به امام مى‌داد. نه فقط خبرهايى مانند مرگ و مير؛ بلكه حوادثى بود، اشكالاتى بود در دولت، در مسؤولان و در اشخاص كه بايد يك نفر به امام منتقل مى‌كرد. همه كس نمى‌توانست اين كار را بكند؛ چون ممكن بود بعضى منتقل كنند؛ بعد امام ندانند كه اينها خودشان جزو چه گروه و باندى هستند و اين خبر چقدر اتقان دارد. فردى بايد اين كار را انجام مى‌داد كه به امام نزديك مى‌بود و اين فرد حاج احمد آقا بودند.

ايشان، هم در انتقال خبرها و هم در انتقال نظرات امام به بيرون - چه به بنده و دو سه نفر ديگر كه مسؤولان سطح بالاى نظام بوديم و چه به مردم يا بعضى ديگر از مسؤولان - تبحّر خاصى داشتند و نظرات امام را خوب منعكس مى‌كردند. همچنين در موارد متعدّدى به امام مشورت مى‌دادند. امام هم آدمى نبودند كه تحت تأثير عواطف قرار گيرند و مسأله‌ى پدر و فرزندى تأثير ناروايى در ايشان داشته باشد. از مشورت حاج احمد آقا استفاده‌ى بهينه را مى‌كردند. يعنى چنين نبود كه هر چه حاج احمد آقا مى‌گويند، گوش كنند؛ بلكه مواردى اتّفاق افتاد كه امام نظرى داشتند و شايد خود ما هم خيال مى‌كرديم اين نظر را حاج احمد آقا به ايشان منعكس كرده‌اند. بعد خداى متعال مسائل را طورى پيش مى‌آورد كه مى‌فهميديم نظر امام در اين مورد چيزى ديگر است و نظر حاج احمد آقا به جز اين بوده است. حتّى در يك مورد، نظرى از قول امام براى من نقل شد. من، هم تعجّب كردم كه چطور امام اين نظر را بايد بدهند و هم آن را قبول نداشتم؛ولى هم حاج احمد آقا و هم آقاى هاشمى بر آن نظر مُصّر بودند و چون به عنوان نظر امام نقل شده بود، جلسه‌اى برگزار كرديم كه تصميم‌گيرى كنيم. امر بسيار مهمّى بود. من گفتم بايد خدمت امام برويم و ببينيم ايشان چه مى‌گويند. چون احتمال دادم شايد بعضى از حواشى و واقعيّات را امام درست ندانند. خدمت امام رفتيم و آن‌جا بعد از آن‌كه حرفها مطرح شد، من ديدم امام به همان نظرى كه بنده داشتم گرايش پيدا كردند. در آن لحظه فورى اين مطلب به ذهن رسيد كه پس چگونه حاج احمد آقا از امام چيز ديگرى نقل كردند؟ حاج احمد آقا ملتفت شدند كه اين‌جا، جاى توجّه به چنين گمانى است. فورى جلوِ همه‌ى ما با امام روبه‌رو كردند و گفتند: آقا! من صبح پيش شما آمدم، شما اين‌گونه نگفتيد؟ آن‌وقت جزئيّات را گفتند. امام تأمّلى كردند و گفتند: بله؛ همين‌گونه است. يعنى معلوم شد كه حاج احمد آقا در معرض اين بودند كه گاهى در تبدّل نظر با رأى امام متبدّل شوند. مى‌خواهم اين را عرض كنم كه حرفهاى امام، مشورتهاى حاج احمد آقا نبود. امّا از حاج احمد آقا هم استفاده مى‌كردند. حاج احمد آقا در موارد متعدّدى، نظرات پخته‌ى خوبى را به امام منعكس كرده بودند. البته گاهى چيزهايى هم مى‌گفتند كه امام قبول نمى‌كردند. ما خودمان اين را در قضيه‌ى جنگ، در قضاياى سياست خارجى و در موارد متعدّدِ ديگر ديده بوديم كه نظر امام يك چيز بود، نظر حاج احمد آقا به‌كلّى چيزِ ديگرى بود.

همان‌طور كه گفتم، ايشان مشاورى امين براى امام بودند. امام هم زمانى جمله‌اى با اين مضمون گفتند كه احمد هيچ چيزى را به من نسبت نمى‌دهد كه من نگفته باشم. اين گواهى ِامام بسيار با ارزش و مهم است. همين‌گونه هم بود. ما هم تا آن مقدارى كه ديديم، همين را حس كرديم.
 
حضرت‌عالى اشاره فرموديد كه امام بارها به حاج احمد آقا ابراز علاقه كردند؛ آيا ارتباط امام با ايشان ارتباطى عاطفى بود؟

به ياد دارم كه امام دو مرتبه گفتند: احمد براى من اعزّ اشخاص است. آقاى هاشمى نيز اين مطلب را همان وقت در خطبه‌هاى نماز جمعه نقل كردند؛ چون اتّفاقاً هر دو دفعه با هم بوديم كه اين حرف را از امام شنيديم. بار اوّل در سال پنجاه و هشت، به مناسبت جريانى كه پسر يكى از آقايان، مشكل عاطفى براى پدرش درست كرده بود، امام سخنى به اين مضمون گفتند كه هر چند من احمد آقا را بسيار دوست دارم، اما چنانچه او را بگيرند يا بكشند، در باطنِ قلبم متأثّر نمى‌شوم يا تكان نمى‌خورم. حرف عجيبى بود كه قوّت قلب امام را نشان مى‌داد.

بار دوم، همين اواخر بود كه ايشان به مناسبتى در خلال صحبت گفتند - رسم امام اين بود كه حرفهايى را كه مى‌خواستند بزنند، گاهى مستقيم نمى‌گفتند؛ بلكه در خلال صحبت به شكلى وارد مى‌كردند - احمد كه اعزّ اشخاص در نظر من است، اگر مثلاً چنين كند، با او برخورد مى‌كنم. به‌هرحال، اعزّ اشخاص بودند.

درباره‌ى نقش مشورتى حاج احمد آقا با مسؤولان توضيح بفرماييد.

آن هم يك مقوله است. شايد مى‌دانيد كه ايشان در چند جلسه شركت مى‌كردند. يكى در جلسه شوراى مصلحت بود كه به نظرم خود امام فرمودند يا ما از امام خواستيم و ايشان اجابت كردند كه حاج احمد آقا در جلسه باشند؛ چون مسأله‌ى تشخيص مصلحت است، بسيار مهّم است. يك وقت لازم بود كه مثلاً خبرهايى خدمت امام داده شود يا بالعكس. اما مهمتر از همه‌ى اين جلسات، جلسه‌ى رؤساى سه قوّه بود كه ايشان مرتّب در آن شركت مى‌كردند. جلسه رؤساى سه قوّه، اوائل، هفته‌اى دو بار و بعد هفته‌اى يك بار تشكيل مى‌شد. بعد در مقطعى من گفتم كارمان زياد است، دفعات جلسه را زياد كنيم؛ مجدّداً هفته‌اى دو بار برگزار مى‌شد. در بعضى از جلساتِ ديگر مثل شوراى عالى دفاع هم گاهى ايشان شركت مى‌كردند. اما جلسه‌اى كه ايشان به عنوان عضو شركت مى‌كردند، جلسه‌ى رؤساى سه قوّه بود. جلسه‌ى مذكور سيّار بود. البته اوائل، هر هفته در دفتر بنده تشكيل مى‌شد؛ بعد براى تنوّع و اين‌كه جلسه حالت خشك پيدا نكند، بنا گذاشتيم سيّار باشد. هر چند هفته يك شب هم به منزل حاج احمد آقا مى‌رفتيم. در آن شب ما اين اقبال را داشتيم كه خدمت امام هم مى‌رسيديم. همان شبى كه منزل حاج احمد آقا مى‌رفتيم، امام هم مى‌آمدند. حتّى آن‌وقتى كه ايشان كسالت داشتند و حال نداشتند، آن‌جا آمدند، چند دقيقه‌اى نشستند و رفتند. يعنى آمدن ايشان به يك رسم تبديل شده بود. در آن جلسه ما درباره‌ى مهمترين موضوعات كشور تبادل‌نظر مى‌كرديم. مطالب مهمّ بعضى از جلساتِ آن شورا را من يادداشت مى‌كردم. علّت هم اين بود كه گاهى تصميم‌گيرى مى‌كرديم، چون كسى يادداشت نمى‌كرد، بعد اختلاف پيدا مى‌شد. براى اين‌كه دقيق باشد، من بنا گذاشتم كه يادداشت كنم. اگر كسى به آن يادداشتها - كه البته بسيار كم است - مراجعه كند، مى‌فهمد چقدر آن جلسه مهم بوده است. در آن‌جا حاج احمد آقا به عنوان يك عنصر خوشفكر و باهوش و باتجربه، انصافاً خيلى به درد ما مى‌خوردند. وقتى در مسائل مختلف، بخصوص مسائل جهانى بحث مى‌شد، ذهنشان باز بود و نظرشان در بين نظرها خوب و پخته مى‌نمود و در پيش بردن جلسه‌ى ما تأثير داشت.

جایگاه ایشان در سیستم اداری كشور چگونه بود؟

واقعاً بسيار سخت است كه آدم بخواهد جايى براى ايشان معيّن كند؛ چون ايشان موقعيتى رسمى نداشتند. من همين‌قدر مى‌توانم بگويم كه ايشان شخصيت ممتاز و بى‌بديلى بودند و واقعاً جايشان خالى شد. ايشان خصوصياتى داشتند كه هيچ‌كس ديگر ندارد و نخواهد داشت. واقعاً چنين بود. يعنى ارتباط با امام، نزديكى به امام، دانستن نظرات امام. ايشان چيزهايى را از امام مى‌دانستند و گاهى اوقات مى‌گفتند كه شايد هيچ‌كس ديگر نمى‌دانست. قدرت بر انتقال نظرات رهبرى مثل امام به مسؤولين، مسأله‌ى بسيار مهمّى است. گاهى اوقات است كه مصلحت نيست رهبرى در امرى اقدام كند؛ لكن خوب است نظرش دانسته شود تا كسانى كه مى‌خواهند مسائلى را رعايت كنند، حواسشان باشد كه نظر رهبرى اين است. حاج احمد آقا ناقل امين و باهوشى بودند كه دقيق مى‌فهميدند و همان را كه نظر شريف امام بود، منعكس مى‌كردند. با ما كه اين‌گونه بودند. ببينيد چه نقشى مى‌توانستند داشته باشند. موارد متعدّدى اتّفاق افتاد كه انسان درباره‌ى انجام امرى تصوّر مى‌كرد كار خوبى است و نظر امام نيز همين است. بعد معلوم مى‌شد كه نه؛ امام نظرشان اين نيست. در قضايايى كه اواخر عمر شريف ايشان پيش آمد، اين‌گونه بود. ما دچار اشتباهى بوديم و خيال مى‌كرديم كه شايد امام مثلاً ته دلشان نيز همين باشد. بعد معلوم شد كه نه، اين‌گونه نبوده است؛ ما نمى‌دانستيم. البته در خدمت امام، مكرّر مذاكره شده بود؛ اما انسان، تنها ديدگاههاى صريح و لبّ نظر امام را مى‌دانست. شايد در بعضى از مسائل به شكل ديگرى عمل مى‌كرد. به‌هرحال، حاج احمد آقا اين نقش را داشتند كه نظر امام را مى‌دانستند و به بيرون منعكس مى‌كردند. نه در زمان حيات ايشان و نه بعد از ايشان، هيچ‌كسِ ديگر حائز اين خصوصيّات نيست. علاوه بر جهات شخصى و غير از آنچه كه در شخص خود ايشان بود، در وضع و محاذات تاريخى و جغرافيايى و انسانى هم خصوصيّاتى داشتند كه مخصوص خودشان بود؛ نسبت نزديك به امام، قرب جوار با امام، طول زمان معاشرت با امام و آگاهى از مسائل انقلاب. ايشان از اغلب مسائل كشور يك نوع حضور و اطّلاعى -هر چند اجمالى- داشتند. البته در بسيارى از مسائل، به‌طور تفصيلى وارد نمى‌شدند. در بعضى موارد آدم پرحوصله‌اى هم نبودند؛ اما فى‌الجمله از بسيارى از امور كشور اطّلاع داشتند. به‌هرحال ايشان نقش بى‌بديلى داشتند. آنچه مى‌توانم بگويم اين است كه جاى ايشان را هيچ چيزى پر نمى‌كند.

با توجّه به اين‌كه مى‌فرماييد خودِ ايشان هميشه نظراتى داشتند، ولى بعد از رحلت امام مى‌بينيم از جانب ايشان هيچ مطلبى مخالف نظرات شما اعلام نشده است. لطفاً در اين‌باره توضيح بفرماييد.

حاج احمد آقا بعد از رحلت امام، در رابطه با مسائل رهبرى و بعد هم در درجه‌ى دوم در رابطه با مسائل دولت، موضعى اتّخاذ كردند كه بسيار تحسين برانگيز بود. ايشان انتقادهايى هم به بعضى از امور داشتند؛ اما اين انتقادها در مورد مسائل دولت منعكس نمى‌شد يا بسيار كم منعكس مى‌شد. در مورد مسائل رهبرى هم، نظر ايشان با آنچه كه از طرف رهبرى ابراز مى‌شد، كاملاً موافق اعلام مى‌شد و موافق هم بودند.

حاج احمد آقا در برهه‌ى بعد از رحلت امام، يكى از بهترين مواضعى را كه ممكن است كسى مثل ايشان داشته باشد، در دفاع از اصول و موازين انقلاب و آن چهره‌ى حقيقى خطّ امام اتّخاذ كرده بودند. ايشان واقعاً از جان و دل از آن مواضع و از جمله از رهبرى، دفاع مى‌كردند. دفاع بسيار جانانه‌اى كه ايشان چه از اساس و اصل رهبرى و چه از شخص حقير مى‌كردند، در بعضى از روحيه‌هايى كه ممكن بود به گونه‌ى ديگرى فكر كنند يا احساس ديگرى داشته باشند، تأثيرات زيادى داشت. به‌هرحال، موضع بعد از رحلت امام كه ايشان اتّخاذ كرده بودند، بسيار موضع ارزشمندى بود. من معتقدم يكى از بهترين فصول زندگى ايشان، عنداللَّه، همين فصل اخير است كه ايشان واقعاً راه خدا، راه حق و راه صحيح را متقرّباً الى‌اللَّه برگزيده بودند. با اين‌كه يقيناً توقّعات گوناگونى از ايشان بود؛ همان‌گونه كه وسوسه‌هايى هم بود. آدم مى‌بيند در اطراف بعضى از افراد، وسوسه‌هايى مى‌شود. يقيناً در اطراف ايشان هم وسوسه‌هايى وجود داشت. در اين شكّى نيست. لكن ايشان قرص و محكم ايستاده بودند و همان اصولى را كه مورد نظر شريف امام رضوان‌اللَّه‌عليه بود، با قاطعيت تمام ابراز مى‌كردند.

جلسه سران قوا با امام خمینی در آستانه «عرفه»

جلسه سران قوا با امام خمینی در آستانه «عرفه»

نوشته‌ی زیر بخشی از یاداشت آیت‌الله خامنه‌ای و مربوط به جلسات سران قوا در تاریخ چهارشنبه 1365/5/22 (دو روز قبل از روز عرفه سال 1407) است:
دیشب در جلسه [‌سران قوا]  كه منزل احمد آقا بود امام آمدند. حالشان بحمدالله خوب بود. علاوه بر صحبت درباره‌ی موشك اخیر ما و خبرهای حول و حوش آن، من به محرومیت ما چند نفر ار جلسه‌های معنوی و عرفانی امام علی‌رغم جلسات متعدد با ایشان اشاره كردم. گفتم لازم است ماها را نصیحت كنید و تعلیم بدهید.
[امام] همان شكسته نفسی‌های همیشگی را تكرار كردند و گفتند نصیحت اینست كه مثل من عمرتان به خسران و بطالت نگذرد. روی اخلاص تكیه كردند و گفتند شماها در خدمت اسلامید فقط مراقب اخلاص باشید.
گفتم همین نقطه‌ی اصلی اشكال است و برای پیدا كردن اخلاص باید نصیحت شویم. باز امام روی اینكه من هم چیزی ندارم و اینجا هم خبری نیست و امثال آن تكیه و شكسته نفسی می‌كردند. آشكارا نشانه‌های تواضع حقیقی را در چهره و حركات امام مشاهده كردم.

مراسم بیست و دومین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) (

 
مراسم بیست و دومین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) (۱۳۹۰/۰۳/۱۴ - ۱۴:۲۷)
در بيست و دومين سالروز فراق امت و امام، ملت مومن و قدرشناس ايران، امروز حرم مطهر روح خدا را، به عرصه تجلي وفاداري عميق ايرانيان به راه و مکتب امام تبديل کرد و با ابراز پرشورترين احساسات، بارديگر با جانشين خلف خميني کبير، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، پيمان هوشياري، بصيرت و استقامت بست.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع عظيم و نوراني قشرهاي مختلف مردم سراسر کشور، با تبيين ويژگي‌هاي بيداري اسلامي ملت‌هاي منطقه به عنوان تحقق پيش بيني مبارک امام، معناي حقيقي ارادت عميق و ستايش برانگيز ملت را به امام راحل عظيم الشان، پذيرش و پايبندي ملي به مکتب و راه آن بزرگوار خواندند و با تبيين "معنويت، عقلانيت و عدالت"، به عنوان ابعاد اصلي مکتب منسجم و چندبعدي امام تاکيد کردند: برکت وفاداري به اين ميراث گرانقدر امام خمینی، عزت، پيشرفت و تعالي همچون گذشته نصيب ملت ايران خواهد بود.
حضرت آيت‌الله خامنه‌اي 14 خرداد هر سال را فرصتي براي تجديد خاطرات شيرين ملت با امام خميني(ره) دانستند و با اشاره به تقارن مبارک اين روز با آغاز ماه نوراني رجب خاطرنشان کردند: سالگرد رحلت امام امسال با حماسه بيداري اسلامي ملتهاي منطقه نيز همراه شده است و تفضل پروردگار، صحت پيش‌بيني آن مرد الهي را به اثبات رسانده است.
رهبر انقلاب اسلامي، مکتب امام خميني را ذخيره گرانقدر ملت ايران برشمردند و افزودند: مردم ايران با تکيه بر همين سرمايه عظيم توانسته اند گذرگاه‌هاي دشوار 32 سال اخير را با موفقيت پشت سرگذارند و در آينده نيز چنين خواهد بود.
ايشان با اشاره به امواج پرطراوت احساسات و عواطف ملت نسبت به خميني روح خدا، خاطرنشان کردند: ارادت عميق مردم ايران به امام در اين عواطف زيباي قلبي خلاصه نمي شود بلکه مفهوم اين ارادت سرنوشت ساز، پذيرش و پايبندي به مکتب امام به عنوان راه و خط روشن حرکت همگاني ملت است.
رهبر انقلاب اسلامي، مکتب امام را، راهنماي نظري و عملي مردم و مسئولين دانستند و خاطرنشان کردند: مکتب امام يک بسته کامل و داراي ابعاد مختلفي است که بايد اين ابعاد را، باهم و به موازات هم، مورد توجه و عمل قرارداد تا در مسير پيمودن راه امام، انحرافي و خطايي ايجاد نشود.
ايشان معنويت، عقلانيت و عدالت را ابعاد اصلي مکتب امام خواندند و با اشاره به توجه همزمان امام به اين ابعاد در حرف و در عمل، خاطرنشان کردند: امام اهل سلوک معنوي و ذکر، خضوع و خشوع بود و اتکال و اميد او به پروردگار، پاياني نداشت اما در همه احوال "خرد، تدبير، محاسبه و عقلانيت" را مورد ملاحظه کامل قرار مي‌داد و عدالت را نيز همچون معنويت و عقلانيت از متن دين و قرآن پيگيري مي‌کرد.
رهبر انقلاب اسلامي انتخاب مردمسالاري ديني را به عنوان بستر اصلي نظام سياسي کشور، بارزترين نمونه عقلانيت امام دانستند و افزودند: تکيه بر آراي ملت و نهادينه کردن حضور و انتخاب ملت، آن هم در کشوري که قرنها استبداد و ديکتاتوري بر آن حاکم بوده است، نشان مي‌دهد عقلانيت در اداره کشور، از ابعاد اساسي مکتب حيات بخش و سعادت آفرين امام است.
حضرت آيت الله خامنه‌اي، شناخت دشمنان و هوشياري و استقامت کامل در مقابل آنان را از ديگر مظاهر خرد و هوشمندي امام خميني(ره) دانستند و افزودند: برخلاف کساني که کوتاه آمدن در مقابل دشمنان را در برخي مواقع، اقتضاي عقل مي‌دانند، امام با تکيه بر خرد پخته خود، عقب نشيني و نرمش در قبال دشمنان را، دادن فرصت پيشروي به آنان مي‌دانست و به همين علت، در تمام حيات پربرکت خود، همچون کوه در مقابل دشمنان ايستاد.
تزريق "روح اعتماد به نفس در ملت" از ديگر نمودهاي تکيه امام بر عقل و خرد بود که رهبر انقلاب به آن پرداختند.
ايشان با اشاره به تلاش بي‌وقفه مستکبران و عوامل داخلي آنها در دوران قاجار و پهلوي براي القاي احساس حقارت و ناتواني در اذهان ملت ايران افزودند: امام به چنين ملتي، روح اعتماد به نفس و خوداتکايي را تزريق کرد و شعار "ما مي توانيم" را در اعماق جان آنها قرارداد.
حضرت آيت الله خامنه‌اي در همين زمينه، پيشرفت خيره کننده جوانان دانشمند کشور را در عرصه‌هاي مختلف علمي، فناوري و صنعتي، نتيجه ملموس تلاش‌هاي خردمندانه امام براي احياي  "توانايي" در ملت ايران برشمردند.
رهبر انقلاب اسلامي، روند تدوين قانون اساسي را نمونه ديگري از فکر روشن و عقلانيت بارز بنيانگذار جمهوري اسلامي خواندند و افزودند: امام با محاسبات دقيق، هم انتخاب تدوين کنندگان قانون اساسي را برعهده راي مردم نهاد و هم قانون اساسي تدوين شده را به همه‌پرسي ملت گذاشت.
رهبر انقلاب اسلامي، مردم را در مکتب امام "صاحبان مملکت" خواندند و خاطرنشان کردند: امام با تکيه بر عقلانيت راهگشاي خود، به مردم تفهيم کرد که آنها صاحب و مالک کشورند نه ديکتاتورها و مستبداني که در رژيم ستم شاهي،‌خود را صاحب کشور مي دانستند.
ايشان در جمع بندي اين بخش از سخنانشان افزودند: امام بزرگوارما، با اينگونه اقدامات خردمندانه، ابعاد حقوقي، اجتماعي و سياسي کشور را آنچنان مستحکم، پايه گذاري کرد که مي توان، تمدن عظيم اسلامي را بر اين قاعده محکم بنانهاد.
سخنراني رهبر انقلاب اسلامي در اجتماع عظيم مردم در سالگرد عروج امام راحل عظيم الشأن با بررسي و تبيين "معنويت" به عنوان يکي از ابعاد اصلي مکتب امام ادامه يافت.
حضرت آيت الله خامنه اي، "اخلاص" را مظهر معنويت مثال زدني امام دانستند و خاطر نشان کردند امام از ابتداي مبارزه براساس احساس تکليف عمل کرد و مسئولين را نيز به اداي تکليف و کار براي خدا توصيه مي‌کرد.
رهبر انقلاب اسلامي، رعايت اخلاق را نمود برجسته معنويت در مکتب امام خواندند و تاکيد کردند: دوري از "گناه ، تهمت، غيبت ، سوءظن ، بددلي ، غرور و اينگونه مسائل" ، مظهر معنويتي است که امام به آن پايبند بود و مردم و مسئولين را نيز به آنها دعوت مي کرد.
حضرت آيت الله خامنه اي افزودند: امام همواره به مسئولين گوشزد مي کرد، خود را بالاتر از مردم و عاري از عيب و انتقاد ندانيد و آماده شنيدن انتقادات و بيان اشتباهات خود باشيد.
رهبر انقلاب اسلامي ، اشارات امام به برخي اشتباهات صورت گرفته را ناشي از عظمت روح آن عزيز عرش دانستند و افزودند درس بزرگ معنويت امام به همه مسئولين اين است که خود را از خطا و اشتباه مصون ندانند.
حضرت آيت الله خامنه اي، در تبيين "عدالت" به عنوان بعد ديگري از مکتب امام خميني، به توجه ويژه امام به محرومين اشاره کردند و افزودند: امام ، همواره بر رسيدگي به طبقات ضعيف، اصرار و تاکيد داشتند، و با تکرار تعابيري نظير پابرهنگان و کوخ نشينان، مسئولين را به پرهيز از اشرافيگري و کمک به طبقات محروم فرا مي خواندند که اين درسهاي بزرگ، نبايد در هيچ شرايطي فراموش شود.
رهبر انقلاب اسلامي، توجه مسئولين به رفاه شخصي و تلاش آنان براي جمع آوري ثروت را آفتي بسيار بزرگ برشمردند و خاطر نشان کردند امام از اين آفت بکلي برکنار بود و مي خواست مسئولين با مردم سراسر کشور انس و ارتباط نزديک داشته باشند.
ايشان با اشاره به اصرار امام مبني بر انتخاب مسئولين از متن مردم افزودند: امام، وابستگي به فاميل و شخصيت ها را ملاک تصدي مسئوليتها نمي دانست و با حساسيت ويژه درباره تسلط هزار فاميل در دوران قاجار و پهلوي، تکيه بر قدرت و ثروت را براي گرفتن مسئوليت، از خطرهاي بزرگ مي دانست.
حضرت آيت‌الله خامنه‌اي پايبندي به مکتب امام خميني را موجب عزت ملي و شرافت بين المللي ملت خواندند و با تاکيد مجدد بر ضرورت نگاه جامع و همزمان به ابعاد مختلف مکتب امام افزودند: اگر کسي يا جرياني بخواهد بنام عقل گرايي از ارزشها عدول کند و با غفلت از خدعه و نقشه پيچيده دشمن،در مقابل او کوتاه بيايد، اين عمل، انحراف و خيانت است.
ايشان بي توجهي به بعد معنوي و اخلاقي امام خميني را زير "پوشش عدالت‌خواهي و انقلابي‌گري"، انحراف ديگري از مکتب امام خواندند و خاطرنشان کردند: اگر برادران مومن و کساني را که به اصل نظام و اسلام معتقدند اما از لحاظ فکري با ما مخالفند مورد اهانت و ايذاء و آزار قرار دهيم از خط امام منحرف شده‌ايم.
حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در همين زمينه خاطرنشان کردند: اگر به اسم انقلابي گري، امنيت را از بخشي از مردم سلب کنيم، اين هم از مصاديق انحراف از خط امام عزيزمان است.
رهبر انقلاب با اشاره به وجود آراء و عقايد مختلف در جامعه افزودند: اگر عنوان مجرمانه‌اي بر حرکتي منطبق شود دستگاه هاي مسئول موظف به پيگيري هستند اما اگر کسي دنبال براندازي و اجراي دستور دشمن نيست ولي با مذاق و تفکر سياسي ما مخالف است نبايد عدالت و امنيت را از او سلب و او را زيرپا له کنيم چرا که به فرموده قرآن مخالفت با يک قوم، نبايد موجب بي تقوايي و بي عدالتي شود و همه بايد در اين زمينه ها هوشيار و مراقب باشند.
رهبر انقلاب اسلامي، ملت ايران را اهل معنويت و توسل و ارتباط با خدا دانستند و در عين حال افزودند: اين معنويت، همواره با احساس مسئوليت انقلابي و اجتماعي همراه بوده است و اگر کساني با عنوان کردن دين و معنويت، دنبال سياست زدايي از جوانان و مردم هستند دچار انحراف و خطا شده اند.
حضرت آيت الله خامنه اي با تاکيد بر وفاداري کامل ملت عزيز ايران بر راه و خط امام، و استقامت و اداي مسئوليت ملت در حفظ و تقويت ارزشها افزودند: دشمن تصور مي کرد با رحلت امام فروپاشي نظام اسلامي آغاز مي شود اما حضور يکپارچه ملت در تشييع پيکر امام و احساسات عظيم مردم در حمايت از تصميم خبرگان، آنها را مايوس کرد و به فکر برنامه ريزي هاي ده ساله انداخت.
ايشان حوادث سال 1378، يعني ده سال پس از رحلت امام را مورد اشاره قرار دادند و افزودند: آحاد مردم در 23 تير 78 توطئه اي را که دشمن ده سال براي آن برنامه ريزي کرده بود باطل کردند.
حضرت‌آيت الله‌خامنه‌اي به دومين برنامه ريزي 10 ساله دشمن اشاره کردند و افزودند: آنها تصور مي کردند در سال 88 برخي زمينه‌ها آماده شده و باتوجه به مطالباتي که "مردم وفادار به نظام" دارند مي توانند نقشه خود را عملي سازند اما بعد از دو، سه ماه تلاطم در تهران، مردم در روز قدس و روز عاشورا باطن و عمق خواسته‌هاي اصلي آنان را فهميدند و در حماسه نهم دي ماه به آن غائله پايان دادند و در آينده نيز به توفيق الهي ملت با همين هوشياري، عزم و ايمان و اراده به راه نوراني خود ادامه خواهد داد.
رهبر انقلاب اسلامي، حضور مردم در صحنه ها را موجب امنيت کشور و خنثي شدن توطئه ها دانستند و با اشاره به کارهاي زيربنايي فراواني که در کشور انجام شده است افزودند: انشاء الله مردم ثمرات اين کارها را در کوتاه مدت و بلندمدت احساس خواهند کرد.
حضرت آيت الله خامنه اي، حضور جوانان دانشمند ايران در رده هاي برتر رشته هاي پيشرفته علمي جهان را يکي از ثمرات همدلي و اعتماد متقابل مردم و مسئولان دانستند و افزودند: هر چقدر حضور تعيين کننده ملت و اعتماد مردم و مسئولان ادامه يابد تحقق آرمانهای امام خمینی و پيشرفت کشور، سرعت خواهد گرفت.
بخش دوم سخنان رهبر انقلاب اسلامي در اجتماع ملت وفادار در بيست و دومين سالگرد ارتحال امام به بررسي مسايل منطقه اختصاص يافت.
ايشان بيداري عظيم اسلامي در شمال آفريقا و منطقه را حوادثي بسيار مهم و تاريخ ساز خواندند و افزودند: حوادث مصر، تونس، ليبي، يمن و بحرين هر کدام حکم و تحليل خود را دارد اما وقتي ملتي بيدار شد و احساس قدرت و توانايي يافت هيچ چيز مانع پيروزي او نخواهد شد.
ايشان افزودند: نظام سلطه، شيطان بزرگ و صهيونيست هاي خونخوار ، تلاش مي کنند پيروزي نهايي ملتها تحقق نيابد اما اگر ملتهاي بيدار شده به نداي قرآني صبر و استقامت پايبند و به وعده هاي الهي مطمئن باشند، بدون ترديد پيروز خواهند شد.
حضرت آيت الله خامنه اي سياست غرب در ليبي را ايجاد کشوري ضعيف و بي رمق داشتند و افزودند: ليبي کشوري مهم و داراي منابع سرشار نفت است و در يک قدمي اروپا قرار دارد و غرب مي خواهد با ايجاد جنگ داخلي، آن را ضعيف کند تا بعد بطور مستقيم يا غيرمستقيم کنترل آن را بدست گيرد.
ايشان اوضاع يمن را هم مشابه ليبي دانستند و درباره بحرين افزودند: مردم بحرين در مظلوميت مطلق بسر مي برند و غرب و همدستانش مي خواهند با اطلاق حرکت شيعي، حرکت مردم بحرين را طائفه اي جلوه دهند البته اکثريت مردم بحرين در طول تاريخ شيعه بوده اند اما مسئله بحرين، مسئله شيعه و سني نيست بلکه اين ملت مظلوم خواهان حقوق اوليه خود يعني حق راي و نقش آفريني در تشکيل دولت و حکومت است.
حضرت آيت الله خامنه اي افزودند: آمريکاييهاي دروغگو و خدعه گر با همه ادعاي طرفداري از حقوق بشر و دموکراسي، در سرکوب مردم بحرين فعال هستند البته آنها مي گويند سعودي ها به بحرين رفته اند اما همه مي دانند که سعودي ها بدون چراغ سبز آمريکا نمي توانستند اين کار را بکنند به همين علت آمريکايي ها هم در قضاياي بحرين مسئولند.
رهبر انقلاب اسلامي، اسلامي بودن، "ضدآمريکايي و ضدصهيونيستي" و مردمي بودن را سه شاخص عمده حرکتهاي مردمي در منطقه خواندند و افزودند: اين ويژگي ها، بخصوص در انقلاب درخشان ملت مصر کاملا آشکار است.
ايشان تاکيد کردند: جمهوري اسلامي هر جا حرکتي را با اين شاخص ها مشاهده کند با آن همراه خواهد بود اما اگر ببينيم که تحريک آمريکا و صهيونيست ها در کارست با آن حرکت همراهي نمي کنيم چراکه مطمئنيم شيطان بزرگ و همدستانش به نفع ملتها، کار نخواهند کرد.
حضرت آيت الله خامنه اي، ملتهاي منطقه و شمال آفريقا را به هوشياري در مقابل تحرکات غرب فراخواندند و افزودند: کمک هاي به ظاهر دوستانه آمريکا از راههاي تسلط بر ملتهاست و مردم منطقه بخصوص ملت مصر با آن ميراث غني اسلامي - فرهنگي بايد مراقب باشند که دشمني که از در بيرون رفته است از پنجره بازنگردد.
ايشان حرکت عظيم مردم مصر در مسئله فلسطين و غزه و گذرگاه رفح را بسيار با ارزش خواندند و افزودند: لازم است اينگونه حرکات ادامه يابد تا به فضل الهي، اهداف انقلاب مصر، کاملاً تحقق يابد.
رهبر انقلاب اسلامي با اشاره به ضرورت هوشياري در مقابل تلاش نظام سلطه براي ايجاد فاصله ميان ملتهاي منطقه و ملت ايران افزودند: در برخي کشورها از جمله مصر، تکفيري ها و وهابي ها در تلاشند ميان مردم نيز اختلاف بياندازند که بايد هوشيار بود.
ايشان در پايان سخنانشان درباره مسئله فلسطين تاکيد کردند: فلسطين تجزيه پذير نيست و يکپارچه متعلق به مسلمانان است و بدون ترديد به آغوش اسلام بازخواهد گشت.
حضرت آيت الله خامنه اي افزودند: راه حل هاي آمريکايي در قضيه فلسطين به نتيجه نخواهد رسيد و راه حل اين مسئله همان پيشنهادي است که جمهوري اسلامي ايران چند سال قبل ارائه کرد و براساس آن، نوع رژيمي که بر کل فلسطين حکومت خواهد کرد براساس همه پرسي از مردم اين سرزمين مشخص خواهد شد.
ايشان افزودند: پس از برقراري حکومت مورد نظر ملت فلسطين در کل اين سرزمين، مردم  فلسطين درباره صهيونيست هايي که از خارج به اين کشور آمده اند تصميم گيري خواهند کرد.

وصیت نامه امام خمینی بخش پنجم

بسمه تعالى
     این وصیتنامه را پس از مرگ من احمد خمینى براى مردم بخواند. و در صورت عذر، رئیس محترم جمهور یا رئیس محترم شوراى اسلامى یا رئیس محترم دیوان عالى کشور، این زحمت را بپذیرند. و در صورت عذر، یکى از فقهاى محترم نگهبان این زحمت را قبول نماید.
روح اللّه‏ الموسوى الخمینى 
 
 
بسمه تعالى
     در زیر این وصیتنامۀ 29 صفحه‏اى و مقدمه، چند مطلب را تذکر مى‏دهم:
     1) ـ اکنون که من حاضرم، بعض نسبتهاى بى‏واقعیت به من داده مى‏شود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود؛ لهذا عرض مى‏کنم آنچه به من نسبت داده شده یا مى‏شود مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صداى من یا خط و امضاى من باشد، با تصدیق کارشناسان؛ یا در سیماى جمهورى اسلامى چیزى گفته باشم.
     2) ـ اشخاصى در حال حیات من ادعا نموده‏اند که اعلامیه‏هاى اینجانب را مى‏نوشته‏اند. این مطلب را شدیداً تکذیب مى‏کنم. تاکنون هیچ اعلامیه‏اى را غیر شخص خودم تهیه کسى نکرده است.
     3) ـ از قرار مذکور، بعضیها ادعا کرده‏اند که رفتن من به پاریس به وسیلۀ آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم، زیرا در کشورهاى اسلامى احتمال راه ندادن بود؛ آنان تحت نفوذ شاه بودند ولى پاریس این احتمال نبود.
     4) ـ من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطۀ سالوسى و اسلام نمایى بعضى افراد ذکرى از آنان کرده و تمجیدى نموده‏ام، که بعد فهمیدم از دغلبازى آنان اغفال شده‏ام. آن تمجیدها در حالى بود که خود را به جمهورى اسلامى متعهد و وفادار مى‏نمایاندند، و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هر کس حال فعلى او است.
روح اللّه‏ الموسوى الخمینى 


* - چنانکه در نسخۀ خطى مشهود است امام خمینى در این قسمت مرقوم فرموده‏اند: «این مقدار بریده شده راخودم انجام داده‏ام».


[i] ـ «قال رسول‏اللّه‏ ... حتى یردا علىّ‏الحوض»
     رسول خدا ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ فرمود: من در میان شما دو شىء گرانقدر به جا مى‏گذارم: کتاب خدا و خاندانم مقصود حضرت على ـ علیه‏السلام ـ و ائمۀ طاهرین ـ سلام‏اللّه‏ علیهم ـ است که در روایات دیگر تصریح شده است و این دو از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند (یعنى تا قیامت).
 
[ii]ـ «الحمدللّه‏ و سبحانک اللّهم صلّ على محمد و آله ...»
     این طلایۀ وصیتنامۀ سیاسى ـ الهى است که آن قبلۀ عظماى اهل دل، وصیت جاودانۀ خویش را با چند جملۀ کوتاه آکنده از عالیترین مضامین معارف اسلامى آغاز کرده‏اند.
     واژه‏هاى خطبۀ این وصیتنامه با درهم آمیختن به نسبت مخصوص، نقش نوینى از معارف را به نمایش گذارده است که بیت الغزل آن: «اسم مستأثر» خداوند متعال است: «سپاس و ستایش مخصوص خداست و تو پاک و منزه هستى، خدایا بر محمد و آل او درود فرست، آنان مظاهر جمال و جلال تو و گنجینه‏هاى اسرار کتاب تو هستند که در آن، احدیت با تمامى اسماء حتى اسم مستأثر که غیر تو کسى آن را نمى‏داند، تجلى کرده است و نفرین بر ستمگران، به ایشان که اینان اصل و ریشۀ درخت پلیدى‏اند».
حضرت امام در شرح دعاى سحر آورده‏اند که:
     «بدان که خدایت به اسم اعظم راهنمایت باد، و آنچه را که نمى‏دانى تعلیمت دهاد که خداى تعالى را اسم اعظمى است که هرگاه به آن نام خوانده شود، اگر بر درهاى بستۀ آسمان خوانده شود درهاى رحمت باز مى‏شود و اگر بر تنگناهاى درهاى زمین به آن نام خوانده شود درهاى فرج گشوده گردد، و این نام اعظم را به حسب مقام الوهیت اسم مستأثر یک حقیقتى است و به حسب مقام مألوهیت حقیقتى دیگر و به حسب مقام لفظ و عبارت، حقیقتى سوم! اما اسم‏اعظمى که به حسب حقیقت غیبیّه است (اسم مستأثر) ـ و جز خدا هیچ‏کس بدون استثنا از آن آگاهى ندارد ـ به همان اعتبارى که از پیش گفتیم عبارت است از حرف هفتاد و سوم که خداوند آن را براى خود نگاه داشته، چنانچه در روایت کافى است ـ در باب آنچه به ائمۀ دین ـ علیهم‏السلام ـ از اسم اعظم عطا شده ـ سند به امام باقر (ع) مى‏رسد که فرمود: «همانا نام اعظم بر 73 حرف است و از آن در نزد آصف یک حرف بود که به آن یک حرف سخن گفت و زمینى را که میان او و تخت بلقیس بود درهم پیچید و دست دراز کرد و تخت را با دست خود بر گرفت، سپس زمین به همان حالتى که بود بازگشت و این جریان در فاصله‏اى کمتر از یک چشم به هم زدن اتفاق افتاد و از آن اسم اعظم 72 حرف نزد ما است و یک حرف آن نزد خداى تعالى است که آن را در عالم غیب براى خود اختصاص داده و حول و قوه‏اى نیست جز با خداى على عظیم».
     و مانند این روایت است، روایت دیگرى که در آن نیز از امام صادق ع منقول است که مى‏فرمود: عیسى بن مریم را دو حرف داده شد که با آن دو حرف کار مى‏کرد و موسى را چهار حرف داده شده بود و ابراهیم را هشت حرف و نوح را پنج حرف و آدم را بیست و پنج حرف و خداى تعالى همۀ اینها را براى محمد ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ جمع کرد و اسم اعظم‏اللّه‏ 73 حرف است که محمد ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ را 72 حرف داده شد و خداوند یک حرف را از او پوشیده داشت».
 (شرح دعاى سحر؛ ترجمۀ سید احمد فهرى؛ انتشارات اطلاعات؛ تهران 1370)
[iii]ـ «... از ملک تا ملکوت اعلى و از آنجا تا لاهوت»
جهان آفرینش را به سه مرتبه یا به سه عالم به این شرح تقسیم کرده‏اند:
     الف ـ جهان ماده؛ ب ـ جهان مثال ملکوت؛ ج ـ جهان عقل (جبروت)
     جهان ماده و طبیعت، عالم قوه و فعل و صورت و ماده و حرکت و زمان و مکان است و پایینترین عالم از عوالم وجود است. جهان مثال که تا اندازه‏اى از قوه و حرکت و زمان و مکان مجرد است، اما از ابعاد مجرد نیست. این عالم، جسمانى است ولى مادى نیست. عالم عقل عالم موجودات مجرد است.این عالم حتى از بُعد و مقدار نیز مجرد است. هر یک از این عوالم معلول عالم بالاتر و علت عالم پایینتر خویش است و مجموعۀ آنها معلول عالم الوهیت است که همانا ذات بى‏مثال حق است و عالم لاهوت نامیده مى‏شود و او احاطۀ قیومى به همۀ موجودات دارد. بنابراین، علت موجده و محیط و مدبرِ طبیعت عالم مثال است که آن هم محاط و معلول عالم عقل است و عالم عقل نیز محاط در عالم لاهوت است.
 
[iv]ـ «... اگر نگویم ممتنع است»
     قال رسول‏اللّه‏ ص: «اِنَّ لِلْقُرآنِ ظَهراً وَبَطْناً وَلِبَطْنِهِ بطْناً اِلى سَبْعَةِ أَبْطُنٍ» بدرستى که قرآنْ ظاهرى و باطنى دارد و باطنش نیز تا هفت بطن، باطن دارد.
 (تفسیر الصافى، مقدمۀ 8)     قال الباقر ـ علیه‏السلام: «ما یَسْتَطیعُ اَحَدٌ اَنْ یَدَّعِىَ اَنَّ عِنْدَهُ جَمیعَ‏الْقُرآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ وَ باطِنِهِ غَیْرالاْوْصِیاء» جز اوصیاى پیامبر کسى را نرسد که ادعا کند ظاهر و باطن تمام قرآن نزد اوست.
 (الاصول من‏الکافى، ج 1، ص 228)     قال امیرالمؤمنین ـ علیه‏السلام: «اِنَّ اَمْرَنا اَهْلَ‏البَیْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا یَعْرِفُهُ وَلا یُقَرِّبُهُ الاّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِىٌ مَرْسَلٌ اَوْ مُؤمِنٌ نَجیبٌ امْتَحَنَ‏اللّه‏ قَلْبَهُ لِلایمانِ».
     بدرستى که امر ما اهل بیت صعب و مستصعب است. جز فرشتۀ مقرّب یا پیغمبر مرسل یا مؤمن نجیبى که خدا دلش را به ایمان آزموده، به آن معرفت نمى‏یابد و به فهم آن نزدیک نمى‏شود.
 (بصائرالدرجات، ص 27)     (صعب به معنى دشوار و مشکل و سرکش است و مستصعب مبالغۀ آن است یعنى بسیار دشوار؛ و یا آنکه صعب چیزى است که خودش دشوار باشد، و مستصعب آن است که مردم او را دشوار شمرند).
     قال ابى عبداللّه‏ ـ علیه السلام: «اِنَّ اَمْرَنا سِرٌ فى سِرٍّ وَسِرٌّ مُسْتَسرٌّ وَ سِرٌ لایُفیدُ اِلاّ سِرّاً وَسِرٌّ عَلى سِرٍّ و سرّ مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ».
     بدرستى که امر ما اهل بیت سرّى است درون رازى دیگر، رازى پوشیده، رازى که فایده ندهد مگر رازى دیگر و سرّى بر سرّى دیگر، و رازى پوشانیده به راز دیگر است.
 بصائرالدرجات، ص 28
[v]ـ «ثقل اکبر و ثقل کبیر»
     مراد از ثقل اکبر، کتاب خدا «قرآن» و از ثقل کبیر، اهل بیت ـ علیهم‏السلام ـ است و قرآن چون اکبر از همه چیز حتى اهل بیت ـ علیهم السلام ـ است لذا اکبر مطلق است.
در حدیثى از نبى مکرّم ص آمده است که:
     «یا اَیُّهاالنّاسُ إنّى قَد تَرَکْتُ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ خَلیفَتَیْنِ، اِنْ اَخَذْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدى، اَحَدُهُما اَکْبَرُ مِن‏الآخِرِ: کِتابُ‏اللّه‏ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مابَیْنَ السَّماءِ وَالاْرْضِ، أَوْ قالَ: اِلَى‏الاَرْضِ، وَعِتْرَتى اَهْلُ بَیْتى، اَلا وَ اِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتى یَرِدا عَلىَ‏الْحَوْض».
     اى مردم بدرستى که من در میان شما این دو چیز گرانقدر را برجاى مى‏گذارم. اگر از آنها پیروى کنید پس از من هیچ‏گاه گمراه نخواهید شد. از آن دو یکى بزرگتر از دیگرى است:
     کتاب خداوند که ریسمانى است کشیده شده در میان آسمان و زمین. یا اینکه حضرت(ص) فرمود: [ریسمانى است کشیده شده از آسمان] به سوى زمین، و عترت یعنى اهل بیت خود را؛ بدانید که این دو از هم جدا نخواهند شد تا آنگاه که در کنار حوض بر من وارد گردند.
 بحارالانوار، کتاب‏الامامة، ج 23، ص 117
[vi]ـ «مقام اتصال کثرت به وحدت»
     مراد بازگشت جمیع موجودات و مراتب هستى به اصل ربوبى خویش در قیامت و آخرت است. به عبارت دیگر رجوع کثرات در عالم وجود به وحدتى است که از آن نشأت گرفته است، همان مقام اتصال کثرت به وحدت است.
 
[vii]ـ «متواتر»
     این اصطلاح درایة و حدیث و اصول است و خبرى است که جماعتى آن را نقل کرده باشند به نحوى که مفید علم باشد یعنى علم عادى، و محال باشد که همگى تبانى بر کذب کرده باشند و بالجمله یکى از طرق علم عادى اخبار متواتره است و اغلب اطلاعات و علوم ما نسبت به امور تاریخى از همین راه است. زیرا گاه یک خبرى را عده‏اى به نحو واحدى ولو وحدت معنوى نه لفظى نقل نمایند، محال است که همگى تبانى کرده باشند پس مفید یقین خواهد بود.
 فرهنگ علوم دکتر سجادى به نقل از معالم، ص 101 و تلویح تفتازانى، ص 429
[viii]ـ «صحاح ششگانه»
صحاح ششگانه به ترتیب زمان از این قرار است:
     1ـ صحیح بخارى یا الجامع الصحیح از ابوعبداللّه‏ محمد بن اسمعیل بخارى (متوفى 256 ه . ق.)
     2ـ صحیح مسلم از ابوالحسین مسلم بن حجاج قشیرى نیشابورى (متوفى 261 ه . ق.)
     3ـ سنن ابن ماجه از محمدبن یزیدبن ماجۀ قزوینى (متوفى 273 ه . ق.)
     4ـ سنن ابى داود از سلیمان بن اشعث بن اسحق سجستانى (متوفى 275 ه . ق.)
     5ـ جامع ترمذى یا (سنن ترمذى) از ابوعیسى محمدبن عیسى‏بن سَوْره (متوفى 279 ه . ق.)
     6ـ سنن نسائى (مسمى به مجتبى) از ابوعبدالرحمن احمدبن شعیب (متوفى 303 ه . ق.)
     کتب ششگانۀ مذکور در فوق به‏اضافۀ موطاً و مسند ابن حنبل (متوفى 241 ه . ق.) جوامع اولیۀ حدیث اهل سنت را تشکیل مى‏دهد.
 
[ix]ـ «... به طور متواتر نقل شده است»
     براى اطلاع از منابع فراوان و اثبات تواتر این حدیث شریف به کتاب گرانقدر و نفیس «عبقات الانوار» تألیف علامۀ مجاهد کبیر میر حامد حسین هندى متوفى 1306 ه . ق. که شش جلد آن ویژۀ سند و شرح این حدیث از طریق علماى اهل سنت است، مى‏توان رجوع کرد.
     علامۀ بزرگوار در این اثر گرانقدر، چهل کتاب براى حدیث ثقلین از منابع مهم اهل تسنن به دست داده‏اند. نیز آورده‏اند که ناقلین این حدیث شریف به ترتیب زمانى در اهل تسنن، در قرن دوم 16 نفر، در قرن سوم 33 نفر، در قرن چهارم 21 نفر، در قرن پنجم و ششم هر یک 13 نفر، در قرن هفتم 16 نفر، در قرن هشتم 17 نفر، در قرن نهم 5 نفر، در قرن دهم 18 نفر، در قرن یازدهم 10 نفر، در قرن دوازدهم 13 نفر و در قرن سیزدهم 11 نفر بوده‏اند که تمام ناقلین از بزرگان و کبار اهل سنت مى‏باشند.
     علامه سید هاشم بحرانى در «غایة المرام» در باب 28 پیرامون حدیث ثقلین، از طریق راویان و محدثین شیعه 82 طریق براى این حدیث مى‏آورد.
     بدین ترتیب این حدیث شریف با 268 سند از معاریف شیعه و سنى نقل شده و در تواتر آن تردیدى نیست.
 
[x]ـ «کشف تام محمدى ص»
     منظور از تنزل قرآن از مقام شامخ احدیّت به کشف تامّ محمدى این است که قرآن کلام خداوند متعال است و بدون واسطه، انسانها استعداد و توان گرفتن پیام و کلام را ندارند بلکه به واسطۀ تنزل این کلام از آن مقام ربوبى و تبلور آن در وجود اقدس احمدى ـ صلوات اللّه‏ علیه ـ و جارى شدن کلمات بر زبان آن حضرت تعبیر به کشف تامه شده است.
     حضرت امام در تفسیر سورۀ مبارکۀ حمد فرموده‏اند که:
     «اِنَّما یُعْرَفُ القُرْآنُ مَنْ خُوطِبَ بِه» قرآن را هم آنکه مخاطبش هست مى‏فهمیده چیست و معلوم است که «من خوطب به» قرآن را (مى‏فهمد) در آن مرتبه‏اى که «نزل به الروح الأمین على قلبک ـ انّا انزلناه فى لیلة‏القدر» را غیر از خود او نمى‏تواند مشاهده کند. قضیه، قضیۀ ادراک عقلى نیست، قدم برهان نیست، قضیه مشاهده است، آن هم مشاهدۀ غیبیّه مشاهده با چشم نیست، مشاهدۀ با نفس نیست، مشاهدۀ با عقل نیست، با عقل (هر کس) نیست. با آن قلبى (است) که قلب عالم است، قلب نبىّ، مشاهده با آن است، او دریافته «انّما یعرف القرآن من خوطب به» لیکن نمى‏تواند بیان کند مگر در لفافۀ امثله و الفاظ...(1)
     قرآن الفاظ نیست، از مقولۀ چیزهاى سمعى و بصرى نیست، از مقولۀ الفاظ نیست، از مقولۀ اعراض نیست، لیکن متنزلش کرده‏اند براى ماها که کور و کر هستیم، تا آنجایى که بشود این کور و کرها هم از آن استفاده‏اى بکنند.2
     (1)ـ تفسیر سورۀ حمد (چاپ جامعۀ مدرسین): ص 44 و 45.
     (2)ـ همان. ص 43 و 44.
 
[xi]ـ حضرت آدم ـ علیه السلام ـ بنا به آیۀ شریفۀ «و علمَ آدم الاسماء کلها» سورۀ بقره، آیۀ 31 به تعلیم الهى عالِم به اسماء (حقایق عالم هستى) شد و مستحق و لایق خلافت خدایى گردید.
     منظور حضرت امام از ولیدۀ علم الاسماء، انسان است که همگى از فرزندان حضرت آدم ـ علیه‏السلام ـ مى‏باشند.
 
[xii]ـ «نهج‏البلاغه»
     نهج‏البلاغه، کتابى است پر ارج که پس از «قرآن مجید» بهترین و مشهورترین کتاب دنیا، و آفتاب عالمتابى است که در آسمان علم و ادب پرتوافکن مى‏باشد و اعجاب و شگفتى آن حتى بیگانگان از اسلام را برانگیخته است.
     کتاب نهج‏البلاغه، شامل خطبه‏هاى امیرالمؤمنین و نامه‏ها و کلمات قصار آن بزرگوار است که به وسیلۀ سید شریف رضى جمع‏آورى شده است.
     علامه سید شریف رضى در مقدمۀ خویش بر نهج‏البلاغه آورده‏اند که:
     «سخنان آن حضرت متضمن عجایب بلاغت و شگفتیهاى فصاحت و گوهرهاى ادبیات عربى و مطالب روشنى‏بخش دینى و دنیوى است و این همه امتیازات در هیچ کلامى جمع نشده و اینگونه سخنان جامع در هیچ کتابى گرد نیامده است، زیرا امیرالمؤمنین ـ علیه‏السلام ـ یگانه سرچشمه و منبع فصاحت و منشأ و مأخذ بلاغت است که رموز بلاغت از آن حضرت آشکار شده و آیین و آدابش از او گرفته شده است... .
     سخنان آن حضرت پرتوى از علم الهى و نسیم خوشبوى و روحبخشى از سخنان پیامبر ص است ... از جمله شگفتیهاى ویژۀ آن حضرت که مخصوص خود اوست و در هیچ کسى نظیر آن پیدا نمى‏شود، چند بُعدى بودن سخنان اوست، زیرا اگر کسى سخنانى که از آن حضرت دربارۀ زهد، مواعظ و پند و اندرز وارد شده، بدون توجه به قدرت و عظمت گوینده‏اش بخواند و خوب تأمل کند، بى‏گمان خواهد گفت این سخنان از آن کسى است که از امور دنیا بهره‏اى جز زهادت، و کارى جز عبادت نداشته است و خود در گوشۀ انزوا نشسته و سر در لاک خود برده و یا به دامن کوهى پناه برده و از جهان بریده است، که جز احساس خود چیزى نمى‏شنود و غیر از خود کسى نمى‏بیند و هرگز باور نمى‏کند که گویندۀ این سخنان، بزرگمردى است که شمشیر آتشزا به دست، بى‏محابا در قلب میدان جنگ رخنه مى‏کند و گردنهاى گردنکشان را مى‏زند و پهلوانان را به خاک و خون مى‏افکند و هنگام برگشتن از میدان از نوک شمشیرش خون و لخته‏هاى دل آب شده مى‏چکد، و با اینهمه پارساترین پارسایان و پاکبازترین پاکبازان و یگانه لنگر دوران است و این از فضایل شگفت‏انگیز و ویژگیهاى لطیف آن حضرت است که صفات متضاد در وجودش جمع شده و امور مختلفه را در یک مرکز گرد آورده است ... ».
 
[xiii]ـ «قرآن صاعد»
حضرت امام این تعبیر را در مواردى براى ادعیه‏اى که از ائمه ـ علیهم‏السلام ـ وارد شده است، ذکر فرموده‏اند:
     «... ادعیۀ ائمۀ هدى دعاهاى آنها، همان مسائلى را که کتاب خدا دارد، دعاهاى آنها هم دارد با یک زبان دیگر. قرآن یک زبان دارد، یک نحو صحبت مى‏کند و همۀ مطالب را دارد منتها بسیارى‏اش در رمز است که ما نمى‏توانیم بفهمیم و ادعیۀ ائمه ـ علیهم‏السلام ـ یک وضع دیگرى دارد، به تعبیر شیخ عارف و استاد ما [حضرت آیت‏اللّه‏ شاه‏آبادى ـ رضوان اللّه‏ تعالى علیه] ادعیه کتاب صاعد است، قرآن صاعد؛ تعبیر مى‏فرمود به اینکه قرآن کتاب نازل است که از آن جا نزول کرده است و ادعیۀ ائمه کتاب صاعد است، همان قرآن است رو به بالا مى‏رود ... کسى که بخواهد بفهمد که مقامات ائمه چى است، باید رجوع کند به آثار آنها، آثار آنها ادعیۀ آنهاست، مهمش ادعیۀ آنهاست و خطابه‏هایى که مى‏خواندند ...» .
 بیانات حضرت امام در جمع رؤساى سه قوه ـ 19/8/66
[xiv]ـ «مناجات شعبانیه»
     عالم جلیل القدر، على بن طاووس این دعا را در اعمال ماه شعبان از حسین بن محمد «ابن خالویه» نقل مى‏کند و مى‏نویسد امیرالمؤمنین و فرزندانش ـ سلام‏اللّه‏ علیهم ـ همیشه این دعا را در ماه شعبان مى‏خواندند.
 اقبال الاعمال، ص 685 (مفاتیح‏الجنان، اعمال ماه شعبان)حضرت امام خمینى مى‏فرمایند:
     «مناجات شعبانیه از بزرگترین مناجات و از عظیمترین معارف الهى و از بزرگترین امورى است که آنهایى که اهلش هستند مى‏توانند تا حدود ادراک خودشان استفاده کنند... این از دعاهایى است که من غیر از این دعا ندیدم که همۀ ائمه ـ روایت شده است که همه ـ این دعا را، این مناجات را مى‏خواندند. این دلیل بر بزرگى این مناجات است که همۀ ائمه این مناجات را مى‏خواندند».
 (بیانات حضرت امام در جمع روحانیون، مسئولان و مقامات لشکرى و کشورى به تاریخ 7/3/62)
[xv]ـ «دعاى عرفات»
     دعاى گرانقدر «عرفه»، مناجاتى است که حضرت اباعبداللّه‏ الحسین ع در بعدازظهر روز عرفه، در زیر آسمان در صحراى عرفات در حالى که مانند باران اشک مى‏ریختند قرائت کردند. (اقبال‏الاعمال ـ اعمال روز عرفه، ص 339 ـ زادالعماد، ص 265 ـ مفاتیح‏الجنان، اعمال روز عرفه).
     این دعا بیانگر راز و نیاز عاشقانۀ سرور آزادگان و سالار شهیدان با محبوب و معبود خود خالق یکتاست و شامل مفاهیم بس بلند و عمیق است.
 
[xvi]ـ «صحیفۀ فاطمیه»
     قال الصادق ع: «اِنَّ فاطمة مَکَثَتْ بَعْد رَسُول اللّه‏ خَمْسَةً وَ سَبعینَ یَوماً وَقَدْکانَ دَخَلَها حُزنٌ شدیدٌ عَلى اَبیها، و کانَ جبرئیل یَاتیها فَیَحسِنُ عَزاها عَلى اَبیها، یَطیْبُ نفسها، وَ یُخْبِرها عن ابیها وَ مکانِهِ و یُخْبِرُها بما یکُونَ بَعْدَها فى ذُرّیتها و کانَ عَلىٌّ یَکْتُبُ ذلک فهذا مُصْحَفُ فاطمةَ».
     امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: فاطمه(ع) بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) بیش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پى در پى به حضورش مى‏آمد، و او را در عزاى پدر سلامت باد مى‏گفت، و تسلى‏بخش خاطر غمین زهرا (ع) بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى‏گفت، و گاه از حوادثى که بعد از رحلت او بر ذریه‏اش وارد مى‏گردید خبر مى‏داد، و امیرالمؤمنین ـ سلام اللّه‏ علیه ـ نیز آنچه جبرئیل املا مى‏کرد همه را به رشتۀ تحریر در مى‏آورد، و مجموعۀ این سخنان است که به مصحف فاطمه موسوم گردید. (الاصول من الکافى، ج 1، ص 241). در روایت دیگرى در کتاب کافى، از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که: «در این مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نیست، بلکه دانشى است از آنچه واقع شده و یا به وقوع خواهد پیوست».
 
[xvii]ـ «باقر العلوم»
     اسم مبارک آن بزرگوار محمد، و لقب مشهور او باقر است که حضرت رسول ص آن حضرت را طى روایاتى به این لقب ملقب فرمود. کنیۀ مشهور آن حضرت، ابى جعفر و عمر مبارک ایشان 57 سال بود.
     امام باقر دو امتیاز در میان ائمه ـ علیهم السلام ـ دارد.
     اول، جد پدرى ایشان امام حسین (ع) و جد مادرى آن حضرت امام حسن (ع) است. از این جهت در حق ایشان گفته شده:
     «عَلَوىٌّ مِنْ عَلَوِیَّینَ وَ فاطِمِىٌّ مِنْ فاطِمیَّینَ وَ هاشِمىٌّ مِنْ هاشِمِیَّیْنَ».امتیاز دیگر آنکه وى پایه گذار انقلاب فرهنگى شیعه محسوب مى‏شود. گرچه انتشار معارف شیعه به دست امام صادق(ع) صورت گرفت ولى به دست امام باقر پایه‏گذارى شد. در دوران امام باقر(ع) دولت بنى‏امیه رو به زوال بود، مردم از آنها متنفر بودند. به علت وجود کسى چون عمربن عبدالعزیز، که علاوه بر اینکه نفع بزرگى براى شیعه داشت ضرر بزرگى نیز براى بنى امیه داشت و اختلاف شدیدى که در ممالک اسلامى پدید آمده بود و هر کسى از گوشه‏اى قیام مى کرد، خلفا به سرعت تغییر مى‏کردند ـ چنانکه در مدت امامت امام باقر(ع) در مدت نوزده سال پنج خلیفه روى کار آمدند: ولیدبن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمربن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک ـ پس موقعیت مناسبى براى آن حضرت که از ظلم بنى‏امیه فارغ شده بود، پدید آورد که انقلاب علمى را آغاز نماید و بزرگانى از عامه و خاصه در اطراف ایشان جمع شدند و حقایق اسلام، لطایف اسلام و بالاخره معارف اسلام را منتشر کردند، از این جهت رسول اکرم(ص) به ایشان لقب «باقر» داده است. صاحب لسان العرب مى‏گوید: «لُقِّبَ بِهِ لاِنَّهُ بَقَرَالْعِلْمَ وَ عَرَفَ اَصْلَهُ وَ اِسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ، وَالتَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ» امام باقر ملقب به این لقب است چون شکافندۀ علم است، پایۀ علوم اسلامى را شناخت و فروع آن را درک فرمود و آن را توسعه داد و ریشۀ تبقر به معنى توسعه است.
     عامه و خاصه نقل مى‏کنند که رسول اکرم(ص) به جابربن عبداللّه‏ انصارى فرموده است: «یا جابرُ یوشکُ انْ تبغى حتّى تَلْقَى وَلَدَاً مِنَ الْحُسَیْنِ یُقالُ لَهُ مُحَمَّد یَبْقُرُ عِلْمَ النَّبیینَ بَقْراً، فَاِذا لَقیتَهُ فَاْقَراهُ مِنّى السَّلامُ» اى جابر، تو زنده مى‏مانى، مردى از اولاد حسین را که نامش محمد است ملاقات مى‏کنى که او علم انبیا را مى‏شکافد. هنگامى که او را دیدى سلامم را به او برسان.
 چهارده معصوم علیهم السلام، آیت‏اللّه‏ مظاهرى، ص 84
[xviii]ـ «صهیونیست جهانى»
     صهیونیست، تفکرى متعصب متعلق به سرمایه‏داران افراطى یهود است که در اواخر قرن گذشته در اروپا به وجود آمد و اکنون به ایدئولوژى رسمى رژیم اشغالگر قدس تبدیل شده است. این نام از «صهیون» نام کوهى در نزدیکى اورشلیم گرفته شده است.
     صهیونیسم مبتنى بر تبعیض نژادى است و قوم یهود را داراى وضع استثنایى در جهان مى‏داند که به عنوان قوم برگزیدۀ خدا داراى رسالتى ویژه است. براساس این تفکر، در سال 1897 میلادى جمعیتى به نام سازمان جهانى صهیونیسم به وجود آمد که هدف خود را انتقال یهودیان جهان به فلسطین اعلام کرد. این سازمان اکنون داراى قدرت مالى زیادى، برابر با دارایى بزرگترین شرکتهاى انحصارى جهان است و مرکز آن در ایالات متحدۀ امریکاست و فعالیت جمعیتهاى صهیونیست را در بیش از شصت کشور جهان کنترل مى‏کند. در حال حاضر نزدیک هجده سازمان صهیونیستى در دنیا فعالیت دارند. همچنین در امریکا 281 سازمان ملى یهودى، 251 فدراسیون محلى یهودى و نیز انواع مجامع مشورتى، صندوق و غیره وجود دارد. دولت امریکا یکى از حامیان اصلى صهیونیسم جهانى است. سازمان صهیونیسم داراى مراکز اطلاعات و جاسوسى در اکثر کشورهاى جهان است که این مراکز با سازمان جاسوسى موساد و سازمان سیا در ارتباط هستند.
     مهمترین و کارسازترین حربۀ صهیونیسم جهانى بهره‏گیرى از رسانه‏هاى عمومى در سراسر دنیاست و مجموعاً 1036 روزنامه و مجله در اختیار صهیونیسم جهانى مى‏باشد که معروفترین آن روزنامۀ «نیویورک تایمز»است.
 
[xix]ـ «اسرائیل بزرگ»
     پیروان صهیونیسم از ابتداى پیدایش یک هدف اساسى و عمده را دنبال مى‏کردند و آن تشکیل یک دولت یهودى یا حکومت جهانى تحت سلطۀ یهود با عنوان اسرائیل بزرگ در فلسطین بود. بر این اساس پس از تشکیل دولت اسرائیل در سال 1948 میلادى، صهیونیستها درصدد ایجاد اسرائیل بزرگ برآمدند و براى توجیه این سیاست خود، آن را مطابق تعالیم تورات دانستند.
     نقشۀ اسرائیل بزرگ بیشتر کشورهاى اسلامى و یا بخشى از آنها را در برمى‏گیرد. نقشۀ مزبور در گزارش پژوهشى «بنیامین مارزار» که تحت نظارت دولت اسرائیل منتشر شد وجود دارد. در نقشۀ مزبور، حدود اسرائیل را از نیل تا فرات قرار داده‏اند و اسرائیل همۀ خلیج فارس، شمال عراق، مسقط، عمان، نجد، ترکیه، سوریه، جنوب لبنان، شرق فلسطین، غرب اردن، بخشى از مصر و جنوب سودان را شامل مى‏شود. به علاوه نقشۀ بزرگتر اسرائیل که مى‏تواند مرحلۀ بعد از پیاده شدن طرح اسرائیل بزرگ باشد، کردستان، منطقۀ جنوب شرقى ایران، جنوب غربى افغانستان، و بخشى از شمال غربى پاکستان را نیز شامل مى‏گردد.
 
[xx]ـ «حسین اردنى»
     حسین بن طلال در چهارم نوامبر 1935 میلادى در امان متولد شد. دوران کودکى خود را در کودکستان انگلیسى‏ها در امان گذراند، سپس در مدرسۀ ویکتوریا در شهر اسکندریه در مصر به تحصیل پرداخت و تحصیلاتش را در مدرسۀ هاروارد انگلستان ادامه داد. در سال 1951 میلادى پدر بزرگش عبداللّه‏ به دست یک جوان انقلابى فلسطینى به قتل رسید. نفوذ وى در خاندانش و سیاست انگلستان اقتضا کرد که سلطنت در این خاندان باقى بماند، لذا با کمک انگلستان، طلال پدر حسین به پادشاهى رسید و نیز حسین ولیعهد اردن شد.
     چند ماه پس از به قدرت رسیدن طلال، در 11 اوت 1951 میلادى پارلمان فرمایشى اردن وى را از حکومت عزل کرد و شاه حسین را به جاى وى بر تخت حکومت نشاند، بعد از این انتخاب، شاه حسین رهسپار انگلیس شد و در 2 مى 1951 میلادى به اردن بازگشت و حکومت را در دست گرفت. او در طول حکومتش همواره از حمایت انگلستان برخوردار بود.
     به دنبال خروج انگلیس از شرق کانال سوئز و جایگزینى تدریجى امریکا در منطقه، وى از حمایت امریکا برخوردار گردید. سیاستهاى حکومت شاه حسین در منطقۀ خاورمیانه، همواره دنباله‏روى از سیاستهاى امریکا و انگلیس در منطقه بوده است. در سال 1967 میلادى که جنگ اعراب و اسرائیل آغاز شد، با خیانت شاه حسین صهیونیستها توانستند کرانۀ غربى رود اردن را اشغال و به خاک اسرائیل ضمیمه کنند. در نتیجه چهارصد هزار فلسطینى آواره و   به اردن رانده شدند. در این برهه شاه حسین نه تنها در جهت حقوق حقۀ مردم فلسطین قدمى برنداشت بلکه با فاجعۀ سپتامبر 1970 میلادى که به سپتامبر سیاه مشهور شد با کشتار مردم مظلوم و آوارۀ فلسطین در خاک اردن، لکه ننگى براى همیشه در پیشانى حکومت اردن باقى گذاشت.
 
[xxi]ـ شاه حسن مراکشى فرزند سلطان محمد پنجم در سال 1929 میلادى به دنیا آمد، وى تحصیلات خود را در فرانسه گذرانیده است و بعد از درگذشت پدرش به نام سلطان حسن دوم به پادشاهى رسید.
     بعد از به قدرت رسیدن سلطان حسن دوم، روابط فرانسه با مراکش همان‏گونه که انتظار مى‏رفت، گسترش یافت و مراکش بیش از گذشته مورد تهاجم فرهنگ غرب قرار گرفت و دولت مراکش نیز در بخشهاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى از حمایت فرانسه برخوردار گردید.
     گفتنى است که انور سادات رئیس جمهور خائن و معدوم مصر از طریق شاه حسن با صهیونیستها آشنا شد. چرا که وى داراى روابط دیرینه با آنان است و همه‏ساله کنفرانس یهودیان در مراکش برگزار مى‏شود، شاید این تنها کشور عربى است که صهیونیستها تا این اندازه در آن رسماً آزادى عمل دارند تا آنجا که در سال 1991 میلادى شاه حسن یک یهودى بنام «اندره ازولى» را به سمت مشاور عالى خود انتخاب کرد.
 
[xxii]ـ حسنى مبارک در سال 1928 میلادى در استان المنوفیۀ مصر به دنیا آمده است. در سال 1947 میلادى وارد دانشگاه علوم نظامى شد و دوران آموزش خلبانى را در آنجا گذراند، بعداً براى تکمیل آموزش خود به شوروى رفت.
     در سال 1972 میلادى وى فرمانده کل نیروى هوایى گردید و در هنگام جنگ اکتبر اعراب و اسرائیل در سال 1973 میلادى، حسنى مبارک فرمانده نیروى هوایى مصر بود.
     وى یکى از نزدیکان انور سادات، بانى قرارداد ننگین کمپ دیوید بود و در ملاقاتهاى مهم وى حضور داشت.
     دربارۀ زندگى او گفتنى است که وى با یک دختر انگلیسى به نام سوزان ازدواج کرده است و داراى دو فرزند به نامهاى علاء و جمال مى‏باشد.
     مبارک پس از ترور سادات توسط سرهنگ انقلابى، شهید خالد اسلامبولى در سال 1981 میلادى، زمام امور مصر را به دست گرفت.
     وى پس از جایگزینى اعلام کرد که تمامى سیاستهاى سادات را در زمینه‏هاى داخلى و خارجى دنبال خواهد کرد و در سال 1982 در مصاحبه با شبکۀ تلویزیونى ان. بى. سى امریکا گفت که:
     «دروازه‏هاى ما به روى دوستان اعراب باز است اما نه به قیمت از دست رفتن روابطمان با اسرائیل، ما مى‏توانیم نقش خوبى را براى رفع هرگونه تشنجى که در هر زمان براى دوستان عرب و اسرائیلى ما به وجود بیاید ایفا کنیم».
 
[xxiii]ـ «احکام اولیه و ثانویه»
     عناوینى که ـ یعنى افعال و ذواتى که ـ بر آن حکم شرعى قرار مى‏گیرد، دو حالت دارد:
     الف) حالت اول، «عنوان» صرف نظر از هرگونه حالت و وصف براى آن مى‏باشد، حکمى که براى آن قرار داده مى‏شود «حکم اولى» نام دارد.
     ب) حالت دوم «عنوان» در صورتى که براى وى وصف و حالت جدیدى مثل اضطرار، اکراه، حرج، ضرر، فساد و ... حاصل شود که در آن صورت حکم آن «ثانوى» نامیده مى‏شود. مثلاً خوردن گوشت مردار به عنوان اوّلى حرام است ولى اگر شخصى در حالت اضطرار قرار گرفت خوردن آن جایز است.
 (اصطلاحات الاصول، تألیف آیت‏اللّه‏ على مشکینى، ص 124)
[xxiv]ـ «ملى‏گرایى»
     تمایلات ملى به طور مطلق مطرود و نادرست نیست، بلکه آن نوع گرایشات ناسیونالیستى که باعث جدا ساختن نژادها و ملیتها از یکدیگر و ایجاد تفرقه و چند دستگى است مطرود مى‏باشد، بدیهى است که اگر ملیگرایى در حد یک احساس سادۀ دوستى نسبت به آب و خاک و وطن و ملت خلاصه شود و به صورت یک بت مورد پرستش واقع نشود و همۀ حقایق الهى فداى آن نگردد، چیز مذمومى نخواهد بود ولى اگر بنا باشد این احساسات جایگزین حقایق و ارزشهاى انسانى و اسلامى شده و به عنوان یک ارزش والا مورد توجه و عنایت مفرط قرار گیرد و به صورت یک مکتب و مسلک درآید، جز گمراهى و شرک و فساد به بار نخواهد آورد و اسلام با چنین گرایشاتى بشدت مبارزه مى‏کند.
 خدمات متقابل ایران و اسلاماستاد شهید مرتضى مطهرى ـ رحمة‏اللّه‏ علیه ـ در اینباره مى‏نویسد:
     «ناسیونالیسم آنگاه عقلاً محکوم است که جنبۀ منفى به خود مى‏گیرد یعنى افراد را تحت عنوان ملیتهاى مختلف از یکدیگر جدا مى‏کند، روابط خصمانه‏اى میان آنها به وجود مى‏آورد و حقوق واقعى دیگران را نادیده مى‏گیرد ...»
     حضرت امام ـ سلام‏اللّه‏ علیه ـ مکرر خطر ملیگرایى و گرایشات ناسیونالیستى را گوشزد نموده، آن را عامل تفرقه و جدایى بین ملتها و سدى براى پیشرفت اسلام معرفى کرده‏اند: «... با دست حکومتهاى فاسد این نژادپرستیها و گروه‏پرستیها در بین مسلمین رشد کرده عربها را در مقابل عجمها، عجمها را در مقابل عربها و ترکها، و ترکها را در مقابل دیگران قرار دادند و همۀ نژادها را در مقابل هم. اینکه من مکرر عرض مى‏کنم این ملیگرایى اساس بدبختى مسلمین است براى این است که این ملیگرایى ملت ایران را در مقابل سایر ملتهاى مسلمین قرار مى‏دهد و ملت عراق را در مقابل دیگران و ملت کذا در مقابل کذا، اینها نقشه‏هایى است که مستکبرین کشیدند که مسلمین با هم مجتمع نباشند ...».
 
[xxv]ـ «حدود و تعزیرات»
     حدود جمع حد و در لغت به معنى منع، کنارۀ فاصله بین دو چیز و انتهاى هر چیزى است. تعزیرات جمع تعزیر و در لغت به معناى نکوهش کردن و ملامت کردن است. در تعریف اصطلاحى حد و تعزیر، محقق حلّى مى‏فرماید: کلُّ مالَهُ عقوبة مقدرة یسمّى «حداً» وَ ما لَیْسَ کَذلِکَ یُسمّى تعزیراً.
     حدّ: هرگاه در شرع مقدس براى تخلفى، مجازات معینى قرار داده شده باشد آن را «حد» گویند مثل مجازات دزدى و آدمکشى ... .
     تعزیر: و هرگاه براى تخلفى مجازات معینى مشخص نشده باشد آن را «تعزیر» مى‏گویند و تعیین مقدار آن بر عهدۀ قاضى و حاکم شرع است.
 شرح لمعه، شهید ثانى، کتاب الحدود و التعزیرات (شرایع، محقق حلى، کتاب الحدود و التعزیرات)
[xxvi]ـ «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مالَـکُم اِذا قیلَ لَـکُمُ انْفِرُوا فى سَبیلِ‏اللّه‏ اثَّاقَلْتُمْ اِلَى الارْضِ اَرَضیتُمْ بِالْحَیوةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیا فِى الآخِرَةِ اِلاّ قلیلٌ».
     اى کسانى که ایمان آورده‏اید چرا هنگامى که به شما گفته مى‏شود به سوى جهاد در راه خدا حرکت کنید بر زمین سنگینى مى‏کنید و سستى به خرج مى‏دهید آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده‏اید! با اینکه متاع زندگى دنیا در برابر آخرت چیز کمى بیش نیست.
     «اِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً اَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَاللّه‏ عَلى کُلِّ شَىءٍ قَدیرٌ».
     اگر (به سوى میدان جهاد) حرکت نکنید، (خداوند) شما را مجازات دردناکى مى‏کند و گروه دیگرى غیر از شما را به جاى شما قرار مى‏دهد، و هیچ زیانى به او نمى‏رسانید، و خداوند بر هر چیزى توانا است.
 (سورۀ توبه، آیۀ 38 و 39)
[xxvii]ـ قالَ اَمیرُالمُؤمنین على ع: وَ لَقَدْ کُذِبَ عَلى رَسُولِ‏اللّه‏ِ ـ صَلَّى‏اللّه‏ علیه و آله ـ عَلى عَهْدِهِ حَتّى قام خَطیباً فَقالَ: «مَنْ کَذَبَ عَلَىَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ».
و به تحقیق در زمان رسول خدا ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ به آن حضرت دروغها بستند تا اینکه به خطبه خواندن ایستاد و فرمود: «هر که از روى عمد و دانسته به من دروغ بندد، در آتش جهنم قرار خواهد گرفت».
 نهج‏البلاغه، فیض‏الاسلام، خطبۀ 201
[xxviii]ـ «اِنْ تَنْصُرُوااللّه‏ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ اَقْدامَکُمْ»
     شما اگر خدا را یارى کنید، خدا هم شما را (همه جا) یارى کند و (در جنگها فاتح سازد و بر حوادث) ثابت قدم گرداند.
 (سورۀ محمد، آیۀ 7)
[xxix]ـ «سازمان چریکهاى فدایى خلق»
     سازمان کمونیستى چریکهاى فدایى خلق در سال 1349 ه . ش . توسط جوانانى که از سیاستهاى حزب توده وابسته به شوروى ناراضى بودند تشکیل گردید و سلسله جبال البرز بخصوص جنگل سیاهکل را به عنوان مرکز عملیاتى انتخاب و دست به تحریک روستاییان منطقه علیه رژیم زدند که با تلاش رژیم شاه این سازمان در اوایل سال 1354 و ماههاى اردیبهشت و خرداد 1355 شکست سختى را متحمل شد و از هم پاشید. پس از این شکست جز چند ترور و درگیرى با نیروهاى پلیس فعالیتى از آنان دیده نشد. با آغاز انقلاب اسلامى، و ایجاد فضاى مناسب، سازمان دست به تجدید تشکیلات زد و از اوایل سال 1357 مبارزاتش را برعلیه ارتش و نیروهاى انقلابى افزایش داد. که در مقایسه با امواج توفنده و خروشان مردم که در سایۀ رهنمودهاى پیشوا و منجى خویش، حضرت امام خمینى، پایه‏هاى ستم را به لرزه درآورده بودند، به حساب نمى‏آمدند. با پیروزى انقلاب اسلامى، این سازمان با وجود نداشتن پایگاه مردمى، بر اصول و مرام وارداتى خود پاى مى‏فشرد لذا همگام با استکبار جهانى به ضدیت با انقلاب اسلامى پرداخت و دست به ترور افرادى عادى و نیروهاى مذهبى زد، با کشف پایگاهها و خانه‏هاى تیمى آنان، سازمان به دو شاخۀ اقلیت و اکثریت تقسیم شد. که «اکثریت» هماهنگ با مواضع حزب توده، اصل را بر مذاکرۀ سیاسى به جهت کسب وجهه قرار دادند و «اقلیت» بر مبارزۀ مسلحانه پاى فشرده و کردستان را جهت تداوم عملیات انتخاب کردند. سرانجام با تلاش پیشمرگان مسلمان کرد و نیروهاى مدافع انقلاب، آنان منطقه را ترک و به خارج از کشور گریختند.
 
[xxx]ـ «حزب توده»
     حزب توده در سال 1320 ه . ش . بر بقایاى حزب عدالت که در سال 1299 ه . ش . پس از ورود ارتش سرخ به رشت ایجاد شده بود، تشکیل گردید. به دنبال سیاستى که قوام‏السلطنه براى تخلیۀ ایران در پیش گرفته بود سه وزیر کمونیست وارد کابینۀ او شدند. با خروج قواى روس و شکست فرقۀ دموکرات آذربایجان وانشعابى که در داخل حزب در سال 1326 ه . ش . روى داد عده‏اى از اعضا، تز استقلال حزب از شوروى را مطرح ساختند . در بهمن سال 1327 بدنبال سوء قصد به جان شاه، که ضارب توده‏اى شناخته شد ، حکومت نظامى اعلام واعضاى حزب دستگیر و حزب غیرقانونى و منحل گردید . درسال 1328 ه . ش . حزب با اعلام مارکسیسم ـ لنینیسم به عنوان مرام حزبى، رویّۀ خود را کاملاً آشکار ساخت. با آغاز جنبش ملى شدن صنعت نفت حزب توده با دو جناح کیانورى ـ قاسمى شکل گرفت که بعدها با سکوت در قبال کودتاى 28 مرداد 32 و فعالیتهاى پشت پرده نقش مهمى در سقوط مصدق داشت. در مرداد ماه 1333 با دستگیرى افسران شبکۀ نظامى و سایر شبکه‏هاى حزب توسط رژیم شاه، عدۀ زیادى، از سوابق حزبى خود ابراز انزجار کردند و به همکارى با رژیم شاه و سازمان امنیت آن دست یازیدند. در دهمین کنگرۀ حزب در اوایل دهۀ پنجاه، حزب به تعریف و تمجید از رژیم و رویگردانى از مبارزه پرداخت. در سالهاى 50 تا 56 ه . ش . که روحانیت با شیوه‏هاى نوینى مبارزه را آغاز کرده بود، حزب به تجدید سازمان پرداخت و پس از پیروزى انقلاب اسلامى، حزبْ پلنوم شانزدهم خود را در تهران برگزار و پشتیبانى خود را از جمهورى اسلامى اعلام کرد. هدف حزب پس از انقلاب اسلامى این بود که بتدریج جاى پایى در بین نیروهاى انقلابى باز کرده و در ارکان اقتصادى و فرهنگى کشور نفوذ نمایند. سرانجام با دستگیرى رهبران و کادرهاى اصلى حزب توده، سیل اعترافات و تنقرنامه‏ها آغاز شد و با اعترافات طولانى و گستردۀ افرادى چون کیانورى و طبرى به جاسوسى و تلاش جهت نابودى نظام، ماهیت این حزب بر همگان آشکار و به عمر سراسر خیانت 42 سالۀ حزب توده در ایران پایان داده شد.
 
[xxxi]ـ «استالین»
     ژوزف و سپاریونوویچ جوگاشویلى، معروف به استالین، 21 دسامبر 1879 در گرجستان به دنیا آمد. از سن پانزده‏سالگى با مکتب مارکسیسم آشنا شد و از آن به بعد وارد فعالیتهاى سیاسى شد و بارها به خاطر این فعالیتها دستگیر و زندانى شد.
     در سال 1907 میلادى در کنفرانس سوسیال دموکراتهاى روسیه در لندن، لنین به او لقب استالین پولاد به زبان روسى داد.
     سرقت 341000 روبل از بانک تفلیس در 26 ژوئن 1906 که بزرگترین سرقت تاریخ تا آن وقت بود،او را قهرمان مشهورى در بین کمونیستها ساخت.
     در سال 1912 میلادى حزب بلشویک رسماً تشکیل شد و استالین به پیشنهاد لنین به عضویت در کمیتۀ مرکزى آن درآمد و بعداً روزنامۀ «زوزدا» و سپس «پراودا» را منتشر ساخت. به‏دنبال پیروزى انقلاب اکتبر به سمت رئیس سازمان بازرسى حزب از سوى لنین انتخاب شد و در سال 1922 میلادى به دبیر کلى حزب رسید و تشکیلات آن را قبضه کرد.
     لنین در 21 ژانویه 1924 در گذشت و وصیتنامۀ او که حاوى اظهار عدم رضایت وى از استالین بود، به همراه مقالات تند وى علیه استالین، توسط بیوۀ لنین در اختیار «کامنف» قرار گرفت و او نیز دراختیار دفتر سیاسى حزب قرار داد که این امر خشم استالین را برانگیخته و مقدمه‏اى براى تصفیه‏هاى خونین بعدى وى گردید. در دسامبر 1927 در کنگرۀ پانزدهم حزب با سخنرانى هفت ساعتۀ استالین آهنگ تسریع در پیشرفت کمونیسم تصویب شد که اشتراکى کردن کشاورزى از پیامدهاى آن بود که منجر به قتل ده میلیون کولاک یا کشاورزان مرفه دوران استولیپین از نخست‏وزیران مقتدر دوران تزارى گردید. بعداً استالین تصفیه‏هاى خونینى را تا سال 1939 میلادى به راه انداخت که تنها در سال 1935 میلادى 536500 نفر کشته شدند. با وقوع جنگ دوم جهانى و اشغال لهستان، لیتوانى، لتونى و استونى استالین شوروى را به سوى یک قدرت جهانى پیش برد.
     بالاخره این دیکتاتور بزرگ تاریخ در روز پنجم مارس 1953 به صورت مشکوکى درگذشت و حکومت سى سالۀ خفقان، ترور و کشتار وى پایان یافت.
 
[xxxii]ـ «حادثۀ آمل»
     حادثۀ آمل به دنبال اعلام مبارزۀ مسلحانۀ مخالفین نظام نوپاى اسلامى در تاریخ 30 خرداد 1360، به وقوع پیوست. اتحادیۀ کمونیستهاى ایران که متشکل از مارکسیست ـ لنینیستهاى چپ بودند با ارزیابى موقعیتهاى جغرافیایى، جنگلهاى آمل را مناسب براى عملیات چریکى تشخیص دادند و در آنجا استقرار یافتند. تصور واهى اتحادیه بر این بود که به خاطر وضعیت اجتماعى منطقۀ آمل و بافت دهقانى جمعیّتِ اطراف آن، در صورت حمله به شهر، مقاومت پراکندۀ نیروهاى انقلاب بسرعت سرکوب مى‏شود و در مرحلۀ دوم پس از قطع خطوط ارتباطى و تقویت نیروهاى مخالف داخل شهر، دیگر مناطق مازندران به تصرف نیروهاى اتحادیه درآمده و پس از آن آحاد مردم در یک زنجیرۀ متشکل در سراسر ایران بپا مى‏خیزند و رژیم جمهورى اسلامى را ساقط مى‏کنند.
     حملۀ آنها شب ششم بهمن آغاز شد. آنها به دو گروه تقسیم شدند.
     گروه اول وارد شهر شده و به گشت‏زنى پرداختند و هر کس را به اصطلاح حزب‏اللهى و پاسدار تشخیص مى‏دادند ترور مى‏کردند. آنها سپس به کمیتۀ انقلاب اسلامى شهر حمله بردند. مردم آمل که با صداى تیراندازى به خیابانها آمده و متوجه وقایع شده بودند، آمادۀ مقابله گردیدند. صبح روز ششم بهمن حماسۀ مردم آغاز شد و مردم آمل با سنگربندى در شهر و مقابله با نیروهاى اتحادیه آرایش آنها را برهم زدند. در نتیجه نیروهاى اتحادیه که ایمان و مقاومت مردمى را در برنامۀ خود لحاظ نکرده بودند به گروههاى کوچکترى تقسیم شدند ولى بر اثر شدت مقابلۀ مردمى، ارتباط آنها از هم قطع و بالاخره تا غروب همان روز تارومار شدند. در این واقعه 34 نفر از کمونیستها کشته و چند تن زخمى و سى نفر دستگیر شدند و از مردم شریف آمل نیز چهل نفر به شهادت رسیدند.
 
[xxxiii]ـ «کمونیست امریکایى»
     اصطلاح کمونیست امریکایى، در رابطه با عملکرد بعضى از احزاب چپ در کشورهاى جهان و خصوصاً کشورهاى اسلامى است. این احزاب در حالى که در ظاهر اعتقاد به اصول و مبانى کمونیسم دارند ولى در موضعگیریها و عملکردهاى خویش در راستاى سیاستهاى غرب قرار دارند.
     مانند بسیارى از احزاب کمونیستى ایران، نظیر پیکار، کومله، دموکرات که همسو با سیاستهاى سازمان سیا در براندازى جمهورى اسلامى ایران تلاش کردند و از کمکهاى مالى استکبار برخوردار بودند و در یک بررسى عمیقتر مى‏توان گفت به طور کلى رودررویى کمونیستها با نهضت اسلامخواهى در ممالک اسلامى بویژه ایران، قطع نظر از شعارها، نوع روابط و وابستگى احزاب کمونیستى به کشورهاى عضو بلوک کمونیسم در گذشته، همواره در راستاى منافع و هماهنگ با سیاستهاى خصمانۀ غرب و امریکا علیه انقلاب اسلامى قرار داشته است.
 
[xxxiv]ـ «حزب دموکرات کردستان»
     این حزب در سال 1322 ه . ش . با حمایت و تشویق شوروى سابق توسط قاضى محمد تشکیل شد.
     در بهمن 1324 قاضى محمد به عنوان دبیر کل حزب در راستاى سیاستهاى شوروى و تجزیۀ ایران در مهاباد تشکیل حکومت داد اما به دنبال توافق دولتین ایران و شوروى سابق، قاضى محمد به همراه برادرش سیف قاضى و حدود چهل تا پنجاه نفر از اعضاى حزب اعدام شدند.
     در سال 1338 فعالیتهایى در جهت احیاى حزب انجام شد که با شکست مواجه گردید.
     با گذشت زمان و پیروزى انقلاب اسلامى در ایران این حزب دوباره شروع به فعالیت نمود. رهبران جدید با استفاده از سابقۀ حزب و بهره‏بردارى از ضعف دولت موقت و برخى خیانتها موفق شدند با تصرف تعدادى از پادگانهاى نظامى و غارت سلاحها موقعیت خود را در قسمتهایى از کردستان تحکیم بخشند. از نظر ایدئولوژى، حزب دموکرات على‏رغم تکیه بر مارکسیسم، اصالتى براى مبارزۀ طبقاتى قائل نیست و از همین رو فئودالها و خانهاى محلى در داخل حزب و کادر رهبرى آن از موقعیت ویژه‏اى برخوردار مى‏باشند.
     پس از انقلاب اسلامى، رهبرى حزب با عبدالرحمن قاسملو بود. وى در سال 1338 با تعهد سپردن به ساواک شاه از ایران خارج و به مدت پانزده سال در کشورهاى شوروى، عراق و اروپاى شرقى و فرانسه اقامت گزید و در فرانسه در مدرسۀ «السنۀ شرقیه‏اى» که یکى از وظایفش تربیت و پرورش جاسوس براى کشورهاى مشرق زمین است، مشغول به فعالیت مى‏شود در مدت اقامت در شوروى در بخش فارسى رادیو مسکو به سخن‏پراکنى مشغول، و در عراق نیز شغل مهم دولتى داشته است. خاندان وى از فئودالهاى معروف منطقه مى‏باشند.
     قاسملو در روز دوشنبه 22/4/1368 شمسى در وین پایتخت اتریش به قتل رسید. استراتژى حزب دموکرات، تحت پوشش خودمختارى، انتزاع خاک کردستان از پیکرۀ جمهورى اسلامى ایران است. این حزب همانند دیگر احزاب منطقه با انشعابات پى‏درپى که در درون ساختار آن ایجاد شده است دریک سردرگمى و بلاتکلیفى به سر برده و حیات آن به میزان زیادى به حیات حزب بعث و حامیان غربى آن بستگى دارد.
     بر اساس اسنادى که از لانۀ جاسوسى امریکا در ایران به دست آمده و منتشر نشده‏است، دولت امریکا در وارد آوردن فشار بر نظام نوپاى اسلامى بیشترین استفاده را از حزب دموکرات کردستان برده است و همواره ایجاد اغتشاش در این منطقه و حمایت کامل از حزب دموکرات و دیگر گروهکهاى محارب در کردستان، در برنامۀ سازمان سیا قرار داشته است.
 
[xxxv]ـ «حزب کومله»
     بنا به ادعاى این حزب، سال تأسیس آن 1348 ه . ش . مى‏باشد اما نداشتن هیچ گونه فعالیتى تا سال 1357 ه . ش . و عدم وجود مدارک کافى این ادعا را مشکوک جلوه مى‏دهد. در سال 1357 به دنبال کشته شدن فردى به نام محمد حسین کریمى که حزب، او را از خود مى‏دانسته، اعلام موجودیت کرد و بدنبال آن در پى کسب وجهه و مانورهاى مردم‏پسندانه با شعارهاى دفاع از دهقان در مقابل فئودالهاى منطقۀ «کرمنو» از توابع سقز برآمد. با توجه به سوابق و روحیه و فرهنگ خاص حاکم بر منطقه، شعارهاى عوام فریبانۀ آنان تا حد زیادى مؤثر واقع شد و جو ضد دولتى در منطقه به وجود آورد و به موازات آن با سلاحهایى که از پادگانهاى منطقه غارت کرده و نیز کمکهایى که از سوى رژیم بعث به آنها مى‏شد وارد جنگ مسلحانه علیه نظام جمهورى اسلامى شدند. از نظر ایدئولوژى این حزب از نقطه نظرات مائو الهام گرفته است. به دنبال گسترش تحرک نظامى جمهورى اسلامى، تشکیلات گروهک مزبور از هم پاشیده و بقایاى آنها به شهر بوکان پناه بردند.
     حزب کومله با توجه به وابستگى‏اش به استکبار جهانى و کمکهاى رژیم بعث به آن، هم صدا با بوقهاى تبلیغاتى جهان بر علیه نظام جمهورى اسلامى ایران در جنگ تحمیلى موضع گرفت و ایران را آغازگر جنگ اعلام کرد. در طول دوران جنگ اعضاى کومله مانند دیگر احزاب کمونیستى و منافقین، به عنوان ستون پنجم دشمن عمل کرده و براى دولت عراق مزدورى مى‏کردند.
     در زمینۀ اخلاقى، این حزب با طرح نظریه‏هایى چون «عشق آزاد» و ... درصدد موجه جلوه دادن مفاسد اخلاقى درون حزب برآمد.
     به هر تقدیر تحولات جارى در منطقۀ کردستان و تحکیم قدرت دولت مرکزى در منطقه موجب گشت که حزب کومله در انزوا و اضمحلال کامل قرار گیرد. مردم ایران این حزب را در کنار منافقین به عنوان یکى از منفورترین احزاب خائن به ملت و انقلاب اسلامى مى‏شناسند.
 
[xxxvi]ـ «شهید مدرس»
     شهید سید حسن مدرس، در روستاى «سرابه‏کچو» از توابع اردستان اصفهان به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات در اصفهان عازم عتبات عالیات شد و در نزد اساتید بزرگى چون آخوند خراسانى و میرزاى شیرازى به ادامۀ تحصیل پرداخت و به درجۀ اجتهاد رسید. مخالفت با ستمگریهاى ظل السلطان فرزند بزرگ ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان او را در امور سیاسى آبدیده کرد. در مجلس دوم به عنوان یکى از پنج نفر علماى طراز اول از سوى مراجع تقلید انتخاب شد و با حاج آقا نوراللّه‏نجفى (یکى از پنج نفر علماى طراز اول) به تهران آمد. در جریان قیام محمدعلى میرزا به همراه سایر مشروطه‏خواهان به مقاومت برخاست و در نتیجه این قیام با شکست رو به رو شد و به دنبال آن مصادرۀ اموال شورشیان پیش آمد که با اولتیماتوم 1911 میلادى روسیه مواجه گردید. این اولتیماتوم با مخالفت شهید خیابانى و شهید مدرس رد شد. در قضیۀ مهاجرت که به دنبال اشغال بخشهایى از خاک ایران در جنگ جهانى اول به وقوع پیوست، وى تصدى دو وزارتخانۀ دولت آزاد در تبعید را به عهده داشت (1335 ه .ق.) قرارداد 1919 میلادى که به دنبال پیروزى بلشویکها در روسیه و سعى انگلیس در روى کار آوردن دولتى مقتدر و وابسته در ایران، بین وثوق‏الدوله و کاکس منعقد شده بود با مخالفت شدید مدرس لغو گردید. در جریان کودتاى 1299 ه . ش . رضاخان، بشدت با آن به مخالفت برخاست و این مخالفتها با رضاخان تا هنگام تبعید وى در 16 مهرماه 1307 ادامه یافت و سپس، پس از ده سال در شهر کاشمر در عصر روز 27 ماه مبارک رمضان سال 1316 ه . ش . با زبان روزه او را مسموم و به دستور رضا خان او را به شهادت مى‏رسانند. آنچه که از مدرس در خلال حیات سیاسى‏اش به یادگار باقى مانده روحیۀ مقاومت و سازش ناپذیرى او در مقابل قدرتهاى شیطانى و یک عمر مجاهده در دفاع از اسلام و میهن اسلامى است. حضرت امام به کرّات از شهید مدرس یاد مى‏کرده‏اند و او را الگوى مبارزان و مجاهدان و مصداق بارز روحانیت انقلابى مى‏دانست.
 
[xxxvii]ـ «فاجعۀ 14 اسفند»
     فاجعۀ 14 اسفند ماه 1359 تلاشى بود که از سوى عناصر وابسته و سازشکار براى بازگرداندن مسیر انقلاب به سوى یک رژیم مورد پسند غرب صورت گرفت.
     در این روز بنى‏صدر رئیس‏جمهور اسبق و مخلوع با اعلام برگزارى مراسم بزرگداشت سالگرد درگذشت دکتر مصدق در دانشگاه تهران که از سوى گروهها و جمعیتهاى معارض حمایت مى‏شد با سخنرانى تحریک‏آمیز خود، سعى در اغواى مردم و انزواى نیروهاى انقلابى داشت. این مراسم که از ساعت 40:15 دقیقه آغاز گشته بود منجر به درگیرى بین شرکت کنندگان در مراسم و مخالفین آنها گردید.
     در جریان درگیرى بنى‏صدر با سخنان تحریک آمیز، هیجان جمعیت را بیشتر مى‏کرد و گارد مخصوص او به همراه میلیشیاى منافقین خلق شروع به ضرب و جرح مخالفین نمودند. در این حادثه تعداد زیادى از مردم که در دانشگاه و بیرون دانشگاه به حمایت از آرمانهاى انقلاب اسلامى شعار مى‏دادند، به دستور بنى‏صدر مورد تهاجم قرار گرفته و تعداد زیادى زخمى شدند.
     حادثۀ 14 اسفند نقطۀ عطفى بود که صف‏بندى نیروهاى انقلابى به رهبرى امام خمینى با خطوط انحرافى را عمیقتر و آشکارتر کرد و همین حادثه و اعمال بعدى بنى صدر، موجبات جدایى کامل او را از ملت و نهایتاً پناه بردن علنى او به منافقین و سقوط و فرار وى را فراهم ساخت.
 
[xxxviii]ـ «مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم»
     به دنبال انقلاب اکتبر 1917 در روسیه و استقرار نظام کمونیستى در آن کشور، پهنۀ عظیمى از جهان، از بالتیک تا آدریاتیک در حصار آهنین اندیشۀ مارکسیستى گرفتار آمد. مظاهر این تفکر در خشونت، قتل و انهدام اندیشه‏هاى مخالف در شدیدترین وضع ممکن بود.
     پس از مرگ لنین در سال 1924 میلادى و روى کار آمدن استالین، جهان شاهد آغاز وحشتناکترین کشتارها در تاریخ معاصر بود. استالین پس از نابود کردن رقباى سیاسى خود همچون تروتسکى، زنیویف، کامنف، و تثبیت قدرت خودش اقدام به پیاده نمودن برنامۀ پنج سالۀ اقتصادى خود جهت توسعۀ شوروى نمود. از سیاستهاى اصولى این برنامه، لغو مالکیتهاى فردى و اشتراکى کردن سیستم کشاورزى بود. در راستاى این سیاست، اقدام به درهم شکستن مقاومتها به صورت وحشتناکترین شیوه‏هاى ضد بشرى نمود. در ماجراى کولاکها و تبعید آنها به سیبرى تنها ده میلیون نفر کشته شدند. در سال 1935 تحت نظر «یژوف» 536500 نفر به قتل رسیدند. استالین به نوعى بیمارى به نام پارانو دچار بود که علائم آن جنون عظمت‏طلبى است. سیاست قتل و سرکوب در دوران زمامداران بعدى نیز ادامه یافت. در زمان برژنف حادثۀ بهار پراگ و تجاوز به چکسلواکى با کشتارهاى وسیع همراه بود. بسیارى از جنایات هفتاد سال سلطۀ کمونیستها در این بخش از جهان، در دوران روى کار آمدن گورباچف برملا گردید. سرانجام لهیب آتش ظلم از زیر خاکستر سردرآورد و زبانه‏هاى سرکش آن کاخ ظلم را بر سر سرنشینان و اهل ظلمۀ آن یکسره ویران ساخت سقوط شوروى و تجزیۀ آن.
 
[xxxix]ـ «احلى من العسل»
     شیرینتر از عسل. این تعبیر در روایات در وصف آب نهر کوثر و برخى دیگر از نعمتهاى بهشتى به‏کار رفته بحارالانوار، ج 8، ص 18 از پیامبر گرامى (ص و ص 183 و 189).
     و همچنین این تعبیرى است که قاسم بن حسن (ع) در شب عاشورا در جواب عموى خویش، حسین بن على (ع) فرموده است ... قاسم بن حسن (ع) به امام (ع) گفت: آیا من هم در کشته شدگانم؟ دل حسین (ع) بر او بسوخت و گفت: اى پسرک من! مرگ نزد تو چگونه است؟ گفت: اى عم! از انگبین شیرینتر. گفت: آرى به خدا سوگند ـ عم تو فداى تو باد ـ تو یکى از آن مردانى که با من کشته شوند بعد از آنکه شما را بلاى عظیم برسد.
 (ترجمۀ نفس المهموم حاج شیخ عباس قمى، به قلم حاج میرزا ابوالحسن شعرانى)
[xl]ـ «اى کاش ما با شما بودیم و به رستگارى بزرگ نایل مى‏گردیدیم».
     این اقتباسى است از فراز آخر زیارت امام حسین ع.

 

وصیت نامه امام خمینی بخش چهارم

   س ـ یکى از امورى که لازم به توصیه و تذکر است، آن است که اسلام نه باسرمایه‏دارى ظالمانه و بیحساب و محروم کنندۀ توده‏هاى تحت ستم و مظلوم موافق است، بلکه آن را به طور جدى در کتاب و سنت محکوم مى‏کند و مخالف عدالت اجتماعى مى‏داند ـ گرچه بعض کج‏فهمان بى اطلاع از رژیم حکومت اسلامى و ازمسائل سیاسى حاکم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طورى وانمود کرده‏اند (و باز هم دست برنداشته‏اند) که اسلام طرفدار بى مرز و حد سرمایه‏دارى و مالکیت است و با این شیوۀ که با فهم کج خویش از اسلام برداشت نموده‏اند چهرۀ نورانى اسلام را پوشانیده و راه را براى مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده که به اسلام بتازند، و آن را رژیمى چون رژیم سرمایه‏دارى غرب مثل رژیم امریکا و انگلستان و دیگر چپاولگران غرب به حساب آورند، و با اتکال به قول و فعل این نادانان یا غرضمندانه و یا ابلهانه بدون مراجعه به اسلام‏شناسان واقعى با اسلام به معارضه برخاسته‏اند ـ و نه رژیمى مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم[xxxviii] لنینیسم است که با مالکیت فردى مخالف و قائل به اشتراک مى‏باشند با اختلاف زیادى که دوره‏هاى قدیم تاکنون حتى اشتراک در زن و همجنس بازى بوده و یک دیکتاتورى و استبداد کوبنده در بر داشته.
     بلکه اسلام یک رژیم معتدل با شناخت مالکیت و احترام به آن به نحو محدود در پیدا شدن مالکیت و مصرف، که اگر بحق به آن عمل شود چرخهاى اقتصاد سالم به راه مى‏افتد و عدالت اجتماعى، که لازمۀ یک رژیم سالم است تحقق مى‏یابد. در اینجا نیز یک دسته با کج فهمیها و بى‏اطلاعى از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف مقابل دستۀ اول قرار گرفته و گاهى با تمسک به بعضى آیات یا جملات نهج‏البلاغه، اسلام را موافق با مکتبهاى انحرافى مارکس و امثال او معرفى نموده‏اند و توجه به سایر آیات و فقرات نهج البلاغه ننموده و سرخود، به فهم قاصر خود، بپاخاسته و «مذهب اشتراکى» را تعقیب مى‏کنند و از کفر و
دیکتاتورى و اختناق کوبنده که ارزشهاى انسانى را نادیده گرفته و یک حزب اقلیت با توده‏هاى انسانى مثل حیوانات عمل مى‏کنند، حمایت مى‏کنند.
     وصیت من به مجلس و شوراى نگهبان و دولت و رئیس جمهور و شوراى قضایى آن است که در مقابل احکام خداوند متعال خاضع بوده؛ و تحت تأثیر تبلیغات بى‏محتواى قطب ظالم چپاولگر سرمایه‏دارى و قطب ملحد اشتراکى و کمونیستى واقع نشوید، و به مالکیت و سرمایه‏هاى مشروع با حدود اسلامى احترام گذارید، و به ملت اطمینان دهید تا سرمایه‏ها و فعالیتهاى سازنده به کار افتند و دولت و کشور را به خودکفایى و صنایع سبک و سنگین برسانند.
     و به ثروتمندان و پولداران مشروع وصیت مى‏کنم که ثروتهاى عادلانۀ خود را به کار اندازید و به فعالیت سازنده در مزارع و روستاها و کارخانه‏ها برخیزید که این خود عبادتى ارزشمند است.
     و به همه در کوشش براى رفاه طبقات محروم وصیت مى‏کنم که خیر دنیا و آخرت شماها رسیدگى به حال محرومان جامعه است که در طول تاریخ ستمشاهى و خان‏خانى در رنج و زحمت بوده‏اند. و چه نیکو است که طبقات تمکندار به طور داوطلب براى زاغه و چپرنشینان مسکن و رفاه تهیه کنند. و مطمئن باشند که خیر دنیا و آخرت در آن است. و از انصاف به دور است که یکى بى‏خانمان و یکى داراى آپارتمانها باشد.
 
     ع ـ وصیت اینجانب به آن طایفه از روحانیون و روحانى‏نماها که با انگیزه‏هاى مختلف با جمهورى اسلامى و نهادهاى آن مخالفت مى‏کنند و وقت خود را وقف براندازى آن مى‏نمایند و با مخالفان توطئه‏گر و بازیگران سیاسى کمک، و گاهى به طورى که نقل مى‏شود با پولهاى گزافى که از سرمایه‏داران بیخبر از خدا دریافت براى این مقصد مى‏کنند کمکهاى کلان مى‏نمایند، آن است که شماها طرْفى از این غلط‏کاریها تاکنون نبسته و بعد از این هم گمان ندارم ببندید. بهتر آن است که اگر براى دنیا به این عمل دست زده‏اید ـ و خداوند نخواهد گذاشت که شما به مقصد شوم خود برسید ـ تا درِ توبه باز است از پیشگاه خداوند عذر بخواهید و با ملت مستمند مظلوم هم‏صدا شوید و از جمهورى اسلامى که با فداکاریهاى ملت به دست آمده حمایت کنید، که خیر دنیا و آخرت در آن است. گرچه گمان ندارم که موفق به توبه شوید.
     و اما به آن دسته که از روى بعض اشتباهات یا بعض خطاها، چه عمدى و چه غیرعمدى، که از اشخاص مختلف یا گروهها صادر شده و مخالف با احکام اسلام بوده است با اصل جمهورى اسلامى و حکومت آن مخالفت شدید مى‏کنند و براى خدا در براندازى آن فعالیت مى‏نمایند و با تصور خودشان این جمهورى از رژیم سلطنتى بدتر یا مثل آن است، با نیت صادق در خلوات تفکر کنند و از روى انصاف مقایسه نمایند با حکومت و رژیم سابق. و باز توجه نمایند که در انقلابهاى دنیا هرج و مرجها و غلط‏رویها و فرصت‏طلبیها غیرقابل اجتناب است و شما اگر توجه نمایید و گرفتاریهاى این جمهورى را در نظر بگیرید ـ از قبیل توطئه‏ها و تبلیغات دروغین و حملۀ مسلحانۀ خارج مرز و داخل، و نفوذ غیر قابل اجتناب گروههایى از مفسدان و مخالفان اسلام در تمام ارگانهاى دولتى به قصد ناراضى کردن ملت از اسلام و حکومت اسلامى، و تازه کار بودن اکثر یا بسیارى از متصدیان امور و پخش شایعات دروغین از کسانى که از استفاده‏هاى کلان غیرمشروع بازمانده یا استفادۀ آنان کم شده، و کمبود چشمگیر قضات شرع و گرفتاریهاى اقتصادى کمرشکن و اشکالات عظیم در تصفیه و تهذیب متصدیان چند میلیونى، و کمبود مردمان صالح کاردان و متخصص و دهها گرفتارى دیگر، که تا انسان وارد گود نباشد از آنها بیخبر است ـ و از طرفى اشخاص غرضمند سلطنت‏طلب سرمایه‏دار هنگفت که با رباخوارى و سودجویى و با اخراج ارز و گرانفروشى به حد سرسام‏آور و قاچاق و احتکار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حد هلاکت در فشار قرار داده و جامعه را به فساد مى‏کشند، نزد شما آقایان به شکایت و فریبکارى آمده و گاهى هم براى باور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به عنوان «سهم» مبلغى مى‏دهند و اشک تمساح مى‏ریزند و شما را عصبانى کرده به مخالفت برمى‏انگیزانند، که بسیارى از آنان با استفاده‏هاى نامشروع، خون مردم را مى‏مکند و اقتصاد کشور را به شکست مى‏کشند.
     اینجانب نصیحت متواضعانۀ برادرانه مى‏کنم که آقایان محترم تحت تأثیر اینگونه شایعه‏سازیها قرار نگیرند و براى خدا و حفظ اسلام این جمهورى را تقویت نمایند. و باید بدانند که اگر این جمهورى اسلامى شکست بخورد، به جاى آن یک رژیم اسلامى دلخواهِ بقیة‏اللّه‏ ـ روحى فداه ـ یا مطیع امر شما آقایان تحقق نخواهد پیدا کرد، بلکه یک رژیم دلخواه یکى از دو قطب قدرت به حکومت مى‏رسد و محرومان جهان، که به اسلام و حکومت اسلامى رو[ى] آورده و دل باخته‏اند، مأیوس مى‏شوند و اسلام براى همیشه منزوى خواهد شد؛ و شماها روزى از کردار خود پشیمان مى‏شوید که کار گذشته و دیگر پشیمانى سودى ندارد. و شما آقایان اگر توقع دارید که در یک شب همۀ امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالى متحول شود یک اشتباه است، و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزه‏اى روى نداده است و نخواهد داد. و آن روزى که ان‏شاءاللّه‏ تعالى مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یکروزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوششها و فداکاریها ستمکاران سرکوب و منزوى مى‏شوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عامیهاى منحرف، آن است که براى ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فراگیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا للّه‏ و انّا الیه راجعون.
 
     ف ـ وصیت من به همۀ مسلمانان و مستضعفان جهان این است که شماها نباید بنشینید و منتظر آن باشید که حکام و دست اندرکاران کشورتان یا قدرتهاى خارجى بیایند و براى شما استقلال و آزادى را تحفه بیاورند. ما و شماها لااقل در این صد سال اخیر، که بتدریج پاى قدرتهاى بزرگ جهانخوار به همۀ کشورهاى اسلامى و سایر کشورهاى کوچک باز شده است مشاهده کردیم یا تاریخهاى صحیح براى ما بازگو کردند که هیچ یک از دوَل حاکم بر این کشورها در فکر آزادى و استقلال و رفاه ملتهاى خود نبوده و نیستند؛ بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنان یا خود به ستمگرى و اختناق ملت خود پرداخته و هر چه کرده‏اند براى منافع شخصى یا گروهى نموده؛ یا براى رفاه قشر مرفه و بالانشین بوده و طبقات مظلوم کوخ و کپرنشین از همۀ مواهب زندگى حتى مثل آب و نان و قوت لایموت محروم بوده، و آن بدبختان را براى منافع قشر مرفه و عیاش به کار گرفته‏اند؛ و یا آنکه دست نشاندگان قدرتهاى بزرگ بوده‏اند که براى وابسته کردن کشورها و ملتها هرچه توان داشته‏اند به کار گرفته و با حیله‏هاى مختلف کشورها را بازارى براى شرق و غرب درست کرده و منافع آنان را تأمین نموده‏اند و ملتها را عقب مانده و مصرفى بار آوردند و اکنون نیز با این نقشه در حرکتند.
     و شما اى مستضعفان جهان و اى کشورهاى اسلامى و مسلمانان جهان بپاخیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوى تبلیغاتى ابرقدرتها و عمّال سرسپردۀ آنان نترسید؛ و حکام جنایتکار که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزیز تسلیم مى‏کنند از کشور خود برانید؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گیرید و همه در زیر پرچم پرافتخار اسلام مجتمع، و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخیزید؛ و به سوى یک دولت اسلامى با جمهوریهاى آزاد و مستقل به پیش روید که با تحقق آن، همۀ مستکبران جهان را به جاى خود خواهید نشاند و همۀ مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهید رساند. به امید آن روز که خداوند تعالى وعده فرموده است.
     ص ـ یک مرتبۀ دیگر در خاتمۀ این وصیتنامه، به ملت شریف ایران وصیت مى‏کنم که در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان‏نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگى مقصود و ارزشمندى و علوّ رتبۀ آن است، آنچه که شما ملت شریف و مجاهد براى آن بپاخاستید و دنبال مى‏کنید و براى آن جان و مال نثار کرده و مى‏کنید، والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدى است و مقصودى است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مکتب الوهیت به معنى وسیع آن و ایدۀ توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است؛ و آن در مکتب محمدى ـ صلى اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ به تمام معنى و درجات و ابعاد متجلى شده؛ و کوشش تمام انبیاىعظام ـ علیهم سلام‏اللّه‏ ـ و اولیاىمعظم ـ سلام اللّه‏ علیهم ـ براى تحقق آن بوده و راهیابى به کمال مطلق و جلال و جمال بى‏نهایت جز با آن میسر نگردد. آن است که خاکیان را بر ملکوتیان و برتر از آنان شرافت داده، و آنچه براى خاکیان از سیر در آن حاصل مى‏شود براى هیچ موجودى در سراسر خلقت در سرّ و عَلن حاصل نشود.
     شما اى ملت مجاهد، در زیر پرچمى مى‏روید که در سراسر جهان مادى و معنوى در اهتزاز است، بیابید آن را یا نیابید، شما راهى را مى‏روید که تنها راه تمام انبیا ـ علیهم سلام‏اللّه‏ ـ و یکتا راه سعادت مطلق است. در این انگیزه است که همۀ اولیا شهادت را در راه آن به آغوش مى‏کشند و مرگ سرخ را «احلى من العسل»[xxxix] مى‏دانند؛ و جوانان شما در جبهه‏ها جرعه‏اى از آن را نوشیده و به وجد آمده‏اند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما باید بحق بگوییم یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً.[xl] گوارا باد بر آنان آن نسیم دل‏آرا و آن جلوۀ شورانگیز.
     و باید بدانیم که طرفى از این جلوه در کشتزارهاى سوزان و در کارخانه‏هاى توانفرسا و در کارگاهها و در مراکز صنعت و اختراع و ابداع، و در ملت به طور اکثریت در بازارها و خیابانها و روستاها و همۀ کسانى که متصدى این امور براى اسلام و جمهورى اسلامى و پیشرفت و خودکفایى کشور به خدمتى اشتغال دارند جلوه‏گر است.
     و تا این روح تعاون و تعهد در جامعه برقرار است کشور عزیز از آسیب دهر ان‏شاءاللّه‏ تعالى مصون است. و بحمداللّه‏ تعالى حوزه‏هاى علمیه و دانشگاهها و جوانانِ عزیز مراکز علم و تربیت از این نفخۀ الهى غیبى برخوردارند؛ و این مراکز دربست در اختیار آنان است، و به امید خدا دست تبهکاران و منحرفان از آنها کوتاه.
     و وصیت من به همه آن است که با یاد خداى متعال به سوى خودشناسى و خودکفایى و استقلال، با همۀ ابعادش به پیش، و بى‏تردید دست خدا با شما است، اگر شما در خدمت او باشید و براى ترقى و تعالى کشور اسلامى به روح تعاون ادامه دهید. 
     و اینجانب با آنچه در ملت عزیز از بیدارى و هوشیارى و تعهد و فداکارى و روح مقاومت و صلابت در راه حق مى‏بینم و امید آن دارم که به فضل خداوند متعال این معانى انسانى به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.
     با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوى جایگاه ابدى سفر مى‏کنم. و به دعاى خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خداى رحمان و رحیم مى‏خواهم که عذرم را در کوتاهى خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد.
     و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند. و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللى حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، واللّه‏ نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.
والسلام علیکم و على عباداللّه‏ الصالحین و رحمة‏اللّه‏ و برکاته
26 بهمن 1361 / 1 جمادى الاولى 1403
روح‏اللّه‏ الموسوى الخمینى

وصیت نامه امام خمینی بخش دوم

بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم
     اهمیت انقلاب شکوهمند اسلامى که دستاورد میلیونها انسان ارزشمند و هزاران شهید جاوید آن و آسیب دیدگان عزیز، این شهیدان زنده است و مورد امید میلیونها مسلمانان و مستضعفان جهان است، به قدرى است که ارزیابى آن از عهدۀ قلم و بیان والاتر و برتر است. اینجانب، روح‏اللّه‏ موسوى خمینى که از کرم عظیم خداوند متعال با همۀ خطایا مأیوس نیستم و زاد راه پرخطرم همان دلبستگى به کرم کریم مطلق است، به عنوان یک نفر طلبۀ حقیر که همچون دیگر برادران ایمانى امید به این انقلاب و بقاى دستاوردهاى آن و به ثمر رسیدن هرچه بیشتر آن دارم، به عنوان وصیت به نسل حاضر و نسلهاى عزیز آینده مطالبى هر چند تکرارى عرض مى‏نمایم. و از خداوند بخشاینده مى‏خواهم که خلوص نیت در این تذکرات عنایت فرماید.
     1) ما مى‏دانیم که این انقلاب بزرگ که دست جهانخواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد، با تأییدات غیبى الهى پیروز گردید. اگر نبود دست تواناى خداوند امکان نداشت یک جمعیت 36 میلیونى با آن تبلیغات ضداسلامى و ضد روحانى خصوص در این صد سال اخیر و با آن تفرقه‏افکنیهاى بیحساب قلمداران و زبان مُزدان در مطبوعات و سخنرانیها و مجالس و محافل ضداسلامى و ضدملى به صورت ملیّت، و آنهمه شعرها و بذله‏گوییها، و آنهمه مراکز عیاشى و فحشا و قمار و مسکرات و مواد مخدره که همه و همه براى کشیدن نسل جوان فعال که باید در راه پیشرفت و تعالى و ترقى میهن عزیز خود فعالیت نمایند، به فساد و بى‏تفاوتى در پیشامدهاى خائنانه، که به دست شاه فاسد و پدر بى‏فرهنگش و دولتها و مجالس فرمایشى که از طرف سفارتخانه‏هاى قدرتمندان بر ملت تحمیل مى‏شد، و از همه بدتر وضع دانشگاهها و دبیرستانها و مراکز آموزشى که مقدرات کشور به دست آنان سپرده مى‏شد، با به کار گرفتن معلمان و استادان غربزده یا شرقزدۀ صددرصد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامى بلکه ملى صحیح، با نام «ملیت» و «ملى‏گرایى»،[xxiv] گرچه در بین آنان مردانى متعهد و دلسوز بودند، لکن با اقلیت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان کار مثبتى نمى‏توانستند انجام دهند و با اینهمه و دهها مسائل دیگر، از آن جمله به انزوا و عزلت کشیدن روحانیان و با قدرت تبلیغاتْ به انحراف فکرى کشیدن بسیارى از آنان، ممکن نبود این ملت با این وضعیت یکپارچه قیام کنند و در سرتاسر کشور با ایدۀ واحد و فریاد «اللّه‏ اکبر» و فداکاریهاى حیرت‏آور و معجزه‏آسا تمام قدرتهاى داخل و خارج را کنار زده و خودْ مقدرات کشور را به دست گیرد. بنابراین شک نباید کرد که انقلاب اسلامى ایران از همۀ انقلابها جدا است: هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزۀ انقلاب و قیام. و تردید نیست که این یک تحفۀ الهى و هدیۀ غیبى بوده که از جانب خداوند منان بر این ملت مظلوم غارتزده عنایت شده است.
 
     2) اسلام و حکومت اسلامى پدیدۀ الهى است که با به کار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین مى‏کند و قدرت آن دارد که قلم سرخ بر ستمگریها و چپاولگریها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند. و مکتبى است که برخلاف مکتبهاى غیرتوحیدى، در تمام شئون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سیاسى و نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته، ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذار ننموده است؛ و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است. اینک که به توفیق و تأیید خداوند، جمهورى اسلامى با دست تواناى ملت متعهد پایه‏ریزى شده، و آنچه در این حکومت اسلامى مطرح است اسلام و احکام مترقى آن است، بر ملت عظیم‏الشأن ایران است که در تحقق محتواى آن به جمیع ابعاد و حفظ و حراست آن بکوشند که حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است، که انبیاى عظام از آدم ـ علیه السلام ـ تا خاتم‏النبیین ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ در راه آن کوشش و فداکارى جانفرسا نموده‏اند و هیچ مانعى آنان را از این فریضۀ بزرگ بازنداشته؛ و همچنین پس از آنان اصحاب متعهد و ائمۀ اسلام ـ علیهم صلوات اللّه‏ ـ با کوششهاى توانفرسا تا حد نثار خون خود در حفظ آن کوشیده‏اند. و امروز بر ملت ایران، خصوصاً، و بر جمیع مسلمانان، عموماً، واجب است این امانت الهى را که در ایران به طور رسمى اعلام شده و در مدتى کوتاه نتایج عظیمى به بار آورده، با تمام توان حفظ نموده و در راه ایجاد مقتضیات بقاىآن و رفع موانع و مشکلات آن کوشش نمایند. و امید است که پرتو نور آن بر تمام کشورهاى اسلامى تابیدن گرفته و تمام دولتها و ملتها با یکدیگر تفاهم در این امر حیاتى نمایند، و دست ابرقدرتهاى عالمخوار و جنایتکاران تاریخ را تا ابد از سر مظلومان و ستمدیدگان جهان کوتاه نمایند.
 
     اینجانب که نفسهاى آخر عمر را مى‏کشم به حسب وظیفه، شطرى از آنچه در حفظ و بقاى این ودیعۀ الهى دخالت دارد و شطرى از موانع و خطرهایى که آن را تهدید مى‏کنند، براى نسل حاضر و نسلهاى آینده عرض مى‏کنم و توفیق و تأیید همگان را از درگاه پروردگار عالمیان خواهانم.
 
     الف ـ بى‏تردید رمز بقاى انقلاب اسلامى همان رمز پیروزى است؛ و رمز پیروزى را ملت مى‏داند و نسلهاى آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلى آن: انگیزۀ الهى و مقصد عالى حکومت اسلامى؛ و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه براى همان انگیزه و مقصد.
     اینجانب به همۀ نسلهاى حاضر و آینده وصیت مى‏کنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت اللّه‏ برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از کشورتان قطع شود، این انگیزۀ الهى را که خداوند تعالى در قرآن کریم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهید؛ و در مقابل این انگیزه که رمز پیروزى و بقاى آن است، فراموشى هدف و تفرقه و اختلاف است. بى‏جهت نیست که بوقهاى تبلیغاتى در سراسر جهان و ولیده‏هاى بومى آنان تمام توان خود را صرف شایعه‏ها و دروغهاى تفرقه‏افکن نموده‏اند و میلیاردها دلار براى آن صرف مى‏کنند. بى انگیزه نیست سفرهاى دائمى مخالفان جمهورى اسلامى به منطقه. و مع‏الأسف در بین آنان از سردمداران و حکومتهاى بعض کشورهاى اسلامى، که جز به منافع شخص خود فکر نمى‏کنند و چشم و گوش بسته تسلیم امریکا هستند دیده مى‏شود؛ و بعض از روحانى نماها نیز به آنان ملحقند.
     امروز و در آتیه نیز آنچه براى ملت ایران ومسلمانان جهان باید مطرح باشد و اهمیت آن را در نظر گیرند، خنثى کردن تبلیغات تفرقه افکنِ خانه برانداز است. توصیۀ اینجانب به مسلمین و خصوص ایرانیان بویژه در عصر حاضر، آن است که در مقابل این توطئه‏ها عکس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود، به هر راه ممکن افزایش دهند و کفار و منافقان را مأیوس نمایند.
 
     ب ـ از توطئه‏هاى مهمى که در قرن اخیر، خصوصاً در دهه‏هاى معاصر، و بویژه پس از پیروزى انقلاب آشکارا به چشم مى‏خورد، تبلیغات دامنه‏دار با ابعاد مختلف براى مأیوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداکار ایران از اسلام است. گاهى ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که 1400 سال قبل وضع شده است نمى‏تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند، یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعى است و با هر نوآورى و مظاهر تمدن مخالف است، و در عصر حاضر نمى‏شود کشورها از تمدن جهانى و مظاهر آن کناره گیرند، و امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهى موذیانه و شیطنت‏آمیز به گونۀ طرفدارى از قداست اسلام که اسلام و دیگر ادیان الهى سر و کار دارند با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایى و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه که انسان را به خداى تعالى نزدیک و از دنیا دور مى‏کند، و حکومت و سیاست و سررشته‏دارى برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوى است، چه اینها تمام براى تعمیر دنیا است و آن مخالف مسلک انبیاى عظام است! و مع‏الأسف تبلیغ به وجه دوم در بعض از روحانیان و متدینان بیخبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتى دخالت در حکومت و سیاست را به مثابۀ یک گناه و فسق مى‏دانستند و شاید بعضى بدانند! و این فاجعۀ بزرگى است که اسلام مبتلاى به آن بود.
     گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند یا غرضمندانه خود را به بى‏اطلاعى مى‏زنند. زیرا اجراىقوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیرى از ستمگرى و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشا و انواع کجرویها، و آزادى بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایى و جلوگیرى از استعمار و استثمار و استعباد، و حدود و قصاص و تعزیرات[xxv] بر میزان عدل براى جلوگیرى از فساد و تباهى یک جامعه، و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایى نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگى اجتماعى کهنه شود. این دعوى به مثابۀ آن است که گفته شود قواعد عقلى و ریاضى در قرن حاضر باید عوض شود و به جاى آن قواعد دیگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعى باید جارى شود و از ستمگرى و چپاول و قتل باید جلوگیرى شود، امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده! و ادعاى آنکه اسلام با نوآوردها مخالف است ـ همان سان که محمدرضا پهلوى مخلوع مى‏گفت که اینان مى‏خواهند با چهارپایان در این عصر سفر کنند ـ یک اتهام ابلهانه بیش نیست. زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهاى پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هیچ‏گاه اسلام و هیچ مذهب توحیدى با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد بلکه علم و صنعت مورد تأکید اسلام و قرآن مجید است. و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنى است که بعضى روشنفکران حرفه‏اى مى‏گویند که آزادى در تمام منکرات و فحشا حتى همجنس‏بازى و از این قبیل، تمام ادیان آسمانى و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرقزدگان به تقلید کورکورانه آن را ترویج مى‏کنند.
     و اما طایفۀ دوم که نقشۀ موذیانه دارند و اسلام را از حکومت و سیاست جدا مى‏دانند. باید به این نادانان گفت که قرآن کریم و سنت رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ آنقدر که در حکومت و سیاست احکام دارند در سایر چیزها ندارند؛ بلکه بسیار از احکام عبادى اسلام، عبادى ـ سیاسى است که غفلت از آنها این مصیبتها را به بار آورده. پیغمبر اسلام (ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهاى جهان لکن با انگیزۀ بسط عدالت اجتماعى. و خلفاى اول اسلامى حکومتهاى وسیع داشته‏اند و حکومت على‏بن ابیطالب ـ علیه‏السلام ـ نیز با همان انگیزه، به طور وسیعتر و گسترده‏تر از واضحات تاریخ است. و پس از آن بتدریج حکومت به اسم اسلام بوده؛ و اکنون نیز مدعیان حکومت اسلامى به پیروى از اسلام و رسول اکرم ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ بسیارند.
     اینجانب در این وصیتنامه با اشاره مى‏گذرم، ولى امید آن دارم که نویسندگان و جامعه‏شناسان و تاریخ‏نویسان، مسلمانان را از این اشتباه بیرون آورند. و آنچه گفته شده و مى‏شود که انبیا ـ علیهم‏السلام ـ به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته‏دارى دنیایى مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز مى‏کردند و ما نیز باید چنین کنیم، اشتباه تأسف‏آورى است که نتایج آن به تباهى کشیدن ملتهاى اسلامى و باز کردن راه براى استعمارگران خونخوار است، زیرا آنچه مردود است حکومتهاى شیطانى و دیکتاتورى و ستمگرى است که براى سلطه‏جویى و انگیزه‏هاى منحرف و دنیایى که از آن تحذیر نموده‏اند؛ جمع‏آورى ثروت و مال و قدرت‏طلبى و طاغوت گرایى است و بالاخره دنیایى است که انسان را از حق تعالى غافل کند. و اما حکومت حق براى نفع مستضعفان و جلوگیرى از ظلم و جور و اقامۀ عدالت اجتماعى، همان است که مثل سلیمان بن داوود و پیامبر عظیم‏الشأن اسلام ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ و اوصیاىبزرگوارش براى آن کوشش مى‏کردند؛ از بزرگترین واجبات و اقامۀ آن از والاترین عبادات است، چنانچه سیاست سالم که در این حکومتها بوده از امور لازمه است. باید ملت بیدار و هوشیار ایران با دید اسلامى این توطئه‏ها را خنثى نمایند. و گویندگان و نویسندگان متعهد به کمک ملت برخیزند و دست شیاطین توطئه‏گر را قطع نمایند.
 
     ج ـ و از همین قماش توطئه‏ها و شاید موذیانه‏تر، شایعه‏هاى وسیع در سطح کشور، و در شهرستانها بیشتر، بر اینکه جمهورى اسلامى هم کارى براى مردم انجام نداد. بیچاره مردم با آن شوق و شعف فداکارى کردند که از رژیم ظالمانۀ طاغوت رهایى یابند، گرفتار یک رژیم بدتر شدند! مستکبران مستکبرتر و مستضعفان مستضعف‏تر شدند! زندانها پر از جوانان که امید آتیۀ کشور است مى‏باشد و شکنجه‏ها از رژیم سابق بدتر و غیرانسانیتر است! هر روز عده‏اى را اعدام مى‏کنند به اسم اسلام! و اى کاش اسم اسلام روى این جمهورى نمى‏گذاشتند! این زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است! مردم در رنج و
زحمت و گرانى سرسام‏آور غوطه مى‏خورند و سردمداران دارند این رژیم را به رژیمى کمونیستى هدایت مى‏کنند! اموال مردم مصادره مى‏شود و آزادى در هر چیز از ملت سلب شده! و بسیارى دیگر از این قبیل امور که با نقشه اجرا مى‏شود. و دلیل آنکه نقشه و توطئه در کار است آنکه هرچند روز یک امر در هر گوشه و کنار و در هر کوى و برزن سر زبانها مى‏افتد؛ در تاکسیها همین مطلب واحد و در اتوبوسها نیز همین و در اجتماعات چند نفره باز همین صحبت مى‏شود؛ و یکى که قدرى کهنه شد یکى دیگر معروف مى‏شود. و مع‏الأسف بعض روحانیون که از حیله‏هاى شیطانى بیخبرند با تماس یکى ـ دو نفر از عوامل توطئه گمان مى‏کنند مطلب همان است. و اساس مسأله آن است که بسیارى از آنان که این مسائل را مى‏شنوند و باور مى‏کنند اطلاع از وضع دنیا و انقلابهاى جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتاریهاى عظیم اجتناب‏ناپذیر آن ندارند ـ چنانچه اطلاع صحیح از تحولاتى که همه به سود اسلام است ندارند ـ و چشم بسته و بیخبر امثال این مطالب را شنیده و خود نیز با غفلت یا عمد به آنان پیوسته‏اند.
     اینجانب توصیه مى‏کنم که قبل از مطالعۀ وضعیت کنونى جهان و مقایسه بین انقلاب اسلامى ایران با سایر انقلابات و قبل از آشنایى با وضعیت کشورها و ملتهایى که در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه مى‏گذشته است، و قبل از توجه به گرفتاریهاى این کشور طاغوتزده از ناحیۀ رضاخان و بدتر از آن محمدرضا که در طول چپاولگریهایشان براى این دولت به ارث گذاشته‏اند، از وابستگیهاى عظیم خانمانسوز، تا اوضاع وزارتخانه‏ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراکز عیاشى و مغازه‏هاى مسکرات فروشى و ایجاد بى‏بندوبارى در تمام شئون زندگى و اوضاع تعلیم و تربیت و اوضاع دبیرستانها و دانشگاهها و اوضاع سینماها و عشرتکده‏ها و وضعیّت جوانها و زنها و وضعیت روحانیون و متدیّنین و آزادیخواهان متعهّد و بانوان عفیف ستمدیده و مساجد در زمان طاغوت و رسیدگى به پروندۀ اعدام شدگان و محکومان به حبس و رسیدگى به زندانها و کیفیت عملکرد متصدیان و رسیدگى به مال سرمایه‏داران و زمینخواران بزرگ و محتکران و گرانفروشان و رسیدگى به دادگستریها و دادگاههاى انقلاب و مقایسه با وضع سابق دادگسترى و قضات و رسیدگى به حال نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و اعضاى دولت و استاندارها و سایر مأمورین که در این زمان آمده‏اند و مقایسه با زمان سابق و رسیدگى به عملکرد دولت و جهاد سازندگى در روستاهاى محروم از همۀ مواهب حتى آب آشامیدنى و درمانگاه و مقایسه با طول رژیم سابق با در نظر گرفتن گرفتارى به جنگ تحمیلى و پیامدهاى آن از قبیل آوارگان میلیونى و خانواده‏هاى شهدا و آسیب‏دیدگان در جنگ و آوارگان میلیونى افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادى و توطئه‏هاى پى در پى امریکا و وابستگان خارج و داخلش (اضافه کنید فقدان مبلّغ آشنا به مسائل به مقدار احتیاج و قاضى شرع) و هرج و مرجهایى که از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتى دوستان نادان در دست اجرا است و دهها مسائل دیگر، تقاضا این است که قبل از آشنایى به مسائل، به اشکالتراشى و انتقاد کوبنده و فحاشى برنخیزید؛ و به حال این اسلام غریب که پس از صدها سال ستمگرى قلدرها و جهل توده‏ها امروز طفلى تازه‏پا و ولیده‏اى است محفوف به دشمنهاى خارج و داخل، رحم کنید. و شما اشکالتراشان به فکر بنشینید که آیا بهتر نیست به جاى سرکوبى به اصلاح و کمک بکوشید؛ و به جاى طرفدارى از منافقان و ستمگران و سرمایه‏داران و محتکران بى‏انصاف از خدا بیخبر، طرفدار مظلومان و ستمدیدگان و محرومان باشید؛ و به جاى گروههاى آشوبگر و تروریستهاى مفسد و طرفدارى غیرمستقیم از آنان، توجهى به ترور شدگان از روحانیون مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشید؟
     اینجانب هیچ گاه نگفته و نمى‏گویم که امروز در این جمهورى به اسلام بزرگ با همۀ ابعادش عمل مى‏شود و اشخاصى از روى جهالت و عقده و بى‏انضباطى برخلاف مقررات اسلام عمل نمى‏کنند؛ لکن عرض مى‏کنم که قوۀ مقننه و قضاییه و اجراییه با زحمات جانفرسا کوشش در اسلامى کردن این کشور مى‏کنند و ملتِ دهها میلیونى نیز طرفدار و مددکار آنان هستند؛ و اگر این اقلیت اشکالتراش و کارشکن به کمک بشتابند، تحقق این آمال آسانتر و سریعتر خواهد بود. و اگر خداى نخواسته اینان به خود نیایند، چون تودۀ میلیونى بیدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است، آمال انسانى ـ اسلامى به خواست خداوند متعال جامۀ عمل به طور چشمگیر خواهد پوشید و کجروان و اشکالتراشان در مقابل این سیل خروشان نخواهند توانست مقاومت کنند.
     من با جرأت مدعى هستم که ملت ایران و تودۀ میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن على ـ صلوات اللّه‏ و سلامه علیهما ـ مى‏باشند. آن حجاز که در عهد رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمى‏کردند و با بهانه‏هایى به جبهه نمى‏رفتند، که خداوند تعالى در سورۀ «توبه» با آیاتى آنها را توبیخ فرموده و وعدۀ عذاب داده است.[xxvi] و آنقدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل، در منبر به آنان نفرین فرمودند.[xxvii] و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آنقدر بدرفتارى کردند و از اطاعتش سر باز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سیدالشهدا ـ علیه‏السلام ـ آن شد که شد. و آنان که در شهادت دستْ آلوده نکردند، یا گریختند از معرکه و یا نشستند تا آن جنایت تاریخ واقع شد. اما امروز مى‏بینیم که ملت ایران از قواى مسلح نظامى و انتظامى و سپاه و بسیج تا قواى مردمى از عشایر و داوطلبان و از قواى در جبهه‏ها و مردم پشت جبهه‏ها، با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاریها مى‏کنند و چه حماسه‏ها مى‏آفرینند. و مى‏بینیم که مردم محترم سراسر کشور چه کمکهاى ارزنده مى‏کنند. و مى‏بینیم که بازماندگان شهدا و آسیب دیدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره‏هاى حماسه‏آفرین و گفتار و کردارى مشتاقانه و اطمینان بخش با ما و شما روبه‏رو مى‏شوند. و اینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان. در صورتى که نه در محضر مبارک رسول اکرم ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ هستند، و نه در محضر امام معصوم ـ صلوات اللّه‏ علیه. و انگیزۀ آنان ایمان و اطمینان به غیب است. و این رمز موفقیت و پیروزى در ابعاد مختلف است. و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانى تربیت نموده، و ما همه مفتخریم که در چنین عصرى و در پیشگاه چنین ملتى مى‏باشیم.
     و اینجانب در اینجا یک وصیت به اشخاصى که به انگیزۀ مختلف با جمهورى اسلامى مخالفت مى‏کنند و به جوانان، چه دختران و چه پسرانى که مورد بهره‏بردارى منافقان و منحرفان فرصت طلب و سودجو واقع شده‏اند مى‏نمایم، که بیطرفانه و با فکر آزاد به قضاوت بنشینید و تبلیغات آنان که مى‏خواهند جمهورى اسلامى ساقط شود و کیفیت عمل آنان و رفتارشان با توده‏هاى محروم و گروهها و دولتهایى که از آنان پشتیبانى کرده و مى‏کنند و گروهها و اشخاصى که در داخل به آنان پیوسته و از آنان پشتیبانى مى‏کنند و اخلاق و رفتارشان در بین خود و هوادارانشان و تغییر موضعهایشان در پیشامدهاى مختلف را، با دقت و بدون هواى نفس بررسى کنید، و مطالعه کنید حالات آنان که در این جمهورى اسلامى به دست منافقان و منحرفان شهید شدند، و ارزیابى کنید بین آنان و دشمنانشان؛ نوارهاى این شهیدان تا حدى در دست و نوارهاى مخالفان شاید در دست شماها باشد، ببینید کدام دسته طرفدار محرومان و مظلومان جامعه هستند.
     برادران! شما این اوراق را قبل از مرگ من نمى‏خوانید. ممکن است پس از من بخوانید در آن وقت من نزد شما نیستم که بخواهم به نفع خود و جلب نظرتان براى کسب مقام و قدرتى با قلبهاى جوان شما بازى کنم. من براى آنکه شما جوانان شایسته‏اى هستید علاقه دارم که جوانى خود را در راه خداوند و اسلام عزیز و جمهورى اسلامى صرف کنید تا سعادت هر دو جهان را دریابید. و از خداوند غفور مى‏خواهم که شما را به راه مستقیم انسانیت هدایت کند و از گذشتۀ ما و شما با رحمت واسعۀ خود بگذرد. شماها نیز در خلوتها از خداوند همین را بخواهید، که او هادى و رحمان است.
     و یک وصیت به ملت شریف ایران و سایر ملتهاى مبتلا به حکومتهاى فاسد و دربند قدرتهاى بزرگ مى‏کنم؛ اما به ملت عزیز ایران توصیه مى‏کنم که نعمتى که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آوردید همچون عزیزترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسدارى نمایید و در راه آن، که نعمتى عظیم الهى و امانت بزرگ خداوندى است کوشش کنید و از مشکلاتى که در این صراط مستقیم پیش مى‏آید نهراسید که إن تَنْصروااللّه‏ یَنْصُرْکم و یُثَبِّتْ اَقدامَکم.[xxviii] و در مشکلات دولت جمهورى اسلامى با جان و دل شریک و در رفع آنها کوشا باشید، و دولت و مجلس را از خود بدانید، و چون محبوبى گرامى از آن نگهدارى کنید.
     و به مجلس و دولت و دست‏اندرکاران توصیه مى‏نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزارى به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیاى نعم همه هستند و جمهورى اسلامى رهاورد آنان و با فداکاریهاى آنان تحقق پیدا کرد و بقاىآن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید و حکومتهاى طاغوتى را که چپاولگرانى بى‏فرهنگ و زورگویانى تهى مغز بودند و هستند را همیشه محکوم نمایید، البته با اعمال انسانى که شایسته براى یک حکومت اسلامى است.
     و اما به ملتهاى اسلامى توصیه مى‏کنم که از حکومت جمهورى اسلامى و از ملت مجاهد ایران الگو بگیرید و حکومتهاى جائر خود را در صورتى که به خواست ملتها که خواست ملت ایران است سر فرود نیاوردند، با تمام قدرت به
جاى خود بنشانید، که مایۀ بدبختى مسلمانان، حکومتهاى وابستۀ به شرق و غرب مى‏باشند. و اکیداً توصیه مى‏کنم که به بوقهاى تبلیغاتى مخالفان اسلام و جمهورى اسلامى گوش فرا ندهید که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بیرون کنند که منافع ابرقدرتها تأمین شود.
 
     د ـ از نقشه‏هاى شیطانىِ قدرتهاى بزرگ استعمار و استثمارگر که سالهاى طولانى در دست اجرا است و در کشور ایران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روشهاى مختلف دنباله‏گیرى شد، به انزواکشاندن روحانیت است؛ که در زمان رضاخان با فشار و سرکوبى و خلع لباس و حبس و تبعید و هتک حرمات و اعدام و امثال آن، و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهاى دیگر که یکى از آنها ایجاد عداوت بین دانشگاهیان و روحانیان بود، که تبلیغات وسیعى در این زمینه شد؛ و مع‏الأسف به واسطۀ بیخبرى هر دو قشر از توطئۀ شیطانى ابرقدرتها نتیجۀ چشمگیرى گرفته شد. از یک طرف، از دبستانها تا دانشگاهها کوشش شد که معلمان و دبیران و اساتید و رؤساى دانشگاهها از بین غربزدگان یا شرقزدگان و منحرفان از اسلام و سایر ادیان انتخاب و به کار گماشته شوند و متعهدان مؤمن در اقلیت قرار گیرند که قشر مؤثر را که در آتیه حکومت را به دست مى‏گیرند، از کودکى تا نوجوانى و تا جوانى طورى تربیت کنند که از ادیان مطلقاً، و اسلام بخصوص، و از وابستگان به ادیان خصوصاً روحانیون و مبلغان، متنفر باشند. و اینان را عمال انگلیس در آن زمان، و طرفدار سرمایه‏داران و زمینخواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالى در بعد از آن معرفى مى‏نمودند. و از طرف دیگر، با تبلیغات سوء، روحانیون و مبلغان و متدینان را از دانشگاه و دانشگاهیان ترسانیده و همه را به بى‏دینى و بى‏بند و بارى و مخالف با مظاهر اسلام و ادیان متهم مى‏نمودند. نتیجه آنکه دولتمردانْ مخالف ادیان و اسلام و روحانیون و متدینان باشند؛ و توده‏هاى مردم که علاقه به دین و روحانى
دارند مخالف دولت و حکومت و هر چه متعلق به آن است باشند، و اختلاف عمیق بین دولت و ملت و دانشگاهى و روحانى راه را براى چپاولگران آنچنان باز کند که تمام شئون کشور در تحت قدرت آنان و تمام ذخایر ملت در جیب آنان سرازیر شود، چنانچه دیدید به سر این ملت مظلوم چه آمد، و مى‏رفت که چه آید.
     اکنون که به خواست خداوند متعال و مجاهدت ملت ـ از روحانى و دانشگاهى تا بازارى و کارگر و کشاورز و سایر قشرها ـ بند اسارت را پاره و سد قدرت ابرقدرتها را شکستند و کشور را از دست آنان و وابستگانشان نجات دادند، توصیۀ اینجانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هر چه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم اسلامى پیوند دوستى و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند و از نقشه‏ها و توطئه‏هاى دشمن غدار غافل نباشند و به مجرد آنکه فرد یا افرادى را دیدند که با گفتار و رفتار خود در صدد است بذر نفاق بین آنان افکند او را ارشاد و نصیحت نمایند؛ و اگر تأثیر نکرد از او روگردان شوند و او را به انزوا کشانند و نگذارند توطئه ریشه دواند که سرچشمه را به آسانى مى‏توان گرفت. و مخصوصاً اگر در اساتید کسى پیدا شد که مى‏خواهد انحراف ایجاد کند، او را ارشاد و اگر نشد، از خود و کلاس خود طرد کنند. و این توصیه بیشتر متوجه روحانیون و محصلین علوم دینى است. و توطئه‏ها در دانشگاهها از عمق ویژه‏اىبرخوردار است و هر قشر محترم که مغز متفکر جامعه هستند باید مواظب توطئه‏ها باشند.
 
     ه ـ از جمله نقشه‏ها که مع‏الأسف تأثیر بزرگى در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادى به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهاى استعمار زده از خویش، و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوریکه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله‏گاه عالم دانستند و وابستگى به یکى از دو قطب را از فرائض غیرقابل اجتناب معرفى نمودند! و قصۀ این امر غم‏انگیز، طولانى و ضربه‏هایى که از آن خورده و اکنون نیز مى‏خوریم کشنده و کوبنده است.
     و غم‏انگیزتر اینکه آنان ملتهاى ستمدیدۀ زیر سلطه را در همه چیز عقب نگه‏داشته و کشورهایى مصرفى بار آوردند و به‏قدرى ما را از پیشرفتهاى خود و قدرتهاى شیطانى‏شان ترسانده‏اند که جرأت دست زدن به هیچ ابتکارى نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهاى خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم. و این پوچى و تهى مغزى مصنوعى موجب شده که در هیچ امرى به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتیم، نویسندگان و گویندگان غرب و شرقزدۀ بى‏فرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومى ما را سرکوب و مأیوس نموده و مى‏نمایند و رسوم و آداب اجنبى را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحى و ثناجویى آنها را به خورد ملتها داده و مى‏دهند. فى‏المثل، اگر در کتاب یا نوشته یا گفتارى چند واژۀ فرنگى باشد، بدون توجه به محتواى آن با اعجاب پذیرفته، و گوینده و نویسندۀ آن را دانشمند و روشنفکر به حساب مى‏آورند. و از گهواره تا قبر به هرچه بنگریم اگر با واژۀ غربى و شرقى اسم‏گذارى شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگى محسوب، و اگر واژه‏هاى بومى خودى به کار رود مطرود و کهنه و واپسزده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربى داشته باشند مفتخر؛ و اگر نام خودى دارند سر به زیر و عقب افتاده‏اند. خیابانها، کوچه‏ها، مغازه‏ها، شرکتها، داروخانه‏ها، کتابخانه‏ها، پارچه‏ها، و دیگر متاعها، هرچند در داخل تهیه شده باید نام خارجى داشته باشد تا مردم از آن راضى و به آن اقبال کنند. فرنگى مآبى از سر تا پا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شئون زندگى موجب افتخار و سربلندى و تمدن و پیشرفت، و در مقابل، آداب و رسوم خودى، کهنه‏پرستى و عقب افتادگى است. در هر مرض و کسالتى ولو جزئى و قابل علاج در داخل، باید به خارج رفت و دکترها و اطباى دانشمند خود را محکوم و مأیوس کرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و امریکا و مسکو افتخارى پر ارزش و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه کهنه‏پرستى و عقب‏ماندگى است. بى‏اعتنایى به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانه‏هاى روشنفکرى و تمدن، و در مقابل، تعهد به این امور نشانۀ عقب‏ماندگى و کهنه پرستى است.
     اینجانب نمى‏گویم ما خود همه چیز داریم؛ معلوم است ما را در طول تاریخِ نه چندان دور خصوصاً، و در سده‏هاى اخیر از هر پیشرفتى محروم کرده‏اند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوى خصوصاً، و مراکز تبلیغاتى علیه دستاوردهاى خودى و نیز خودْ کوچک‏دیدنها و یا ناچیزدیدنها، ما را از هر فعالیتى براى پیشرفت محروم کرد. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان خصوصاً طبقۀ جوان، به اقسام اجناس وارداتى از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازیهاى کودکانه و به مسابقه کشاندن خانواده‏ها و مصرفى بار آوردن هر چه بیشتر، که خود داستانهاى غم‏انگیز دارد، و سرگرم کردن و به تباهى کشاندن جوانها که عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکده‏ها، و دهها از این مصائب حساب شده، براى عقب نگهداشتن کشورهاست. من وصیت دلسوزانه و خادمانه مى‏کنم به ملت عزیز که اکنون که تا حدود بسیار چشمگیرى از بسیارى از این دامها نجات یافته و نسل محروم حاضر به فعالیت و ابتکار برخاسته و دیدیم که بسیارى از کارخانه‏ها و وسایل پیشرفته مثل هواپیماها و دیگر چیزها که گمان نمى‏رفت متخصصین ِ ایران قادر به راه انداختن کارخانه‏ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوى غرب یا شرق دراز کرده بودیم که متخصصین آنان اینها را به راه اندازند، در اثر محاصرۀ اقتصادى و
جنگ تحمیلى، خود جوانان عزیز ما قطعات محل احتیاج را ساخته و با قیمتهاى ارزانتر عرضه کرده و رفع احتیاج نمودند و ثابت کردند که اگر بخواهیم مى‏توانیم.
     باید هوشیار و بیدار و مراقب باشید که سیاست‏بازان پیوسته به غرب و شرق با وسوسه‏هاى شیطانى شما را به سوى این چپاولگران بین‏المللى نکشند؛ و با ارادۀ مصمم و فعالیت و پشتکار خود به رفع وابستگیها قیام کنید.
     و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و امریکا و شوروى کم ندارد و اگر خودىِ خود را بیابد و یأس را از خود دور کند و چشمداشت به غیر خود نداشته باشد، در درازمدت قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارد. و آنچه انسانهاى شبیه به اینان به آن رسیده‏اند شما هم خواهید رسید به شرط اتکال به خداوند تعالى و اتکا به نفس، و قطع وابستگى به دیگران و تحمل سختیها براى رسیدن به زندگى شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطۀ اجانب.
     و بر دولتها و دست اندرکاران است چه در نسل حاضر و چه در نسلهاى آینده که از متخصصین خود قدردانى کنند و آنان را با کمکهاى مادى و معنوى تشویق به کار نمایند و از ورود کالاهاى مصرف‏ساز و خانه برانداز جلوگیرى نمایند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چیز بسازند.
     و از جوانان، دختران و پسران، مى‏خواهم که استقلال و آزادى و ارزشهاى انسانى را، ولو با تحمل زحمت و رنج، فداى تجملات و عشرتها و بى بند و باریها و حضور در مراکز فحشا که از طرف غرب و عمال بى‏وطن به شما عرضه مى‏شود نکنند؛ که آنان چنانچه تجربه نشان داده جز تباهى شما و اغفالتان از سرنوشت کشورتان و چاپیدن ذخائر شما و به بند استعمار و ننگ وابستگى کشیدنتان و مصرفى نمودن ملت و کشورتان به چیز دیگر فکر نمى‏کنند؛ و مى‏خواهند با این وسایل و امثال آن شما را عقب مانده، و به اصطلاح آنان «نیمه وحشى» نگه دارند.
     و ـ از توطئه‏هاى بزرگ آنان، چنانچه اشاره شد و کراراً تذکر داده‏ام، به دست گرفتن مراکز تعلیم و تربیت خصوصاً دانشگاهها است که مقدرات کشورها در دست محصولات آنها است. روش آنان با روحانیون و مدارس علوم اسلامى فرق دارد با روشى که در دانشگاهها و دبیرستانها دارند. نقشۀ آنان برداشتن روحانیون از سر راه و منزوى کردن آنان است؛ یا با سرکوبى و خشونت و هتاکى که در زمان رضاخان عمل شد ولى نتیجۀ معکوس گرفته شد؛ یا با تبلیغات و تهمتها و نقشه‏هاى شیطانى براى جدا کردن قشر تحصیلکرده و به اصطلاح روشنفکر که این هم در زمان رضاخان عمل مى‏شد و در ردیف فشار و سرکوبى بود؛ و در زمان محمدرضا ادامه یافت بدون خشونت ولى موذیانه.
     و اما در دانشگاه نقشه آن است که جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاى خودى منحرف کنند و به سوى شرق یا غرب بکشانند و دولتمردان را از بین اینان انتخاب و بر سرنوشت کشورها حکومت دهند تا به دست آنها هرچه مى‏خواهند انجام دهند. اینان کشور را به غارتزدگى و غربزدگى بکشانند و قشر روحانى با انزوا و منفوریت و شکست قادر بر جلوگیرى نباشد. و این بهترین راه است براى عقب نگهداشتن و غارت کردن کشورهاى تحت سلطه، زیرا براى ابرقدرتها بى‏زحمت و بى‏خرج و در جوامع ملى بى‏سر و صدا، هر چه هست به جیب آنان مى‏ریزد.
     پس اکنون که دانشگاهها و دانشسراها در دست اصلاح و پاکسازى است، بر همۀ ما لازم است با متصدیان کمک کنیم و براى همیشه نگذاریم دانشگاهها به انحراف کشیده شود؛ و هر جا انحرافى به چشم خورد با اقدام سریع به رفع آن کوشیم. و این امر حیاتى باید در مرحلۀ اول با دست پرتوان خود جوانان دانشگاهها و دانشسراها انجام گیرد که نجات دانشگاه از انحراف، نجات کشور و ملت است.
     و اینجانب به همۀ نوجوانان و جوانان در مرحلۀ اول، و پدران و مادران و دوستان آنها در مرحلۀ دوم، و به دولتمردان و روشنفکران دلسوز براى کشور در مرحلۀ بعد وصیت مى‏کنم که در این امر مهم که کشورتان را از آسیب نگه مى‏دارد، با جان و دل کوشش کنید و دانشگاهها را به نسل بعد بسپرید. و به همۀ نسلهاى مسلسل توصیه مى‏کنم که براى نجات خود و کشور عزیز و اسلامِ‏آدم ساز، دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرقزدگى حفظ و پاسدارى کنید و با این عمل انسانى ـ اسلامى خود دست قدرتهاى بزرگ را از کشور قطع و آنان را ناامید نمایید. خدایتان پشتیبان و نگهدار باد.
 
     ز ـ از مهمات امور، تعهد وکلاى مجلس شوراى اسلامى است. ما دیدیم که اسلام و کشور ایران چه صدمات بسیار غم‏انگیزى از مجلس شوراى غیرصالح و منحرف، از بعد از مشروطه تا عصر رژیم جنایتکار پهلوى و از هر زمان بدتر و خطرناکتر در این رژیم تحمیلى فاسد خورد؛ و چه مصیبتها و خسارتهاى جانفرسا از این جنایتکاران بى‏ارزش و نوکرمآب به کشور و ملت وارد شد. در این پنجاه سال یک اکثریت قلابى منحرف در مقابل یک اقلیت مظلوم موجب شد که هرچه انگلستان و شوروى و اخیراً امریکا خواستند، با دست همین منحرفانِ از خدا بیخبر انجام دهند و کشور را به تباهى و نیستى کشانند. از بعد از مشروطه، هیچ گاه تقریباً به مواد مهم قانون اساسى عمل نشد ـ قبل از رضاخان با تصدى غربزدگان و مشتى خان و زمینخواران؛ و در زمان رژیم پهلوى به دست آن رژیم سفاک و وابستگان و حلقه به گوشان آن.
     اکنون که با عنایت پروردگار و همت ملت عظیم‏الشأن سرنوشت کشور به دست مردم افتاد و وکلا از خود مردم و با انتخاب خودشان، بدون دخالت دولت و خانهاى ولایات به مجلس شوراى اسلامى راه یافتند، و امید است که با تعهد آنان به اسلام و مصالح کشور جلوگیرى از هر انحراف بشود. وصیت اینجانب به ملت در حال و آتیه آن است که با ارادۀ مصمم خود و تعهد خود به احکام اسلام و مصالح کشور در هر دوره از انتخابات وکلاى داراى تعهد به اسلام و جمهورى اسلامى که غالباً بین متوسطین جامعه و محرومین مى‏باشند و غیر منحرف از صراط مستقیم ـ به سوى غرب یا شرق ـ و بدون گرایش به مکتبهاى انحرافى و اشخاص تحصیلکرده و مطلع بر مسائل روز و سیاستهاى اسلامى، به مجلس بفرستند.
     و به جامعۀ محترم روحانیت خصوصاً مراجع معظم، وصیت مى‏کنم که خود را از مسائل جامعه خصوصاً مثل انتخاب رئیس جمهور و وکلاى مجلس، کنار نکشند و بى‏تفاوت نباشند. همه دیدید و نسل آتیه خواهد شنید که دست سیاست‏بازان پیرو شرق و غرب، روحانیون را که اساس مشروطیت را با زحمات و رنجها بنیان گذاشتند از صحنه خارج کردند و روحانیون نیز بازى سیاست‏بازان را خورده و دخالت در امور کشور و مسلمین را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غربزدگان سپردند؛ و به سر مشروطیت و قانون اساسى و کشور و اسلام آن آوردند که جبرانش احتیاج به زمان طولانى دارد.
     اکنون که بحمداللّه‏ تعالى موانع رفع گردیده و فضاى آزاد براى دخالت همۀ طبقات پیش آمده است، هیچ عذرى باقى نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودنى، مسامحه در امر مسلمین است. هرکس به مقدار توانش و حیطۀ نفوذش لازم است در خدمت اسلام و میهن باشد؛ و با جدیت از نفوذ وابستگان به دو قطب استعمارگر و غرب یا شرقزدگان و منحرفان از مکتب بزرگ اسلام جلوگیرى نمایند، و بدانند که مخالفین اسلام و کشورهاى اسلامى که همان ابرقدرتان چپاولگر بین المللى هستند، با تدریج و ظرافت در کشور ما و کشورهاى اسلامى دیگر رخنه، و با دست افراد خودِ ملتها، کشورها را به دام استثمار مى‏کشانند. باید با هوشیارى مراقب باشید و با احساس اولین قدمِ نفوذى به مقابله برخیزید و به آنان مهلت ندهید. خدایتان یار و نگهدار باشد.
     و از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى در این عصر و عصرهاى آینده مى‏خواهم که اگر خداى نخواسته عناصر منحرفى با دسیسه و بازى سیاسى وکالت خود را به مردم تحمیل نمودند، مجلس اعتبارنامۀ آنان را رد کنند و نگذارند حتى یک عنصر خرابکار وابسته به مجلس راه یابد.
     و به اقلیتهاى مذهبى رسمى وصیت مى‏کنم که از دوره‏هاى رژیم پهلوى عبرت بگیرند و وکلاى خود را از اشخاص متعهد به مذهب خود و جمهورى اسلامى و غیروابسته به قدرتهاى جهانخوار و بدون گرایش به مکتبهاى الحادى و انحرافى و التقاطى انتخاب نمایند.
     و از همۀ نمایندگان خواستارم که با کمال حسن نیت و برادرى با هم مجلسان خود رفتار، و همه کوشا باشند که قوانین خداى نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احکام آسمانى آن وفادار باشید تا به سعادت دنیا و آخرت نایل آیید.
     و از شوراى محترم نگهبان مى‏خواهم و توصیه مى‏کنم، چه در نسل حاضر و چه در نسلهاى آینده، که با کمال دقت و قدرت وظایف اسلامى و ملى خود را ایفا و تحت تأثیر هیچ قدرتى واقع نشوند و از قوانین مخالف با شرع مطهر و قانون اساسى بدون هیچ ملاحظه جلوگیرى نمایند و با ملاحظۀ ضرورات کشور که گاهى با احکام ثانویه و گاهى به ولایت فقیه باید اجرا شود توجه نمایند.
     و وصیت من به ملت شریف آن است که در تمام انتخابات، چه انتخاب رئیس جمهور و چه نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و چه انتخاب خبرگان براى تعیین شوراى رهبرى یا رهبر، در صحنه باشند و اشخاصى که انتخاب مى‏کنند روى ضوابطى باشد که اعتبار مى‏شود مثلاً در انتخاب خبرگان براى تعیین شوراى رهبرى یا رهبر، توجه کنند که اگر مسامحه نمایند و خبرگان را روى موازین شرعیه و قانون انتخاب نکنند، چه بسا که خساراتى به اسلام و کشور وارد شود که جبران‏پذیر نباشد. و در این صورت همه در پیشگاه خداوند متعال مسئول مى‏باشند.
     از این قرار، عدم دخالت ملت از مراجع و علماى بزرگ تا طبقۀ بازارى و کشاورز و کارگر و کارمند، همه و همه مسئول سرنوشت کشور و اسلام مى‏باشند؛ چه در نسل حاضر و چه در نسلهاى آتیه؛ و چه بسا که در بعض مقاطع، عدم حضور و مسامحه، گناهى باشد که در رأس گناهان کبیره است. پس علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد، و الاّ کار از دست همه خارج خواهد شد. و این حقیقتى است که بعد از مشروطه لمس نموده‏اید و نموده‏ایم. چه هیچ علاجى بالاتر و والاتر از آن نیست که ملت در سرتاسر کشور در کارهایى که محول به اوست برطبق ضوابط اسلامى و قانون اساسى انجام دهد؛ و در تعیین رئیس جمهور و وکلاى مجلس با طبقۀ تحصیلکردۀ متعهد و روشنفکر با اطلاع از مجارى امور و غیروابسته به کشورهاى قدرتمند استثمارگر و اشتهار به تقوا و تعهد به اسلام و جمهورى اسلامى مشورت کرده، و با علما و روحانیون با تقوا و متعهد به جمهورى اسلامى نیز مشورت نموده؛ و توجه داشته باشند رئیس جمهور و وکلاى مجلس از طبقه‏اى باشند؛ که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند، نه از سرمایه‏داران و زمینخواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخى محرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمى‏توانند بفهمند.
     و باید بدانیم که اگر رئیس جمهور و نمایندگان مجلس، شایسته و متعهد به اسلام و دلسوز براى کشور و ملت باشند، بسیارى از مشکلات پیش نمى‏آید؛ و مشکلاتى اگر باشد رفع مى‏شود. و همین معنى در انتخاب خبرگان براى تعیین شوراى رهبرى یا رهبر با ویژگى خاص باید در نظر گرفته شود؛ که اگر خبرگان که با انتخاب ملت تعیین مى‏شوند از روى کمال دقت و با مشورت با مراجع عظام هر عصر و علماى بزرگ سرتاسر کشور و متدینین و دانشمندان متعهد، به مجلس خبرگان بروند، بسیارى از مهمات و مشکلات به واسطۀ تعیین شایسته‏ترین و متعهدترین شخصیتها براى رهبرى یا شوراى رهبرى پیش نخواهد آمد، یا با شایستگى رفع خواهد شد. و با نظر به اصل یکصد و نهم و یکصد و دهم قانون اساسى، وظیفۀ سنگین ملت در تعیین خبرگان و نمایندگان در تعیین رهبر یا شوراى رهبرى روشن خواهد شد، که اندک مسامحه در انتخاب، چه آسیبى به اسلام و کشور و جمهورى اسلامى وارد خواهد کرد که احتمال آن، که در سطح بالاى از اهمیت است براى آنان تکلیف الهى ایجاد مى‏کند.
     و وصیت اینجانب به رهبر و شوراى رهبرى در این عصر که عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در داخل و خارج کشور به جمهورى اسلامى و در حقیقت به اسلام است در پوشش جمهورى اسلامى و در عصرهاى آینده، آن است که خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهورى اسلامى و محرومان و مستضعفان بنمایند؛ و گمان ننمایند که رهبرى فى‏نفسه براى آنان تحفه‏اى است و مقام والایى، بلکه وظیفۀ سنگین و خطرناکى است که لغزش در آن اگر خداى نخواسته با هواى نفس باشد، ننگ ابدى در این دنیا و آتش غضب خداى قهار در جهان دیگر در پى دارد.
     از خداوند منان هادى با تضرع و ابتهال مى‏خواهم که ما و شما را از این امتحان خطرناک با روى سفید در حضرت خود بپذیرد و نجات دهد و این خطر قدرى خفیفتر براى رؤساى جمهور حال و آینده و دولتها و دست‏اندرکاران، به حسب درجات در مسئولیتها نیز هست که باید خداى متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر مبارک او بدانند. خداوند متعال راهگشاى آنان باشد.
     ح ـ از مهمات امور مسألۀ قضاوت است که سر و کار آن با جان و مال و ناموس مردم است. وصیت اینجانب به رهبر و شوراى رهبرى آن است که در تعیین عالیترین مقام قضایى که در عهده دارند، کوشش کنند که اشخاص متعهد سابقه‏دار و صاحبنظر در امور شرعى و اسلامى و در سیاست را نصب نمایند.
     و از شورایعالى قضایى مى‏خواهم امر قضاوت را که در رژیم سابق به وضع أسفناک و غم‏انگیزى درآمده بود با جدیت سر و سامان دهند؛ و دست کسانى که با جان و مال مردم بازى مى‏کنند و آنچه نزد آنان مطرح نیست عدالت اسلامى است از این کرسى پراهمیت کوتاه کنند، و با پشتکار و جدیت بتدریج دادگسترى را متحول نمایند؛ و قضات داراى شرایطى که، ان‏شاءاللّه‏ با جدیت حوزه‏هاى علمیه مخصوصاً حوزۀ مبارکۀ علمیۀ قم تربیت و تعلیم مى‏شوند و معرفى مى‏گردند، به جاى قضاتى که شرایط مقررۀ اسلامى را ندارند نصب گردند، که ان‏شاءاللّه‏ تعالى بزودى قضاوت اسلامى در سراسر کشور جریان پیدا کند.
     و به قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آینده وصیت مى‏کنم که با درنظر گرفتن احادیثى که از معصومین ـ صلوات‏اللّه‏ علیهم ـ در اهمیت قضا و خطر عظیمى که قضاوت دارد و توجه و نظر به آنچه دربارۀ قضاوت به غیر حق وارد شده است، این امر خطیر را تصدى نمایند و نگذارند این مقام به غیر اهلش سپرده شود. و کسانى که اهل هستند از تصدى این امر سرباز نزنند و به اشخاص غیر اهل میدان ندهند؛ و بدانند که همان طور که خطر این مقامْ بزرگ است اجر و فضل و ثواب آن نیز بزرگ است. و مى‏دانند که تصدى قضا براى اهلش واجب کفایى است.
 
     ط ـ وصیت اینجانب به حوزه‏هاى مقدسۀ علمیه آن است که کراراً عرض نموده‏ام که در این زمان که مخالفین اسلام و جمهورى اسلامى کمر به براندازى اسلام بسته‏اند و از هر راه ممکن براى این مقصد شیطانى کوشش مى‏نمایند، و یکى از راههاى با اهمیت براى مقصد شوم آنان و خطرناک براى اسلام و حوزه‏هاى اسلامى نفوذ دادن افراد منحرف و تبهکار در حوزه‏هاى علمیه است، که خطر بزرگ کوتاه مدت آن بدنام نمودن حوزه‏ها با اعمال ناشایسته و اخلاق و روش انحرافى است و خطر بسیار عظیم آن در درازمدت به مقامات بالا رسیدن یک یا چند نفر شیاد که با آگاهى بر علوم اسلامى و جا زدن خود را در بین توده‏ها و قشرهاى مردم پاکدل و علاقه‏مند نمودن آنان را به خویش و ضربۀ مهلک زدن به حوزه‏هاى اسلامى و اسلام عزیز و کشور در موقع مناسب مى‏باشد. و مى‏دانیم که قدرتهاى بزرگ چپاولگر در میان جامعه‏ها افرادى به صورتهاى مختلف از ملیگراها و روشنفکران مصنوعى و روحانى نمایان که اگر مجال یابند از همه پرخطرتر و آسیب‏رسانترند ذخیره دارند که گاهى سى ـ چهل سال با مشى اسلامى و مقدس مآبى یا «پان‏ایرانیسم» و وطن‏پرستى و حیله‏هاى دیگر، با صبر و بردبارى در میان ملتها زیست مى‏کنند و در موقع مناسب مأموریت خود را انجام مى‏دهند. و ملت عزیز ما در این مدت کوتاه پس از پیروزى انقلاب نمونه‏هایى از قبیل «مجاهد خلق» و «فدایى خلق»[xxix] و «توده‏اى»ها[xxx] و دیگر عناوین دیده‏اند، و لازم است همه با هوشیارى این قسم توطئه را خنثى نمایند و از همه لازمتر حوزه‏هاى علمیه است که تنظیم و تصفیۀ آن با مدرسین محترم و افاضل سابقه‏دار است با تأیید مراجع وقت. و شاید تز «نظم در بى‏نظمى» است از القائات شوم همین نقشه‏ریزان و توطئه‏گران باشد.
     در هر صورت وصیت اینجانب آن است که در همۀ اعصار خصوصاً در عصر حاضر که نقشه‏ها و توطئه‏ها سرعت و قوّت گرفته است، قیام براى نظام دادن به حوزه‏ها لازم و ضرورى است؛ که علما و مدرسین و افاضل عظیم‏الشأن صرف وقت نموده و با برنامۀ دقیق صحیح حوزه‏ها را و خصوصاً حوزۀ علمیۀ قم و سایر حوزه‏هاى بزرگ و با اهمیت را در این مقطع از زمان از آسیب حفظ نمایند.
     و لازم است علما و مدرسین محترم نگذارند در درسهایى که مربوط به فقاهت است و حوزه‏هاى فقهى و اصولى از طریقۀ مشایخ معظم که تنها راه براى حفظ فقه اسلامى است منحرف شوند، و کوشش نمایند که هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتکار و تحقیقها افزوده شود؛ و فقه سنتى که ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن ارکان تحقیق و تدقیق است، محفوظ بماند و تحقیقات بر تحقیقات اضافه گردد. و البته در رشته‏هاى دیگر علوم به مناسبت احتیاجات کشور و اسلام برنامه‏هایى تهیه خواهد شد و رجالى در آن رشته تربیت باید شود. و از بالاترین و والاترین حوزه‏هایى که لازم است به طور همگانى مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد، علوم معنوى اسلامى [است]،از قبیل علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الى اللّه‏ ـ رزقنا اللّه‏ و ایاکم ـ که جهاد اکبر مى‏باشد.
 
     ى ـ از امورى که اصلاح و تصفیه و مراقبت از آن لازم است قوۀ اجراییه است. گاهى ممکن است که قوانین مترقى و مفید به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراى نگهبان آن را تنفیذ کند و وزیر مسئول هم ابلاغ نماید، لکن به دست مجریان غیر صالح که افتاد آن را مسخ کنند و برخلاف مقررات یا با کاغذبازیها یا پیچ و خمها که به آن عادت کرده‏اند یا عمداً براى نگران نمودن مردم عمل کنند، که بتدریج و مسامحه غائله ایجاد مى‏کند.
     وصیت اینجانب به وزراى مسئول در عصر حاضر و در عصرهاى دیگر آن است که علاوه بر آنکه شماها و کارمندان وزارتخانه‏ها بودجه‏اى که از آن ارتزاق مى‏کنید مال ملت، و باید همه خدمتگزار ملت و خصوصاً مستضعفان باشید، و ایجاد زحمت براى مردم و مخالف وظیفه عمل کردن حرام و خداى نخواسته گاهى موجب غضب الهى مى‏شود، همۀ شما به پشتیبانى ملت احتیاج دارید. با پشتیبانى مردم خصوصاً طبقات محروم بود که پیروزى حاصل شد و دست ستمشاهى از کشور و ذخائر آن کوتاه گردید. و اگر روزى از پشتیبانى آنان محروم شوید، شماها کنار گذاشته مى‏شوید و همچون رژیم شاهنشاهى ستمکار به جاى شما ستم پیشگان پستها را اشغال مى‏نمایند. بنابر این حقیقت ملموس، باید کوشش در جلب نظر ملت بنمایید و از رفتار غیر اسلامى ـ انسانى احتراز نمایید.
     و در همین انگیزه به وزراى کشور در طول تاریخ آینده توصیه مى‏کنم که در انتخاب استاندارها دقت کنند اشخاص لایق، متدین، متعهد، عاقل و سازگار با مردم انتخاب نمایند، تا آرامش در کشور هرچه بیشتر حکمفرما باشد. و باید دانست که گرچه تمام وزیران وزارتخانه‏ها مسئولیت در اسلامى کردن و تنظیم امور محل مسئولیت خود دارند لکن بعضى از آنها ویژگى خاص دارند؛ مثل وزارت خارجه که مسئولیت سفارتخانه‏ها را در خارج از کشور دارند. اینجانب از ابتداى پیروزى به وزراىخارجه راجع به طاغوتزدگى سفارتخانه‏ها و تحول آنها به سفارتخانه‏هاى مناسب با جمهورى اسلامى توصیه‏هایى نمودم، لکن بعض آنان یا نخواستند یا نتوانستند عمل مثبتى انجام دهند. و اکنون که سه سال از پیروزى مى‏گذرد اگرچه وزیر خارجۀ کنونى اقدام به این امر نموده است و امید است با پشتکار و صرف وقت این امر مهم انجام گیرد.
     و وصیت من به وزراى خارجه در این زمان و زمانهاى بعد آن است که مسئولیت شما بسیار زیاد است، چه در اصلاح و تحول وزارتخانه و سفارتخانه‏ها؛ و چه در سیاست خارجىِ حفظ استقلال و منافع کشور و روابط حسنه با دولتهایى که قصد دخالت در امور کشور ما را ندارند. و از هر امرى که شائبۀ وابستگى با همۀ ابعادى که دارد به طور قاطع احتراز نمایید. و باید بدانید که وابستگى در بعض امور هر چند ممکن است ظاهر فریبنده‏اى داشته باشد یا منفعت و فایده‏اى در حال داشته باشد، لکن در نتیجه، ریشۀ کشور را به تباهى خواهد کشید. و کوشش داشته باشید در بهتر کردن روابط با کشورهاى اسلامى و در بیدار کردن دولتمردان و دعوت به وحدت و اتحاد کنید که خداوند با شماست.
     و وصیت من به ملتهاى کشورهاى اسلامى است که انتظار نداشته باشید که از خارج کسى به شما در رسیدن به هدف که آن اسلام و پیاده کردن احکام اسلام است کمک کند؛ خود باید به این امر حیاتى که آزادى و استقلال را تحقق مى‏بخشد قیام کنید. و علماىاعلام و خطباىمحترم کشورهاى اسلامى دولتها را دعوت کنند که از وابستگى به قدرتهاى بزرگ خارجى خود را رها کنند و با ملت خود تفاهم کنند؛ در این صورت پیروزى را در آغوش خواهند کشید. و نیز ملتها را دعوت به وحدت کنند؛ و از نژادپرستى که مخالف دستور اسلام است بپرهیزند؛ و با برادران ایمانى خود در هر کشورى و با هر نژادى که هستند دست برادرى دهند که اسلام بزرگ آنان را برادر خوانده. و اگر این برادرى ایمانى با همت دولتها و ملتها و با تأیید خداوند متعال روزى تحقق یابد، خواهید دید که بزرگترین قدرت جهان را مسلمین تشکیل مى‏دهند. به امید روزى که با خواست پروردگار عالم این برادرى و برابرى حاصل شود.
     و وصیت اینجانب به وزارت ارشاد در همۀ اعصار خصوصاً عصر حاضر که ویژگى خاصى دارد، آن است که براى تبلیغ حق مقابل باطل و ارائۀ چهرۀ حقیقى جمهورى اسلامى کوشش کنند. ما اکنون، در این زمان که دست ابرقدرتها را از کشور خود کوتاه کردیم، مورد تهاجم تبلیغاتى تمام رسانه‏هاى گروهى وابسته به قدرتهاى بزرگ هستیم. چه دروغها و تهمتها که گویندگان و نویسندگان وابسته به ابرقدرتها به این جمهورى اسلامى نوپا نزده و نمى‏زنند.
     مع‏الأسف اکثر دولتهاى منطقۀ اسلامى که به حکم اسلام باید دست اخوت به ما دهند، به عداوت با ما و اسلام برخاسته‏اند و همه در خدمت جهانخواران از هر طرف به ما هجوم آورده‏اند. و قدرت تبلیغاتى ما بسیار ضعیف و ناتوان است و مى‏دانید که امروز جهان روى تبلیغات مى‏چرخد. و با کمال تأسف، نویسندگان به اصطلاح روشنفکر که به سوى یکى از دو قطب گرایش دارند، به جاى آنکه در فکر استقلال و آزادى کشور و ملت خود باشند، خودخواهیها و فرصت‏طلبیها و انحصارجوییها به آنان مجال نمى‏دهد که لحظه‏اى تفکر نمایند و مصالح کشور و ملت خود را در نظر بگیرند، و مقایسۀ بین آزادى و استقلال را در این جمهورى با رژیم ستمگر سابق نمایند و زندگى شرافتمندانۀ ارزنده را توأم با بعض آنچه را که از دست داده‏اند، که رفاه و عیشزدگى است، با آنچه از رژیم ستمشاهى دریافت مى‏کردند توأم با وابستگى و نوکرمآبى و ثناجویى و مداحى از جرثومه‏هاى فساد و معادن ظلم و فحشا بسنجند؛ و از تهمتها و نارواها به این جمهورى تازه تولد یافته دست بکشند و با ملت و دولت در صف واحد بر ضد طاغوتیان و ستم‏پیشگان زبانها و قلمها را به کار بگیرند.
     و مسئلۀ تبلیغ تنها به عهدۀ وزارت ارشاد نیست بلکه وظیفۀ همۀ دانشمندان و گویندگان و نویسندگان و هنرمندان است. باید وزارت خارجه کوشش کند تا سفارتخانه‏ها نشریات تبلیغى داشته باشند و چهرۀ نورانى اسلام را براى جهانیان روشن نمایند؛ که اگر این چهره با آن جمال جمیل که قرآن و سنت در همۀ ابعاد به آن دعوت کرده از زیر نقاب مخالفان اسلام و کج‏فهمیهاى دوستان خودنمایى نماید، اسلامْ جهانگیر خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد. چه مصیبت بار و غم‏انگیز است که مسلمانان متاعى دارند که از صدر عالم تا نهایت آن نظیر ندارد، نتوانسته‏اند این گوهر گرانبها را که هر انسانى به فطرت آزاد خود طالب آن است عرضه کنند؛ بلکه خود نیز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهى از آن فرارى‏اند!
 
     ک ـ از امور بسیار با اهمیت و سرنوشت‏ساز مسئلۀ مراکز تعلیم و تربیت از کودکستانها تا دانشگاهها است که به واسطۀ اهمیت فوق‏العاده‏اش تکرار نموده و با اشاره مى‏گذرم. باید ملت غارت شده بدانند که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربۀ مهلک زده است قسمت عمده‏اش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاهها و مراکز تعلیم و تربیتِ دیگر با برنامه‏هاى اسلامى و ملى در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان و جوانان جریان داشتند، هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امریکا و شوروى فرو نمى‏رفت و هرگز قراردادهاى خانه خراب‏کن بر ملت محروم غارتزده تحمیل نمى‏شد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ایران باز نمى‏شد و هرگز ذخائر ایران و طلاى سیاه این ملت رنجدیده در جیب قدرتهاى شیطانى ریخته نمى‏شد و هرگز دودمان پهلوى و وابسته‏هاى به آن اموال ملت را نمى‏توانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل پارکها و ویلاها بر روى اجساد مظلومان بنا کنند و بانکهاى خارج را از دسترنج این مظلومان پر کنند و صرف عیاشى و هرزگى خود و بستگان خود نمایند. اگر مجلس و دولت و قوۀ قضاییه و سایر ارگانها از دانشگاههاى اسلامى و ملى سرچشمه مى‏گرفت ملت ما امروز گرفتار مشکلات خانه‏برانداز نبود. و اگر شخصیتهاى پاکدامن با گرایش اسلامى و ملى به معناى صحیحش، نه آنچه امروز در مقابل اسلام عرض اندام مى‏کند، از دانشگاهها به مراکز قواى سه‏گانه راه مى‏یافت، امروز ما غیر امروز، و میهن ما غیر این میهن، و محرومان ما از قید محرومیت رها، و بساط ظلم و ستمشاهى و مراکز فحشا و اعتیاد و عشرتکده‏ها که هر یک براى تباه نمودن نسل جوان فعال ارزنده کافى بود، در هم پیچیده و این ارث کشور بر باد ده و انسان برانداز به ملت نرسیده بود. و دانشگاهها اگر اسلامى ـ انسانى ـ ملى بود، مى‏توانست صدها و هزارها مدرس به جامعه تحویل دهد؛ لکن چه غم‏انگیز و اسفبار است که دانشگاهها و دبیرستانها به دست کسانى اداره مى‏شد و عزیزان ما به دست کسانى تعلیم و تربیت مى‏دیدند که جز اقلیت مظلوم محرومى همه از غربزدگان و شرقزدگان با برنامه و نقشۀ دیکته شده در دانشگاهها کرسى داشتند؛ و ناچار جوانان عزیز و مظلوم ما در دامن این گرگان وابسته به ابرقدرتها بزرگ شده و به کرسیهاى قانونگذارى و حکومت و قضاوت تکیه مى‏کردند، و بر وفق دستور آنان، یعنى رژیم ستمگر پهلوى عمل مى‏کردند.
     اکنون بحمداللّه‏ تعالى دانشگاه از چنگال جنایتکاران خارج شده. و بر ملت و دولت جمهورى اسلامى است در همۀ اعصار، که نگذارند عناصر فاسد داراى مکتبهاى انحرافى یا گرایش به غرب و شرق در دانشسراها و دانشگاهها و سایر
مراکز تعلیم و تربیت نفوذ کنند و از قدم اول جلوگیرى نمایند تا مشکلى پیش نیاید و اختیار از دست نرود.
     و وصیت اینجانب به جوانان عزیز دانشسراها و دبیرستانها و دانشگاهها آن است که خودشان شجاعانه در مقابل انحرافات قیام نمایند تا استقلال و آزادى خود و کشور و ملت خودشان مصون باشد.
 

وصیت نامه امام خمینی بخش سوم

     ل ـ قواى مسلح، از ارتش و سپاه و ژاندارمرى و شهربانى تا کمیته‏ها و بسیج و عشایر ویژگى خاص دارند. اینان که بازوان قوى و قدرتمند جمهورى اسلامى مى‏باشند و نگهبان سرحدات و راهها و شهرها و روستاها و بالاخره نگهداران امنیت و آرامش‏بخشان به ملت مى‏باشند، مى‏بایست مورد توجه خاص ملت و دولت و مجلس باشند. و لازم است توجه داشته باشند که در دنیا آنچه که مورد بهره‏بردارى براى قدرتهاى بزرگ و سیاستهاى مخرب، بیشتر از هر چیز و هر گروهى است، قواى مسلح است. قواى مسلح است که با بازیهاى سیاسى، کودتاها و تغییر حکومتها و رژیمها به دست آنان واقع مى‏شود؛ و سودجویان دغل بعض سران آنان را مى‏خرند و با دست آنان و توطئه‏هاى فرماندهان بازى خوردۀ کشورها را به دست مى‏گیرند، و ملتهاى مظلوم را تحت سلطه قرار داده و استقلال و آزادى را از کشورها سلب مى‏کنند. و اگر فرماندهان پاکدامن متصدى امر باشند، هرگز براى دشمنان کشورها امکان کودتا یا اشغال یک کشور پیش نمى‏آید و یا اگر احیاناً پیش آید، به دست فرماندهان متعهد شکسته و ناکام خواهد ماند. و در ایران نیز که این معجزۀ عصر به دست ملت انجام گرفت، قواى مسلح متعهد و فرماندهان پاک و میهن‏دوست سهم بسزایى داشتند.
     و امروز که جنگ لعنتى و تحمیلى صدام تکریتى به امر و کمک امریکا و سایر قدرتها پس از نزدیک به دو سال با شکست سیاسى و نظامى ارتش متجاوز بعث و پشتیبانان قدرتمند و وابستگان به آنان روبه‏رو است، باز قواى مسلح
نظامى و انتظامى و سپاهى و مردمى با پشتیبانى بیدریغ ملت در جبهه‏ها و پشت جبهه‏ها این افتخار بزرگ را آفریدند و ایران را سرافراز نمودند؛ و نیز شرارتها و توطئه‏هاى داخلى را که به دست عروسکهاى وابسته به غرب و شرق براى براندازى جمهورى اسلامى بسیج شده بودند با دست تواناى جوانان کمیته‏ها و پاسداران بسیج و شهربانى و با کمک ملت غیرتمند درهم شکسته شد. و همین جوانان فداکار عزیزند که شبها بیدارند تا خانواده‏ها با آرامش استراحت کنند. خدایشان یار و مددکار باد.
     پس وصیت برادرانۀ من در این قدمهاى آخرین عمر بر قواى مسلح به طور عموم، آن است که اى عزیزان که به اسلام عشق مى‏ورزید و با عشق لقاءاللّه‏ به فداکارى در جبهه‏ها و در سطح کشور به کار ارزشمند خود ادامه مى‏دهید، بیدار باشید و هوشیار که بازیگران سیاسى و سیاستمداران حرفه‏اى غرب و شرقزده و دستهاى مرموز جنایتکاران پشت‏پرده لبۀ تیز سلاح خیانت و جنایتکارشان از هر سو و بیشتر از هر گروه متوجه به شما عزیزان است؛ و مى‏خواهند از شما عزیزان که با جانفشانى خود انقلاب را پیروز نمودید و اسلام را زنده کردید بهره‏گیرى کرده و جمهورى اسلامى را براندازند؛ و شما را با اسم اسلام و خدمت به میهن و ملت از اسلام و ملت جدا کرده به دامن یکى از دو قطب جهانخوار بیندازند؛ و بر زحمات و فداکاریهاى شما با حیله‏هاى سیاسى و ظاهرهاى به صورت اسلامى و ملى خط بطلان بکشند.
     وصیت اکید من به قواى مسلح آن است که همان طور که از مقررات نظام، عدم دخول نظامى در احزاب و گروهها و جبهه‏ها است به آن عمل نمایند؛ و قواى مسلح مطلقاً، چه نظامى و انتظامى و پاسدار و بسیج و غیر اینها، در هیچ حزب و گروهى وارد نشده و خود را از بازیهاى سیاسى دور نگه دارند. در این صورت مى‏توانند قدرت نظامى خود را حفظ و از اختلافات درون گروهى مصون باشند. و بر فرماندهان لازم است که افراد تحت فرمان خود را از ورود در احزاب منع نمایند. و چون انقلاب از همۀ ملت و حفظ آن بر همگان است، دولت و ملت و شوراى دفاع و مجلس شوراى اسلامى وظیفۀ شرعى و میهنى آنان است که اگر قواى مسلح، چه فرماندهان و طبقات بالا و چه طبقات بعد، برخلاف مصالح اسلام و کشور بخواهند عملى انجام دهند یا در احزاب وارد شوند که ـ بى‏اشکال به تباهى کشیده مى‏شوند ـ و یا در بازیهاى سیاسى وارد شوند، از قدم اول با آن مخالفت کنند. و بر رهبر و شوراى رهبرى است که با قاطعیت از این امر جلوگیرى نماید تا کشور از آسیب در امان باشد.
     و من به همۀ نیروهاى مسلح در این پایان زندگى خاکى، وصیت مشفقانه مى‏کنم که از اسلام که یگانه مکتب استقلال و آزادیخواهى است و خداوند متعال همه را با نور هدایت آن به مقام والاى انسانى دعوت مى‏کند، چنانچه امروز وفادارید در وفادارى استقامت کنید که شما را و کشور و ملت شما را از ننگ وابستگیها و پیوستگیها به قدرتهایى که همۀ شما را جز براى بردگى خویش نمى‏خواهند و کشور و ملت عزیزتان را عقب مانده و بازار مصرف و زیر بار ننگین ستم‏پذیرى نگه مى‏دارند نجات مى‏دهد. و زندگى انسانى شرافتمندانه را ولو با مشکلات بر زندگانى ننگین بردگى اجانب ولو با رفاه حیوانى ترجیح دهید؛ و بدانید مادام که در احتیاجات صنایع پیشرفته، دست خود را پیش دیگران دراز کنید و به دریوزگى عمر را بگذرانید قدرت ابتکار و پیشرفت در اختراعات در شما شکوفا نخواهد شد. و به خوبى و عینیت دیدید که در این مدت کوتاه پس از تحریم اقتصادى همانها که از ساختن هرچیز خود را عاجز مى‏دیدند و از راه انداختن کارخانه‏ها آنان را مأیوس مى‏نمودند، افکار خود را به کار بستند و بسیارى از احتیاجات ارتش و کارخانه‏ها را خود رفع نمودند. و این جنگ و تحریم اقتصادى و اخراج کارشناسان خارجى، تحفه‏اى الهى بود که ما از آن غافل بودیم. اکنون اگر دولت و ارتش کالاهاى جهانخواران را خود تحریم کنند و به کوشش و سعى در راه ابتکار بیفزایند، امید است که کشور خودکفا شود و از دریوزگى از دشمن نجات یابد.
     و هم در اینجا باید بیفزایم که احتیاج ما پس از اینهمه عقب‏ماندگى مصنوعى به صنعتهاى بزرگ کشورهاى خارجى حقیقتى است انکارناپذیر. و این به آن معنى نیست که ما باید در علوم پیشرفته به یکى از دو قطب وابسته شویم. دولت و ارتش باید کوشش کنند که دانشجویان متعهد را در کشورهایى که صنایع بزرگ پیشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نیستند بفرستند؛ و از فرستادن به امریکا و شوروى و کشورهاى دیگر که در مسیر این دو قطب هستند احتراز کنند، مگر ان‏شاءاللّه‏ روزى برسد که این دو قدرت به اشتباه خود پى‏برند و در مسیر انسانیت و انساندوستى و احترام به حقوق دیگران واقع شوند؛ یا ان‏شاءاللّه‏ مستضعفان جهان و ملتهاى بیدار و مسلمانان متعهد، آنان را به جاى خود نشانند. به امید چنین روزى.
 
     م ـ رادیو و تلویزیون و مطبوعات و سینماها و تئأترها از ابزارهاى مؤثر تباهى و تخدیر ملتها، خصوصاً نسل جوان بوده است. در این صد سال اخیر بویژه نیمۀ دوم آن، چه نقشه‏هاى بزرگى از این ابزار، چه در تبلیغ ضد اسلام و ضد روحانیت خدمتگزار، و چه در تبلیغ استعمارگران غرب و شرق، کشیده شد و از آنها براى درست کردن بازار کالاها خصوصاً تجملى و تزئینى از هر قماش، از تقلید در ساختمانها و تزئینات و تجملات آنها و تقلید در اجناس نوشیدنى و پوشیدنى و در فرم آنها استفاده کردند، به طورى که افتخار بزرگِ فرنگى مآب بودن در تمام شئون زندگى از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن بویژه در خانمهاى مرفه یا نیمه مرفه بود، و در آداب معاشرت و کیفیت حرف زدن و به کار بردن لغات غربى در گفتار و نوشتار به صورتى بود که فهم آن براى بیشتر مردم غیرممکن، و براى همردیفان نیز مشکل مى‏نمود! فیلمهاى تلویزیون از فرآورده‏هاى غرب یا شرق بود که طبقۀ جوان زن و مرد را از مسیر عادى زندگى و کار و صنعت و تولید و دانش منحرف و به سوى بیخبرى از خویش و شخصیت خود و یا بدبینى و بدگمانى به همه چیز خود و کشور خود، حتى فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشى که بسیارى از آن با دست خیانتکار سودجویان، به کتابخانه‏ها و موزه‏هاى غرب و شرق منتقل گردیده است. مجله‏ها با مقاله‏ها و عکسهاى افتضاح بار و أسف‏انگیز، و روزنامه‏ها با مسابقات در مقالات ضدفرهنگى خویش و ضداسلامى با افتخار، مردم بویژه طبقۀ جوان مؤثر را به سوى غرب یا شرق هدایت مى‏کردند. اضافه کنید بر آن تبلیغ دامنه‏دار در ترویج مراکز فساد و عشرتکده‏ها و مراکز قمار و لاتار و مغازه‏هاى فروش کالاهاى تجملاتى و اسباب آرایش و بازیها و مشروبات الکلى بویژه آنچه از غرب وارد مى‏شد. و در مقابل صدور نفت و گاز و مخازن دیگر، عروسکها و اسباب بازیها و کالاهاى تجملى وارد مى‏شد؛ و صدها چیزهایى که امثال من از آنها بى‏اطلاع هستیم. و اگر خداى نخواسته عمر رژیم سرسپرده و خانمان برانداز پهلوى ادامه پیدا مى‏کرد، چیزى نمى‏گذشت که جوانان برومند ما ـ این فرزندان اسلام و میهن که چشم امید ملت به آنها است ـ با انواع دسیسه‏ها و نقشه‏هاى شیطانى به دست رژیم فاسد و رسانه‏هاى گروهى و روشنفکران غرب و شرقگرا از دست ملت و دامن اسلام رخت برمى‏بستند: یا جوانى خود را در مراکز فساد تباه مى‏کردند؛ و یا به خدمت قدرتهاى جهانخوار درآمده و کشور را به تباهى مى‏کشاندند. خداوند متعال به ما و آنان منت گذاشت و همه را از شر مفسدین و غارتگران نجات داد.
     اکنون وصیت من به مجلس شوراى اسلامى در حال و آینده و رئیس‏جمهور و رؤساى جمهور مابعد و به شوراى نگهبان و شوراى قضایى و دولت در هر زمان، آن است که نگذارند این دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجله‏ها از اسلام و مصالح کشور منحرف شوند. و باید همه بدانیم که آزادى به شکل غربى آن، که موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مى‏شود، از نظر اسلام و عقل محکوم است. و تبلیغات و مقالات و سخنرانیها و کتب و مجلات برخلاف اسلام و عفت عمومى و مصالح کشور حرام است. و بر همۀ ما و همۀ مسلمانان جلوگیرى از آنها واجب است. و از آزادیهاى مخرب باید جلوگیرى شود. و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف مسیر ملت و کشور اسلامى و مخالف با حیثیت جمهورى اسلامى است به طور قاطع اگر جلوگیرى نشود، همه مسئول مى‏باشند. و مردم و جوانان حزب‏اللهى اگر برخورد به یکى از امور مذکور نمودند به دستگاههاى مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهى نمودند، خودشان مکلف به جلوگیرى هستند. خداوند تعالى مددکار همه باشد.
 
     ن ـ نصیحت و وصیت من به گروهها و گروهکها و اشخاصى که در ضدیت با ملت و جمهورى اسلامى و اسلام فعالیت مى‏کنند، اول به سران آنان در خارج و داخل، آن است که تجربۀ طولانى به هر راهى که اقدام کردید و به هر توطئه‏اى که دست زدید و به هر کشور و مقامى که توسل پیدا کردید به شماها که خود را عالم و عاقل مى‏دانید باید آموخته باشند که مسیر یک ملت فداکار را نمى‏شود با دست زدن به ترور و انفجار و بمب و دروغ‏پردازیهاى بى سر و پا و غیرحساب شده منحرف کرد، و هرگز هیچ حکومت و دولتى را نمى‏توان با این شیوه‏هاى غیرانسانى و غیرمنطقى ساقط نمود، بویژه ملتى مثل ایران را که از بچه‏هاى خردسالش تا پیرزنها و پیرمردهاى بزرگسالش، در راه هدف و جمهورى اسلامى و قرآن و مذهب جانفشانى و فداکارى مى‏کنند. شماها که مى‏دانید (و اگر ندانید بسیار ساده‏لوحانه فکر مى‏کنید) که ملت با شما نیست و ارتش با شماها دشمن است. و اگر فرض بکنید با شما بودند و دوست شما بودند، حرکات ناشیانۀ شما و جنایاتى که با تحریک شما رخ داد آنان را از شما جدا کرد و جز دشمن تراشى کار دیگرى نتوانستید بکنید.
     من وصیت خیرخواهانه در این آخر عمر به شما مى‏کنم که اولاً با این ملت طاغوتزدۀ رنج کشیده که پس از 2500 سال ستمشاهى با فدا دادن بهترین فرزندان و جوانانش خود را از زیر بار ستم جنایتکارانى همچون رژیم پهلوى و جهانخواران شرق و غرب نجات داده به جنگ و ستیز برخاسته‏اید. چطور وجدان یک انسان هر چه پلید باشد، راضى مى‏شود براى احتمال رسیدن به یک مقام با میهن خود و ملت خود اینگونه رفتار کند و به کوچک و بزرگ آنها رحم نکند؟ من به شما نصیحت مى‏کنم دست از این کارهاى بیفایده و غیرعاقلانه بردارید و گول جهانخواران را نخورید. و در هر جا هستید اگر به جنایتى دست نزدید به میهن خود و دامن اسلام برگردید و توبه‏کنید که خداوند ارحم الراحمین است؛ و جمهورى اسلامى و ملت از شما ان‏شاءاللّه‏ مى‏گذرند. و اگر دست به جنایتى زدید که حکم خداوند تکلیف شما را معین کرده، باز از نیمه راه برگشته و توبه کنید. و اگر شهامت دارید تن به مجازات داده و با این عمل خود را از عذاب الیم خداوند نجات دهید؛ و الاّ در هر جا هستید عمر خود را بیش از این هدر ندهید و به کار دیگر مشغول شوید که صلاح در آن است.
     و بعد، به هواداران داخلى و خارجى آنان وصیت مى‏کنم که با چه انگیزه جوانى خود را براى آنان که اکنون ثابت است که براى قدرتمندان جهانخوار خدمت مى‏کنند و از نقشه‏هاى آنها پیروى مى‏کنند و ندانسته به دام آنها افتاده‏اند به هدر مى‏دهید؟ و با ملت خود در راه چه کسى جفا مى‏کنید؟ شما بازى خوردگان دست آنها هستید. و اگر در ایران هستید به عیان مشاهده مى‏کنید که توده‏هاى میلیونى به جمهورى اسلامى وفادار و براى آن فداکارند؛ و به عیان مى‏بینید که حکومت و رژیم فعلى با جان و دل در خدمت خلق و مستمندان هستند؛ و آنان که به دروغ ادعاى «خلقى» بودن و «مجاهد» و «فدایى» براى خلق مى‏کنند، با خلق خدا به دشمنى برخاسته و شما پسران و دختران ساده‏دل را براى مقاصد خود و مقاصد یکى از دو قطب قدرت جهانخوار به بازى گرفته و خود یا در خارج در آغوش یکى از دو قطب جنایتکار به خوشگذرانى مشغول و یا در داخل به خانه‏هاى مجلل تیمى با زندگى اشرافى، نظیر منازل جنایتکارانى بدبخت به جنایت خود ادامه مى‏دهند و شما جوانان را به کام مرگ مى‏فرستند.
     نصیحت مشفقانۀ من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است که از راه اشتباه برگردید؛ و با محرومین جامعه که با جان و دل به جمهورى اسلامى خدمت مى‏کنند متحد شوید؛ و براى ایران مستقل و آزاد فعالیت نمایید تا کشور و ملت از شرّ مخالفین نجات پیدا کند، و همه با هم به زندگى شرافتمندانه ادامه دهید. تا چه وقت و براى چه گوش به فرمان اشخاصى هستید که جز به نفع شخصى خود فکر نمى‏کنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستیز هستند و شما را فداى مقاصد شوم و قدرت‏طلبى خویش مى‏نمایند؟ شما در این سالهاى پیروزى انقلاب دیدید که ادعاهاى آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقط براى فریب جوانان صاف دل است. و مى‏دانید که شما قدرتى در مقابل سیل خروشان ملت ندارید و کارهایتان جز به ضرر خودتان و تباهى عمرتان نتیجه‏اى ندارد. من تکلیف خود را که هدایت است ادا کردم. و امید است به این نصیحت که پس از مرگ من به شما مى‏رسد و شائبۀ قدرت‏طلبى در آن نیست گوش فرا دهید و خود را از عذاب الیم الهى نجات دهید. خداوند منان شما را هدایت فرماید و صراط مستقیم را به شما بنماید.
     وصیت من به چپگرایان، مثل کمونیستها و چریکهاى فدایى خلق و دیگر گروهها[ى]متمایل به چپ، آن است که شماها بدون بررسى صحیح از مکتبها و مکتب اسلام نزد کسانى که از مکتبها و خصوص اسلام اطلاع صحیح دارند، با چه انگیزه خودتان را راضى کردید به مکتبى که امروز در دنیا شکست خورده رو آورید و چه شده که دل خود را به چند «ایسم» که محتواى آنها پیش اهل تحقیق پوچ است خوش کرده‏اید؟ و شما را چه انگیزه‏اى وادار کرده که مى‏خواهید کشور خود را به دامن شوروى یا چین بکشید؛ و با ملت خود به اسم «توده دوستى» به جنگ برخاسته یا به توطئه‏هایى براى نفع اجنبى به ضد کشور
خود و توده‏هاى ستمدیده دست زدید؟ شما مى‏بینید که از اول پیدایش کمونیسم مدعیان آن دیکتاتورترین و قدرت‏طلب و انحصارطلبترین حکومتهاى جهان بوده و هستند. چه ملتهایى زیر دست و پاى شوروى مدعى طرفدار توده‏ها خُرد شدند و از هستى ساقط گردیدند. ملت روسیه، مسلمانان و غیرمسلمانان، تاکنون در زیر فشار دیکتاتورى حزب کمونیست دست و پا مى‏زنند و از هرگونه آزادى محروم و در اختناق بالاتر از اختناقهاى دیکتاتورهاى جهان به سر مى‏برند. استالین،[xxxi] که یکى از چهره‏هاى به اصطلاح «درخشان» حزب بود، ورود و خروجش را و تشریفات آن و اشرافیت او را دیدیم. اکنون که شما فریب خوردگان در عشق آن رژیم جان مى‏دهید، مردم مظلوم شوروى و دیگر اقمار او چون افغانستان از ستمگریهاى آنان جان مى‏سپارند، و آنگاه شما که مدعى طرفدارى از خلق هستید، بر این خلق محروم در هر جا که دستتان رسیده چه جنایاتى انجام دادید و با اهالى شریف آمل[xxxii] که آنان را به غلط طرفدار پر و پا قرص خود معرفى مى‏کردید و عدۀ بسیارى را به فریب به جنگ مردم و دولت فرستادید و به کشتن دادید، چه جنایتها که نکردید. و شما «طرفدار خلق محروم» مى‏خواهید خلق مظلوم و محروم ایران را به دست دیکتاتورى شوروى دهید و چنین خیانتى را با سرپوش «فدایى خلق» و طرفدار محرومین در حال اجرا هستید، منتها «حزب توده» و رفقاى آن با توطئه و زیر ماسک طرفدارى از جمهورى اسلامى، و دیگر گروهها با اسلحه و ترور و انفجار.
     من به شما احزاب و گروهها، چه آنان که به چپگرایى معروف ـ گرچه بعضى شواهد و قرائن دلالت دارد که اینان کمونیست امریکایى[xxxiii] هستند ـ و چه آنان که از غرب ارتزاق مى‏کنند و الهام مى‏گیرند و چه آنها که با اسم «خودمختارى» و طرفدارى از کرد و بلوچ دست به اسلحه برده و مردم محروم کردستان و دیگر جاها را از هستى ساقط نموده و مانع از خدمتهاى فرهنگى و بهداشتى و اقتصادى و بازسازى دولت جمهورى در آن استانها مى‏شوند، مثل حزب «دموکرات»[xxxiv] و «کومله»[xxxv] وصیت مى‏کنم که به ملت بپیوندند. و تاکنون تجربه کرده‏اند که کارى جز بدبخت کردن اهالى آن مناطق نکرده‏اند و نمى‏توانند بکنند، پس مصلحت خود و ملت خود و مناطق خود آن است که با دولت تشریک مساعى نموده و از یاغى‏گرى و خدمت به بیگانگان و خیانت به میهن خود دست بردارند و به ساختن کشور بپردازند و مطمئن باشند که اسلام براى آنان هم از قطب جنایتکار غرب و هم از قطب دیکتاتور شرق بهتر است و آرزوهاى انسانى خلق را بهتر انجام مى‏دهد.
     و وصیت من به گروههاى مسلمان که از روى اشتباه به غرب و احیاناً به شرق تمایل نشان مى‏دهند و از منافقان که اکنون خیانتشان معلوم شد گاهى طرفدارى مى‏کردند و به مخالفانِ بدخواهان اسلام از روى خطا و اشتباه گاهى لعن مى‏کردند و طعن مى‏زدند، آن است که بر سر اشتباه خود پافشارى نکنند و با شهامت اسلامى به خطاى خود اعتراف، و با دولت و مجلس و ملت مظلوم براى رضاى خداوند هم‏صدا و هم‏مسیر شده و این مستضعفان تاریخ را از شرّ مستکبران نجات دهید؛ و کلام مرحوم مدرس[xxxvi] آن روحانى متعهد پاک سیرت و پاک اندیشه را به خاطر بسپرید که در مجلس افسردۀ آن روز گفت: اکنون که باید از بین برویم چرا با دست خود برویم.
     من هم امروز به یاد آن شهید راه خدا به شما برادران مؤمن عرض مى‏کنم اگر ما با دست جنایتکار امریکا و شوروى از صفحۀ روزگار محو شویم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداى خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم ارتش سرخ شرق و سیاه غرب زندگى اشرافى مرفه داشته باشیم. و این سیره و طریقۀ انبیاى عظام و ائمۀ مسلمین و بزرگان دین مبین بوده است و ما باید از آن تبعیت کنیم؛ و باید به خود بباورانیم که اگر یک ملت بخواهند بدون وابستگیها زندگى کنند مى‏توانند؛ و قدرتمندان جهان بر یک ملت نمى‏توانند خلاف ایدۀ آنان را تحمیل کنند.
     از افغانستان عبرت باید گرفت با آنکه دولت غاصب و احزاب چپى با شوروى بوده و هستند، تاکنون نتوانسته‏اند توده‏هاى مردم را سرکوب نمایند. علاوه بر این اکنون ملتهاى محروم جهان بیدار شده‏اند و طولى نخواهد کشید که این بیداریها به قیام و نهضت و انقلاب انجامیده و خود را از تحت سلطۀ ستمگران مستکبر نجات خواهند داد. و شما مسلمانانِ پایبند به ارزشهاى اسلامى مى‏بینید که جدایى و انقطاع از شرق و غرب برکات خود را دارد نشان مى‏دهد؛ و مغزهاى متفکر بومى به کار افتاده و به سوى خودکفایى پیشروى مى‏کند و آنچه کارشناسان خائن غربى و شرقى براى ملت ما محال جلوه مى‏دادند، امروز به طور چشم‏گیرى با دست و فکر ملت انجام گرفته و ان‏شاءاللّه‏ تعالى در دراز مدت انجام خواهد گرفت. و صد افسوس که این انقلاب دیر تحقق پیدا کرد و لااقل در اول سلطنت جابرانۀ کثیف محمدرضا تحقق نیافت؛ و اگر شده بود، ایران غارتزده غیر از این ایران بود.
     و وصیت من به نویسندگان و گویندگان و روشنفکران و اشکالتراشان و صاحب‏عقدگان آن است که به جاى آنکه وقت خود را در خلاف مسیر جمهورى اسلامى صرف کنید و هرچه توان دارید در بدبینى و بدخواهى و بدگویى از مجلس و دولت و سایر خدمتگزاران به کار برید، و با این عمل کشور خود را به سوى ابرقدرتها سوق دهید، با خداى خود یک شب خلوت کنید و اگر به خداوند عقیده ندارید با وجدان خود خلوت کنید و انگیزۀ باطنى خود را که بسیار مى‏شود خود انسانها از آن بیخبرند بررسى کنید، ببینید آیا با کدام معیار و با چه انصاف خون این جوانان قلم قلم شده را در جبهه‏ها و در شهرها نادیده مى‏گیرید و با ملتى که مى‏خواهد از زیر بار ستمگران و غارتگران خارجى و داخلى خارج شود و استقلال و آزادى را با جان خود و فرزندان عزیز خود به دست آورده و با فداکارى مى‏خواهد آن را حفظ کند، به جنگ اعصاب برخاسته‏اید و به اختلاف‏انگیزى و توطئه‏هاى خائنانه دامن مى‏زنید و راه را براى مستکبران و ستمگران باز مى‏کنید. آیا بهتر نیست که با فکر و قلم و بیان خود دولت و مجلس و ملت را راهنمایى براى حفظ میهن خود نمایید؟ آیا سزاوار نیست که به این ملت مظلوم محروم کمک کنید و با یارى خود حکومت اسلامى را استقرار دهید؟ آیا این مجلس و رئیس جمهور و دولت و قوۀ قضایى را از آنچه در زمان رژیم سابق بود بدتر مى‏دانید؟ آیا از یاد برده‏اید ستمهایى که آن رژیم لعنتى بر این ملت مظلوم بى‏پناه روا مى‏داشت؟ آیا نمى‏دانید که کشور اسلامى در آن زمان یک پایگاه نظامى براى امریکا بود و با آن عمل یک مستعمره مى‏کردند و از مجلس تا دولت و قواى نظامى در قبضۀ آنان بود و مستشاران و صنعتگران و متخصصان آنان با این ملت و ذخائر آن چه مى‏کردند؟ آیا اشاعۀ فحشا در سراسر کشور و مراکز فساد، از عشرتکده‏ها و قمارخانه‏ها و میخانه‏ها و مغازه‏هاى مشروب‏فروشى و سینماها و دیگر مراکز که هر یک براى تباه کردن نسل جوان عاملى بزرگ بود، از خاطرتان محو شده؟ آیا رسانه‏هاى گروهى و مجلات سراسر فسادانگیز و روزنامه‏هاى آن رژیم را به دست فراموشى سپرده‏اید؟ و اکنون که از آن بازارهاى فساد اثرى نیست، براى آنکه در چند دادگاه، یا چند جوان که شاید اکثر از گروههاى منحرف نفوذ کرده و براى بدنام نمودن اسلام و جمهورى اسلامى کارهاى انحرافى انجام مى‏دهند، و کشتن عده‏اى که مفسد فى‏الارض هستند و قیام بر ضد اسلام و جمهورى اسلامى مى‏کنند شما را به فریاد درآورده، و با کسانى که با صراحت اسلام را محکوم مى‏کنند و بر ضد آن قیام مسلحانه یا قیام با قلم و زبان که أسفناکتر از قیام مسلحانه است، نموده‏اند پیوند مى‏کنید و دست برادرى مى‏دهید؛ و آنان را که خداوند مهدورالدم فرموده نور چشم مى‏خوانید، و در کنار بازیگرانى که فاجعۀ چهارده اسفند[xxxvii] را برپا کردند و جوانان بیگناه را با ضرب و شتم کوبیدند نشسته و تماشاگر معرکه مى‏شوید، یک عمل اسلامى و اخلاقى است! و عمل دولت و قوۀ قضاییه که معاندین و منحرفین و ملحدین را به جزاى اعمال خویش مى‏رسانند، شما را به فریاد درآورده و داد مظلومیت مى‏زنید؟ من براى شما برادران که از سوابقتان تا حدى مطلع و علاقه‏مند به بعضى از شما هستم متأسف هستم، نه براى آنان که اشرارى بودند در لباس خیرخواهى و گرگهایى در پوشش چوپان و بازیگرانى بودند که همه را به باد بازى و مسخره گرفته و در صدد تباه کردن کشور و ملت و خدمتگزارى به یکى از دو قطب چپاولگر بودند ـ آنان که با دست پلید خود جوانان و مردان ارزشمند و علماى مربى جامعه را شهید نمودند و به کودکان مظلوم مسلمانان رحم نکردند، خود را در جامعه رسوا و در پیشگاه خداوند قهار مخذول نمودند و راه بازگشت ندارند که شیطانِ‏نفس اماره بر آنان حکومت مى‏کند.
     لکن شما برادران مؤمن با دولت و مجلس که کوشش دارد خدمت به محرومین و مظلومین و برادران سر و پا برهنه و از همۀ مواهب زندگى محروم نماید چرا کمک نمى‏کنید و شکایت دارید؟ آیا مقدار خدمت دولت و بنیادهاى جمهورى را با این گرفتاریها و نابسامانیها که لازمۀ هر انقلاب است، و جنگ تحمیلى با آنهمه خسارت و میلیونها آوارۀ خارجى و داخلى و کارشکنیهاى بیرون از حد را در این مدت کوتاه مقایسه با کارهاى عمرانى رژیم سابق نموده‏اید؟ آیا نمى‏دانید که کارهاى عمرانى آن زمان اختصاص داشت تقریباً به شهرها آن هم به محلات مرفه؛ و فقرا و مردمان محروم از آن امور بهرۀ ناچیز داشته یا نداشتند؛ و دولت فعلى و بنیادهاى اسلامى براى این طایفۀ محروم با جان و دل خدمت مى‏کنند؟ شما مؤمنان هم پشتیبان دولت باشید تا کارها زود انجام گیرد و در محضر پروردگار که خواه ناخواه خواهید رفت با نشان خدمتگزارى به بندگان او بروید.*
 

وصیتنامۀ سیاسى - الهى بخش اول

 

وصیتنامۀ سیاسى - الهى

 
 
 توضیحى بر چگونگى سیر نگارش وصیتنامۀ امام خمینى:
     امام خمینى نگارش وصیتنامۀ سیاسى الهى خویش را ـ که در حقیقت پیام جاوید ایشان و خلاصۀ همه وصایا و پیامهاى زندگى پربرکتشان مى‏باشد ـ در تاریخ 26 بهمن 1361 به پایان رسانده و نسخه‏اى از آن را طى پیامى به تاریخ 22 تیرماه 1362 به صورت لاک و مهر شده نزد خبرگان اولین دورۀ مجلس خبرگان رهبرى به امانت سپردند. امام خمینى در سالهاى بعد، وصیتنامه را مورد بازبینى قرار داده و با انجام تغییراتى در آن، دو نسخه از متن اصلاحى را که بر روى پاکات آنها به خط ایشان نوشته شده است:« متن وصیتنامۀ سیاسى الهى اینجانب جهت نگهدارى در مجلس خبرگان و آستان قدس رضوى» براى تحویل به مراکز مذکور به نمایندگان خویش سپردند. تحویل نسخ وصیتنامه در حضور جمعى از مسئولین نظام جمهورى اسلامى ایران در تاریخ 19 آذر 1366 انجام گردید که مراسم آن از طریق سیماى جمهورى اسلامى ایران پخش شد. در این دیدار آقایان: منتظرى (قائم‏مقام رهبرى در آن زمان)، خامنه‏اى (رئیس‏جمهور وقت)، هاشمى رفسنجانى (رئیس مجلس شوراى اسلامى)، میرحسین موسوى (نخست‏وزیر)، مشکینى (رئیس مجلس خبرگان)، صافى (دبیر شوراى نگهبان)، موسوى‏اردبیلى (رئیس دیوان‏عالى کشور)، موسوى‏خوئینى‏ها (دادستان کل کشور)، مهدوى کنى (دبیر جامعۀ روحانیت مبارز)، کروبى (دبیر مجمع روحانیون مبارز)، سید احمد خمینى و اعضاى دفتر امام حضور داشتند. پس از این دیدار، حاضران براى مُهر و موم کردن دو پاکت وصیتنامه به مجلس شوراى اسلامى رفتند و در اتاق ریاست مجلس، ابتدا آقاى مشکینى سخنانى ایراد کرد و سپس آقاى سید احمد خمینى وصیتنامه را تحویل ایشان داد. مراسم مُهر و موم در حضور جمع انجام گرفت و نسخۀ مربوط به آستان قدس رضوى را آقایان مهدوى‏کنى، کروبى، توسلى و صانعى به مشهد مقدس بردند و نسخۀ سابق وصیتنامه که در مجلس خبرگان نگهدارى مى‏شد، به وسیلۀ آقاى سید احمد خمینى، نزد امام ارسال گردید.
زمان: تاریخ نگارش 26 بهمن 1361 / 1 جمادى‏الاول 1403
تاریخ بازبینى و اصلاح 19 آذر 1366
تاریخ قرائت 15 خرداد 1368
مکان: تهران، جماران
موضوع: وصیتنامۀ سیاسى ـ الهى (پیام جاودانۀ امام خمینى به معاصرین و نسلهاى بعد از خویش)
مخاطب: ملت ایران، مسلمانان و مردم جهان و نسلهاى آینده
بسم‏اللّه‏ الرحمن الرحیم
قالَ رسولُ‏اللّه‏ ـ صلَّى‏اللّه‏ علیه و آله و سلَّم: اِنّى تارکٌ فیکُمُ الثّقلَیْنِ کتابَ اللّه‏ِ و عترتى اهلَ بیتى؛ فإِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدَا عَلَىَّ الْحَوضَ.[i]
الحمدُللّه‏ و سُبحانَکَ؛ اللّهُمَّ صلِّ على محمدٍ و آلهِ مظاهر جمالِک و جلالِک و خزائنِ اسرارِ کتابِکَ الذى تجلّى فیه الأَحدیّةُ بِجمیعِ أسمائکَ حتّى المُسْتَأْثَرِ منها الّذى لایَعْلَمُهُ غَیرُک؛ و اللَّعنُ على ظالِمیهم اصلِ الشَجَرةِ الخَبیثةِ.[ii]
 
     و بعد، اینجانب مناسب مى‏دانم که شمه‏اى کوتاه و قاصر در باب «ثقلین» تذکر دهم؛ نه از حیث مقامات غیبى و معنوى و عرفانى، که قلم مثل منى عاجز است از جسارت در مرتبه‏اى که عرفان آن بر تمام دایرۀ وجود، از ملک تا ملکوت اعلى و از آنجا تا لاهوت[iii] و آنچه در فهم من و تو ناید، سنگین و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگویم ممتنع است؛[iv] و نه از آنچه بر بشریت گذشته است، از مهجور بودن از حقایق مقام والاى «ثقل اکبر» و «ثقل کبیر»[v] که از هر چیز اکبر است جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر که شمارش آن براى مثل منى میسر نیست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلکه مناسب دیدم اشاره‏اى گذرا و بسیار کوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم.
     شاید جملۀ لَنْ یَفْتَرِقا حتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوض اشاره باشد بر اینکه بعد از وجود مقدس رسول‏اللّه‏ ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ هرچه بر یکى از این دو گذشته است بر دیگرى گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگرى است، تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند. و آیا این «حوض» مقام اتصال کثرت به وحدت است[vi] و اضمحلال قطرات در دریا است، یا چیز دیگر که به عقل و عرفان بشر راهى ندارد. و باید گفت آن ستمى که از طاغوتیان بر این دو ودیعۀ رسول اکرم ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ گذشته، بر امت مسلمان بلکه بر بشریت گذشته است که قلم از آن عاجز است.
     و ذکر این نکته لازم است که حدیث «ثقلین» متواتر[vii] بین جمیع مسلمین است و [در] کتب اهل سنت از «صحاح ششگانه»[viii] تا کتب دیگر آنان، با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبر اکرم ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ به طور متواتر نقل شده است.[ix] و این حدیث شریف حجت قاطع است بر جمیع بشر بویژه مسلمانان مذاهب مختلف؛ و باید همۀ مسلمانان که حجت بر آنان تمام است جوابگوى آن باشند؛ و اگر عذرى براى جاهلان بیخبر باشد براى علماى مذاهب نیست.
     اکنون ببینیم چه گذشته است بر کتاب خدا، این ودیعۀ الهى و ماترک پیامبر اسلام ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ مسائل أسف‏انگیزى که باید براى آن خون گریه کرد، پس از شهادت حضرت على(ع) شروع شد. خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیله‏اى کردند براى حکومتهاى ضد قرآنى؛ و مفسران حقیقى قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ دریافت کرده بودند و نداى اِنّى تارکٌ فیکُمُ الثقلان در گوششان بود با بهانه‏هاى مختلف و توطئه‏هاى از پیش تهیه شده، آنان را عقب زده و با قرآن، در حقیقت قرآن را ـ که براى بشریت تا ورود به حوض بزرگترین دستور
زندگانى مادى و معنوى بود و است ـ از صحنه خارج کردند؛ و بر حکومت عدل الهى ـ که یکى از آرمانهاى این کتاب مقدس بوده و هست ـ خط بطلان کشیدند و انحراف از دین خدا و کتاب و سنت الهى را پایه‏گذارى کردند، تا کار به جایى رسید که قلم از شرح آن شرمسار است.
     و هرچه این بنیان کج به جلو آمد کجیها و انحرافها افزون شد تا آنجا که قرآن کریم را که براى رشد جهانیان و نقطۀ جمع همۀ مسلمانان بلکه عائلۀ بشرى، از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدى(ص)[x] تنزل کرد که بشریت را به آنچه باید برسند برساند و این ولیدۀ «علم الاسماء»[xi] را از شرّ شیاطین و طاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حکومت را به دست اولیاءاللّه‏، معصومین ـ علیهم صلوات الاولین و الآخرین ـ بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشریت است بسپارند ـ چنان از صحنه خارج نمودند که گویى نقشى براى هدایت ندارد و کار به جایى رسید که نقش قرآن به دست حکومتهاى جائر و آخوندهاى خبیثِ بدتر از طاغوتیان وسیله‏اى براى اقامۀ جور و فساد و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالى شد. و مع‏الأسف به دست دشمنان توطئه‏گر و دوستان جاهل، قرآن این کتاب سرنوشت‏ساز، نقشى جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنکه باید وسیلۀ جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگى آنان باشد، وسیلۀ تفرقه و اختلاف گردید و یا بکلى از صحنه خارج شد، که دیدیم اگر کسى دم از حکومت اسلامى برمى‏آورد و از سیاست، که نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله و سلم ـ و قرآن و سنت مشحون آن است، سخن مى‏گفت گویى بزرگترین معصیت را مرتکب شده؛ و کلمۀ «آخوند سیاسى» موازن با آخوند بى‏دین شده بود و اکنون نیز هست.
     و اخیراً قدرتهاى شیطانى بزرگ به وسیلۀ حکومتهاى منحرفِ خارج از تعلیمات اسلامى، که خود را به دروغ به اسلام بسته‏اند، براى محو قرآن و تثبیت مقاصد شیطانى ابرقدرتها قرآن را با خط زیبا طبع مى‏کنند و به اطراف مى‏فرستند
و با این حیلۀ شیطانى قرآن را از صحنه خارج مى‏کنند. ما همه دیدیم قرآنى را که محمدرضا خان پهلوى طبع کرد و عده‏اى را اغفال کرد و بعض آخوندهاى بیخبر از مقاصد اسلامى هم مداح او بودند. و مى‏بینیم که ملک فهد هر سال مقدار زیادى از ثروتهاى بى‏پایان مردم را صرف طبع قرآن کریم و محالّ تبلیغاتِ مذهبِ ضد قرآنى مى‏کند و وهابیت، این مذهب سراپا بى‏اساس و خرافاتى را ترویج مى‏کند؛ و مردم و ملتهاى غافل را سوق به سوى ابرقدرتها مى‏دهد و از اسلام عزیز و قرآن کریم براى هدم اسلام و قرآن بهره‏بردارى مى‏کند.
     ما مفتخریم و ملت عزیز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبى است که مى‏خواهد حقایق قرآنى، که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم مى‏زند، از مقبره‏ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترین نسخۀ نجات دهندۀ بشر از جمیع قیودى که بر پاى و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوى فنا و نیستى و بردگى و بندگى طاغوتیان مى‏کشاند نجات دهد.
     و ما مفتخریم که پیرو مذهبى هستیم که رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالى بوده، و امیرالمؤمنین على بن ابیطالب، این بندۀ رها شده از تمام قیود، مأمور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگیها است.
     ما مفتخریم که کتاب نهج‏البلاغه[xii] که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترین کتاب رهایى‏بخش بشر است و دستورات معنوى و حکومتى آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ما است.
     ما مفتخریم که ائمۀ معصومین، از على بن ابیطالب گرفته تا منجى بشر حضرت مهدى صاحب زمان ـ علیهم آلاف التحیات والسلام ـ که به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است ائمۀ ما هستند.
     ما مفتخریم که ادعیۀ حیاتبخش که او را «قرآن صاعد»[xiii] مى‏خوانند از ائمۀ
معصومین ما است. ما به «مناجات شعبانیۀ»[xiv] امامان و «دعاى عرفات»[xv] حسین بن على ـ علیهما السلام ـ و «صحیفۀ سجادیه» این زبور آل محمد و «صحیفۀ فاطمیه»[xvi] که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضیه است از ما است.
     ما مفتخریم که «باقرالعلوم»[xvii] بالاترین شخصیت تاریخ است و کسى جز خداى تعالى و رسول ـ صلى‏اللّه‏ علیه و آله ـ و ائمۀ معصومین ـ علیهم‏السلام ـ مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد، از ما است.
     و ما مفتخریم که مذهب ما «جعفرى» است که فقه ما که دریاى بى‏پایان است، یکى از آثار اوست. و ما مفتخریم به همۀ ائمۀ معصومین ـ علیهم صلوات‏اللّه‏ ـ و متعهد به پیروى آنانیم.
     ما مفتخریم که ائمۀ معصومین ما ـ صلوات اللّه‏ و سلامه علیهم ـ در راه تعالى دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکى از ابعاد آن است، در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازى حکومتهاى جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند. و ما امروز مفتخریم که مى‏خواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده کنیم و اقشار مختلفۀ ملت ما در این راه بزرگِ سرنوشت‏ساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا مى‏کنند.
     ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه‏هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر، و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند؛ و آنان که توان جنگ دارند، در آموزش نظامى که براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى از واجبات مهم است شرکت، و از محرومیتهایى که توطئۀ دشمنان و ناآشنایى دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتى که دشمنان براى منافع خود به دست نادانان و بعضى آخوندهاى بى‏اطلاع از مصالح مسلمین به وجود آورده بودند، خارج نموده‏اند؛ و آنان که توان جنگ ندارند، در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندى که دل ملت را از شوق و شعف به لرزه درمى‏آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب مى‏لرزاند، اشتغال دارند. و ما مکرر دیدیم که زنان بزرگوارى زینب‏گونه ـ علیها سلام‏اللّه‏ ـ فریاد مى‏زنند که فرزندان خود را از دست داده و در راه خداى تعالى و اسلام عزیز از همه چیز خود گذشته و مفتخرند به این امر؛ و مى‏دانند آنچه به دست آورده‏اند بالاتر از جنات نعیم است، چه رسد به متاع ناچیز دنیا.
     و ملت ما بلکه ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند به اینکه دشمنان آنان که دشمنان خداى بزرگ و قرآن کریم و اسلام عزیزند، درندگانى هستند که از هیچ جنایت و خیانتى براى مقاصد شوم جنایتکارانۀ خود دست نمى‏کشند و براى رسیدن به ریاست و مطامع پست خود دوست و دشمن را نمى‏شناسند. و در رأس آنان امریکا این تروریست بالذات دولتى است که سرتاسر جهان را به آتش کشیده و هم پیمان او صهیونیست جهانى[xviii] است که براى رسیدن به مطامع خود جنایاتى مرتکب مى‏شود که قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند؛ و خیال ابلهانۀ «اسرائیل بزرگ»![xix] آنان را به هر جنایتى مى‏کشاند. و ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند که دشمنان آنها حسین اردنى[xx] این جنایت پیشۀ دوره‏گرد، و حسن[xxi] و حسنى مبارک[xxii] هم آخور با اسرائیل جنایتکارند و در راه خدمت به امریکا و اسرائیل از هیچ خیانتى به ملتهاى خود رویگردان نیستند. و ما مفتخریم که دشمن ما صدام عفلقى است که دوست و دشمنْ او را به جنایتکارى و نقض حقوق بین‏المللى و حقوق بشر مى‏شناسند و همه مى‏دانند که خیانتکارىِ او به ملت مظلوم عراق و شیخ‏نشینان خلیج، کمتر از خیانت به ملت ایران نباشد.
     و ما و ملتهاى مظلوم دنیا مفتخریم که رسانه‏هاى گروهى و دستگاههاى تبلیغات جهانى، ما و همۀ مظلومان جهان را به هر جنایت و خیانتى که ابرقدرتهاى جنایتکار دستور مى‏دهند متهم مى‏کنند. کدام افتخار بالاتر و والاتر از اینکه امریکا با همۀ ادعاهایش و همۀ ساز و برگهاى جنگى‏اش و آنهمه دولتهاى سرسپرده‏اش و به دست داشتن ثروتهاى بى‏پایانِ ملتهاى مظلوم عقب‏افتاده و در دست داشتن تمام رسانه‏هاى گروهى، در مقابل ملت غیور ایران و کشور حضرت بقیة‏اللّه‏ ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ آنچنان وامانده و رسوا شده است که نمى‏داند به که متوسل شود! و رو به هر کس مى‏کند جواب رد مى‏شنود! و این نیست جز به مددهاى غیبى حضرت بارى تعالى ـ جلَّت عظمتُه ـ که ملتها را بویژه ملت ایران اسلامى را بیدار نموده و از ظلمات ستمشاهى به نور اسلام هدایت نموده.
     من اکنون به ملتهاى شریف ستمدیده و به ملت عزیز ایران توصیه مى‏کنم که از این راه مستقیم الهى که نه به شرقِ ملحد و نه به غربِ ستمگرِ کافر وابسته است، بلکه به صراطى که خداوند به آنها نصیب فرموده است محکم و استوار و متعهد و پایدارْ پایبند بوده، و لحظه[اى] از شکر این نعمت غفلت نکرده و دستهاى ناپاک عمال ابرقدرتها، چه عمال خارجى و چه عمال داخلى بدتر از خارجى، تزلزلى در نیت پاک و ارادۀ آهنین آنان رخنه نکند؛ و بدانند که هرچه رسانه‏هاى گروهى عالم و قدرتهاى شیطانى غرب و شرق اشتلم مى‏زنند دلیل بر قدرت الهى آنان است و خداوند بزرگ سزاى آنان را هم در این عالم و هم در عوالم دیگر خواهد داد. «إنَّه ولىُّ النِّعَم و بِیَدِه ملکوتُ کلِّ شىءٍ».
     و با کمال جِد و عجز از ملتهاى مسلمان مى‏خواهم که از ائمۀ اطهار و فرهنگ سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، نظامى این بزرگ راهنمایان عالم بشریت به طور شایسته و به جان و دل و جانفشانى و نثار عزیزان پیروى کنند. از آن جمله دست از فقه سنتى که بیانگر مکتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است، چه احکام اولیه و چه ثانویه[xxiii] که هر دو مکتب فقه اسلامى است، ذره‏اى منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمى انحرافى، مقدمۀ سقوط مذهب و احکام اسلامى و حکومت عدل الهى است. و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت که بیانگر سیاسى نماز است هرگز غفلت نکنند، که این نماز جمعه از بزرگترین عنایات حق تعالى بر جمهورى اسلامى ایران است. و از آن جمله مراسم عزادارى ائمۀ اطهار و بویژه سید مظلومان و سرور شهیدان، حضرت ابى‏عبداللّه‏ الحسین ـ صلوات وافر الهى و انبیا و ملائکة‏اللّه‏ و صلحا بر روح بزرگ حماسى او باد ـ هیچ‏گاه غفلت نکنند. و بدانند آنچه دستور ائمه ـ علیهم‏السلام ـ براى بزرگداشت این حماسۀ تاریخى اسلام است و آنچه لعن و نفرین بر ستمگران آل بیت است، تمام فریاد قهرمانانۀ ملتها است بر سردمداران ستم‏پیشه در طول تاریخ الى الابد. و مى‏دانید که لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنى‏امیه ـ لعنة‏اللّه‏ علیهم ـ با آنکه آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده‏اند، فریاد بر سر ستمگران جهان و زنده نگهداشتن این فریاد ستم‏شکن است.
     و لازم است در نوحه‏ها و اشعار مرثیه و اشعار ثناى از ائمۀ حق ـ علیهم سلام‏اللّه‏ ـ به طور کوبنده فجایع و ستمگریهاى ستمگران هر عصر و مصر یادآورى شود؛ و در این عصر که عصر مظلومیت جهان اسلام به دست امریکا و شوروى و سایر وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود، این خائنین به حرم بزرگ الهى ـ لعنة‏اللّه‏ و ملائکته و رسله علیهم ـ است به طور کوبنده یادآورى و لعن و نفرین شود. و همه باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است این مراسم سیاسى است که حافظ ملّیت مسلمین، بویژه شیعیان ائمۀ اثنى عشر ـ علیهم صلوات اللّه‏ و سلم ـ [است].
     و آنچه لازم است تذکر دهم آن است که وصیت سیاسى ـ الهى اینجانب اختصاص به ملت عظیم‏الشأن ایران ندارد، بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامى و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب مى‏باشد.
     از خداوند ـ عزوجل ـ عاجزانه خواهانم که لحظه‏اى ما و ملت ما را به خود واگذار نکند و از عنایات غیبى خود به این فرزندان اسلام و رزمندگان عزیز لحظه[اى] دریغ نفرماید.
روح اللّه‏ الموسوى الخمینى

عرض تسلیت - حضرت فاطمه (س) ,

شهادت بزرگ بانوی اسلام حضرت زهرا سلام الله علیها رو خدمت فرزند بزرگوارش صاحب العصرو الزمان علیه السّلام و شما شیعیان عزیز تسلیت عرض می کنم
 
 
خود را به روی جنازه مادر انداختند

بانوئی که جوان است، هجده ساله است و بچه های خرد سال دارد و به حسب عادت از مرگ باید واهمه داشته باشد.
ولی خدا می داند که چقدر زندگی، بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای فاطمه علیها السّلام ناگوار بود که می فرمود:
"اللهم عجّل وفاتی سریعاً"
خدایا! مرگ مرا بزودی برسان

آیا می دانید دعای زهرا علیها السّلام چه وقت مستجاب شد ؟ آنوقت که میان در و دیوار پهلویش را شکستند، محسنش را سقط نمودند.
فاطمه زهرا علیها السّلام از این پیش آمد، بستری و مریض شد.
اسماء بنت عمیس می گوید: از این پیش آمد، بستری و مریض شد.
اسماء بنت عمیس می گوید: فاطمه زهرا در آخرین لحظات عمر، به من فرمود: ای اسماء لحظه ای صبر کن سپس مرا صدا بزن، چنانچه جواب ندادم بدانکه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته ام.
لحظه ای صبر کردم، سپس فاطمه علیها السّلام را صدا زدم ولی جواب نشنیدم هرچه صدا زدم پاسخی نشنیدم، چون جامه را به کنار زدم، ناگاه احساس کردم که حسنین یتیم شده اند.
حسنین علیهما السّلام با خبر شدند خود را به روی جنازۀ مادر افکندند، امیرالمؤمنین علیه السّلام در مسجد بود همین که حسنین خبر مرگ زهرا علیها السّلام را به آن جناب داند، حضرت افتادند و مدهوش شدند آب به صورتش پاشیدند، آن حضرت به هوش آمد، و یک جمله فرمود: که بسیار سوزناک است.
فرمود: فاطمه! تا زنده بود خودم را در مصیبت پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به تو تسکین می دادم ولی پس از مرگ تو چگونه صبر کنم.1

تا در آتــش، پـــهلوی زهــرا شکست
آسمــان آن قـــدر تا شد، تــا شـکست
ابـــرها در چــشم گردون شـد کــبود
کـــوههای بـــرف در، دریا شـکست
پـــاره شـد بنـــد دل دریـــا و مـــوج
صخره های سخت ساحل را شکست
صــــبر در جـان عــــلی آتش گرفت
کس نمی داند چه در مــــولا شکست

من به چشم خود دیدم او را تازیانه زدند - حضرت فاطمه (س) ,

شبی که علی علیه السّلام بدن حضرت زهرا سلام الله علیها را در تاریکی شب غسل داد، جسد مبارک آن حضرت را روی دست گرفته و عرض کرد:

السّلام علیک یا رسول الله

من به چشم خود دیدم که او را تازیانه زدند و صبر کردم و نیز دیدم که چگونه غلام دوّمی با غلاف شمشیر او را زد و چون فرموده بودی صبر کن، صبر کردم.

سپس آن حضرت از جانب فاطمه علیها السّلام به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم سلام کرد و فرمود: اینک امانت تو در زیر زمین در کنار تو است، اگر چه فوت تو بر من سنگین بود،امّا این مصیبت بر من بزرگتر و سنگین تر بود.

انا لله و انا الیه راجعون

یا رسول الله! ودیعه ای را که شب زفاف دست او را به دست من دادی اکنون باز پس گیر، اگر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم می فرمود: یا علی علیه السّلام وقتی من دست او را به دست تو دادم پهلوی او سالم بود و اکنون پهلو شکسته است!

آن حضرت جواب می فرمود: آنان اختیار را از دست من به در بردند چون که زهرا علیها السّلام رفت زمین تاریک شد، آنگاه حضرت فرمودند:

یا رسول الله از او سؤال کن که امّت تو با من چه کردند، چقدر آن معصومه بلاها دید که ابداً به علی علیه السّلام اظهار نفرمود و اکنون از شما پنهان می کند ولی یا رسول الله از او سؤال کن! سلام علیکما! دیگر نمی توانم بمانم و باید بروم.

آه! که این موضوع دل را آتش می زند که یک دختر از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بماند و صد و ده هزار صحابه باشند و آخرالامر جنازۀ او را تشییع نکنند و شبانه او را دفن نمایند، بعد از آنکه  فاطمه زهرا علیها السّلام را دفن کردند ندائی آمد که یا علی! لطف ما نسبت به او بیشتر از لطف تو است.1

 

در میان آن همه رنج علی

کس چه می داند غم جانکاه را

تا کنون آیا ز خود پرسیده اید

راز شرح غصه اش با چاه را

درک آیا کرده اید مولای ما

با چه حالی دفن کرد آن ماه را

بعد زهرا شد اسیر دردها

در دلش مولا نهان کرد آه را.

فاطمیه - حضرت فاطمه (س) ,

فـاطمـیـه مـاه درد و ابـتلاســـت /فــــاطمـیـه مــادر صد کربـلاسـت

فـاطمـیه اشـکـها خـون میشــود /فــــاطـمیـه عـقل،مـجـنون میـشود

فـاطمـیـه بـاغــبان افســرده بـود / یــک گــلستان لاله اش پژمرده بود

فـــاطمیـه صــد نیستان لاله است /مــــاه رخـــسـار کــبـود لالــه است

فـاطـمیه فصــل شور شیعه است /قــصه سنـــگ صــبور شـیعه است

مــــاه درد و آتش و دیوار و در  /ســوزش پــروانــه از پــا تـا به سر

مــــاه خــونین گشتن دیوار و در /خـــون ســیــنه خـون دل خون جگر

غـــــم بــدلها جای خود وا میکند/غــصـه هــم در ســیــنـه ماوا میکند

فــاطمیه شرح غم های علی است /گــور عــشــق و آرزوهای علی است

قـلــب حیدر لاله زار حسرت است /سـهــم او تنهایی است و غربت است

فــــاطــمیه چیست؟رخساری کبود/ از جـــفای خــصــم بـی شرم و عنود

فــــاطمـیه حرمت عصمت شکست / تــــازیــانــه بـر تــن زهــرا نــشـست

فـــــاطمیه میخ در خون گریه کرد  /کوه وصحرادشت وهامون گریه کرد

فـــــاطــمیه بر رخی سیلی نشست / شــــیـشه عــــمر علی،زهرا شکست

فـــــاطمیه فصل غم پروردن است /جســــــتجو از قبر مخفی کردن است

مـــاه تشیــیع جنازه در شب است/ مــــــاه اشــــک بی امان زینب است

فـــاطمیه قـــلب هر شیعه شکست /گــرد غم بر چهره مــــــهدی نشست

قـصه کوته سینه ام را غــم گرفت /شــــــادمانی در دلـــم ماتــــــم گرفت

قــصه کـوته اشک غم سیلاب شد /قـــلــــب مــــــولا قطره قطره آب شد

کـــلـک خـونبار از نوشتن باز ماند/ مـــــــرغ دل در ســـینه از پرواز ماند

 

لعن الله عمر، ثم ابابکر و عمر، ثم ابابکر و غمر، ثم عمر، ثم عمر، ثم عمر

فضایل امام حسین در قرآن - مقالات محرم , درس های عاشورا ,

آیاتی از قرآن مجید كه از آنها فضیلت و عظمت مقام حسین (ع) استفاده می‏شود فراوان است كه در این یادداشت به چهار نمونه از آن‌ها اشاره می‌شود.

1. آیه مودّت

خداوند در قرآن كریم می فرماید: «قُلْ لا أَسْألُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِی القُرْبی»‏ (الشوری: 23)


 

(بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‏كنم جز دوست‏داشتن نزدیكانم [اهل بیتم‏])

احمد بن حنبل در مسند، ابو نعیم حافظ، ثعلبی، طبرانی، حاكم، رازی ، شبراوی، ابن حجر، زمخشری ، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه ، سیوطی و گروهی دیگر از علماء اهل سنت از ابن عباس روایت كرده‏اند كه زمانی كه این آیه نازل شد اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا، این خویشاوندان تو كه واجب گردیده بر ما مودّت و دوستی آنان كیستند؟

حضرت پیامبر (ص) فرمود: علی، فاطمه و دو پسر آنها یعنی حسن و حسین. (الغدیر 2/307)

جالب اینكه امام شافعی در مورد حب اهل بیت (ع) گفته است:

یا أَهلَ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ حُبُّكُمْ / فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ فِی القُرآنِ أَنزَلَهُ‏

كَفاكُمْ مِنْ عَظِیِم القَدرِانَّكُمْ / مَنْ لَم یُصَلِّ عَلَیكُم لا صَلوةَ لَهُ

(ای اهل بیت رسول خدا محبت شما از سوی خداوند در قرآنش واجب شده است. در عظمت قدر و منزلت شما همین بس كه هركس در نماز بر شما صلوات نفرستد نماز نخوانده است)

(در كتاب الغدیر آمده كه انتساب این ابیات به امام شافعی از شرح المواهب زرقانی جلد 7 ص 7 و جمعی دیگر است)

مفسر معروف علامه طبرسی از شواهد التنزیل حاكم حسكانی كه از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است نقل می‏كند كه پیامبر اسلام (ص) فرمود:

ان اللَّه خلق الانبیاء من اشجار شتی، و انا و علی (ع) من شجرة واحدة، فانا اصلها، و علی فرعها، و فاطمة لقاحها، و الحسن و الحسین ثمارها، و اشیاعنا اوراقها ـ تا آنجا كه فرمود ـ لو ان عبدا عبدالله بین الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، حتی یصیر كالشن البالی، ثم لم یدرك محبتنا كبه اللَّه علی منخریه فی النار، ثم تلا: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً

(خداوند انبیاء را از درختان مختلفی آفرید، و من و علی را از درخت واحدی، من اصل آنم، و علی شاخه آن، فاطمه موجب باروری آن است، و حسن و حسین میوه‏های آن، و شیعیان ما برگهای آنند ... سپس افزود: اگر كسی خدا را در میان صفا و مروه هزار سال، و سپس هزار سال، و از آن پس هزار سال، عبادت كند، تا همچون مشك كهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش می‏افكند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‏) (مجمع البیان 9/43)

همچنین زمخشری در كشاف درباره محبت اهل بیت (ع) حدیثی نقل كرده كه خیلی ارزنده و پرمعناست و فخر رازی و قرطبی نیز از او اقتباس كرده‏اند: حدیث مزبور به وضوح مقام آل محمد (ص) و اهمیت حب آنها را بیان می‏دارد. رسول خدا (ص) فرمود: 

بر حسب احادیث متواتر بین شیعه و سنی، آیه تطهیر در مورد اجتماع آن پنج شخصیت ممتاز عالم آفرینش در زیر كساء و صلوات پیغمبر (ص) بر آنها نازل شد، و آیه شریفه و احادیثی كه در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سید الشهداء (ع) دارد

من مات علی حب آل محمد مات شهیدا الا و من مات علی حب آل محمد (ص) مغفورا له الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الایمان الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكیر الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة كما تزف العروس الی بیت زوجها الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة الا و من مات علی حب آل محمد جعل اللَّه قبره مزار ملائكة الرحمة الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مكتوب بین عینیه آیس من رحمة الله الا و من مات علی بغض آل محمد مات كافرا الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة. (كشاف 4/220، تفسیر فخر رازی 27/165 ، تفسر قرطبی 8/5843 ، نمونه 20/414 )

(هر كس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته، آگاه باشید هر كس با محبت آل محمد از دنیا رود بخشوده است، آگاه باشید هر كس با محبت آل محمد از دنیا رود با توبه از دنیا رفته، آگاه باشید هر كس با محبت آل محمد از دنیا رود مؤمن كامل الایمان از دنیا رفته، آگاه باشید هر كس با محبت آل محمد از دنیا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت می‏دهد، و سپس منكر و نكیر (فرشتگان مامور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند، آگاه باشید هر كس با محبت آل محمد از دنیا رود او را با احترام به سوی بهشت می‏برند آن چنان كه عروس به خانه داماد، آگاه باشید هر كس با محبت آل محمد از دنیا رود در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می‏شود، آگاه باشید هر كس با محبت آل محمد از دنیا رود قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می‏دهد، آگاه باشید هر كس با محبت آل محمد از دنیا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته، آگاه باشید هر كس با عداوت آل محمد از دنیا رود روز قیامت در حالی وارد عرصه محشر می‏شود كه در پیشانی او نوشته شده: مایوس از رحمت خدا، آگاه باشید هر كس با بغض آل محمد از دنیا برود كافر از دنیا رفته، آگاه باشید هر كس با عداوت آل محمد از دنیا برود بوی بهشت را استشمام نخواهد كرد.)

2. آیه تطهیر

خداوند می فرماید: انَّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً (احزاب: 33)

(خداوند فقط می‏خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور كند و كاملًا شما را پاك سازد)

واژه «رجس» به معنای شی‏ء ناپاك است اعم از اینكه از نظر طبع آدمی ناپاك باشد یا به حكم عقل یا شرع و یا همه اینها (مفردات راغب، ماده رجس) 

قرآن

و اینكه در بعضی موارد رجس به معنای گناه یا شرك یا بخل و حسد و یا اعتقاد باطل و مانند آن تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهایی از آن است وگرنه مفهوم این كلمه، مفهومی عام و فراگیر است، و همه انواع پلیدیها را شامل می‏شود. دلیلش هم این است كه الف و لام رجس در این آیه الف و لام جنس است.

تطهیر به معنای پاك ساختن است و در حقیقت تاكیدی بر مساله اذهاب رجس و نفی پلیدیها است، و ذكر آن به صورت مفعول مطلق نیز تاكید دیگری بر این معنی محسوب می‏شود.

و اما تعبیر اهل البیت به اتفاق همه علمای اسلام و مفسران، اشاره به اهل بیت پیامبر (ص) است، و این چیزی است كه از ظاهر خود آیه نیز فهمیده می‏شود، چرا كه بیت گرچه به صورت مطلق در اینجا ذكر شده، اما به قرینه آیات قبل و بعد، منظور از آن، بیت و خانه پیامبر (ص) است و روایات بسیار زیادی در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده كه می‏گوید: مخاطب در آیه فوق منحصرا پنج نفرند: پیامبر (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام.

با وجود این نصوص فراوان كه قرینه روشنی بر تفسیر مفهوم آیه است تنها تفسیر قابل قبول برای این آیه همین است. (نمونه 17/293)

بر حسب احادیث متواتر بین شیعه و سنی، آیه تطهیر در مورد اجتماع آن پنج شخصیت ممتاز عالم آفرینش در زیر كساء و صلوات پیغمبر (ص) بر آنها نازل شد، و آیه شریفه و احادیثی كه در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سید الشهداء (ع) دارد.

روایات بسیار فراوانی در مورد حدیث كساء به طور اجمال وارد شده كه از همه آنها استفاده می‏شود، پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند- و یا به خدمت او آمدند- و عبایی بر آنها افكند، و دعا كرد:

خداوندا! اینها خاندان من هستند، رجس و آلودگی را از آنها دور كن. در این هنگام آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ نازل گردید.

دانشمند معروف حاكم حسكانی نیشابوری در شواهد التنزیل این روایات را به طرق متعدد از راویان مختلفی گرد آوری كرده است. (شواهد التنزیل 2/31)

امام صادق (ع) فرمود: سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحبّ بخوانید كه سوره حسین بن علی است، هر كس آن را بخواند با حسین بن علی (ع) در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود.
 
امام حسین(ع)

بعد از جریان عاشورا وقتی به سر مبارك امام حسین (ع) جسارت شد واثلة بن اسقع برخاست و گفت:

سوگند به خدا من همواره علی، حسن، حسین و فاطمه را دوست می‏دارم بعد از اینكه شنیدم پیغمبر (ص) در حق آنها چه چیزهایی فرمود؛ یك روز در خانه ام سلمه در خدمت پیغمبر مشرف بودم كه حسن آمد پیغمبر او را بر زانوی راستش نشانید و بوسید پس حسین آمد و او را بر زانوی چپش نشانید و بوسید پس فاطمه آمد و او را پیش روی خود نشانید پس علی را طلب كرد و گفت: «انَما یُرِیْدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً» (صحیح مسلم 7/130)

واحدی در اسباب النزول، احمد در مناقب و طبرانی نقل كرده‏اند كه آیه «انَّما یُرِیدُ اللهُ» در حق پنج نفر نازل شد: رسول خدا، علی، فاطمه حسن و حسین (ع) (اسباب النزول 1/368، فرائد السمطین 1/24 )

این آیه و احادیث متواتر دلالت بر عصمت حضرت سید الشهداء (ع) دارد و اثبات می كند هر عمل ، اقدام و نهضتی كه آن حضرت و دیگر ائمه اهل بیت انجام دهند صواب و حق است.

3. آیه مباهله‏

خداوند می فرماید: فَمَنْ حاجَّكَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْكاذِبِینَ (آل عمران: 61)

(هر گاه بعد از علم و دانشی كه (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) كسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت كنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت كنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله كنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم‏)»

از جمله آیاتی كه بر فضیلت، و بلندی رتبه و مقام سید الشهداء (ع) به اتفاق مسلمانان گویا و ناطق است، آیه مباهله است.

از مظاهر و دلائل قوت ایمان پیغمبر (ص) به رسالتش داستان مباهله است زیرا پیشنهاد مباهله از طرف آن حضرت اگر مؤمن به دعوت خود نبود یك انتحار واقعی و دادن سند بطلان دعوت به دست دشمن بود. زیرا اگر نفرین نصارای نجران در حق آن جناب مستجاب می‏شد و یا آنكه نفرین پیغمبر (ص) به آنها مستجاب نمی‏گشت ، بطلان ادعاء آن حضرت آشكار می‏گشت لذا هیچ خردمندی چنین پیشنهادی نمی‏دهد مگر آنكه صد در صد اطمینان به استجابت دعای خود و هلاك دشمن داشته باشد، و پیغمبر اكرم (ص) چون یقین جزمی به صحت رسالت و استجابت دعاء خود و نابودی دشمن در صورت مباهله داشت با كمال شجاعت و صراحت، پیشنهاد مباهله داد.

شركت دادن علی، حسن ، حسین و فاطمه زهرا (ع) در مباهله كه به تعیین و امر خداوند بود نیز دلیل بر این است كه این چهار نور مقدس كه با پیغمبر در مباهله حاضر شدند شایسته‏ترین و گرامی‏ترین خلق در نزد خدا، و عزیزترین انسانها در نزد پیغمبر خدا بودند.

4. سوره «والفجر» و آیه «یا ایتها النفس المطمئنة»

در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحبّ بخوانید كه سوره حسین بن علی است، هر كس آن را بخواند با حسین بن علی (ع) در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود. (مجمع البیان 10/481)

لازم به ذكر است كه معرفی این سوره به عنوان سوره امام حسین بن علی (ع) ممكن است به این خاطر باشد كه اباعبدالله الحسین (ع) مصداق روشن «نفس مطمئنه» است كه در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده است، همانگونه كه در حدیثی ذیل همین آیات آمده است. (البرهان فی تفسیر القرآن 5/658)

و یا به خاطر اینكه لیالی عشر (شبهای دهگانه) یكی از تفسیرهایش شبهای دهگانه آغاز محرم است كه رابطه خاصی با حسین بن علی (ع) دارد. (نمونه 26/439

راز مقام عباس بن علی علیهماالسلام - حضرت ابوالفضل , مقالات محرم ,

حضرت عباس
چه شد که حضرت اباالفضل علیه السلام جایگاه خاصی پیدا کرد که هم در زمان حیاتش و هم بعد از آن معصومین علیهم السلام از او تجلیل کردند؟ تا جایی که در روایتی از امام سجاد علیه السلام آمده است: إن للعباس عندالله تبارک وتعالی لمنزلة یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامه . یعنی عباس نزد خداوند متعال منزلتی دارد که روز قیامت تمام شهیدان ( نمی فرماید انسانهای عادی) به مقام او غبطه می خورند. 3 می گویند ما کجا عباس کجا؟

قال الله تعالی فی کتابه : ما خلقتُ الجن و الإنس إلا لیعبدون.1

السلام علیک أیهاالعبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لأمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین. 2

 


 پس عبادت به چه معناست؟ عبادت از عَبَدَ است. عبد یعنی بنده؛ بنده در مقابل مولای خود اختیاری نمی بیند. بنده باید در بست مطیع مولایش باشد و از دستورات او سرپیچی نکند.

بنابراین هدف از خلقت انسان بندگی بوده است. و اینکه انسانها در دنیا مورد آزمایش قرار می گیرند. همین است که تمرین بندگی کنند؛ در برابر دستورات الهی چشم بگویند به اصطلاح بله قربان گو باشند. این مطلب در آیات و روایات بسیاری عنوان شده است.

امام کاظم علیه السلام از کوچه ای رد می شدند از درون خانه ای صدای ساز و آواز  به گوش می رسید در همان لحظات کنیز خانه برای گذاشتن زباله ها بیرون آمد امام به کنیز فرمودند: صاحب این خانه کیست؟ بنده است یا آزاد ؟ کنیز منظور امام را نگرفت عرضه داشت آزاد است آزاد! من و یک عده دیگر خدمتکار اوییم. امام کاظم علیه السلام فرمود: بله آزاد است اگر بنده بود چنین نمی کرد! کنیز بعد از این پرسش و پاسخ به درون خانه رفت. صاحبش به علت تأخیر او را مورد مؤاخذه قرار داد. کنیز ماجرا را تعریف کرد. گفت: سرورم، آقایی از من سؤالی کرد مجبور شدم کمی مکث کنم. صاحبش کنجکاو شد و گفت : مگر او از تو چه پرسید؟ او گفت صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ من در جواب گفتم او آزاد است. دیگر حرفی نزد ؟ چرا گفت بله آزاد است اگر بنده بود چنین نمی کرد. تا این حرف از زبان کنیز بیرون آمد بُشر لحظه ای به خود آمد که ای وای... دوان دوان پا برهنه از خانه خارح شد و خود را به حضرت رساند در حالیکه صدا می زد: آقا جان من بنده ام بنده! 4
عباس مرد جنگ است و الان زمان، زمان جنگیدن است ولی چون دستور امام زمانش حسین علیه السلام چیز دیگری است بدون معطلی و بدون آنکه اعتراضی بکند مشک آب را بدوش می گیرد. اینجاست که پا روی نفس خود می گذارد و بجای کارزار بسوی شریعه فرات می رود. برای او مهم عمل به دستور امامش است چه جنگیدن باشد و چه سقایی. باید خواست حسین علیه السلام اجرا شود، دیگر عباس اراده ای ندارد و او خواسته ای جز خواسته حسین علیه السلام  ندارد. و این است یکی از رازهای مقام عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السلام

این است بندگی خدا، با حرف انسان بنده خدا نمی شود.
حضرت عباس علیه السلام

اما چرا حضرت اباالفضل مقامی ویژه دارد سر مطلب همین است که در زیارتنامه اش که از امام صادق علیه السلام رسیده آمده است: السلام علیک أیها العبد الصالح... سلام بر تو ای بنده صالح خدا؛ یعنی عباس علیه السلام به مقام بندگی آن هم در حد اعلی  بنده صالح رسیده بود. در ادامه زیارت توضیح می دهند بنده کیست : المطیع لله کسی که فرمانبردار دستورات الهی است؛ تکالیفش را درست انجام می دهد. و لرسوله مطیع پیامبر خدانیز هست، هر آنچه پیامبر امر کرده عمل می کند. او مرد عمل است نه حرف! تا آننجا که می فرماید: و لأمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین. یعنی بعد از پیامبر خدا از چه کسی اطاعت می کند؟ از اولی الأمر از امامان معصوم علیهم السلام از امام زمانش آقا امیرالمؤمنین سپس از آقا امام حسن مجتبی و در آخر از آقا ابی عبدالله الحسین.

مطیع محض امام زمانش بود که به این جایگاه رسید. با امام زمانش از مدینه خارج شد به مکه آمد و از آنجا نیز راهی کربلا... تا عصر تاسوعا که برایش امان نامه آوردند. اما عباس نپذیرفت. فرمود: لا حاجة لنا فی أمان... ما نیازی به امان شما نداریم امان خدا بهتر است از امان فرزند سمیه. 5 شب عاشورا هم وقتی امام حسین صلوات الله علیه  اصحاب را مرخص کرد در حالی که خطاب به یارانش می فرمود: اکنون از تاریکی شب استفاده کنید ... از این محل متفرق شوید و مرا با این قوم تنها بگذارید زیرا اینان فقط با من کار دارند؛ ناگهان عباس از جا بلند شد عرضه داشت: و لِمَ نفعل ذلک؟ ما چنین کاری نمی کنیم لنبقی بعدک؟ آیا بعد از تو زنده بمانیم؟ لا أرانا الله ذلک أبدا، خدا چنین روزی را نیاورد. 6

 و اوج اطاعت پذیری از امام زمانش در آخرین ساعات عاشوراست. زمانیکه همه اصحاب به شهادت رسیده اند. اجازه میدان می خواهد، حضرت سیدالشهداء می فرماید: أنتَ یا أخی صاحبُ لوائی. برادرم تو علمدار منی.7 عرضه می دارد سینه ام تنگ شده از زندگی دنیا سیر شده ام می خواهم از این قوم منافق انتقام بگیرم. عباس منتظر است تا امامش لب تر کند و دستور حمله بدهد اما، حسین علیه السلام دستور دیگری می دهد می فرماید: حال که چنین است مقداری آب برای بچه ها بیاور.

ای روی تـــو مــــاه آل هــاشم

 
ای پشت و پناه آل هاشم

سقای همیشه مشک بر دوش

 

سـردار سپــاه آل هاشم

 

سردار سپــاه و مشک بر دوش

 
تــاریـخ کجا کنـد فراموش

                                                                  

عباس مرد جنگ است و الان زمان، زمان جنگیدن است ولی چون دستور امام زمانش حسین علیه السلام چیز دیگری است بدون معطلی و بدون آنکه اعتراضی بکند مشک آب را بدوش می گیرد. اینجاست که پا روی نفس خود می گذارد و بجای کارزار بسوی شریعه فرات می رود. برای او مهم عمل به دستور امامش است چه جنگیدن باشد و چه سقایی. باید خواست حسین علیه السلام اجرا شود، دیگر عباس اراده ای ندارد و او خواسته ای جز خواسته حسین علیه السلام  ندارد. و این است یکی از رازهای مقام عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السلام.

السلام علیک یا ابا الفضل العباس ابن امیرالمؤمنین المواسی أخاه بنفسه، الأخذ لغده من أمسه، الفادی له الوافی الساعی إلیه بمائه، المقطوعة یداه. 8

 

نوشته سید روح الله علوی - گروه دین و اندیشه تبیان

1.آیه 56 سوره ذاریات

2.منتهی الامال ج1 ص 571

3. نفس المهموم ص333

4. داستان راستان ج 1 ص 177

5. اعیان الشیعه ج 7 ص430

6.ترجمه مقتل مقرم  ص 339

7. نفس المهموم ص 336

8. بحارالانوار ج 45 ص  66

مَشک (شعر عاشورا) - شعر محرم , حضرت ابوالفضل ,

کتاب شناسی حضرت عباس علیه السلام

چه می شد ای خدا مشکم مرا حاجت روا می کرد

به حق هر دو دستانم همه دردم دوا می کرد

به یاد اصغر نالان که عطشان و پریشان است

کمی از آبِ باقی را برای او سوا می کرد

خدایا عاقبت دیدی شدم شرمنده ی اصغر

چه می شد این فراتِ غم مرا در خود فنا می کرد

ز روی کودکان او خجالت می کشم یا ربّ

چه می شد ناله ی زینب دلِ من را رها می کرد

کنار علقمه آید نوای شیون و زاری

شنیدم مادرم زهرا مرا هر دم صدا می کرد

توانِ دیدنِ رویِ رقیه کرده مجنونم

چه می شد دشمنم اکنون سر من را جدا می کرد

به ذکرِ نام مولایم خیالم طفل شش ماهه

دلم هر لحظه با شورِ دل زینب صفا می کرد

نوای یاری عشقم حسین تشنه ی زهرا

قسم بر هر دو چشمانم ز دل صد عقده وا می کرد

آبشار شوی شهرستان دزفول

آبشار شوی دزفولآبشار شوی شهرستان دزفول با ارتفاع ۸۵ متر و عرض ۷۰ متر در ایران بی نظیر بوده و بزرگترین آبشار خاورمیانه به حساب می آید . این آبشار در رشته کوههای زاگرس و در دهستانی به نام شوی از توابع شهرستان دزفول و در نزدیکی کوه سالن  در ۱۰۰ کیلومتری از مرکز شهر دزفول قرار دارد و دارای تنوع زیست محیطی بسیار زیبایی است.

موقعیت قرار گیری این آبشار نسبت به دهستان شوی دزفول و نیز ذکر قرارگیری این آبشار در شهرستان دزفول، درجلد ششم از جغرافیای ایران ، قرار گیری آن در استان خوزستان و شهرستان دزفول را محرز می کند . این آبشار در بهار دارای طبیعتی سرسبز و بسیار زیباست .
این منطقه زیستگاه غنی از جمله حیات وحش چون کل بز، پلنگ، خرس و سمندر ایرانی است و پوشیده از درختان زاگرس از جمله بلوط است.
برای رسیدن به آبشار شوی دو مسیر وجود دارد : مسیر اول از سمت منطقه سردشت دزفول و پیر چل می باشد.

بهترین زمان برای رفتن به شوی

به دلیل اینکه شوی در حد فاصل استان های لرستان و خوزستان قرار گرفته است دراواخر بها ر و تابستان هوای گرمی دارد ولی در ارتفاعات و در پای آبشار هوا خنک وسرد است ولی چون چندین ساعت تا رسیدن به محل آبشار پیاده روی لازم است واین مسیر در میانه روز هوای گرمی دارد بنا براین بهترین زمان برای رفتن به شوی همان ابتدای بهار و ایام عید تا اواخر اردیبهشت ماه است ضمن اینکه در این موقع از سال این منطقه بسیار سرسبز وزیباست.
یکی از خصوصیات آبشار شوی این است که تا چند صد متری آبشار هیچ نشان و خبری از آبشار نیست وبعد از عبور از یک پیچ در منطقه ای کوهستانی با شیبهای تند به یکباره از پیچی عبور می کنید و آبشاری فوق العاده زیبا و با شکوه را در برابر خود می بینید و این هم شاید یکی دیگر از چشم بندی های طبیعت است که شکوه خود را به یکباره به نمایش می گذارد . نسیم خنکی که از سمت آبشار می وزد و اولین عکس هایی که به یادگار از این آبشار می گیرید تمامی خستگی راه را از تن شما می گیرد.

آبشار شوی دزفول ؛ بزرگترین آبشار خاورمیانه

بکر ماندن منطقه شوی

شاید یکی از دلایل عمده که باعث شده است آبشار شوی بکر و دست نخورده باقی بماند سختی مسیر راه آن است زیرا اولا این محل جاده اتومبیل رو ندارد و فقط از طریق قطار یا جادههای کوهستانی از شمال خوزستان باید به این منطقه رفت ثانیا خود مسیر هم طولانی است و تنها باید پیاده یا حداکثر با قاطر پیموده شود . به همین خاطر باعث شده که این منطقه زیبا تمیز و پاک باقی بماند.
با این حال هر ساله گروه های کوهنوردی بسیاری برای دیدن این آبشار بی نظیر از سراسر کشور به این منطقه سفر می کنند و همراه با خود خاطره هایی فراموش ناشدنی را به یادگار می برند.
در نزدیکی این آبشار, آبشار بزرگ دیگری وجود دارد که گاه از آن به آبشار دوم شوی یاد می شود که به دلیل عمق مناسب نسبت به آبشار اصلی و بی خطر بودن آن جای مناسبی برای شنا است .
اخیراً تلاش هایی برای بهبود مسیر دسترسی به این آبشار صورت گرفته است.
مطلب : شهناز صدرا – محمد آذرکیش
عکس ها : علی رستگارفر – رزیتا جمالیان

آبشار شوی دزفول
آبشار شوی دزفول
آبشار شوی دزفول
آبشار شوی دزفول
آبشار شوی دزفول
آبشار شوی دزفول
آبشار شوی دزفول
آبشار شوی دزفول

چهل حدیث درباره امام حسین (علیه السلام) - جملات و احادیث محرم ,

1- حریم پاك

عن النبى (ص) قال: ... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة. (1)

پیامبر اسلام (ص) در ضمن حدیث بلندى مى‌فرماید: كربلا پاك‌ترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگ‌ترین بقعه‏‌ها است والحق كه كربلا از بساط هاى بهشت است.


 
2- سرزمین نجات
قال رسول الله صلى الله علیه و آله: یقبر ابنى بأرض یقال لها كربلا هى البقعة التى كانت فیها قبة الاسلام نجا الله التى علیها المؤمنین الذین امنوا مع نوح فى الطوفان. (2)

پیامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسین در سرزمینى به خاك سپرده مى‏شود كه به آن كربلا گویند، زمین ممتازى كه همواره گنبد اسلام بوده است، چنانكه خدا یاران مؤمن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد.

 
3- مسلخ عشق‏
قال على علیه السلام: هذا ... مصارع عشاق شهداء لا یسبقهم من كان قبلهم ولا یلحقهم من كان بعدهم. (3)

حضرت على علیه السلام روزى گذرش از كربلا افتاد و فرمود: اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است. شهیدانى كه نه شهداى گذشته و نه شهداى آینده به پاى آنها نمى‏رسند.

 
4- عطر عشق‏
قال على علیه السلام: واها لك ایتها التربة لیحشرن منك قوم یدخلون الجنة بغیر حساب. (4)

امیرالمومنین علیه السلام خطاب به خاك كربلا فرمود: چه خوش‌بویى اى خاك! در روز قیامت قومى از تو به پا خیزند كه بدون حساب و بى‌درنگ به بهشت روند.

 
5- ستاره سرخ محشر
قال على بن الحسین علیه السلام: تزهر أرض كربلا یوم القیامة كالكوكب الدرى و تنادى انا ارض الله المقدسة الطیبة المباركة التى تضمنت سیدالشهداء و سید شباب اهل الجنة. (5)

امام سجاد علیه السلام فرمود: زمین كربلا در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدى مى‏درخشد و ندا مى‏دهد كه من زمین مقدس خدایم، زمین پاك و مباركى كه پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است.

 
6- كربلا وبیت المقدس‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: الغاضریة من تربة بیت المقدس. (6)

امام صادق علیه السلام فرمود: كربلا از خاك بیت المقدس است.

 
7- فرات و كربلا
قال ابوعبدالله: ان أرض كربلا و ماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارك و تعالى... (7)

امام صادق علیه السلام فرمود: سرزمین كربلا و آب فرات، اولین زمین و نخستین آبى بودند كه خداوند متعال به آنها قداست و شرافت بخشید.

 
8- كربلا كعبه انبیاء
قال ابوعبدالله علیه السلام: لیس نبى فى السموات والارض و الا یسألون الله تبارك و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین علیه السلام ففوج ینزل و فوج یعرج. (8)

امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ پیامبرى در آسمان‌ها و زمین نیست مگر این كه مى‏خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شوند، چنین است كه گروهى به كربلا فرود آیند و گروهى از آنجا عروج كنند.

 
9- كربلا، مطاف فرشتگان‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: لیس من ملك فى السموات والارض إلا یسألون الله تبارك و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین علیه السلام ففوج ینزل و فوج یعرج. (9)

امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ فرشته‏اى در آسمان‌ها و زمین نیست مگر این كه مى‏خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت امام حسین علیه السلام مشرف شود، چنین است كه همواره فوجى از فرشتگان به كربلا فرود آیند و فوجى دیگرعروج كنند و از آنجا اوج گیرند.

 
10- راه بهشت‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: موضع قبرالحسین علیه السلام ترعة من ترع الجنة. (10)

امام صادق علیه السلام فرمود: جایگاه قبر امام حسین علیه السلام درى از درهاى بهشت است.

 
11- كربلا حرم امن‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: ان الله اتخذ كربلا حرما آمنا مباركا قبل ان یتخذ مكة حرماً. (11)

امام صادق (ع) فرمود: به راستى كه خدا كربلا را حرم امن و با بركت قرار داد پیش از آن كه مكه را حرم قرار دهد. (شایان ذكر است منظور از این روایت درعالم بالا است كه قبل از مكه، كربلا حرم امن الهی قرار گرفت)

 
12- زیارت مداوم‏
قال الصادق علیه السلام: زوروا كربلا ولا تقطعوه فان خیر أولاد الانبیاء ضمنته... (12)

امام صادق (ع) فرمود: كربلا را زیارت كنید و این كار را ادامه دهید، چرا كه كربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است.

 
13- بارگاه مبارك‏
قال الصادق علیه السلام: «شاطى‏ء الوادى الایمن» الذى ذكره الله فى القرآن،( قصص/30) هو الفرات و «البقعة المباركة» هى كربلا. (13)

امام صادق (ع) فرمود: آن «ساحل وادى ایمن» كه خدا در قرآن یاد كرده فرات است و «بارگاه با بركت» نیز كربلا است.

 
14- شوق زیارت‏
قال الامام باقرعلیه السلام: لو یعلم الناس ما فى زیارة قبرالحسین علیه السلام من الفضل، لماتوا شوقاً. (14)

امام باقرعلیه السلام فرمود: اگر مردم مى‏دانستند كه چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین علیه السلام است از شوق زیارت مى‏مردند.

 
15- حج مقبول و ممتاز
قال ابوجعفرعلیه السلام: زیارة قبر رسول الله صلى الله علیه و آله و زیارة قبور الشهداء، و زیارة قبرالحسین بن على علیهما السلام تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلى الله علیه و آله. (15)

امام باقر علیه السلام فرمودند: زیارت قبر رسول خدا (ص) و زیارت مزار شهیدان، و زیارت مرقد امام حسین علیه السلام معادل است با حج مقبولى كه همراه رسول خدا (ص) بجا آورده شود.

 
16- تولدى تازه‏
عن حمران قال: زرت قبرالحسین علیه السلام فلما قدمت جاء نى ابو جعفر محمد بن على علیه السلام ... فقال علیه السلام ابشر یا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد (ص) یرید الله بذلك وصلة نبیه حرج من ذنوبه كیوم ولدته امه. (16)

حمران مى‏گوید هنگامى كه از سفر زیارت امام حسین (ع) برگشتم، امام باقر علیه السلام به دیدارم آمد و فرمود: اى حمران! به تو مژده مى‌دهم كه هر كس قبور شهیدان آل محمد (ص) را زیارت كند و مرادش از این كار رضایت خدا و تقرب به پیامبر (ص) باشد، از گناهانش بیرون مى‏آید مانند روزى كه مادرش او را زاده است.

 
17- زیارت مظلوم‏
عن ابى جعفر و ابى عبدالله علیهماالسلام یقولان: من احب أن یكون مسكنه و مأواه الجنة، فلا یدع زیارة المظلوم. (17)

از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده كه فرمودند: هر كس كه مى‏خواهد مسكن و مأوایش بهشت باشد، زیارت مظلوم ـ امام حسین ـ را ترك نكند.

 
18- شهادت و زیارت‏
قال الامام الصادق علیه السلام: زوروا قبرالحسین علیه السلام ولا تجفوه فانه سید شباب أهل الجنة من الخلق و سید شباب الشهداء. (18)

امام صادق (ع) فرمود: مرقد امام حسین علیه السلام را زیارت كنید و با ترك زیارتش به او ستم نورزید، چرا كه او سید جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهید است.

 
19- زیارت، بهترین كار
قال ابوعبدالله علیه السلام: زیارة قبرالحسین بن على علیهماالسلام من أفضل ما یكون من الأعمال. (19)

امام صادق (ع) فرمود: زیارت قبر امام حسین علیه السلام از بهترین كارهاست كه مى‏تواند انجام یابد.

 
20- سفره‏هاى نور
قال الامام الصادق علیه السلام: من سره ان یكون على موائد النور یوم القیامة فلیكن من زوارالحسین بن على علیهماالسلام. (20)

امام صادق (ع) فرمود: هر كس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفره‏هاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین علیه السلام باشد.

 
21- شرط شرافت‏
قال الصادق علیه السلام: من اراد ان یكون فى جوار نبیه و جوارعلى و فاطمه علیهم السلام فلا یدع زیارة الحسین علیه السلام. (21)

امام صادق (ع) فرمود: كسى كه مى‏خواهد در همسایگى پیامبر (ص) و در كنارعلى (ع) و فاطمه (س) باشد زیارت امام حسین (ع) را ترك نكند.

 
22- زیارت، فریضه الهى‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: لو ان احدكم حج دهره ثم لم یزرالحسین بن على علیهماالسلام لكان تاركا حقا من حقوق رسول الله (ص) لان حق الحسین فریضة من الله تعالى واجبه على كل مسلم. (22)

امام صادق (ع) فرمود: اگر یكى از شما تمام عمرش را احرام حج ببندد اما امام حسین علیه السلام را زیارت نكند حقى از حقوق رسول خدا (ص) را ترك كرده است؛ چرا كه حق حسین (ع) فریضه الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.

 
23- كربلا كعبه كمال‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: من لم یأت قبرالحسین علیه السلام حتى یموت كان منتقص الایمان منتقص الدین، ان ادخل الجنة كان دون المؤمنین فیها. (23)

امام صادق (ع) فرمود: هر كس به زیارت قبر امام حسین (ع) نرود تا بمیرد، ایمانش ناتمام و دینش ناقص خواهد بود به بهشت هم كه برود پایین‌تر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.

 
24- از زیارت تا شهادت‏
قال ابوعبدالله علیه السلام: لا تدع زیارة الحسین بن على علیهماالسلام و مُرّ أصحابك بذلك یمدالله فى عمرك و یزید فى رزقك و یحییك‏ الله سعیدا ولا تموت الا شهیدا. (24)

امام صادق (ع) فرمود: زیارت امام حسین علیه السلام را ترك نكن و به دوستان و یارانت نیز همین را سفارش كن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زیاد كند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نمیرى مگر با شهادت.

 
25- حدیث محبت‏
عن ابى عبدالله قال: من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین علیه السلام و زیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین علیه السلام و بغض زیارته. (25)

امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او مى‏اندازد و هر كس كه خدا بدخواه او باشد كینه و خشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او مى‏اندازد.

 
26- نشان شیعه بودن‏
قال الصادق علیه السلام: من لم یأت قبرالحسین علیه السلام و هو یزعم انه لنا شیعة حتى یموت فلیس هو لنا شیعة و ان كان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة. (26)

امام صادق علیه السلام فرمود: كسى كه به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال كند كه شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد او شیعه ما نیست و اگر هم از اهل بهشت باشد از میهمانان اهل بهشت خواهد بود.

 
27- سكوى معراج‏
قال الصادق علیه السلام: من اتى قبرالحسین علیه السلام عارفا بحقه كتبه الله عزوجل فى اعلى علیین. (27)

امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه به زیارت قبر حسین علیه السلام نایل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترین درجه عالى مقامان ثبت مى‏كند.

 
28- مكتب معرفت‏
قال ابوالحسن موسى بن جعفرعلیه السلام: أدنى ما یثاب به زائر ابى عبدالله علیه السلام بشط فرات إذا عرف حقه و حرمته و ولایته ان یغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخز. (28)

حضرت امام موسى كاظم علیه السلام فرمود: كمترین ثوابى كه به زائر امام حسین علیه السلام در كرانه فرات داده مى‏شود این است كه تمام گناهان بخشوده مى‏شود. بشرط این كه حق و حرمت ولایت آن حضرت را شناخته باشد.

 
29- همچون زیارت خدا
قال الرضا علیه السلام: من زار قبرالحسین (ع) بشط الفرات كان كمن زار الله. (29)

امام رضا علیه السلام فرمود: كسى كه قبر امام حسین علیه السلام را در كرانه فرات زیارت كند، مثل كسى است كه خدا را زیارت كرده است.

 
30- زیارت عاشورا
قال الصادق علیه السلام: من زارالحسین علیه السلام یوم عاشورا وجبت له الجنة. (30)

امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه امام حسین علیه السلام را در روز عاشورا زیارت كند بهشت بر او واجب مى‏شود.

 
31- بالاتر از روسپیدى
قال ابوعبدالله علیه السلام: من باب عند قبرالحسین علیه السلام لیلة عاشورا لقى الله یوم القیامة ملطخا بدمه كأنما قتل معه فى عرصة كربلا. (31)

امام صادق (ع) فرمود: كسى كه شب عاشورا در كنار مرقد امام حسین علیه السلام سحر كند روز قیامت در حالى به پیشگاه خدا خواهد شتافت كه به خونش آغشته باشد، مثل كسى كه در میدان كربلا و در كنار امام حسین علیه السلام كشته شده باشد.

 
32- نشانه‌هاى ایمان‏
قال ابو محمدالحسن العسكرى علیه السلام: علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسین، و زیارة الاربعین، والتختم فى الیمین، و تعفیر الجبین والجهر ببسم الله الرحمن الرحیم. (32)

امام حسن عسكرى علیه السلام فرمود: نشانه‏هاى مؤمن پنج چیز است: 1 ـ پنجاه ركعت نماز (نماز یومیه و نمازهای نافله) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتر به دست راست كردن 4 ـ بر خاك سجده كردن 5 ـ بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز بلند گفتن.

 
33- رواق منظر یار
قال رسول الله (ص): الا و ان الإجابة تحت قبته والشفاء فى تربته، و الائمة علیهم السلام من ولده. (33)

پیامبر خدا(ص) فرمود: بدانید كه اجابت دعا، زیر گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان علیهم السلام از فرزندان اوست.‏

 
34- تربت و تربیت‏
قال الصادق علیه السلام: حنكوا اولادكم بتربة الحسین (ع) فإنها امان. (34)

امام صادق (ع) فرمود: كام كودكانتان را با تربت حسین (ع) بردارید چرا كه خاك كربلا فرزندانتان را بیمه مى‏كند.

 
35- بزرگترین دارو
قال ابوعبدالله علیه السلام: فى طین قبرالحسین علیه السلام الشفاء من كل داء و هو الدواء الاكبر. (35)

امام صادق (ع) فرمود: شفاى هر دردى در تربت قبر حسین علیه السلام است و همان است كه بزرگ‌ترین داروست.

 
36- تربت و هفت حجاب‏
قال الصادق علیه السلام: السجود على تربة الحسین علیه السلام یخرق الحجب السبع. (36)

امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت حسین علیه السلام حجاب‌هاى هفتگانه را پاره مى‏كند.

 
37- سجده بر تربت عشق‏
كان الصادق (ع) لا یسجد الا على تربة الحسین (ع) تذللا لله و إستكانة الیه. (37)

رسم حضرت امام صادق (ع) چنین بود كه: جز بر تربت حسین (ع) به خاك دیگرى سجده نمى‏كرد و این كار را از سر خشوع و خضوع براى خدا مى‏كرد.

 
38- تسبیح تربت
قال الصادق (ع): السجود على طین قبرالحسین (ع) ینور الى الارض السابعة و من كان معه سبحة من طین قبرالحسین (ع) كتب مسبحا و ان لم یسبح بها ... (38)

امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت قبر حسین (ع) تا زمین هفتم را نور باران مى‏كند و كسى كه تسبیحى از خاك مرقد حسین (ع) را با خود داشته باشد، تسبیح گوى حق محسوب مى‏شود، اگر چه با آن تسبیح هم نگوید.

 
39- تربت شفا بخش
عن موسى بن جعفرعلیه السلام قال: ولا تأخذوا من تربتى شیئا لتبركوا به فأن كل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسین بن على علیهماالسلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا. (39)

حضرت امام كاظم (ع) در ضمن حدیثى كه از رحلت خویش خبر مى‏داد، فرمود: چیزى از خاك قبر من برندارید تا به آن تبرك جویید؛ چرا كه خوردن هر خاكى جز تربت جدم حسین (ع) بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت كربلا را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است.

 
40- یكى از چهار نیاز
قال الامام موسى الكاظم (ع): لا تستغنى شیعتنا عن أربع: خمرة یصلى علیها و خاتم یتختم به و سواك یستاك به و سبحة من طین قبر أبى عبدالله علیه السلام ... (40)

حضرت امام موسى بن جعفر علیهماالسلام فرمود: پیروان ما از چهار چیز بى‏نیاز نیستند: 1 ـ سجاده‏اى كه بر روى آن نماز خوانده شود2 ـ انگشترى كه در انگشت باشد 3 ـ مسواكى كه با آن دندان‌ها را مسواك كنند 4 ـ تسبیحى از خاك مرقد امام حسین (ع)
پی نوشت ها:
1- بحارالانوار، ج 98، ص 115/ كامل الزیارات، ص 264.
2- كامل الزیارات، ص269، باب 88، ح 8 .
3- تهذیب، ج 6، ص73 / بحارالانوار، ج 98، ص 116.
4- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 169.
5- ادب الطف، ج 1، ص 236، به نقل از كامل الزیارات، ص 268.
6- كامل الزیارات، ص 269، باب 88، ح7 .
7- بحارالانوار، ج 98، ص 109/ كامل الزیارات، ص 269 .
8- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از كامل الزیارات، ص 111.
9- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از كامل الزیارات، ص 111.
10- كامل الزیارات، ص 271، باب 89، ح 1.
11- كامل الزیارات، ص 267/ بحارالانوار، ج 98، ص 110.
12- كامل الزیارات، ص 269.
13- بحارالانوار، ج 57، ص 203؛ به نقل از تهذیب. ‏
14- ثواب الاعمال، ص 319؛ به نقل از كامل الزیارات.
15- مستدرك الوسائل، ج 1 ص 266/ كامل الزیارات، ص 156.
16- امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 28، چاپ نجف/ بحارالانوار، ج 98، ص 20.
17- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 253.
18- مستدرك الوسائل ج 10، ص 256 / كامل الزیارات ، ص 109.
19- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 311.
20- وسائل الشیعه، ج 10، ص 330/ بحارالانوار، ج 98، ص 72.
21- وسائل الشیعه، ج 10، ص 331، ح 39.
22- وسائل الشیعه، ج 10، ص 333.
23- وسائل الشیعه، ج 10، ص 335.
24- وسائل الشیعه، ج10، ص335.
25- وسائل الشیعه، ج 10، ص 388/ بحارالانوار، ج 98، ص 76 .
26- كامل الزیارات، ص 193/ بحارالانوار، ج 98، ص 4.
27- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص581.
28- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 236، به نقل از كامل الزیارات، ص 138.
29- مستدرك الوسائل، ج 10، ص250؛ به نقل از كامل الزیارات.‏
30- اقبال الاعمال، ص 568.
31- وسائل الشیعه، ج 10، ص 372.
32- وسائل الشیعه، ج 10، ص 373 / التهذیب، ج 6، ص 52 .
33- مستدرك الوسائل، ج 10، ص 335.
34- وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.
35- كامل الزیارات، ص 275 / وسائل الشیعه، ج 10، ص 410.
36- مصباح التمهجد، ص 511/ بحارالانوار، ج 98، ص 135.
37- وسائل الشیعه، ج 3، ص 608.
38- من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 268/ وسائل الشیعه، ج 3 ص 608.
39- جامع الاحادیث الشیعه، ج 12، ص 533.
40- تهذیب الاحكام، ج 6، ص 75.
 

فرات (شعر عاشورا) - شعر محرم ,

نگاهى به شخصیت و عملكرد حضرت عباس علیه‏السلام

این فرات بی وفا خود تشنه ی جانِ من است

مشکِ پاره مرحمِ طفلان عطشانِ من است

من کنارِ علقمه مادر نشسته در برم

هدیه ی دیدارِ‌ مادر اشکِ چشمانِ من است

جان دهم آهسته آهسته کنارِ علقمه

کودک و پدر ... - درس های عاشورا , عکس محرم ,

http://www.azarkish.com/dezful-pic/dezful_moharam_89.jpg

اسلام علیک یا ابا عبدالله ... - اربعین حسینی , مناسبت ها , عکس محرم ,

http://gigadl.net/uploads/posts/2010-02/1265312325_arbaieen.jpg

به یاد شهید علقمه ... - حضرت ابوالفضل , مطالب ارسالی , مناسبت ها ,

کاش می گشتم فدای دست تو

تا نمی دیدم عزای دست تو

 

خیمه های ظهر عاشورا هنوز

تکیه دارد بر عصای دست تو

 

از درخت سبز باغ مصطفی

تا فتاده شاخه های دست تو

 

اشک می ریزد ز چشم اهل دل

در عزای غم فزای دست تو

 

یک چمن گلهای سرخ نینوا

سبز می گردد به ژای دست تو

 

در شگفتم از تو ای دست خدا

چیست آیاخونبهای دست تو؟

تکیه میعادگاه

یک نگاه - اربعین حسینی , مناسبت ها , شعر محرم ,

تکیه میعادگاه



عبد توام اگر ز کرم باورم کنی
پا بر سرم بنه که ز عالم سرم کنی
یا همچو شمع سوخته کن، قطره قطره آب
یا شعله ای ببخش که خاکسترم کنی
عمری به زخم های تنت گریه کرده ام
تا وقت مرگ، خنده به چشم ترم کنی

السلام علیک علی الشیب الخضیب ... - اربعین حسینی , مناسبت ها , عکس محرم ,

السلام علیک علی الشیب الخضیب ... - اربعین حسینی , مناسبت ها , عکس محرم ,

به یاد اطفال شهید کربلا ... - حضرت علی اصغر (ع) , حضرت رقیه , عکس محرم ,

http://winserver.saraco.ir/files/pix/Moharram.jpg

ماجرای غریق نجات !! - داستان کوتاه ,

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. و اما خبر بد
این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...
حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟

حمام کرناسیون ( موزه مردم شناسی دزفول )

حمام کرناسیون دزفول - موزه مردم شناسیحمام کرناسیون (موزه مردم شناسی) که به شماره ۸۴۷۷ در ردیف آثار ملی ایران به ثبت رسیده ، یکی از بناهای زیبای معماری دوره قاجاریه در دزفول در مرکز محله کرناسیون در شمالی ترین قسمت بافت قدیم قرار گرفته است.

مرمت این بنا از سال ۸۲ آغاز شد و در سال ۱۳۸۵ به موزه مردم شناسی دزفول تبدیل گردید.

در این موزه انواع آداب و رسوم و مشاغل سنتی دزفول به نمایش گذاشته شده است. همچنین در قسمت گرمخانه آثار فلزی دیدنی و دست نوشته هایی از شخصیت های دزفول قرار گرفته است.

از ویژگیهای انحصاری این بنا که آن را حائز اهمیت فراوان نموده قرارگیری در میان مجموعه ای از بناهای با ارزش شامل خانه های قدیمی بزرگ، مسجد و همچنین مقبره یکی شعرا و عرفای بزرگ دزفول به نام سید عبداله داعی می باشد.

حمام کرناسیون دزفول - موزه مردم شناسی

ویژگی های معماری حمام کرناسیون :

این بنا با مساحتی حدود ۸۸۰ متر مربع دارای سردری کوچک و زیبا با تزئینات ساده آجرکاری می باشد .بنای حمام به دو قسمت زنانه و مردانه قابل تفکیک بوده که هرکدام از فضاهایی به نامهای دالان ورودی، سربینه،گرمخانه و… تشکیل شده است. میاندر راهروی ارتباطی بین فضای سرد (سربینه) و فضای گرم ( گرمخانه) می باشد که هم باعث جلوگیری از به هدر رفتن گرمای موجود در گرمخانه می شده و هم از ورود مستقیم افراد به فضای بیرون و مواجه شدن با هوای سرد جلوگیری می کرده است. عبور و مرور در قسمت زنانه (جهت ایجاد محرمیت) از پشت بام و از طریق پلکانی صورت می گرفته است که ورودی آن در کوچه مجاور بوده است.

به طور کلی فضاهای بخش مردانه نسبت به بخش زنانه در ابعاد بزرگتری ساخته شده است. سربینه ها به صورت شش ضلعی بوده و حجره هایی به صورت عمود بر هریک از اضلاع آن جهت تعویض لباس قرار گرفته است در حجره ای که پس از دالان ورودی قرار گرفته یکی از آجرهای کف به صورت توخالی رها شده و از آن به عنوان قلک و محل انداختن پول استفاده شده است.

در وسط سربینه برای شستشوی پاها قبل و بعد از حمام حوضی ساخته شده است.

سقف سربینه ها و گرمخانه ها به صورت گنبدی شکل بوده و در بالای آنها دریچه ای جهت استفاده از نور طبیعی و یا تهویه شدن فضاها ساخته شده که به وسیله درپوشی به نام گلجام جهت کنترل عبور و مرور هوا مسدود شده است.

حمام کرناسیون دزفول - موزه مردم شناسی

در کنار دو بخش مردانه و زنانه آتشدان ها و مخازن آب سرد و گرم قرار دارد. آتشدانها از طریق گربه روها موجب گرم شدن کف فضاهای داخلی نیز می شده است. گفتنی است گربه روها کانالهایی هستند که در زیر گرمخانه ها و به منظور گرم نمودن فضاهای داخلی ایجاد شده اند و عرض آنها در مقیاس انسانی به اندازه عرض شانه یک انسان و ارتفاع آنها به اندازه یک نفر در حالت نشسته می باشد و این نحوه طراحی و ساخت  تمیز کردن و زدودن دوده از این مجراها را به صورت یک یا دو بار در سال میسر می نموده است. لازم به ذکر است گازهای سمی و خطرناکی مانند دی اکسید کربن موجود در  گربه روها به وسیله مجراهای عمودی دودکش مانندی که در دیوارها تعبیه شده به بیرون هدایت می شده است.

در دیوارهای تمامی فضاهای داخلی حمام مشعلدان هایی جهت ایجاد روشنایی طراحی شده است.

حمام کرناسیون دزفول - موزه مردم شناسی

نحوه تامین آب مصرفی حمام کرناسیون :

نحوه تامین آب مصرفی حمام، چاه موجود در کنار بنا می باشد که به وسیله حفره های قنات مانندی به آب رودخانه متصل شده و پس از آن به وسیله چرخ چاهی که باحرکت یک چهارپا(گاو) به گردش در می آمده آب را بالا می کشیدند. سپس آب از راه کانالهایی تنبوشه ای (سفالی) به مخازن آب حمام هدایت شده است. گاوچاه حمام شامل دو دهلیز با شیب حدود ۳۰ درجه و طول تقریبی ۸ متر و با پوشش طاق آجری بوده است که کارگر و چهارپا را از گزند آفتاب و باران ایمن نگه می داشته است تا جهت تامین آب مصرفی حمام در بیشتر ساعات روز به کار بپردازد.

دلیل نام گذاری حمام به نام کرناسیون :

محله کرناسیون این محله در ابتدا محل اسکان عشایری بوده است که از کوههای کرناس در شمال شهرستان دزفول به این منطقه کوچ می کرده اند که با گسترش شهر و توسعه شهرنشینی به محلی برای اسکان ثابت آنها مبدل گشته است و همین دلیلِ نامگذاری این محله میباشد .لازم به توضیح است تمامی محله های قدیمی دزفول دارای یک خانه بزرگ و اعیانی متعلق به خان آن محله ، حمام و مسجد بوده است که این محله نیز از این قاعده مستثنی نیست. .این حمام علاوه بر نام کرناسیون به نامهایی  همچون حمام نو یا حمام حاج نصیر موسوم است . نام معمار بنا استاد معزی است .

گردآوری و ویرایش : محمد آذرکیش

منبع : اداره میراث فرهنگی شهرستان دزفول

عکس : سعید آریایی – اداره میراث فرهنگی شهرستان دزفول

حمام کرناسیون دزفول - موزه مردم شناسی

حمام کرناسیون دزفول - موزه مردم شناسی

حمام کرناسیون دزفول - موزه مردم شناسی

حمام کرناسیون دزفول - موزه مردم شناسی